ژاکوبن:
معترضان
ایرانی مستحق
حمایت تزلزل ناپذیر
چپ بین المللی
می باشند
برگردان:
پروین اشرفی
بیش از
یک ماه است که
اعتراضات ضد
حکومتی در سرتاسر
جامعه ایران،
در خیابان ها،
محوطه های دانشگاه
ها، دبیرستان
ها و مدارس
راهنمایی، در
مقابل قهوه
خانه ها، در
مترو و سایر
وسایل تردد
عمومی و
اخیراً هم در
میان کارگران
صنایع نفت و
پتروشیمی
گسترش یافته
است. اگرچه
همیشه باید
محتاطانه به
پوشش غرب در
مورد این
رویدادها
برخورد کنیم،
اما واضح است
که جمهوری
اسلامی با
بدترین بحران
مشروعیت از زمان
پیدایش خود در
چهل و سه سال
پیش، مواجه
شده است.
حکومت
ایران در طول
چندین دهه، با
سرکوب وحشیانه
ای به فوران
خشم عمومی
پاسخ داده
است. نیروهای
امنیتی در
ژوئیه ۱۹۹۹،
به دانشجویان
معترض به
تعطیلی یک
روزنامه حامی
اصلاحات، حمله
کردند. این
انتقام، هفته
ای از ناآرامی
را در سراسر
کشور به راه
انداخت که با
یک کمپین منظم
دستگیری و
کشتار مواجه
شد. یک دهه
بعد، پس از
انتخابات
ریاست جمهوری
۲۰۰۹، میلیون
ها نفر به
خیابان ها
ریختند تا نتیجه
مشکوک
انتخابات را
به چالش
بکشند. در
پاسخ، دستگاه
نظامی و
امنیتی کشور
هزاران معترض
و فعال را
دستگیر کرده و
چند تن دیگر
را به قتل
رساند.
از این
منظر،
اعتراضات
امروز و واکنش
حکومت، تکرار
ماجراهای
پیشین در
زندگی سیاسی
ایران است. با
این حال، این
بار چیزی
کاملاً
متفاوت وجود
دارد. شگفت
آور است که
شاهد جنبشی به
رهبری دختران
و زنان جوان
باشیم که
شجاعانه علیه چهل
و سه سال
سرکوب جنسیتی
نهادینه شده،
قیام کرده
اند.
چپ بین
المللی باید
پیام
فمینیستی و
دموکراتیک
“زن، زندگی،
آزادی”
معترضان
ایرانی را به
صراحت مورد
تأیید قرار
بدهد. چنانچه
ما این کار را
نکنیم، با خطر
واگذاری
گفتمان عمومی
به نومحافظهکاران
و دارودسته
های لیبرال
روبرو می شویم
که از این
اعتراضات
برای اهداف
خود استفاده
خواهند کرد.
زن،
زندگی، آزادی
روز ۱۳
سپتامبر ۲۰۲۲
برای همیشه
نقطه ای مهم در
تاریخ ایران
خواهد بود.
عصر همان روزی
که مهسا ژینا
امینی، زن
بیست و دو
ساله کُردی که
در صدد ملاقات
با خانواده
خود در پایتخت
بود، در بیرون
ایستگاه قطار
تهران با پلیس
باصطلاح
اخلاقی مواجه
شد – نیروی
مذهبی ای که
وظیفه توبیخ،
دستگیری، و
بازداشت
افرادی را
بعهده دارد که
قوانین پوشش
مذهبی کشور را
زیر پا می
گذارند. پلیس اخلاقی
در ایران، به
شدت مورد تنفر
است، حتی در
سال ۲۰۱۰ مورد
انتقاد محمود
احمدی نژاد،
رئیس جمهور
محافظه کار
وقت نیز قرار
گرفت.
سه روز
پس از آنکه
پلیس اخلاقی
در تهران مهسا
را دستگیر
کرد، وی در
شرایطی بسیار
مشکوک در بیمارستان
درگذشت. زنان
بازداشت شده
ای که همراه
او در ماشین
گشت ارشاد
بودند، بعداً
به خانواده
مهسا گفتند که
او در حبس
مورد ضرب و
شتم قرار
گرفته است.
