Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲ برابر با  ۱۱ دسامبر ۲۰۱۳
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲  برابر با ۱۱ دسامبر ۲۰۱۳
کالایی شدن علم

 

کالایی شدن علم

 

ریچارد لوینس، ریچارد لونتین

 

این مقاله بخشی از کتاب ” زیست شناس دیالکتیکی” نوشته‌ی ریچارد لوینس (۱) اکولوژیست، و ریچارد لونتین (۲) دانشمند ژنتیک است. آن‌ها این موضوع را مطرح می‌کنند که دانش مدرن کاملا‌ًدر روند سرمایه‌داری مشارکت دارد، و سوژه‌ی همان شرایطی است که هر کالای دیگر. آن‌ها پیامد‌های این امر بر پژوهش علمی، و تأثیر ایدئولوژیک آن بر اندیشیدن دانشمندان را بررسی می‌کنند. این کتاب در سال ۱۹۸۵ منتشر شده است.

 

ترجمه گلناز ملک

 

علم مدرن یک محصول سرمایه‌داری است. شالوده‌ی علم مدرن پاسخی‌ است به نیاز سرمایه‌داران که نه تنها می‌خواهند به سطوح جدیدی از رشد برسند، بلکه قصد دارند با تبدیل محصولات، خلق محصولات جدید، و ایجاد روش‌های تولید سودآورتر، با دیگرانی که همین کار را انجام می‌دهند رقابت کنند. زیربناهای ایدئولوژیک آن هم با این نیازها و هم‌چنین با فلسفه‌ی انقلاب بورژوایی متجانس است. – فردگرایی، اعتقاد به بازاری برای اندیشه، ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم، و رد نهاد قدرت به عنوان اساس دانش.

 

با توسعه‌ی سرمایه‌داری، راه‌های مشارکت علم نیز گسترش پیدا کرد. دانش، از کالای مصرفی لوکسی که در اختیار اشراف قرار داشت‌(در کنار موسیقی‌دانان و دلقک‌ها)، به سلاح ایدئولوژیک مهمی در مبارزه علیه حکمت الهی فئودالی، و منبعی برای راه حل عملی مشکلات اقتصادی تبدیل شد. بعد از رکود طولانی در نیمه‌ی آخر قرن ۱۸ ام، موج ناگهانی‌ای از اختراع و نوآوری در عرصه‌ی صنعت و کشاورزی بلند شد. تعداد اختراع‌های ثبت شده در بریتانیای کبیر از ۹۲ طی سال‌های ۱۷۵۹ به ۴۷۷ در سال‌های ۱۷۸۰ رسید. جامعه‌های کشاورزی طی این دوران تشکیل شدند و پیش رفت در پرورش و مدیریت دام منجر به تولید احشام اصلاحنژاد شده‌ای مانند هیرفورد (۳) شد. ضریبرشد در بازار احشام لندن در قرن ۱۸‌ام دوبرابر، و در این بین به خصوص گوسفند سه برابر شد.مجله‌های کشاورزی از اوایل قرن ۱۹ ام کم‌کم منتشر شدند.

 

طی قرن نخست انقلاب صنعتی، دانش، نقش خود را به عنوان یکی از اثرات جانبی رشد سرمایه‌داری، و راه حل مشکلاتی مشخص، گسترش داد اما هنوز تبدیل به کالا نشده‌ بود. کاربرد آن هنوز نامشخص، پتانسیل‌هایش هنوز غیرقابل بهره برداری، و تولیداتش همچنان درپی بسط خلاقیت تجربی و اختراعات آزمایشی بود.

 

تولید کالا و مصرف نیروی کار انسانی جهت تولید اشیا و خدماتی برای فروش به طور قطع، روند سرمایه‌داری را به جلو انداخت و شکل کالایی گرفتن فعالیت اقتصادی تحت نظام سرمایه‌داری، بهطور فزاینده‌ای به تمام جنبه‌های زندگی انسان‌ها نفوذ کرد. شکسپیر در سال ۱۶۰۷ در تیمون آتنی (۴) نمایش‌نامه‌ی که به ندرت بر صحنه رفته، تأسف خود را از این تجاری شدن همه چیز این‌گونه بیان می‌کند:

 

طلا؟ طلای گران بهای پرتلالو؟

 

اندک مایه ای از این طلا

 

سیاه را سپید می­کند، زشت را زیبا، ناحق را حق می­کند

 

فرومایه را شریف، سال خورده را نوجوان و بزدل را دلاور

 

