چشم
انداز نزاع در
مذاکرات هسته
ای
بهنام
چنگائی
موارد
ضد حقوق بشری
باز هم چشم
انداز حل نزاع
غرب با رژیم،
در تکرار همیشگی
مانوورها و مخفی
کارهای تکراری
و به ویژه اخیر
شان به تعویق
افتاد. در
اینجا فعلا و
ظاهرا نه مردم
به جان آمده،
نه سازمان های
حقوق بشری و نه
جامعه ی ملل مترقی
و نوعدوست هیچکدام
امکان شناخت
علل تاخیر و
یا امکان دخالت
سازنده را ندارد.
و مسلما دول دمکرات
غرب از ریز تا
درشت شان نیز
تنها به فکر منافع
خود بوده و ای
بسا تعهدی
صوری، ولی
علنی در
محکومیتِ فضای
ترس، ترور و
اعدام های حاکم
نکرده و تمهیدی
انسانی بر زندگی
خفقانی و محرومیت
های مشقت بار و
روزمره ی مردم
مزدبگیر تنگدست،
گرسنه، بیمار
و بیکار که اکثرا
در حال جان
کندن می
باشند،
نداشته است و
حتی 5 +1 (در کنار
مذاکرات) خود
با نمایندگان ولی
فقیه هیچگاه
موضع صریح در
این موارد ضد
حقوق بشری بر علیه
رژیم ولایت را
تشخیص نداده و
در دستور کار
مذاکرات ندارد.
تصور
نرمش مصلحتی،
آری
و از
همه مهمتر و چاره
ناپذیرتر: خود
اصول رژیم اسلامی،
بر اساس داده
های 35 ساله ی
الهی اش به
مردمِ مسلمان
ایران، منطقه
و جهان می
باشد که او قادر
نیست و هرگز نمی
تواند به
سادگی از آنها
که تمامیت
کذاب تاریخی را
تشکیل می دهند
به یکبار این
پایه های
وجودی که
ضرورت تدوام
اش نیز در آن می
باشد چشم پوشی
کند؛ تا مگر
به تبع آن
بتواند، روزی
نظر مخالفانش
را بدون آن
دعاوی، شعار
ها و مبانی
پایه ای و
ایدئولوژیک، تأمین
و خود نیز متقاعد
به ایجادِ انطباق
متعارف و منطقی
بین مواضع حفظ
حیاتی خود با
منویات
دیگرانِ مخالف
داخلی، منطقه
ای و قلدران جهانی
متمایل شده و
سرآخر راهی و
مشی و چاره ای تازه
برای بقای آبروی
از دست رفته
خود و نظام ویران
اسلامی اش
بیابد! نه این
تحول ممکن
نیست. فراموش
نشود که کاشف و
راهبر این
استعداد برای
دگرگونی، بی شک
خود به منزله
ی جلاد و
یقیننا مساوی
ست با فرمان مرگ
قطعی بساط کل
نظام. این
نکته و گره
واقعی و کور
همزاد این
دستگاه مانده است
با آن متولد
شده و با آن
نیز روزی معدوم
و خواهد مرد.
تصور نرمش مصلحتی
آری ممکن است؛
ولی: نه در رد و
نقد و جابجائی
این اسکلت؛ باور
به آن ساده
لوحی ست!؟
با
تورم 60 % و گرانی
پس، در
این میانه های
تنگ، خطر
ویرانی و گذر از
تحریم و بحران
و تورم و مبارزه
با مرگ، رژیم
بسادگی دست از
تنش، اقتدارگرائی
پوچ منطقه ای
و جهانی خود بنا
بر حفظ صیانت
نفس بر نداشته
و حتی حالا هم در
چنین شرایط
شکننده، چندان
که کامل،
ضروری و لازم
باشد بیش از
حد مصلحت گام بر
نخواهد داشت. هم
از این رو، هیچگاه
استعداد
هماهنگی با فرهنگ
و دعاوی جامعه
ی آزاد و
متمدن و
کثرتگرا از
سوئی و تنیدگی
متناسب و درخور
با سرکردگی سرمایه
داری لیبرال و
جهانی غرب و
به ویژه با
آمریکا را نیز
از سوی دیگر برنتابیده
و نخواهد یافت
و اصولا چنین انتظاری
را غرب هم از
آنان قطعا ندارد.
