Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
يكشنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۲ برابر با  ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :يكشنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۲  برابر با ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳

آیا بحران مهلک رژیم جمهوری اسلامی را رها خواهد کرد؟

هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)

حدود یکسال از جنبش ژینا- مهسا امینی می گذرد. با آنکه این جنبش هنور گرما بخش و الهام آور و در زیر خاکستر شعله ور است ولی با مقداری فروکشی این طوفان، رژیم با شدت به  تبلیغ این ایده می پردازد که جنبش انقلابی مرده است و رژیم قدرت خود را بازیافته است؟ ولی آیا این واقعیت دارد؟

قبل از آغاز جنبش انقلابی ژینا- مهسا، در نتیجه اقتصاد سیاسی بشدت معیوب و ناکارآمد، در اشکال توتالیتریسم دینی،  شکافهای اجتماعی در ایران  بشدت رشد کرده بود.  این شکاف ها در ارتباط با قطب بندی فقر و ثروت از یکسو و تقسیم بندی های بشدت خصمانه قومی/ملی، مذهبی، جنسی (و جنسیتی) و محیط زیستي، سوی دیگر بطور روشنی سر باز کرده بود. به باور بسیاری، ایران با چنین سیستمی که از هرجهت فساد و تبهکاری آن را فرا گرفته بود،  به بن بست نزدیک شده بود. در چنان شرایطی بود که جنبش انقلابی مهسا بوقوع پیوست  تا رژیم را از بیخ کنده  و دور بریزد. اما این جنبش کوبنده انقلابی یک حادثه اتفاقی نبود بلکه مرحله ای عالیتر از وقایع متعددی بود که بعد از انقلاب ۵۷ رخ داده بود. اگر از وقایع سالهای بعد از انقلاب بگذریم، دوم خرداد، وقایع ۸۸، وقایع ۹۶ و سپس ۹۸ زمینه های عملی آن را فراهم کرد بودند. هر چند این راه هنوز تا آخر پیموده نشده است.  

اکنون نمیـتوان انکار کرد که اعتراضات گسترده انقلابی در خیابانها فروکش کرده است ولی گستردگی، اهداف کلی و عمق آن جنبش انقلابی بنحوی بود که مشروعیت رژیم را  بطور بی سابقه ای تضعیف و حتی به آستانه نابودی کشاند. اکنون  ممکن است گفته شود که از نظر سیاسی رژیم اندکی فضای تنفس پیدا کرده است  ولی شواهد گوناگون نشان میـدهند که هم نیروهای انقلابی، بویژ زنان مواضعی را که بدست آورده بودند با قدرت حفظ کرده اند، و رژیم از درون هم با بحران سیاسی  شدیدی روبرو است.

اگر  بحران ایدئولوژیک و بویژه بحران مزمن و بسیار شدید اقتصادی را هم به بحران سیاسی اضافه کنیم در می یابیم که رژیم اکنون هم قادر نیست بطور موثری   بشیوه گذشته به حکمرانی خود ادامه بدهد. اکنون  رژیم مانند یک بیمار ناتوان،  بشدت عصبی  و دچار وحشت  است که در اتاق عمل به مقداری  تنفس مصنوعی روی آورده است.  هرچند حالت  این بیمار  بحرانی است و به عوارض  شدید عصبی و  بدنی مفلوج  دچار شده است که به  "مراقبت"  نیاز دارد ولی بخشی از  نیروهای "مراقب" آن اکنون نه چندان قابل  اعتمادند و نه داروی کیفی برای معالجه بیمار در دست دارند. با وجود این نمی توان گفت که مراقب ندارد و مرگ و یا ناتوانی کامل این بیمار در این مرحله قطعی است. سرکوب شدید بوسیله یک نیروی  محدود هم  همیشه  امکان پذیر است. بنابراین  نباید با ساده اندیشی لم داد و بی عمل ماند، و توان و نقش سرکوب را در بقای رژیم، حتی اگر برای یک دوره کوتاه هم باشد،  نادیده گرفت.

