ترک
در جدار مهآلود
توهم؟
میخک
۶ آبان
۱۳۹۲
پس
از چند ماه
شنیدن
فریادهای
اشتیاق از
انتخاب
روحانی و تشکر
از دیکتاتور و
پس از چند هفته
تمرکز غالب
رسانهای بر
مذاکرات
ایران و غرب،
اندک اندک
صداهای دیگری
نیز شنیده میشود
که حاکی از
پرسش، تردید و
حتی حیرت است.
به این ترتیب
که با توقف
آزادی
زندانیان
سیاسی، تاجزاده
از زندان سویه
داخلی نرمش
قهرمانانه را ادامه
سرکوب مینامد.
چند روز بعد
معلوم میشود
که در آخرین
مراحل معرفی
سه وزیر
باقیمانده به
مجلس خامنهای
برای جلوگیری
از معرفی
توفیقی به
مجلس دخالت
کرده است و
گوینده این
خبر هم
نمایندگان
مجلس هستند،
چرا که دولت
اعتدال ترجیح
داده است بیسر
صدا حکم
ملوکانه را
مطیعانه
بپذیرد و نگران
توضیح به مردم
و حامیانش
نبوده است.
سپس
ماجرای اقدام
به برهنه کردن
دختران موسوی
و رهنورد از
سوی ماموران
وزارت
اطلاعات در دولت
اعتدال به بهانه
تفتیش بدنیشان
پیش میآید،
که وقتی با
مقاومت آنها
پیش چشم
والدینشان
روبه رو میشوند
کتکشان میزنند
و گازشان میگیرند.
بعد سایت کلمه
که انتظار میرود
اگر جنبش سبز
و هر چیز
دیگری را
واگذاشته دستکم
رسانهی
خانوادهی
موسوی باشد،
در خبر اولیه
خود بخش اصلی
ماجرا یعنی
اقدام
ماموران به
تعرض جسمانی به
فرزندان
موسوی را
سانسور میکند
و خبر تنها
وقتی به درستی
منتشر شد که
خود فرزندان
موسوی و
رهنورد در
صفحات شخصی
خود در شبکههای
اجتماعی آن را
منتشر میکنند.
در
همین اثنا قوه
قضاییه بیوقفه
مشغول اجرای
احکام اعدام
است. زندانیان
مواد مخدر،
زندانیان
سیاسی کرد،
حبیبالله
گلپریپور که
چندین سال در
زندان بود، و
پس از کشتار مرزبانان
در سراوان هم
به «تلافی»
زندانیان گروههایی
را در
بلوچستان
اعدام میکند
که از پیش
زندانی و
محکوم بودهاند.
و این چیزی
نیست جز تصریح
بر استفاده از
اعدام به
مثابهی
ابزار ارعاب.
به این ترتیب
در دوران
اعتدال هم با
سرعتی قابل
مقایسه با قبل
موج اعدام
زندانیان
سیاسی و غیر
سیاسی ادامه
مییابد و
رییس قوه
قضاییه حتی از
احتمال بخشش
کسی که یکبار
به بالای چوبه
دارش فرستاده
و زنده بازگشته
نیز با تلخکامی
سخن میگوید.
گشایش
است یا هنوز
گره خورده؟
در
همین احوال
سوالی که
انتظار میرود
در مورد وضع
سیاست داخلی
از دولت
پرسیده شود،
از داخل زندان
میآید. پنجاه
تن از
زندانیان
سیاسی زندان
رجایی شهر در
نامهای به
حسن روحانی از
تهدید شدن
مستمر سلامت و
جان خود گفتهاند
و از نقش
دولتش در این
باره پرسیدهاند
و سی و هفت
زندانی دیگر
از او میپرسند
«در دولت قبل
وزارت
اطلاعات آن
دولت عهدهدار
حصر و
محدودسازی
آقایان موسوی
و کروبی بود،
و برخوردهای
سخیف آنها
نیز مطابق شان
همان دولت بود
ولی امروز نقش
دولت چیست؟»
از درون دولت
که پاسخی داده
نمیشود، اما
اگر بخواهیم
همدلانهترین
پاسخها با
دولت را حدس
بزنیم میتواند
احتمالاً
چنین باشد که
تلاش دولت
روحانی در جهت
درگیری
حداقلی در
داخل برای
پرداختن به
سیاست خارجی
است. چرا که تا
گره خارجی گشوده
نشود، گره
سیاست داخلی
نیز باز
نخواهد شد و
تا تحریم و
وضعیت نه جنگ
نه صلح برقرار
باشد، هم فشار
ناشی از تحریم
را خواهیم
داشت و هم ترس
سایه افکن جنگ
را.
