Deprecated: Function utf8_encode() is deprecated in /mnt/web205/e0/39/5274439/htdocs/new/browsf.php on line 66 سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر)
Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۲ برابر با  ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۲  برابر با ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳

تجربه‌ی زیسته یا امپریالیسم آمریکا؟

نگاهی نقادانه به مناظره‌ی حسام سلامت و امیر خراسانی

در آخرین برنامه‌ی مجموعه‌ی موسوم به «مدرسه‌ی آزاد فکری» مناظره‌ای میان حسام سلامت و امیر خراسانی با موضوع «چپ ایران بر سر دو راهی» درگرفت که آن‌چنان که از مواضع دو طرف پیدا بود، می‌شد آن را تقابلی میان «چپ محور مقاومتی» با «چپ جمهوری‌خواه» دانست. ابتدا نگاهی داشته باشیم به مسأله‌ی اصلی این مناظره تا بتوانیم نقطه‌ی عزیمت مناسبی برای انتقاد به آن پیدا کنیم.

از تجربه‌ی زیسته تا میانجی امپریالیسم

حسام سلامت از اینجا شروع کرد که ما اولین مواجهه‌ای که در هستی اجتماعی-سیاسی‌مان با آن روبه‌روایم «تجربه‌ی زیسته»ای است که در رویارویی با آپاراتوسی به نام جمهوری اسلامی داریم. تجربه‌ی زیسته‌ای که دربرگیرنده‌ی سلطه و ستم و استثمار و تبعیض است.

خراسانی در نقطه‌ی مقابل از این صحبت می‌کرد که این «تجربه‌ی زیسته» بی‌واسطه نیست و از خلال وضعیتی «امپریالیستی» در حال میانجی‌مند شدن است. مگر غیر از این است که ما در کشوری زندگی می‌کنیم که غرب شب و روز در ارتباط با آن می‌گوید «همه‌ي گزینه‌ها روی میز است» یا «نظام تحریم‌ها» و انواع تهدیدات سایبری و جاسوسی‌ای که دیده‌ایم در خصوص آن ساری و جاری است؟ آیا همین موارد نیست که بر وضعیت نرخ ارز ما و یا تورم و شکاف طبقاتی مؤثر است؟ آیا تأثیر رسانه‌هایی چون «من و تو» و «ایران اینترنشنال» را در ایجاد جو «براندازانه» نباید درنظر گرفت؟

سلامت – اینکه متأثر از مطالعات انتقادی رسانه، بنا باشد مردم را مشتی انسان‌های بیشعوری لحاظ کنیم که ذهن‌های‌شان مثل آب خوردن توسط این رسانه‌ها شکل داده می‌شود، عملا ما را به جاده‌ صاف‌کن دیکتاتوری و استبداد تبدیل می‌کند. از این رو از ضرورت داشتن یک جور «سیاستِ پژوهش» صحبت کرد.

در ادامه‌ی این صورتبندی‌ها، خروجی‌‌های سیاسی مهمی درمی‌آمد که در صحبت‌های خراسانی با وضوح بیشتری از آن صحبت می‌شد و یحتمل حسام سلامت به خاطر بار امنیتی ورود به چنین بحثی از اظهارنظر مستقیم در خصوص آن ابا داشت.

خراسانی از ضرورت کنترل خشم حرف می‌زد و اینکه بر فرض نباید در هنگامه‌ای نظیر «قیام ژینا» به چونان برون‌ریزی‌های اجتماعی‌ای که تحت تأثیر فضای «براندازی» هستند مجال داد.