برای فهم این واقعیت که قدرت رژیم بشدت ضربه خورده است ممکن است  اندکی نیاز به تعمق بیشتر باشد. از آنجا که بخش اساسی و مهم واقعیت ها در سطح قابل رؤیت نیست باید پوسته را شکافت و به شواهدی نگاه کرد که رفتار و    روابط درونی رژیم را نشان می دهند. اطلاعات درست در این زمینه ها اغلب در زیر دستگاه تبلیغاتی و دروغ پراکنی های رسمی وسیع پنهان و یا مغشوش و مبهم باقی می ماند. وقتی که تریبون های رسمی بطور مداوم و شبانه روزی از توان رژیم و توطئه های دشمنان خارجی صحبت می گویند در واقعیت تلاش می کنند  ضعف های اساسی رژیم  را از افکار عمومی پنهان کنند.  در حیطه سیاسی،  تکرار مداوم هر موضوع مشخصی از جانب دستگاه تبلیغاتی  رژیم می تواند بمعنی پنهان کردن یک ضعف اساسی روی همان موضوع و یا مرتبط ـبا همان موضوع  باشد. بخشی از واقعیات را می توان در عبارتها و بلوف های تکراری،  لابلای سخنان پر  تناقض و بشدت آشفته و یا چهره های عبوس و درهم ریخته و لحن های صدا و حرکات غیر عادی مقامات رسمی  و یا حتی مقامات مغلوب اما نگران حاکمیت دریافت. 

البته در کنار مبلغان رسمی   نیروهایی وجود دارند که در ابتدا از روی ناچاری، سردرگمی و یا فرصت طلبی بحران سیاسی را پذیرفتند ولی با مقداری فروکشی اعتراصات خیابانی، اکنون به این تصور دامن میـزنند که گویا رژیم بر اوضاع فایق آمده است و حداقل از بحران سیاسی و ایدئولوژیک گذر کرده است. از همین زاویه هم شدت گیری سرکوبها و بخشا نیات رژیم و یا جناح هایی از رژیم در  برنامه های  تبلیغی اعلام شده را  بمعنای بازسازی  قدرت و توان رژیم تلقی میـکنند. آنها با تبلیغ تسلیم طلبی و امید به این که با  سلطه گیری مجدد رژیم مورد خشم قرار نگرفته و یا امتیاز ناچیز خود را حفظ کنند، به این کار روی آورده اند.

این درحالی است که  گذشته از محتوای اسناد سری درز کرده  قبلی، بسیاری از ایدئولوگهای خود سیستم و از جمله همان مقدس نمایان ته ریشی بی یقه به صراحت از بحران عمیق، بیـسابقه و خطرناکی صحبت میـکنند که در بیخ گوش سیستم  عمل میـکند. مثلا به سخنان غلامرضا معاون  سیاسی و اجتماعی  وزارت کشور در ۲۶ خرداد امسال ( حدود دو ماه قبل از برکناری خود) توجه کنیم. معاون وزارت کشور که خود یک پاسدار و از مقامات بالای اطلاعاتی و سپاه قدس بوده است  می‌گوید خودتان را برای بدترین شرایط آماده کنید، در ساعت صفر دیره.  روشن است که از نظر این مقام امنیتی مردم رژیم را در بحرانی ترین  شرایطـ قرار داده اند و او از  مقامات دولتی، یعنی همان دستگاه سرکوب، با نگرانی شدید  تقاضا  می کند که فرصت را از دست ندهند. و نکته جالب دیگر  این است که  بنا به دستورات خامنه ای تبلیغات زودرس از موعد انتخابات  فرمایشی، که از آنزمان حدود ۸ ماه  بعد قرار بود انجام بگیرد،  یکی از گزینه ها برای انحراف افکار عمومی بکار گرفته می شود. مرتضی جوادی آملی مدرس حوزه علمیه  و از اعضای شورای انقلاب فرهنگی هم  گفته است (بی بی سی فارسی ۱۰/۹/۲۰۲۳)  «ما کاری کردیم که در حقیقت جایگاهی که باید برای کلیت نظام از یک سو و کلیت جامعه از سوی دیگر وجود داشته باشد، مثل یک خانه‌ای شده که متزلزل شده است؛ انصافاً مثل خانهای است که زلزله آمده است.». هر چند این مقام  جرات ندارد،  جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی را که این زلزله مهلک را برای کلیت نظام ایجاد کرده است، بزبان بیاورد. 

