جاعلانی،
با ادعای حضور
در «داخل کشور»
هژیر
پلاسچی
قدیمها،
در دوران برو
بیای
تلویزیونهای
مشهور به لسآنجلسی،
که اغلب یکی- دو
مشنگ سلطنتطلب
در آنها مقابل
دوربین مینشستند
و صبح تا شب
اراجیف میبافتند
و این وسط راههای
بدیعی هم برای
«سقوط رژیم
آخوندها» طرح
میکردند،
رسم بود که هر
از چند یکبار،
همین مفنگیها
یک فراخوانی
هم میدادند.
مثلن از ملت
میخواستند
صبح روز شنبه
در مقابل
دانشگاه تهران
جمع شوند و
این فراخوان
را هم با پخش
انواع سرودهای
حماسی، به
ویژه ترانهی
محبوبشان
«دوباره میسازمت
وطن» هی توی
چشم و چال ملت
میکردند و
بعد البته به
روی خودشان هم
نمیآوردند
که تشبثات
بلاهتبار
آنان را کسی
به هیچجایش
هم نگرفته
است. بعد از
مدتی که از
این رسواییهای
پشت سر هم
گذشت تصمیم
گرفتند شیوههایشان
را تغییر دهند
و به شکلی
فراخوان بدهند
که کسی متوجه
فضاحت ماجرا
نشود. مثلن
فراخوان میدادند
«ملت شریف
ایران» ساعت
نه شب چراغ
خانههایشان
را روشن کنند
یا عصر جمعه
بروند پارک ملت
قدم بزنند.
ملت هم ساعت
نه شب چراغ
خانههایشان
را روشن میکردند
چون هوا تاریک
بود و آدم
عاقل چراغ
خانهاش را
روشن میکند و
عصر جمعه هم
میرفتند پارک
ملت قدم میزدند
چون یکی از
تفرجگاههای
مردم در آن
محلههای
تهران پارک
ملت بود و
ربطی به مشنگهای
لسآنجلسی
نداشت اما
آنها همچنان
با پخش
سرودهای
حماسی اعلام
میکردند یک
قدم به دوباره
ساختن وطن
نزدیک شدهاند
و حکومت
«آخوندهای
شپشو» در
آستانهی
سقوط است.
در
جریان قیام
ژینا ابتدا
همین کار را
با آمیزهای
از پخش و نشر
اخبار جعلی
تیم حرفهایتر
و بهروزتری
به شمول سیما
ثابت و نریمان
غریب و سعید
حافظی و مهدی
حاجتی و مسعود
کاظمی و یکدوجین
خبرنگار-
مزدور
و پروفایل تیکآبی
توئیتری بر
عهده گرفتند و
در قدم اول
موجود جعلی بیبنیادی
به نام
«جوانان محلات
تهران» خلق
کردند که کلی
هارت و پورت
کرد و بعد در
نهایت دست دوستی
به جبههی
بنیانبرافکن
«هفت آبان»
مقیم بروکسل
داد.
با
کمال تاسف با
گذر زمان و
تداوم قیام
ژینا، در دل
همان قیام
بخشی از «چپ»
نیز که فکر میکرد
در مسابقهی
خزعبل بافتن و
صدور فراخوانهای
جعلی از رقیب
راست جا مانده
روندی از جعل را
آغاز کرد که
تا همین امروز
ادامه دارد و
هر بار بعد از
هر فراخوان
جعلی گزارشی
هم رو به ملت
صادر میکند و
از پیروزیهای
عظیمش مینویسد.
از جمله اینکه
در پاسخ به
فراخوان
ایشان «شبح برابریطلبی»
سرتاسر ایران
را فرا بگرفته
و یا علی. منتها
اگر در آن
شلوغیهای
قیام امکان
سنجش بنیان
مادی این
فراخوانها
وجود نداشت و
شما میتوانستی
به نام مثلن
دانشگاه
الزهرا
فراخوان بدهی
و چون دانشگاه
الزهرا هر روز
شاهد تجمع
بود، تجمع همزمان
با فراخوانت
را «پاسخ
دانشجویان
الزهرا» به
فراخوانت جا
بزنی، آرام
آرام با فروکش
خیابان به
همان مسیری رفتند
که سنتگذاران
لسآنجلسی
رفته بودند.
فراخوان
دادند که مردم
بیحجاب در
خیابان راه
بروند و بعد
عکس منتشر کردند
که مردم در
پاسخ به
فراخوان ما بیحجاب
به خیابان
آمدند و مردم
واقعن بیحجاب
به خیابان
آمده بودند
اما نه در
پاسخ به فراخوان
حضرات خیلی
انقلابی و
خیلی «پیشرو»،
بلکه چون بنا
به گزارشات
موجود، این
روزها دستکم
در شهرهای
بزرگ دیدن
زنان بیحجابی
که بعد از
قیام ژینا
حاضر نیستند
با حجاب تردد
کنند، تصویری
معمول است. چنانکه
دم و دستگاه
تبلیغاتی
جمهوری
اسلامی و به ویژه
رسانههای
وابسته به
سپاه هم دائم
در این مورد
برنامههایی
میسازند و
پخش میکنند.