در
روزهای پس از
مرگ مهسا
امینی،
هزاران زن به
خیابان ها
ریختند و به
طور نمادین
روسری های خود
را سوزاندند،
موهای خود را
کوتاه کردند و
شعارهای “زن،
زندگی،
آزادی”، “مرگ
بر دیکتاتور”
و “مرگ بر
ستمگر، چه شاه
باشد چه رهبر”
را سر دادند.
عکسها و فیلمهایی
در خارج از
کشور پخش شد
که نشان میداد
دانش آموزان
دبیرستانها
و دانشجویان،
عمدتاً زنان،
در کلاسهای
درس خود و در
محوطه های
دانشگاه، به
تظاهرات میپیوندند.
حکومت
ایران در واقع
به سرعت و
بطور وحشیانه
ای پاسخ داد.
نیروهای
امنیتی
بلافاصله در شهرهای
بزرگ مستقر
شدند. با
خشونت به
تظاهرکنندگان
حمله کرده و
آنها را کشتند
و روزنامه نگاران،
ورزشکاران و
وکلایی را که
ادعا شد تحریک
کننده
ناآرامی
بودند،
دستگیر
نمودند.
صداهای
داخل ایران
دسترسی
به دوستان و
خانواده در
داخل ایران در
چنین روزهایی
آسان نیست. رژیم
به دنبال هر
سروصدای
اعتراضی
جدید، اینترنت
را قطع یا کند
می کند، تا
ارتباطات بین
مردم ساکن در
ایران و
مدافعان آنها
که مقیم خارج
از کشور هستند
را متوقف
نماید. این
گسست ارتباطات،
اغلب خلأ
اطلاعاتی و
معرفتی ایجاد
کرده و تشخیص
اینکه به
گزارشات چه
کسانی رجوع
شود و به کدام
صداها اعتماد
کرده و آنرا
تقویت نماییم
را دشوار میسازد.
یکی
از دوستان
ایرانی که از
ترس عملی
تلافی جویانه،
درخواست کرد
نامش فاش
نشود، در یک
پیامی خصوصی
در
اینستاگرام
نوشت “سلطنت
طلبان خارج از
کشور نماینده
ما نیستند”. او
به جامعه قابل
ملاحظه سلطنت
طلبانی اشاره
دارد که اغلب
دارای مقادیر
زیادی از ثروت
عمومی دزدیده
شده می باشند – و
ظاهراً توسط
ولیعهد رضا
پهلوی، فردی
که درست در
حوالی انقلاب
۱۹۷۹ از ایران
گریخت، رهبری
می شوند. او به
من میگوید
“ما فقط چیزی
را که متعلق
به خود ماست
میخواهیم،
حقوق اولیه
انسانی مان
را. ما نمی
خواهیم
شاهزاده تبعیدی
برگردد و کشور
را اداره کند.
ما فقط میخواهیم
آیندهای
بهتر را برای
نسل بعدی به
جا بگذاریم.”
پوشش
خبری در مورد
ایران در
رسانه های
ایالات متحده
اغلب از دریچه
منافع امنیت
ملی ایالات متحده
فیلتر می شود
و تصویری از
یک جامعه ای
به دست میدهد
که غرق در
تعصب مذهبی و
عقب ماندگی
است. رسانههای
آمریکایی با
پایبندی به
چنین
چارچوبی، تصویری
ناقص از ایران
به مثابه
جامعهای که
کاملاً تحت
کنترل اسلامگرایان
غیرمنطقی
است، ایجاد
کردهاند.
جامعه ایران
در واقع در
چهار دهه اخیر
دستخوش
تغییرات
پیچیده ای شده
و شاهد ظهور
جنبش های
اجتماعی قوی
به رهبری
زنان،
دانشجویان و
کارگران بوده
است.
اگرچه
مدت هاست که
زنان ایران
علیه سختگیریهای
مردسالارانه
مبارزه
میکنند، اما
این اعتراضات
دارای ویژگی
کاملا آشکار
متفاوتی می باشد.