  در ارتباط با شرایط کنونی من دو مثال  لایحه اخیر حجاب و عفاف و نیز دستگیری  و اعدام؛  را انتخاب می کنم، چون خیلی آنها را بیان قدرتمندی رژیم می بینند در حالی که این موارد تنها با قصد ایجاد رعب و وحشت انجام می گیرند تا بدین صورت  ناتوانی رژیم را هم پنهان کنند.

لایحه حجاب و عفاف

لایحه حجاب و عفاف که در هفته های اخیر مراحل نهایی خود را گذراند چیزی جز یک تاکید انحرافی برای لاپوشانی شکست نیست. با آنکه راههای متفاوت سرکوب را مجاز می کند ولی چگونه و با چه وسایلی اجرای آنها، بویژه در مناطق شهری مرکزی، وجود دارد؟  و از این رو  احتمالا با شکست مفتضحانه ای روبرو خواهد شد.  وقتی مردم با چنین وسعتی به مقدسات قانونی و دینی و مجریان فاسد آن پشت کرده اند به آسانی به  هیچ قانونی از جانب رژیم   تن نخواهند داد. اکثریت مردم بمرحله ای رسیده اند که  به پلیس و  دستگاه امنیتی و اطلاعاتی و سپاه و مامورین انتظامی و دستگاه قضایی نه تنها اعتمادی ندارند بلکه با آنها بصورت فعالانه ای در افتاده و  آنها را قاتل  و کودک کش خطاب کرده و جزیی از یک دستگاه تبهکار و فاسد و سرکوبگر توتالیتاریستی می دانند و این را با صدای رسا فریاد زده  و می زنند. آنها را رودرو به تمسخر گرفته و غرور  و شخصیت شان را خورد و به هم می ریزند.  حالا چگونه می توان با چند دستورنامه آنها را به قفسی بر گرداند که خود شکسته اند و یا اگر در قفس فیزیکی  برگردانند چگونه می توان انتظار داشت که  به باورهای خود پشت کنند و چنین قفسی را نشکنند و از آن با قدرت بیشتر خارج نشوند؟ شواهد بروشنی، ابعاد گسترده مقاومت و سرپیچی مدنی را از جانب مردم نشان می دهند و این چیزی نیست که بتوان براحتی خاموش کرد. زنان اکنون مواضعی را تصرف کرده اند که عقب نشاندن آنها  تقریبا غیر ممکن شده است. از همین سکوهاست که آنها همرا با دیگر نیروهای انقلابی  تلاش می کنند مواضع دیگری را هم از دست رژیم در بیاورند.   اما چه زمانی این مقاومت های دلیرانه دوباره با شدت به بیرون شعله خواهد کشید نمی دانیم ولی در زیر خاکستر گرم آتش همچنان شعله ور است.

اعدام ها در ضعیف ترین حلقه: از روی ضعف یا  قدرت؟

ناتوانی رژیم در حکومت کردن و یا ضعف ملموس آن در قدرت توسل به ابزار خشونت را بصورت مقطعی و موضعی و احیانا در شکل منحرف سازی  بالا برده است. ضعیف ترین حلقه ها را  ـ با تصوری که رژیم داردـ برای  اعدام های گسترده انتخاب کرده است تا با انتقام گیری و  ایجاد رعب و وحشت و نیز با این خیال که بر علیه ناهنجاری های اجتماعی و هنجارشکنان در میان یک  جمعیت و  جغرافیای هنجار شکنی اقدام می کند. برای مثال سیستان و بلوچستان که حدود ۳ درصد جمعیت کل ایران را تشکیل می دهد مطابق گزارش های رسمی بصورت حیرت آوری  ۲۰ تا ۳۰ درصد اعدامیان سالانه در ایران را تشکیل می دهد.  اعدامهای فله ای و یا حملات و دستگیری و کشتارهای زنجیره ای  ناشناخته ( که بخشا باحتمال زیاد مرتبط با باندهای اطلاعاتی رژیم هست) بلوچ های سنی در این منطقه بعنوان قاچاقچی و یا مجرم و یا جدایی طلب و تروریست و یا سلفی و وهابی همه بیانگر واقعیت های تبعیض و اکنون بیان انتقام گیری و ایجاد هراس از جانب رژیمی است که مشروعیت آن بشدت ضعیف شده است وهمچنان  با یک زاهدان شورشی – بلوچی روبروست.