بگذریم
از اینکه که
در بهجا بودن
امثال این
همدلیها
تردیدهای جدی
میتوان روا
داشت، چرا که
وقتی به
سوگیریهای
اقتصادی دولت
نظر میکنیم
میبینیم که
نه جهت تقویت
اجتماع و
طبقات فرودست
و مزدبگیر
بلکه در جهت
تقویت
بورژوازی
حاکم شده در دورههای
مختلف حکومت
جمهوری
اسلامی و باز
گرداندن طیفی
به طبقات
بالاتر هرم
قدرت است که
از پیش هم در
آن جا داشتهاند
و نه در پیش
گرفتن سیاستی
مترقی که وضع
عمومی را
بهبود بخشد و
هرم قدرت و
ثروت را تختتر
کند و فرصتهای
برابر به وجود
آورد؛ اما
فعلاً با همین
فرض همدلانه
پیش میرویم.
فرض
گرهگشا بودن
سیاست خارجی
لحظهای
فرض کنیم که
همین سیاست
دولت روحانی
«نتیجه» دهد و این
فرض تقویت
کننده را هم
اضافه کنیم که
اصلاً پذیرش
رییس جمهور
شدن روحانی از
سوی الیت حاکم
برای حل مسئله
کمرشکن هستهای
در جهت منافع
نظام بوده
است. با این
منطق قاعدتاً
همه بازیگران
سیاست داخلی
میدانند که
مذاکره با غرب
حتی در صورت
اتفاق نظر
کامل در داخل
نظام در مورد
همه جزئیات،
باز کاری
دشوار است،
زیرا طرف مقابل
در مذاکره دست
بالا را دارد
(و اگر نداشت
نرمش و
قهرمانی در
کدام
جغرافیای
معنایی به هم
پیوند میخوردند؟).
با این فرض به
نتیجه نرسیدن
احتمالی دور
تازه مذاکرات
میتواند به
معنای وخامت
بیسابقهی
اوضاع در عرصه
سیاست خارجی
برای نظامی
باشد که در
داخل هم
ورشکسته است و
خود به این
ورشکستگی بیش
از هر کسی
واقف است.
اما
اگر این پذیرش
را از روی
محاسبه
بدانیم آنگاه
مخالفتها و
سنگاندازیهای
اخیر بر سر
مذاکرات را
چگونه باید
تفسیر کنیم؟
با فرض بالا
مخالفتهای
شدت یافته با
جزئیات و
کلیات مذاکره
در روزهای
اخیر را باید
نه مخالفتی
«اصولی» که
نوعی سهمخواهی
و گروکشی به
بهای ضررهای
کلیتر به
کشور دانست. و
این یعنی آنکه
برندگان غارت
سالهای اخیر
به هیچ وجه از
موضع بازندهی
صرف بازی نمیکنند،
و نه تنها به
نگهداشتن آنچه
بردهاند
راضی نیستند
بلکه در نظم
جدیدی که در
جمهوری
اسلامی بعد از
صلح احتمالی
با آمریکا
خواهد آمد باز
هم سهمی
فرادست میخواهند.
این
سهم فرادست
کمابیش همان
چیزی بود که
حسن روحانی هم
پیش از عزیمت
به نیویورک در
سخنرانیش در
جمع سپاهیان
علناً به آنها
وعده داد و از
ایشان خواست
که به جای طرحهای
اقتصادی خرد،
به طرحهای
اقتصادی
«بزرگ» فکر
کنند.
همین
جاست که شادی
گلخانهای
القا شده در
آستانه سفر روحانی
به نیویورک با
آزادی ده
زندانی سیاسی
معنای حقیقی
خود را مییابد.
این آزادیهای
کنترل شده در
معامله میان
جناحهای
حاکم و نمایش
خارجی معنا مییابد.
این آزادیها
و گشایشها در
قیاس با آنچه
باید ستاند
بسیار اندک
بودهاند؛
چشم اندازی
برای
تداومشان
نیست؛ و بسیار
پر هزینه
هستند، زیرا
حکومت برای
اینکه نشان
دهد تعبیر
ارزش نمادین
آزادی داده
شده در دست
خود اوست در
نقطهای
مشابه بر فشار
خود میافزاید
تا تاکید کند
که بدون اراده
قاهرهاش
چیزی نمیتواند
تغییر کند. به
این ترتیب
آزادیهای
اجتماعی
مطلوب حامیان
روحانی گروگان
سهمخواهی
جناحهای
درون حکومت
برای آینده پس
از آشتی با
شیطان بزرگ
باشد، و وقتی
نیرویی نباشد
که برای مطالبه
این آزادیها
از فراسر
بازیگران
درون حاکمیت
وارد شود، میتوان
انتظار داشت
که همین سهمخواهیها
در رقم زدن
آینده سیاسی
موثر و تعیین
کننده باشند.