ای خدایان چرا چنین است؟

 

شگفتا که این طلا، خدمت گزاران و کاهنان شما را از کنارتان دورمی­کند

 

و بالش دلاوران را از زیر سر ایشان به کناری می افکند

 

این برده ی زرد

 

ادیانی به هم می ریسد و پنبه می کند، لعنت شدگان را آمرزش می بخشد

 

جذامیان کریه را به تخت پرستش بر می­نشاند، دزدان را مورد اعتماد قرار می­دهد

 

و به سان برگزیدگان مسندنشین

 

قرین حرمت و عنوان و تحسینشان می­کند (۵)

 

دو قرن بعد مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست (۱۸۴۸) نوشتند:

 

بورژوازی هر جا تسلط یافت، تمامی مناسبات فئودالی، پدرسالاری و عاطفی را درهم کوبید. رشته‌های فئودالی رنگارنگی را که انسان را به ” سروران طبیعی” اش پیوند می‌داد، بی‌رحمانه از هم گسست و میان انسان‌ها رشته‌ی دیگری، جز سودجویی عریان و “نقدینه” بی‌‌عاطفه، برجای نگذاشت. رعشه‌های روحانی ناشی از جذبه مذهبی، شور و هیجان شوالیه مابانه، و تأثر‌ها احساسی عامیانه را در آب یخ حساب‌گری خودخواهانه غرق ساخت. بورژوازی ارزش شخصی انسان را به ارزشی برای مبادله تبدیل کرد و به جای آزادی‌های بی‌شمار اهدایی و اکتسابی تنها یک آزادی یعنی آزادی بی‌بند و بار تجارت را معمول کرد و به یک سخن، استثمار بی‌‍‌پرده، بی‌‌شرمانه، بی‌واسطه و بی‌رحمانه را جای‌گزین استثمار پوشیده در پرده‌ی اوهام مذهبی و سیاسی ساخت. بورژوازی از هر نوع فعالیتی که تا آن زمان محترم شناخته می‌شد، و با توفیر و تکریم بدان می‌نگریستند هاله تقدس برگرفت. وی پزشک، قاضی، روحانی، شاعر و دانشمند را به خدمتگزاران اجیر و مزدبگیر خود بدل کرد”(۶)

 

فعالیت‌هایی که پیش از آن محصول مستقیم تعامل انسانی بودند – سرگرمی، آموزش، حمایت‌‌های عاطفی، تفریح، مراقبت از کودکان، حتا اهدا خون و عضو بدن انسان یا استفاده از رحم – امروز وارد بازار تجاری شده‌اند. جایی که روابط انسانی پشت خرید و فروش پنهان شده است. هربار که وجه جدیدی از زندگی کالا می‌شود بعضی مخالفت خود را با آن به عنوان تخطی از ارزش‌های قبلی ابراز می‌کنند. وقتی قیمت نان جهت پاسخ‌ به بازار آزاد شد، شورش نان در طبقه‌ی کارگر انگلستان بلند شد. تجاری شدن وسایل ارتباطی و حق انحصاری اطلاعات باعث نگرانی‌هایی برای نمایندگان جهان سوم در یونسکو در سال‌های ۱۹۸۰ شد. کالایی شدن بهداشت مردم را ناچار کرد صدای خود را برای برخورداری از خدمات بهداشتی ملی و بیمه بلند کنند.

 

بنابراین کالایی شدن علم هم نه تحولی منحصر به فرد، که بخشی طبیعی از توسعه‌ی سرمایه‌داری است و ما نه از سر غرض، که به جهت بررسی عواقب این تغییر بر فعالیت علمی آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم.با پایان قرن ۱۹‌ام، تولید علمی بخش اساسی‌ای از صنایع الکتریکی و شیمیایی را تشکیل می‌داد. ولی تا میانه‌ی قرن ۲۰، دانش هنوز چنین در ابعاد گسترده تبدیل به کالا نشده بود. کالایی شدن علم ویژگی‌های زیر را در بر می‌‌گیرد:

 

تحقیقات علمی تبدیل به سرمایه‌گذاری تجاری شده است

 

شرکت‌های صنایع فنی بین ۳-۷ درصد فروش‌شان را به عنوان مخارج تحقیق و توسعه گزارش می‌کنند. سرمایه‌گذاری در تحقیقات، که یکی از شیوه‌های متعدد سرمایه‌گذاری ثروت است، با روش‌های دیگر سرمایه‌گذاری از قبیل افزایش تولید محصولات موجود، خرید تبلیغات بیشتر، استخدام وکلا و لابی‌گر‌ها، متلاشی کردن اتحادیه‌ها، رشوه به وزرای کابینه‌ی کشورهای بالقوه خریدار و غیره، در رقابت قرار دارد. در این سیستم تمامی احتمالات علیه یک‌دیگر و در مقیاس حداکثر سود اندازه‌گیری می‌شوند.