جمهوری اسلامی که از درون بشدت دچار آشفتگی و هراس است، در برنامه ریزی و داشتن یک  تصویر روشن از چشم انداز حکومت کردن،  حتی در  یک دوره کوتاه مدت و قابل  پیش بینی  ناتوان است. احساس افتادن در غرقاب یک اقیانوس طوفانی، در بالا آنقدر شدید است که  هماهنگی در سطوح وسیعتر  از میان رفته است و با شتابزدکی و گیج سری٫ فضا در اینجا و آنجا بصورت  پراکنده و مقطعی  بر می شود. در شرایط کنونی قدرت رژیم بشدت شکاف خورده است و خلا قدرت در بعضی از مناطق  حاشیه ای بسرعت در حال رشد است. چه میـشود؟  و چه باید کرد؟  سئوالاتی بشدت اضطراب آور و بیـمناکی است که رژیم در کلیت خود، پاسخی برای  آنها ندارد.  برای جناح های مسلط سپاهی و اطلاعاتی برای اکنون چه باید کرد پاسخ این است که آتش به اختیار باشند، هرچه از دست شان بر میـآید  بکنند. ایجاد رعب و هراس حداکثر٫ حداقل در ضعیف ترین حلقه ها میـتواند تسکین آور و دادن قوت قلب به  بخشی از ماموران سرکوب رده پایین و متوسط حقوق بگیر  بشود.  ولی با وجود ضعف ها و شکافهایی که رژیم با آنها روبروست،  در شرایط موجود هنوز از پایین امکان ایجاد یک حاکمیت مستقل و ارتقای شرایط به مرحله وجود حاکمیت دو گانه بوجود نیامده است.

در چنان شرایطی که از پایین نیروهای سازمان یافته مردمی هنوز رشد نکرده اند، فضا های زیادی خالی میـمانند که نیروهای تبهکار و بخشا و یا عمدتا دست در دست نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بطور وسیع تری سعی می کنند  در کنترل خود بـگیرند و با اعمال بشدت ماورای قانونی تسلط پیدا کنند. نطفه بخشی از این شبکه های مافیائی قدرت از قبل وجود داشته و نیروهای اطلاعاتی و سپاه حداقل با بخشی از آن تبهکاران رابطه ای نزدیک داشته اند  و از این کانالها دست به ترور مخالفان و جاسوسی و کنترل نیروهای مخالف می زده اند. اعترافات اخیر دختر قاسم سلیمانی در ارتباط با عیدک (عید محمد) بامری و یا اعترافات اخیر دادعلی غلامی یکی از همین باصطلاح پیمانکاران اطلاعاتی سپاه در منوجان مثال های روشنی در توطئه گری های کثیف  دستگاههای اطلاعاتی و سپاه است. داد علی و  بامری هر دو از تبهکاران محلی بودند که به خدمت  سپاه در آمدند ولی  پس از اختلاف و ناخشنودی از سپاه خودشان نیز ترور شدند.

اکنون در بلوچستان  شرایط بنحوی است که همانطوری که دستگیریـهای فله ای از جانب نیروهای امنیتی ( بویژه در زاهدان)  بشدت ادامه دارد، راهزنی ها و قتل ها و جسدهای رها شده بوسیله قاتلان ناشناخته، که بخش مهمی احتمالا به باندهای تبهکار مرتبط با نیروهای اطلاعاتی و سپاه وابسته اند، بشدت درحال  رشدند. در همان حال شلیک های گسترده نیروهای انتظامی به مردم  و یا سوختبران و یا  تعقیب و گریزهای بسیار گسترده و بی مورد  همه بیانگر فضای بسیار متشنج مشحون از ترس و وحشت و عصبانیت  در منطقه است. در همین فضا نیروهای مسلح سازمان یافته بعنوان پیکارجویان جهادی و یا قومی سنی، همچون جیش العدل، انصار الفرقان و احیانا  دادخواهان و آزادگان در هر حال ورود بصحنه عملیات اند اکنون می توان گفت که در اثر سیاست های فاجعه بار و سفاکانه رژیم، جامعه در مناطقی از بلوچستان بسوی نوعی هرج و مرج گسترده  در حرکت  است.