اما
سوزن فراخوان
این حضرات گیر
کرده است و فراخوان
پشت فراخوان
تا شاید به
وسیلهی
فراخوان
بتوانند
افکار عمومی
را محاصره و فتح
کنند. آفرین
به این
استراتژی
انقلابی. اینها
البته تا
اینجای کار
مهم نیست.
بلکه مضحک است
و میتواند
مایهی
انبساط خاطر
هم شود که آن
عر و تیزهای
انقلابی به
عمل که میرسد
به چه فضاحتی
دچار میشود،
دیدنی و
شنیدنی. این
فراخوانهای
جعلی اما وجوه
دیگری هم دارد
که سکوت بیش
از این در
برابر آن دیگر
جایز نیست. تا
همینجا هم در
موضعگیری
علیه این
اقدام پلشت
اهمال شده و
این نقد به
تمامی کسانی
که از واقعیت
ماجرا اطلاع
داشتهاند و
تاکنون سکوت
کردهاند (از
جمله بنده)
وارد است. این
جاسنگینی همان
اخلاقیات
لیبرالی است
که در همهی
ما وجوهی از
آن سختجانی
میکند. یکی
از وجوه آسیبزا
و نفرتانگیز
این جعلیات
روش و عملکرد
غیرمسئولانهی
آنان است.
آنها از طریق
تماس با ادمین
سراغ کمیتههای
واقعی میروند
و امضای آنها
را لابهلای
مشتی امضای
جعلی میچپانند
و به اینترتیب
اعتبار واقعی این
کمیتهها را
مخدوش میکنند
بدون اینکه
ککشان هم
بگزد. مدتی
روی کمیتههای
انقلابی
محلات شهرها و
روستاهای
مختلف کردستان
چنبره زده
بودند و اکنون
یکی دو کمیتهی
انقلابی دانشآموزان
و به تازگی
کمیتهی
جدیدالتاسیس
نهال سرخ و
چند کمیتهی
واقعی دیگر را
به این بازی
کشاندهاند
تا امضای
آنها، که
واقعی هستند و
مدتی کار
میدانی کردهاند
یا هنوز هم میکنند
را در کنار
امضاهای جعلی
و بیبنیادی
مانند «اتحاد
جوانان محلات
ایران» و انواع
و اقسام
جوانان محلات
شهرهای مختلف
به کثافت
بکشند.
وجه
دیگر این
جعلیات ایجاد
توهم در رفقایی
در خارج از
کشور است که
با دیدن فهرست
طویل امضاها
امر بر ایشان
مشتبه میشود
که دهها
کمیتهی
انقلابی در
«محلات»
شهرهای ایران
در حال مبارزهاند
و تنها کار
مفید تکثیر و
توزیع همین
فراخوانهای
جعلی است. با
کمال تاسف
چنین نیست.
گویا بنا بود
که به توصیهی
گرامشی
«بدبینی عقل و
خوشبینی
اراده» داشته
باشیم اما
فعلن با تکثیر
جعلیات دچار
خوشبینی
عقلی شدهایم
که لزومن موجب
بدبینی اراده
میشود. ارادهای
برای تغییر
اوضاع شکل نمیگیرد
چون جاعلانی،
با ادعای حضور
در «داخل کشور»
به طور دائم
این پیام را
مخابره میکنند
که همهچیز بر
وفق مراد است.
دهها کمیته
در تمامی
شهرها در حال
سازماندهی مبارزهاند،
شبح برابریطلبی
سرتاسر ایران
را فرا گرفته
و کمیتههای
[جعلی]
انقلابی چنان
پایگاه تودهای
وسیعی بههمزدهاند
که در پاسخ به
فراخوان آنها
مردم دسته دسته
به خیابان میآیند.
اینها
البته همزمان
تصویری از
آینده هم
محسوب میشود.
در شرایط
عافیت یا رکود
البته میتوان
خیلی انقلابی
بود و از در
دروازه هم تو
نرفت، اما
دقیقن در
وضعیت بحرانها
و جوششهای
متوالی است که
عیار هر
نیرویی عیان
میشود. ما،
تاریخن، دیدهایم
که در انقلاب
پنجاه و هفت،
چه نیروهایی
با چه ادعاهای
درشتی در نهایت
کارشان به کجا
ختم شد، اینبار
گویا نشانهگان
آن را پیش از
انقلاب فردا
داریم به چشم
میبینیم و
افسوس.
.......................
برگرفته
از فیسبوک
نویسنده