 

همه به خوبی می‌دانیم که وقتی شرکت‌های صنعتی و بنگاه‌های تجاری با شکست اقتصادی مواجه می‌شوند اول از همه بودجه‌ی تحقیقات را کم می‌کنند. احتمالا‌ً به این خاطر که نوآوری‌های فنی بازده فوری ندارند، درحالی‌که افزایش تبلیغات، هزینه‌های کارگر، مواد اولیه، فورا‌ً در سود منعکس می‌شوند. مطالعات بر شرکت‌های بزرگ بارها و بارها نشان داده است افق تصمیم گیری، میان مدیران حداکثر بین ۳ تا ۵ سال است. از آن جایی که پژوهش‌ها اغلب طی چنین بازه‌ای، بازده‌ای ندارند،در نتیجه می‌شود از آن چشم پوشی کرد. در عین حال، منابع مالی هزینه‌های تحقیقات دور برد، به موسسه‌های عمومی، مانند دانشگاه‌ها و مراکز ملی منتقل شده است که در این صورت، به کمک سوبسید مالیاتی، هیچ شرکت خصوصی‌ای نیاز نیست سرمایه‌گذاری خود را به خطر بی‌‌اندازد، و هزینه های نهایی بین کل ماخذ مالیاتی پخش می‌شود. وقتی نتیجه‌ی تحقیقی به مرحله‌ی تولید محصولی قابل عرضه به بازار می‌رسد، مراحل نهایی توسعه‌ی آن به منظور تحقق بخشیدن ویژگی‌های منحصر به فرد‌ش، به بخش خصوصی سپرده می‌شود. برای مثال این تصویری است که در توسعه‌ی گونه‌های جدید، در کشاورزی دیده می‌شود. مراکز آزمایشگاهی محصولی را توسعه داده و سپس بین تولیدکننده‌های بذر دارای گواهی پخش می‌کند. سپس این محصول‌ها به اموال عمومی تبدیل شده و شرکت‌های معتبر، بذر نتیجه را به کشاورزان می‌فروشند.

 

شکل نهایی سرمایه‌گذاری پژوهشی، شرکت‌های مشاوره‌‌ی علمی هستند که تنها تولیدشان گزارش علمی است. (سال ۱۹۸۳ تنها در منطقه‌ بوستون حدود ۲۰۰ شرکت مشاوره‌‌ی محیط زیستی مشغول به کار بودند) کاملا‌ً مشخص است این‌جا معیار کیفیت گزارش، رضایت مشتری است نه بررسی دقیق موضوع. اگر این گزارش درباره‌ی ارزیابی اثرات زیست محیطی باشد، رضایت‌مندی مشتری به معنای متقاعد کردن مقامات نظارتی مربوطه است، مبنی بر این که شرکت مورد نظر مطیع قانون است و فعالیت‌هایش برای محیط زیست مضر نیست؛ و این کار با کمترین هزینه انجام شود. رابطه‌ی شرکت‌های مشاوره با شرکت‌های بزرگ بسیار پیچیده است. بدیهی‌ است مشاور یک قرارداد سنگین را به قراردادی کوچک ترجیح می‌دهد و بنابر‌این ممکن است برای انجام تحقیقات بیشتر از حد لازم به مشتری فشار آورد. از سوی دیگر چون این حرفه هم به شدت رقابتی است، شرکت مشاوره قصد دارد هزینه‌ها را پایین نگه‌ دارد. در نتیجه مشاور فقط در آن حدی تحقیقات خود را پی‌ می‌گیرد که اطمینان پیدا کند رضایت مقامات محیط زیستی کسب می‌شود و اسناد طوری تنظیم می‌شوند که مشتری به دردسر نمی‌افتد. چنین سرمایه‌گذاری‌ای برای شرکت‌های مشاوره نیز مخاطره‌ آمیز است. از آن‌جایی که عمده‌ی سرمایه‌شان را ابزار محاسبه و مبلمان اداری تشکیل می‌دهد، دارایی اصلی آن‌ها اعتماد مشتری است. میزان بالایی از گردش مالی شرکت‌ها از طریق مشاوره‌ی محیط زیستی اتفاق می‌افتد.