دست آخر سلامت صورتبندی خود را «چپ جمهوری‌خواه» عنوان کرد و چندان خطوط فکری چنین چپی را باز نکرد. خراسانی هم که با کلیدواژه‌ها و نحوه‌ی صورتبندی‌اش یادآور خط و خطوطی بود که از سال ۱۳۹۷ به این‌سو با نشریاتی چون «آنک»، «چشمه»، «پایدیا»، «آذر»، «تیمار» در دانشگاه‌های تهران، «گولان» در دانشگاه کردستان» و سایت‌هایی چون «تدارک کمونیستی» (به محوریت شخص «بهمن شفیق») و نیز «مجله‌ی هفته» شناخته می‌شود و امروز در سطح چهره‌ها با اشخاصی چون «علی علیزاده»، «پریسا نصرآبادی» و «مرتضی محیط» زبان‌زد خاص و عام است..

از کجا باید شروع کرد؟

به نظر می‌رسد این حرف درستی است که «تجربه‌ی زیسته» بی‌واسطه رخ نمی‌دهد. مسأله اما اینجاست که «واسطه»اش چیست؟ امپریالیسم؟ آن هم فقط ایالات متحده‌ی آمریکا؟ برای هر مارکسیست نقطه‌ی آغازین هر شکلی از تحلیل «شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری» است. شیوه‌ی تولید به مثابه‌ی رابطه‌ای که عوامل تولید مشخصی به اعتبار آن با یکدیگر نسبت دارند. در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری این رابطه عبارت است از تولید ارزش اضافی از خلال نیروی کار آزاد و تصاحب آن از سوی سرمایه‌دار و تکرار مستمر این وضعیت به نحوی که سرمایه بر سرمایه انباشت شود. اهمیت دوگانه‌ی تصاحب شوندگان/تصاحب کنندگان در این است که موضوع «تضاد اصلی»ای که از طریق آن دیگر اشکال سلطه و ستم (نظیر «ستم ملی» و «سلطه‌ي جنسی و جنسیتی») بروز و ظهور می‌یابند عبارت است از «تضاد کار و سرمایه». تضادی که طرف سرمایه‌اش متکی به یک «دولت-ملت» مرکزیِ مبتنی بر ایدئولوژی ناسیونالیستی است.

به این معنا در ایران ما با یک سرمایه‌داری ناسیونالیستی شیعی مواجه‌ایم که در حال هدایت استثمار و سلطه و ستم و تبعیض است. این شیوه‌ي تولید، جهانی است و سازوکار انباشت سرمایه به هدایت انواع نیروهای امپریالیستی (چین، اروپا و آمریکا) در حال بازتولید است. نتیجه‌ی منطقی این مکانیزم استثماری در سطح جهانی، شکل گرفتن سه‌گانه‌ی «مرکز-نیمه‌پیرامون-پیرامون» است که ارزش اضافی را از به اصطلاح جهان جنوب به جهان شمال منتقل می‌کند. نام این مکانیزم جهانی امپریالیسم است. هنگامی که اما امیر خراسانی از این مکانیزم بدون اشاره به «سرمایه‌داری» صحبت می‌کند و مابه‌ازای آن را در ایران روشن نمی‌کند، به نظر می‌رسد که بیشتر از «استکبار» در صورتبندی «خمینیستی» کلمه صحبت می‌کند تا «امپریالیسم». استکبار در اینجا خصم جهانی ایدئولوژی اسلام‌گرایی جمهوری اسلامی در قالب نامِ «خمینیسم» است. همچنین «طبقه‌ی کارگر»ی که او نگران استثمارش است هم بیشتر به «مستضعفین» می‌ماند و به این ترتیب اساسا در اندیشه‌ی «مبارزه‌ی طبقاتی» نیست و بیشتر در اندیشه‌ي «ستیز فقر و غنی» آن هم از خلال توصیه‌ي یک سازوکار به اصطلاح توزیع عادلانه به حکومت اسلامی است.