حداقل دو
ویژگی در آن
وجود دارد که
این موج اخیر
اعتراضات را،
از ناآرامی
های پیشین
مردمی جدا می
نماید.
اولاً
معترضان
بسیار جوان
هستند. ما در
ویدیو های پی
در پی، نسل Z
ایران، یعنی
آنچه که دهه
هشتادی ها
خوانده میشود
را می بینیم
که بی باکانه
به خیابانها
میآید تا به
رژیم مسلح به
تفنگ و گلوله،
اعتراض کند.
نیکا شاکرمی،
معترضی که
جسدش یک هفته
پس از مرگ
امینی در پشت
یک حیاط پیدا
شد، فقط شانزده
سال داشت.
سارینا
اسماعیل زاده
نیز که در
تظاهرات
استان البرز
بر اثر ضرب و
شتم نیروهای
امنیتی با
باتون بر سرش
کشته شد نیز
شانزده ساله
بود. از
آنجایی که
تعداد بیشماری
از قربانیان
دیگر مفقود
شدهاند و یا
نامشان فاش
نشده است،
احتمالاً
نوجوانان
بیشتری در
میان آنها
وجود دارند.
این
اعتراضات عمدتاً
توسط دختران و
زنان جوان نسل
Z رهبری میشود.
یک زن در
تهران که
میخواهد نامش
فاش نشود، در
توییتی به من
میگوید: “نسل Z
لزوماً از یک
ایدئولوژی یا
نظریه سیاسی
پیروی نمیکند.
آنها از نظر
فن آوری
هوشمند
هستند، تحصیلات
عالی دارند و
از دخالت رژیم
در زندگی شان
خسته شده اند.
آنها درست
مانند هم
نسلان خود در
جاهای دیگر،
می خواهند
آزادانه
نظرات خود را
بیان کنند، هر
چه می خواهند
بپوشند،
خالکوبی
کنند،
برقصند،
موسیقی
بسازند و
مهمانی برپا
کنند. آنها به
ایدئولوژی یا
سیاست اهمیت
نمی دهند و به
همین دلیل از
رژیم به آن
شکلی که شاید
نسل ما ترس
دارد، نمی
ترسند. دقیقاً
به همین دلیل
است که رژیم
نمی تواند
آنها را مهار
کند.”
ثانیاً، این
معترضان
برخلاف جنبشهای
اعتراضی
قبلی، هیچ
بیعتی نسبت به
رهبر خاصی
ندارند، بلکه
بیشتر با یک
تصویر و یا
ایده آلی
مانند آنچه که
در چهره
تراژیک مهسا
ژینا امینی
ثبت شده است،
به حرکت در
آمدند. یکی از
نویسندگان
ایرانی که
خواست نامش
فاش نشود، به
من میگوید
“برخی خاطر
نشان ساخته
اند که جنبش
رهبر ندارد،
اما من میگویم
رهبر
ژینا/مهسا
است. و او رهبر
کاملی است: یک
زن جوان بی
گناه و
غیرسیاسی. او
را نمی توان بدنام
کرد، زندانی
نمود، حبس
خانگی یا
تبعید کرد.”
به نظر
میرسد که در
پاسخ به این
اعتراضات،
دستگاه امنیتی
در ایران بطور
فزاینده ای
ناتوان است،
زیرا برای
اولین بار است
که نمیتوانند
یک رهبر را
مورد آزار و
اذیت یا ارعاب
قرار دهند تا
به سکوت
وادارند. این
نویسنده میگوید
“به ازای هر
جوانی که کشته
میشود،
تعداد بیشتری
به حرکت در می
آیند. هر تشییع
جنازه و مراسم
یادبود، به
اعتراض دیگری
تبدیل می شود.”