رژیم در بن بست رسیدن به این باور همگانی که یک سیستم بی کفایت، فاسد، تبهکار  و گردانندگان آن دزد و جیب بران مملکت اند، همیشه  نشانه های  مهمی از زمانی بوده است که یک انقلاب امکان وقوع می یافته است ولی اکنون انقلاب، هرچند نا تمام، بوقوع پیوسته است. اکنون  دورانی  است که  هر آنچه برای رژیم مقدس است به پلشتی دچار شده است و هرآنچه را که رژیم پلید می ببیند در چشم مردم معترض بارقه ای از  تقدس یافت می شود. برای مردم رژیم به یک نیروی مطلقا دروغ پراکنی، سالوسی و  توطئه گری تبدیل شده است. برای رژیم، در پیش مردم چیزی مقدس نمانده است،  خمینی بالاترین سمبل قداست رژیم پلید، دیوصفت و ملعون خطاب میـشود.  قاسم سلیمانی، قهرمان رژیم،  در مقام یک جلاد خون آشام ظاهر شده است. با عمل «عمامه پراکنی» سنبل قداست یک آخوند، بمثابه  بیان قدرت و ایدئولوژی رژیم، پرت و به لجن کشیده می شود. اما این رژیم در اوج از دست رفتن مشروعیت خود آنقدر ناتوان از درک مسائل است که تلاش می کند بهمان مقدسات پلید شده خود بچسبد و آنها را اساس بیان مشروعیت هر روزه خود بداند. البته شاید از این جهت است که با وجود فروپاشی گسترده مشروعیت از درون،  به حداقلی از  نیروی ـسرکوب نیاز دارد  که هنوز  به این مقدسات باور داشته باشند و یا پایشان در قتل و کشتار آنقدر گیر کرده است که برایشان راه گریزی نمانده است. اما حتی در چنان سطحی، از پایین نیروهای سرکوب رژیم در محاصره کمیونیتی، دوستان و خویشاوندانی هستند که هر روز انگشت بسوی آنها دراز میـکنند و به آنها بیـغیرت و بی آبرو و مزدور و کاسه لیس  و خایه مال خطاب می کنند.

از اینجا هم امکان ترک خوردن در درون نیروی سرکوب افزایش پیدا می کند. بسیج نیروهای وفادار مزدور از خارج هم نه تنها راه حلی اساسی نخواهد بود بلکه  با سرعت موقعیت رژیم را بیشتر بحرانی خواهد کرد. تداوم و توجیه فساد و بی کفایتی سیستم رژیم را بسوی سقوط نزدیک تر می کند. چون رژیم توتالیتری جمهوری اسلامی ایران قادر نیست مشکلات خود را با به رسمیت شناسی و قبول اعتراضات و مطالبات و مشکلات واقعی مردم  ارزیابی کرده و بر آن اساس رویکرد خود را بطور اساسی تغییر دهد، چون چنین تغییری مرگ آن را بهمراه می آورد، بلکه کاملا بر عکس، خود اعتراضات و خواست های مردم را مشکل اساسی می داند و نه تنها رویکرد گذشته خود را  تغییر نمی دهد، بلکه رویکرد گذشته را می خواهد با شدت بیشتری تقویت کند چون این اعتراضات را کار اراذل و اوباش و دشمنان می داند و اکنون تصور می کند چون  ضعیف عمل کرده است  دشمن پیشروی کرده است.  از درون یک بن بست، تصور می کند اکنون دشمن اصلی را در داخل یافته است و باید با تمام قوا بر علیه آن بجنگد. اکنون هم بیشتر  منابع محدود و موجود را بسمت فراهم کردن ابزار سرکوب سیاسی و ایدئولوژیک و فیزیکی این مردم  معترض روان می کند و مسایل مبرم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را در کشور کاملا نادیده می گیرد. راه نحات خود را بطور آشکاری در  سرکوب و تصفیه بیشتر می بیند.  میزان بی خردی این  سیستم توتالیتر بحدی است که تنها با مرگ  خود امکان  تصحیح این رویکرد را فراهم می کند. با توجه به عمق بحران، با احتمال زیاد می توان حدس زد که مدت زیادی نخواهد گذشت که این رژیم جارو شود ولی چگونه؟ مسلما نه خود بخود بلکه بوسیله همبستگی گسترده تر و سازمان یافته تر مردم و بکار گیری اشکال متفاوت مبارزه در عرصه های متفاوت سیاسی و مدنی ، و نه بصورت ایده آل بلکه بسیار پیچیده، در هم تنیده و انترسکشنال.

هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)- لندن- ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۳

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©