تولد سوژه‌ی انقلاب کاذب

نقطه‌ي عزیمت فوق به ما کمک می‌کند که خود را در مقام تدارک مبارزه‌ي طبقاتی ببینیم و در عرصه‌ی جهانی هم دنبال کننده‌ی آن باشیم. چالشی که بخشی از نیروهای چپ (و از جمله در اول انقلاب ۱۳۵۷،‌ حزب توده) گرفتار آن شدند، این است که پیگیری مبارزه‌ي طبقاتی در عرصه‌ي نظام جهانی را مسئولیت حکومت‌های سرمایه‌داری غیرامپریالیستی‌شان دیدند. چنین بود که جمهوری اسلامی یا سوریه‌ی بعثی در قامت حکومت‌های مصدق و جمال عبدالناصر و کاسترو ارزیابی شدند (می‌شوند).

مشکل از کجاست؟ مشکل از اینجاست که نشان‌گان مهمی در دل حکومت‌های ملی وجود دارد که حکومت‌های ضدملی فاقد آن‌اند و این دسته از چپ آن را نمی‌بینند: چپ‌کُشی و سرکوب طبقه‌ی کارگر.

جمهوری اسلامی از بعد روی کارآمدنش «چپ‌ستیزی» و «سرکوب طبقه‌ی کارگر» را به عنوان شالوده‌ی اساسی حکومت خود تثبیت کرد تا در نهایت از دل آن فاجعه‌ي تابستان ۱۳۶۷ بیرون زد. امروز جریان موسوم به «محور مقاومت» دقیقا از آن رو در سیمای «جمهوری اسلامی» یک نیروی «مقاوم» در برابر «امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا» را می‌بیند که قادر نیست «نئولیبرالیسم» موجود در ایران را به عنوان یک بسته‌ی امپریالیستی در حال اجرا از سوی «بورژوازی حاکم» در ایرن ببیند که نه به صورت یک «توطئه‌ی اصلاح‌طلبانه» از سوی جناحی از نظام، بلکه به واسطه‌ی شخص اول مملکت و نهاد ولایت فقیه قانون‌گذاری شده و در حال اجراست. ضدیت امپریالیسم آمریکا با جمهوری اسلامی البته یک ضدیت صوری نیست و تاریخ خود را دارد، اما این ستیز میان خیر و شر نیست.

موضوع اما به اینجا ختم نمی‌شود و «محور مقاومتی‌ها» حتی با پذیرش واقعیت‌های «چپ‌کُشی» و «طبقه‌ی کارگرستیزی» رژیم‌هایی چون جمهوری اسلامی، برآن‌اند که باید «تضاد اصلی» را دید و مواجهه‌ی احساسی و عقده‌گشایانه با سیاست نداشت. ترجمان پراتیک این صورتبندی این است که «تضاد اصلی» ما عبارت است از «تضاد خلق-امپریالیسم» و اگر هم در این راستا از جانب حکومت دیکتاتوری یا فاشیستی ستمی به خلق می‌شود، باید آن را به حساب «اشتباه تاکتیکی» رژیم گذاشت اما آن‌قدر هم گنده‌اش نکرد که ستیز آن با «امپریالیسم جهانی» را نادیده بگیریم. و این ستیز در چه قالب‌هایی دارد صورت می‌گیرد؟ روشن است: اقتصاد مقاومتی در داخل، مقاومت فلسطین (از طریق «حماس» و «جهاد اسلامی»)، یمن (از طریق «حوثی‌ها») و نیز سوریه و لبنان (از طریق «حزب‌الله»).

اثبات اینکه تک تک این موارد لزوما «مقاومت علیه امپریالیسم» نیست و به عوض باید نام آن را «بسط اسلام‌گرایی» و «تثبیت دیکتاتوری» خود مجالی جدا می‌طلبد، اما مشکل اینجاست که «محور مقاومتی» در واقع امر یک اضطراب جدی دارد و آن اینکه: آیا نفس ایستادن در برابر آمریکا را نباید به فال نیک گرفت؟ به عبارت بهتر آن چه موضع‌گیری واقعا موجودی است که هم بتواند ضدیت با امپریالیسم آمریکا را تدارک ببیند و هم ضدیت با دیکتاتوری را؟ از نظر ایشان این موضع‌گیری وجود ندارد و در عالم سیاست باید دست به انتخاب میان «بد» و «بدتر» زد که در این خصوص هم تردیدی نیست که «بدتر از آمریکا» وجود ندارد. چنین است شکل‌گیری سوژه‌ی انقلابی کاذب مبتنی بر «رئال‌ پُلتیک».