 

پژوهش عملی به محضی که کالا می‌شود، تبدیل به سوژه‌ی دو وجه دیگر دنیای تجارت نیز می‌شود: قافله را دزد می‌زند و به شیر هم آب می‌بندند و کالاهای علمی هم ممکن است دزدیده یا بی‌ارزش شوند. تمام کردن کار دیگران به نام خود، دست‌بردن در نتیجه برای انتشار آن به نام خود یا برای از میدان به در کردن رقیب‌ها از مشکلات رو به رشد در جوامع علمی هستند. اگرچه کلاه‌برداری علمی در گذشته هم اتفاق می‌افتاد- همه درباره‌ی کلا‌ه برداری “انسان پیلت دان”(۷) می‌دانیم و دعوای اولویت میان افرادی که برای قدر و منزلت علمی رقابت داشتند اتفاق می‌افتاد ولی کلاه‌برداری علمی امروزه پایگاه اقتصادی عقلایی پیدا کرده است.

 

کشفیات علمی قابل سنجش شده است

 

یک شرکت یا کمپانی تجاری قادر است تخمین بزند چه مدت زمانی به طور ‌میانگین برای توسعه‌ی دارویی جدید یا کامپیوتر، با چه میزان نیروی کار و چه مقدار هزینه لازم است. بنابراین یک شرکت تحقیق و توسعه می‌تواند به فعالیت علمی بیشتر با عنوان کلی “نیروی کار انسان” نگاه کند تا به عنوان شیوه‌ی حل مشکلاتی به خصوص.

 

دانشمندان به “نیروی انسانی علمی” تبدیل شده‌اند

 

آن‌ها تبدیل به سوژه‌ی هزینه‌ی تولید، تعویض، و نظارت و تولید شده‌اند. تقسیم کار بین دانشمندان، ایجاد تخصص‌ها و رتبه‌بندی‌ امروزه به طور فزاینده‌ای توجیه می‌شود. بخش‌های خلاقانه‌ی فعالیت علمی بیشتر و بیشتر به کسر کوچکی از کارگران دانشمند محدود شده است و باقی نیز طور روز افزون پرولتاریزه شده و کنترل خود را نه فقط در انتخاب مسئله و شیوه‌ی مواجه با آن، بلکه حتا نسب به زندگی روزمره و گاهی فعالیت‌های ساعت به ساعت خود از دست می‌دهند.

 

مدیریت علمی که اوایل برای صنعت خودروسازی و با استفاده از مکتب مفتضح تیلور در شرکت فورد توسعه یافت، در بازرگانی، کار دفتری و تحقیق علمی هم امتداد پیدا کرد. رویکرد مدیریتی به طور کاملا‌ً آگاهانه نیروی کار را به عنوان ابرژه‌ای مصرفی برای پایان بردن کار مدیران می‌بیند. تکه‌‌تکه شدند مهارت‌‌ها و در نتیجه‌ی آن افزایش تخصص‌ها، نه از سر نیاز علمی در زمینه‌ی مورد نظر که مشتقی از برآورد هزینه‌ی مدیران است: تربیت یک خون‌شناس و آنالیزگر ادرار آزمایش‌گاهی هزینه‌ی کمتری نسبت به فراهم کردن دو تکنسین پزشک عمومی برمی‌دارد. نیروی کار آن‌ها ارزان‌تر، دست‌مزهاشان پایین‌تر است و به راحتی اخراج و جایگزین می‌شوند. به علاوه، این بخش بخش شدن و مهارت زدایی شدن، امکان کنترل از بالا بر نیروی کار از هم گسسته را تحکیم می‌کند.

 

اما مهارت‌زدایی در کار علمی به از خود بیگانگی عظیم‌تری منجر می‌شود. تولید کنندگان کل روند تولید را نمی‌فهمند و نظری درباره‌ی این که به چه سمت و چگونه می‌رود ندارند و بنابراین فرصت کمی برای به‌کارگیری هوش خلاقانه‌ی خود دارند. وقتی کارگر بدین معنی از خود بیگانه می‌شود، وقتی دانش فقط یک شغل است، افزایش نظارت ضرورت پیدا می‌کند. افزایش نظارت زمینه را برای از خود بیگانگی بیشتر فراهم می‌کند و منجر به فساد یا بی‌تفاوتی نیروی کار می‌شود. همچنین اختیار را از دانشمندان گرفته و به دستان مدیران می‌سپارد. محققان و حتا مدیران علمی دیگر چندان مسئولیتی نسبت به همتایان خود احساس نمی‌کنند و به جای آن دنبال طی کردن سلسله مراتب جهت دسترسی و کنترل منابع هستند.