زیرا: آن
اجابت، بیشتر
به منزله ی
تسلیم رسمی
رژیم در برابر
قدرت های جهانی
ست که تصورش اینک
چندان ساده
نیست. اما نقش
توده های مردم
در این میان، با
تورم بیش از 60% و
گرانی که
اکثریت
نیروهای
پائینی کار و
زحمت را شمامل
می باشد چیست؟
آنانکه بین دو
فشار شدید اهریمنی
و زیاده خواهی
های
جاهطلبانه در
حال له شدن هستند
و بیدادرس می
باشند. و چرا
باید بیش از
این بردباری
داشت؟
تأمین
دوباره حفظ
امنیت منطقه
بنابرین،
بیرون از
اشتلم رهبر و
مخفی بازی های
ظریف، مقایسه
توان عینی رژیم
اسلامی را با
غرب در صحنه
موجود
مذاکرات که
براستی میدان
خلع سلاح
ایدئولوژیک
رژیم است را
تصور کنیم!
ایران در پای
این میز
مذاکرات هیچ
برایش نمانده است،
مگر تبعیت کامل
و گوش به
فرمانی! به
اضافه ی البته
زد و بند های
پوشیده ای که
صدای دهل شان
بعدها در
خواهد آمد. در
اینجا اما یادآوری
این نکته مهم
است که غرب و
در راس شان
آمریکا با
رژیم اسلامی
مشکل ندارد،
همانگونه که
با سعودی های و
دیگران مرتجع
نداشته است؛
مشکل آمریکا
به عنوان رهبر
تو سری خورده
ی جهان و
مخصوصا در
خاورمیانه، بستن
زبان دراز
رژیم است که
امنیت منطقه
را در هم
ریخته و تداوم
حاکمیت منسوبین
وابسته به
آمریکا را دچار
بی ثباتی کرده
و می کند.
آمریکا می
خواهد بهار
عرب برای
همیشه خاموش و
خفه شود.
برنامه
های هسته ای و
قدرت فرامنطقه
در
اینجا تناقض
بین رژیم و
آمریکا بسیار
جدی و سازش
ناپذیر است.
رژیم اسلامی
برای دوام خود،
نیار به ارجگذاری
، سهم سرکردگی
منطقه و تضمین
و تامین حمایت
کامل از
برنامه های هسته
ای و قدرت فرامنطقه
ای خود را تحت
مرکزیت جهان
اسلام از آمریکا
و غرب در قبال
حمایت آنها از
اسرائیل و
عربستان و
دیگران...را می
خواهد و این
انتظار بزرگ عملا
استراتژی
آمریکا در
منطقه را بیش
از این که هست به
سادگی در هم
می ریزد، زیرا
تمامیتگرائی
ولایت دیریست
اهرم توهم مردمی
خود را نه
تنها در داخل،
بلکه در منطقه
و جهان اسلام
از دست داده و همچنین
یکسویه نگری و
فرقه گرائی او
فاقد این
استعداد لازم می
باشد و این را
آمریکا و غرب
به خوبی می
دانند. برای
آمریکا اما، این
مذاگرات هسته
ای و
دیپلماتیک تنها
جهت حفظ و
تأمین دوباره ثبات
و آرامش کل
منطقه است که بیشترین
اهمیت را دارد
که رژیم و
نوچه هایش در
منطقه موی دماغ
این خواب خوش
آمریکائی ست.