معنای این حرف
آن خواهد بود
که در این
صورت آرای
دولت اعتدال
چیزی نخواهد
بود جز برگی
در بازی میان
جناحهای
حاکم که یک
سویش اکنون
همین دولت
اعتدال است؛
برگی که با به
خانه رفتن
صاحبان اولیهاش
هر روز کم
اعتبارتر میشود.
منتظران
خاموش؟
وقتی
میگوییم
آزادیهای داده
شده یا گشایشهای
پیش آمده در
صورت وجود
اندک یا موقتی
هستند، تنها
یادآوری میکنیم
که در گذشتهای
نه چندان دور
معدل ما آزادیهای
خیلی بیشتری و
ساختاریتری
میخواستیم.
حال هم اگر
آزادیای
داده میشود و
راهی گشوده میشود
واکنش نباید
این باشد که
از کسانی که
حقوق مسلم ما
را به جای پس
دادن نشانمان
میدهند تا
خوشحال شویم
تشکر کنیم.
اگر راهی باز میشود
باید در آن
پیش رفت و اگر
آزادیای
داده میشود
باید ابزارش
کرد تا آزادیهای
دیگر را هم
گرفت.
اگر
همان اندازه
که فکر میکنیم
وقایع پیش
آمده توهم
آغازین نسبت
به خواست و
توانایی دولت
را معتدل کرده
باشند آنگاه
جا دارد که
عمل خود را با
همین «اعتدال»
در توهم تنظیم
کنیم. و این
اعتدال به
معنای باز یافتن
انگیزه حرکت
اجتماعی است.
اگر حرکت
اجتماعی
خاموش شود،
اگر رای
دهندگان که
نیروی سیاسی غالب
بودند کار را
به دولت
واگذارند و در
انتظار بهبود
روابط خارجی و
بهبودهای پیامد
آن بمانند،
وضع چنان که
در هفتههای
اخیر پیش رفته
میتواند باز
هم برخلاف
خواستشان
پیش برود:
دولتی که
دستکم به دلیل
صبغه امنیتی
تشکیل
دهندگانش (از
خود روحانی و
پورمحمدی
گرفته تا خود
ظریف که به
گواه خاطراتش
دوست سعید
امامی بوده
است) اصلا آنها
را به میدان
نمیطلبد که
یاریاش
کنند، باز هم
تا جایی که «به
سهم خود» راضی
باشد میتواند
در سکوت به
نیروی
بالادست خود
بیشتر و بیشتر
امتیاز دهد و
به این ترتیب
سیاست داخلی چیزی
نخواهد بود جز
معامله درون
جناحهای
حاکم.
اگر
وضع به این
منوال پیش
برود،
سرخوردگی
«متشکران» از
دولت روحانی
دور نخواهد
بود. و با پیش
آمدن این
سرخوردگی
باید منتظر
باشیم که دولت
باز هم بیشتر
به سمت پایگاه
محافظهکاران
خم شود و به آن
تکیه کند. در
این صورت حتی موفقیت
در مذاکره با
غرب هم موفقیت
سیاسی بدنه
اجتماعی حامی
دولت نخواهد
بود، بلکه
تحکیم کننده و
ارتقا دهنده
موقعیت جناحی
است که رای
دهندگان گمان
میکنند در
انتخابات
عقبش راندهاند.
برای
اینکه سیاست
داخلی و خارجی
در جهت خواست معطوف
به گشایش
حقیقی فضا
تغییر کند
باید کسانی که
چنین خواستی
دارند خود در
این گشایش
عاملیت داشته
باشند. برای
این کار کافی
نیست که مثلا
روحانی مدام
به رای مردم
ارجاع دهد و
بعد از یک سو
وزیر را به
پیشنهاد رهبر
عوض کند و از
سوی دیگر
مذاکرات با
غرب را در
قالبی پیش
ببرد که از
داخل فقط الیت
نظامی
بتوانند در آن
دخالت کنند و
اعمال فشار
کنند. عاملیت
خواهان آزادی
نه تنها باید
از همین اندک
فضایی که نشان
میدهند
استفاده کند
بلکه باید در
گشایش فضاهای تازه
پیش قدم شود و
دولت اعتدال
را در مقابل عمل
انجام شده
قرار دهد و آن
را تا حد ممکن
مجبور به
دنباله روی از
خود کند. چرا
که اگر چنین
نشود معادله
سیاست آینده
با همین
معلومات و
مجهولات فعلی
رقم خواهد
خورد؛ رای به
تنهایی دود میشود
و به هوا میرود.
این رای دهنده
و رای ندهنده
هستند که باید
بر خواست خود
پافشاری کنند.
میخک
http://mikhak.info/?p=683