 

کارگر علمی خود نیز، نیاز به تولید دارد

 

هدف دانشگاه‌ها و مدارس فنی و حرفه‌ای از فراهم کردن درجات مختلفی از کارگر علمی و با هزینه‌ی حداقلی، در واقع تبدیل فرایند آموزش و پرورش، به خدماتی خارجی جهت تولید بخش پرسنل شرکت‌ها و بنگاه‌های تجاریاست. این مسئله بر مراکز آموزشی برای بهره‌وری اقتصادی فشار می‌آورد. مراکز علمی هم یا جلوی کسب تخصص بیشتر دانشجو را می‌گیرد، یا بر آنچه که لازم است یاد بگیرد تمرکز می‌کند (که آن چیزی ا‌ست که کارفرماها لازم دارند)، یا طول مدت دوران تحصیل را کوتاه می‌کنند، و تعداد بیشتری دانشجوی مقطع دکتری جهت نمایش و خودستایی می‌پذیرند. البته این رویکرد منفعت طلبانه، جهان‌شمول و همیشه هم آن‌قدر خام نیست. آموزگاران اغلب اهداف خود را دارند که حتا گاهی مخالف روند اجتماعی موجود است. ولی حتا برنامه‌های خلاقانه‌تر هم انسان‌هایی برای انجام تکالیفی کمتر به این وضوح دیکته شده تولید می‌کند که در نهایت ادامه‌ی همین سیستم را با کمی انعطاف ممکن می‌کنند.

 

دانشمندان به این کالایی شدن به دو شیوه‌ی متفاوت پاسخ می‌دهند. از یک سو آن را محکوم می‌کنند. بسیاری از آن‌ها به طبقه‌ی متوسط تعلق دارند و دانش را به عنوان راه فراری از دنیای تجارت انتخاب کرده‌اند. آن‌ها تصمیم به تعهد به کاری گرفته‌اند که محصول‌اش به خاطر خودش ارزمند است نه به خاطر ارزش مبادله‌اش. آن‌ها بابت از دست رفتن روحیه قدیمی رفاقت و وقف خالصانه‌ خود برای حقیقت، که اساس سازوکار علمی پیش از کالا شدن بود، خشمگین‌اند. آن‌ها از پرولتاریزه شدن نیروی کار علمی و از دادن خود مختاریشان منزجراند و به شیوه‌های فردی در برابر اعمال کنترل‌های مدیریتی و تصمیم‌‌گیری‌‌های بوروکراتیک آن مقاومت می‌کنند. اگر سازماندهی شوند از اطلاق نام اتحادیه به انجمن‌هایشان خودداری می‌کنند.

 

 از سوی دیگر گروهی از دانشمندان برای سوءاستفاده از فرصت‌های کارآفرینی جدید عجول‌‌اند. برخی، به‌خصوص طی دوران کوتاه رشد و وفور نعمت امریکا شغلی در حوزه‌ی علم به عنوان یکی از چندین گزینه‌‌ای که سود و پاداش مالی فراهم می‌کرد انتخاب کردند. حدود دو سوم تمام دانشمندان مشغول به کار در ایالات متحده، توسط صنعت و تجارت خصوصی، که در آن پی‌گیری سود رک و پوست‌کنده به عنوان هدف رسمیت شناخته می‌شود، به کار گرفته شده‌اند.

 