در حالیکه هم رژیم
و هم آمریکا
نمی خواهند
بپذیرند که
بیداری عمومی دیگر
چنین فرصتی را
برای
خوشخیالی های هر
دو سوی
اقتدارگرا و
زورگو نمی
دهد.
دارِ
دمکراسی
آمریکا و دول
غرب
بنابرین
چاره ی کار تا
حدودی روشن
است، آمریکا و
وابستگان
ائتلاف بزرگ
جهانی او با
دستان کاملا
پُر و متحد، فعلا
مصمم هستند که
با هم ریشه ی
افراطی گری،
ایدئولوژی
گرائی کور و
ماجراجوئی
های تشنج
برانگیز رژیم و
شورش ها و
انقلابات
نوعی ها را به
خاطر آرامش
منطقه کنترل، تسلیم
و در صورت
امکان یکبار
برای همیشه
بدار دمکراسی
خود بیاویزند.
آمریکا و غرب البته
همزمان آماده
اند که که اگر
روحانی ـ
رفسنجانی توان
پیشبرد چنین
مشی آمریکائی
و غربی را
داشته باشد کاملا
آنها را یاری
داده و حمایت شان
کنند؛ و این
خود علت مخفی
کاری ها و
زمینه واقعی به
بی اعتمادی های
سران نظام و
شخص رهبر به
آمریکا و غرب انجامیده
و به نظر می
آید که این
نقشه لو رفته است
و مقاومت تند
روها هم از
همین روست و
این جنگ قدرت
و نتایج نه
چندان دور و
دیر آن به
همین شکل ها
که تصورش می
رود آشکارتر
خواهد شد.
زدن
کله ی اژدهای
اسلامی
ناگزیر
تردید ندارد
که در این
مقطع، بی گمان
باندها و مراکز
فاسد قدرت های
رهبری، حوزوی،
مالی، سیاسی،
امنیتی و
خصوصا نظامی
با هم و علیه
هم در یک گود
زور، در حال کشاکش
سختی می
باشند. این
زورآزمائی برای
حفظ خط مشی کنونی
و آتی ِسرنوشت
ساز است که
آنها را مقابل
یکدیگر گذاشته
و هر باند و
مافیای اش در
حال بده بستان
های مخفی
کارانه و تقویت
نیرو و قطب
بندی شفاف تر
و استراتژیک تر
با لابی ها و
رانتخواران
داخلی و به
ویژه خارجی می
باشند. (شاید ارائه
علنی
امپرانوری 95
میلیاردی
خامنه ای)بخش
تازه ای از این
حمایت ها از
روحانی و
رقسنجانی
باشد تا آنها ناگزیرند
به تغییر متعارف
در راستای
سیاست
ائتلافی خود
در مسیر منویات
حفظ نظام، اما
بدون ولایت
گردند و باور
به چرخش لاجرم
و حیاتی را به
سمت سازش با
اهداف غربی ها
خود آنها هر
چه گسترده تر
در میان
مخالفان خامنه
ای تسریع کنند
و در نتیجه: گام
نخست باند
روحانی و
رفسنجانی در
فرصت مناسب
آتی پشت کردن
بر منویات و
بقای ولایت
فرسوده خامنه
ای ست، خود وی
نیز، مجبور به
نرمش اجتناب
ناپذیر قهرمانانه
شد. «این کاملا
طبیعی ست که
نانِ چرب و
نرم همگی آنان
متکی بر بقای
رژیم است، اما
نه لزوما به دوام
ولایت!» بخشی
از نیروهای
وفادار خواه
ناخواه راه
اول را خیلی
پیشتر ها ترجیح
داده و برگزیده
بودند و جنگ و
جدال های آنان
در هر دوره
ناشی از همین
دسته بندی منافع
بوده و هنوز
می باشد. تا
ببینیم کدام
باند غلام
حلقه به گوش
جهانخوران
شود و نان
مردم را بیش
از این ببرد؟!
بهنام
چنگائی
22 آبان 1392