برای مقابله با این صورت‌بندی اول باید از واضعانش پُرسید که دقیقا چه وقت هنگام مقابله با دیکتاتوری و فاشیسم داخلی فرا می‌رسد؟ پاسخ این است که زمانی که امپریالیسم عقب نشانده شد. و باز پرسش این است که اگر تحت تأثیر دکترین امنیت ملی مقابله با این امپریالیسم مدنظر شما، کلیه‌ی نیروهای مبارز چپ و طبقه‌ي کارگرش نابود و یا سرکوب شده باشند، دیگر چگونه چنان مبارزه‌ای امکان‌پذیر است؟ آیا دیکتاتوری‌ها و فاشیسم داخلی از خلال این دکترین امنیت ملی‌ها، مدام امکان بقای خود را بازتولید نمی‌کنند؟

راه مقابله با امپریالیسم آمریکا چیست؟

باری با وجود منطق دیکتاتوری و فاشیسم در سپهر ملی نمی‌توان منکر این شد که امپریالیسم از خلال رسانه و تبلیغات و سازماندهی جنبش‌های رنگی می‌تواند جهت مترقی جنبش‌ها را از بین برده و آن‌ها را به آسفالت‌کنندگان مسیر سرسپردگی به منویات امپریالیستی بدل کند. آیا غیر از این است تجربه‌ي انقلاب‌های رنگی در اروپای شرقی؟ یا نمونه‌ي‌ رهبری لخ‌والسا در لهستان؟ یا … ؟

حتما که باید این تجربیات را جدی گرفت و هر لحظه به واسطه‌ی پراتیک‌های جنبش آن را محک زد که در کدام مسیر طی طریق می‌کند. اما این امر معنایش نمی‌تواند چشم‌پوشی بر ضرورت مبارزه با دیکتاتوری/فاشیسم ملی باشد. موضوع آن است که تقویت یک مبارزه‌ي اصیل ضدسرمایه‌دارانه در داخل (و نه فقط ضددیکتاتورانه و ضداستبدادی) ضمانت‌گر جهت‌گیری ضدامپریالیستی در سطح جهانی هم هست. در واقع این حرکت از درون به بیرون است که ضامن انقلابی بودن اصیل است. به این ترتیب است که باید گفت زمانی که درباره‌ی «سرمایه‌داری ملی‌تان سخن نمی‌گویید، حق ندارید از امپریالیسم جهانی بنالید».

برای نیروی انقلابی اصیل مسأله در هر لحظه از جنبش از کف نرفتن خط ضدیت با سرمایه‌داری است. چیزی که در جریان «دموکراسی‌خواهی‌»های معمول اتفاق می‌افتد این است که نیروهای جنبشی می‌پندارند که با برقراری یک سازوکار نمایندگی در قالب «دموکراسی صوری» می‌توان به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کرد. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که حتی اگر تمامی اعضای مجلس کشور از حزب کمونیست آن باشند، باز هم دستی به قوانین مربوط به «مالکیت خصوصی»، «کارمزدی»، «مردسالاری»، «ناسیونالیسم» و «بهره‌کشی از طبیعت» نخواهد خورد؛ یا دقیق‌تر گفته باشیم اگر بنا باشد دستی بخورد، صاحبان «سرمایه» درگیری‌های خونین به‌راه می‌اندازند. این گونه است که «دموکراسی اصیل»‌ یا «دموکراسی رادیکال» از مسیر «برابری» و «عدالت» می‌گذرد و خواست «آزادی‌خواهی» بدون ملزومات مادی آن کافی نخواهد بود.

برگرفته از :«راهکار سوسیالییستی»

https://www.s-rahkar.org/2023/12/20/10896/

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©