آفت نظام طبقاتی که در کل جامعه‌ی ما را دربرگرفته صفوف دانشمندان را هم در هم شکسته است. اکثریتی از این جمعیت یک میلیون و خرده‌ای دانشمندان در ایالات متحده متعلق به پرولتاریای علمی هستند؛ آن‌ها نیروی کار خود را می‌فروشند و هیچ کنترلی بر کار و محصول خود ندارند. در انتهای مخالف، نهایتا‌ً چند هزار دانشمند متعلق به بورژوازی علمی ایستاده‌اند که در تحقیقات سرمایه‌گذاری می‌کنند و سمت و سوی تحقیقات و توسعه را تعیین می‌کنند. در میانه‌ی دو انتها گروهی از دانشمندان خرده بورژوا قرار دارند که به تنهایی یا در گروه‌های کوچک در دانشگاه‌ها و موسسه‌های تحقیقاتی مشغول به کارند. این‌ها ممکن است به خاطر دغدغه‌های گوناگون انگیزه‌ای پیدا کنند، اما فعالیت‌هایشان شدیدا‌ً به کمک‌‌های مالی دولتی، سازمان‌های خصوصی و یا شرکت‌ها وابسته‌است. برای آن‌ها کمک مالی برای پژوهش به یک ضرورت تبدیل شده است و رابطه‌ی میان کمک مالی و پژوهش تغییر شکل پیدا کرده است. کمک هزینه تحصیلی در ابتدا وسیله‌ای برای انجام پژوهش‌ها بود درحالی‌که امروزه تحقیقات تبدیل به وسیله‌ای برای جلب کمک هزینه شده‌اند.

 

منابع سرمایه‌ی علم، خود تبدیل به صنایع عظیمی شده‌‌اند

 

 این منابع شامل مواد شیمیایی، دستگاه‌ها، رسانه‌های فرهنگی، حیوانات آزمایشگاهی و اطلاعات علمی است. یکی از نتایج این است که توسعه‌ی تکنولوژی علمی، اغلب از پژوهش علمی و خدمات مورد نظرش مجزاست. تکنولوژی برای پیدا کردن بهترین و ارزان‌ترین راه تحقیق به کار گرفته نمی‌شود، بلکه هدف آن کسب سود بیشتر از بازارهایی مشخص است.

 

در کشورهای جهان سوم نمایندگی‌های فروش، موسسه‌های علمی جدید را به داشتن “بهترین” و “مدرن‌ترین” تجهیزات تشویق می‌کنند، پیش از این‌که قطعات یدکی، خدمات تعمیر و یا حتا خدمات الکتریکی آن‌ها در دسترس باشد. نمایندگان دولت‌‌های این کشورها ممکن است هنگام افتتاح یک دستگاه پر زرق و برق شانزده‌ کاناله‌ی ثبت امواج مغزی برای یک موسسه‌ی روان‌پزشکی حاضر باشد، اما هرگز برای تحقیقی بر روی مگس میوه بالای سطل‌های پر از موز لهیده حاضر نمی‌شود. ایجاد یک موسسه از ادامه‌ی کار یک موسسه چشمگیر‌تر است. بنابراین امروزه سنت غنی بازیافت تجهیزات و اجزای مورد استفاده قرار گرفته، یا شکسته و یا رها شده در محیط زیست به موضوع داغی تبدیل شده‌است.

 

در حال حاضر در ایالات متحده هزینه‌ی مشغول به کار نگه داشتن یک دانشمند بر سرکار در سال صدهزار دلار است که معادل دستمزد سالانه‌ی شاید ۵ کارگر صنعتی و یا خدماتی است. در کشورهای جهان سوم حقوق دانشمندان پایین‌تر ولی هزینه‌ی تجهیزات و لوازم بیشتر است، و زیرساخت‌ها اغلب در دسترس نیست. در این کشورها برای تهیه‌‌ی منابع لازم برای یک دانشمند به کار ۵۰ یا حتا بیشتر کارگر نیاز است.

 

کالایی شدن علم دانشگاهی از نیازهای مالی دانشگاه‌ها ناشی می‌شود. آن‌ها به دانشمند به چشم سرمایه‌گذاری نگاه می‌کنند. این سرمایه‌گذاری به چهار شیوه صورت می‌گیرد: به عنوان وسیله‌ی کسب کمک‌های مالی از آژانس‌های دولتی و شرکت‌های تجاری، برای تبدیل گزارش‌های علمی به روابط عمومی و ارائه آن به اعطا کنندگان کمک‌های مالی، برای سر و پا نگه‌داشن دانشگاه به عنوان پایه‌های جذب دانشجو و افزایش حق‌التدریس، و در آخر برای شریک شدن در حق ثبت اختراعات ابداع شده توسط هیات علمی دانشگاه. در نتیجه، تخصیص منابع در یک دانشگاه، تحت تأثیر اعتبار و ظرفیت درآمدزایی برنامه‌های مختلف است. دانشمندان بسیاری، درباره‌یاین‌که از سوی مدیران علمی برای تبدیل پژوهش‌شان به محصولی سود زاتر- طور مثال در حوزه‌ی مهندسی ژنتیک- تحت فشار بوده‌اند، یادداشت‌هایی نوشته‌اند.