گزینه
های خارج از
ایران
معروف
است که محمد
مصدق، نخست
وزیری که به
صورت
دموکراتیکی
انتخاب شد و
دولتش با
کودتای مهندسی
شده توسط سیا
سرنگون
گردید، در
مورد بازگشت خود
به فعالیت های
سیاسی در
دوران پیری
گفت “اگر ساکت
بنشینم،
مرتکب گناه
شده ام”. ما،
یعنی کسانی که
در خارج از
کشور به عدالت
متعهد هستیم،
در حمایت از
کسانی که
شجاعانه به
خیابان ها می
آیند، چه
میتوانیم
بکنیم؟
در
حالی که
اعتراضات در
ایران وارد
دومین ماه خود
میشود و هیچ
نشانهای از
فروکش نشان
نمیدهد، چپ
بینالمللی
باید راهی
برای ابراز
همبستگی مؤثر
با آنهایی که
در داخل
هستند، ارائه
بدهد، بدون
اینکه
ناخواسته
طعمه
مانورهای
امپریالیستی
بازیگران
غربی و
متحدانشان
بشود. این کار
به همین سادگی
پیش نمیرود.
طبیعتاً
بسیاری از چپ
ها نسبت به
مشارکت در
گفتمانی که
سنتاً توسط
تبلیغات بیش
از حد حمایت
شده از سوی دولت،
متعین میشود،
نگران هستند.
اما ضروری است
که در برابر
ظلم قابل
مشاهده سکوت
نکنیم.
در
حالی که حکومت
ایران در سالهای
اخیر با دولتهای
چپگرای جنوب
جهانی اسماً
متحد شده است،
در داخل کشور
اوضاع از نظر
سیاسی و
اجتماعی وخیمتر
گردیده است،
ناآرامی در
میان جمعیت
جوان که تحت
فشار تحریمهای
اقتصادی،
فساد
سیستماتیک
داخلی، و سرکوب
اجتماعی
هستند، رشد
میکند. چگونه
یک حکومت می
تواند ادعا کند
که از ارزش
های عدالت در
سطح بین
المللی حمایت
می نماید در
حالی که به
خواسته های
دموکراتیک در
داخل کشور، با
گلوله های
فلزی، با ضرب
و شتم، کشتار
و آدم ربایی
پاسخ می دهد؟
ما نمیتوانیم
ایرانیان را
رها کنیم که
در انزوا مبارزه
کنند، و نمیتوانیم
بحث عمومی را
به بازیگران
نئولیبرال و
نومحافظهکار
واگذار
نماییم که
علاقهشان به
سرنوشت ایران
و ایرانیان
کاملاً ناشی از
تمایل آنها
برای گسترش
بازار جهانی
سرمایهداری
و هژمونی
ایالات متحده
است. ما باید
با صراحت تمام
اقدامات
جمهوری
اسلامی را
محکوم کنیم و
همزمان
درخواست تحریمهای
اقتصادی بیمورد
غرب مداخلهگر
را نیز رد
نماییم. ما
باید زمینه
سازی جهت تشکیل
یک شبکه
همبستگی
مردمی را آغاز
کنیم که از
طریق آن
بتوانیم دخیل
شویم و از
مردم داخل در
مورد دیدگاه
آنها برای یک
ایران آزاد و
دموکراتیک
آگاه گردیم.
شکلی
که این گونه
حمایت از خارج
ممکن است به
طور مشخص به
خود بگیرد، قابل
بحث است. یک
رویکرد،
پذیرش
فراخوانهای
تحریم
نهادهای
دولتی جمهوری
اسلامی است که
توسط گروه
دانشکده
زنان، زندگی،
آزادی پیشنهاد
شده است. چه
این رویکرد را
اتخاذ کنیم یا
نه،
سوسیالیستها
حداقل باید
علناً حمایت
خود را از
اعتراضات و
معترضان
اعلام نمایند.
ما نباید در
پذیرش و
انعکاس فریاد
تجمعی که از
ایران برمیخیزد،
درنگ کنیم: زن.
زندگی، آزادی.
خسرو
گلسرخی –
نویسنده ساکن
کالیفرنیا
منبع : ژاکوبن
..................
برگرفته
از:«اخبار روز»
https://www.akhbar-rooz.com/178492/1401/08/18/