 

شرایط موجود قشر دانشمند، در اقتصاد سرمایه‌داری، باورها و منش‌هایی که دانشمندان به عنوان بخشی که از میراث لیبرالیسم محافظه‌کار، به طور کلی دریافت کرده‌اند را تقویت می‌کند. علی‌رغم تنوع گسترده‌ در عقاید دانشمندان، و با وجود تمام باورهای متناقضی که همه‌ی ما داریم، ایدئولوژی منسجم ضمنی‌ای وجود دارد بورژوازی به طور مشروع آن را تبیین می‌کند که شامل ویژگی‌های زیر است:

 

فردگرایی

 

دیدگاه فردگرایانه بورژوازی وقتی در علم اعمال می‌شود ادعا می‌‌کند پیشرفت توسط تعداد قلیلی (که تصادفاًٌ خودمان هستیم) صورت گرفته است. این دیدگاه به این منجر شده است که دانشمندان خود را عاملین آزادی ببینند که مستقلاً در پی تمایلات خود هستند. در هیچ قشر دیگری جز روشنفکران این احساس استقلال قوی‌تر و فریب خوردگی‌شان رقت‌انگیز‌تر نیست. فردگرایی در علم به شکل‌گیری این باور مشترک، که “خواص” هر جمعیتی، به سادگی، تکامل یافتگان آن جمعیت و جامعه هستند، کمک می‌‌کند. فردگرایی در علم همچنین تجربه‌ی شخصی جاه طلبی شغلی را، به کشف ژن “خودخواهی” به عنوان قانون تکامل تبدیل می‌کند.

 

نخبه‌گرایی

 

ادعای برتری اقلیتی از روشنفکران، اغلب منجر به این باور می‌شود که بقای بشریت به توانایی این اقلیت بستگی دارد تا باقی مردم بتوانند آن‌چه به صلاحشان است را انجام دهند. این انحراف به خصوص در داستان‌های علمی تخیلی‌ای بیشتر به چشم می‌خورد که درباره‌ی مبارزه‌ی سیاسی با ظلم است و گروهی دانشمند از خود گذشته توطئه‌ای هوشمندانه برای سرنگون کرد قدرتمندان طراحی می‌کنند. نخبه‌گرایی عمیقا‌‌ً ضد دموکراتیک است، کیش فرد پرستی را تشویق می‌کند، و کسانی را که توانایی همراهی با قواعد آکادمیک ـ که اغلب نژادپرستانه و از لحاظ جنسیتی تبعیض‌آمیز است‌- را ندارند، تحقیر می‌کند. نگاه نخبه‌گرایانه پشتیبان رویکرد مدیریتی روشنفکران است و خودگزینی نخبگان علمی و مدیرتی را راه حل معقول و منطقی اداره‌ی امور بشر می‌دانند.

 

پراگماتیسم

 

 ایدئولوژی غربی، “پراگماتیک” را ستایش می‌کند و در تضاد با آن “ایدئولوژیک” را تحقیر می‌کند. پراگماتیسم در علم یعنی پذیرش محدودیت‌های شرایطی که به واسطه‌ی کالایی شن و تخصصی شدن به دانشمند تحمیل می‌شود. یعنی انجام کار بدون دانستن چرایی‌اش، وضعیت همیشگی‌ای که در ترانه‌ی تام لرر (۸) درباره‌ی متخصصین موشک می‌شنویم ” اگه موشک بره هوا کی اهمیت می‌ده کجا به یاد پایین؟ ورنرون بران (۹) می‌گه مربوط به دپارتمان من نیست” از آن‌جایی که راهی که دانشمندان بر سیاست‌‌گذاری‌‌های تأثیرمی‌گذارند از میسر راهنمایی‌های آن‌ها تحت عنوان مشاوره به “تصمیم گیرندگان” می‌گذرد، برای تاثیرگذار بودن باید قابل قبول باشند. بنابراین مشاوره باید محدود به دامنه‌ای قابل قبول باشد.

 

در نگاه پراگماتیست‌ها ضدیت با بی‌عدالتی آرایش اجتماعی، به خاطر ایدئولوژیک بودن مورد ظن، و بازتاب خامی اندیشه است چرا که در برابر خونسردی دانشمندانه می‌ایستد.

 

جدایی تفکر و احساس

 

دانشمندان شاید زمانی مجبور بودند برای استقرار این اصل که همه‌ی ادعاها درباره‌ی جهان باید مبتنی بر شواهد باشد مبارزه کنند. یعنی نه جذبه‌ی قدرت و نه میل شخصی کسی وزنی در مباحثات علمی ندارد. احتمالاً برخی جداسازی‌ها میان اندیشه و احساس برای ایجاد مشروعیت برای علم لازم بوده است. اما وقتی این جداسازی تبدیل به امری مطلق می‌شود، تبدیل به سدی سر راه خودآگاهی در روش و فعالیت علمی می‌شود. این امر اولویت‌های ما در منابع و مسیر یا روش‌هایی که باید اتخاذ کنیم را در ابهام فرو می‌برد، مقدمه‌ای رسمی را به نوشته‌های علمی ما تحمیل می‌کند، وانمود می‌کند با حذف ضمیرهای اول شخص، فردیت دانشمند را از روند خلاقانه‌ی تحقیق خارج می‌کنند، و دستور زبانی را دنبال می‌کنند که سوزن گریفیت (۱۰) آن را ضمیر غیر شخصی منفعل می‌نامد.

 

در نهایت، ذهنیت برتری تفکر بر احساس به این منجر می‌شود که آن‌هایی که احساسات خود را بروز نمی‌دهند، نسبت به آن‌هایی که احساساتشان را بیان می‌‌کنند برتری پیدا کنند. نمونه‌ی بارز آن مربوط به زنان است که در جوامع به عنوان متولیان احساسات شناخته شده‌اند،‌ و برای اینکه اجازه داشته باشند وارد عرصه‌ی علم شوند یا باید احساسات خود را سرکوب کنند و یا به صورت سیستماتیک دست کم گرفته می‌شوند چرا که بیشتر احساساتی بودن به معنی کمتر منطقی بودن است.

 

***

 

نقد ما به عنوان سوسیالیست، بر کالایی شدن علم به این خاطر نیست که می‌خواهیم به دوران قبل از کالایی شدن علم برگردیم. منظور ما چیز دیگری‌ است. سلطه‌ی کالایی شدن دانش و مشارکت‌ کامل‌اش در روند سرمایه‌داری واقعیت زندگی را تغییر و فعالیت علمی را تحت تأثیر خود قرار داده است و اثرات عمیقی بر روند تفکر دانشمندان گذاشته است. انکار این ارتباط به معنی سوژه‌ی قدرت آن باقی ماندن است، در حالی که اولین قدم به سوی آزادی، به رسمیت شناختن ابعاد اسارت‌ مان است.

 

ما کارگرـ ‌دانشمندان، کالایی شدند علم را علت اولیه‌ی از خودبیگانگی بیشتر دانشمندان نسبت به محصول کارشان می‌دانیم. این امر میان بینش قدرتمند علمی و پیشرفت رفاه و آسایش انسان‌ها سد ایجاد کرد و اغلب به این منجر می‌شود که تولیدات علمی در تضاد با اهداف اولیه‌ی خود قرار بگیرند. ادامه‌ی گرسنگی در دنیای مدرن به خاطر مشکلی مقاوم که برای خنثی کردن‌‌اش و سیر کردن مردم به تلاش عظیم ما نیاز داشته باشد، نیست. علت این است که کشاورزی در دنیای سرمایه‌داری با سود مستقیما‌ً و با رفع گرسنگی به طور غیر مستقیم درگیر است. سازمان‌های بهداشتی درمانی هم سرمایه‌گذاری مالی هستند و نیازهای سلامتی مردم دغدغه‌ی ثانویه‌شان است. نامعقولی یک دنیای علمی پیچیده نه به علت شکست هوشمندی، که از حضور سرمایه‌داری‌ است، که به عنوان یکی محصولات جانبی‌اش هوشمندی انسان را سقط می‌کند.

 

در دنیایی که برخی کشورها با سرمایه‌داری در هم شکسته‌اند، تاکید بر این مسئله که شیوه‌‌ی امروزی علم آنچیزی نیست که قرار بود باشد، و ساختار کنونی آن غیرطبیعی، نابرابر و تحمیلی سرمایه‌داری ست، مهم است.

 

برگرفته از شماره نوزدهم «مهرگان»

http://mehreganmag.com/

۱-Richard Levins

2- Richard Lewontin

3- Hereford

4- Timon of Athens

5- ترجمه‌ی سروش حبیبی

۶-ترجمه‌ی محمد پورهرمزان

۷- Piltdown hoax

8-Tom Lehrer

9- Werner von Braun

10- Susan Griffith

 

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©