Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱ برابر با  ۰۱ دسامبر ۲۰۱۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱  برابر با ۰۱ دسامبر ۲۰۱۲
اوضاع متحول خاورمیانه و آینده سوریه

اوضاع متحول خاورمیانه و آینده سوریه

 

Younes parsa benab

یونس پارسا بناب

 

پیشینه تاریخی اوضاع متحول کنونی

 

- از جهات تاریخی قیام ها و شورش های مردمی که در آغاز سال 2011 در خیلی از کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی آ غاز گشتند ، چندان غیر منتظره نبودند . پیشینه تاریخی و زمینه سیاسی و اجتماعی این وقایع که هنوز هم ادامه دارند به سال های بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی دوم ( سال های عروج جنبش ملی شدن صنعت نفت در آغاز دهه 1950 ) و دوره های " کنفرانس باندونگ " و " جنبش غیر متعهد ها " ( 1975 – 1955 ) می رسند .

- در این دوره تاریخی که نزدیک به ربع قرن طول کشید ، کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی در جلو جبهه مبارزاتی ملل در بند کشورهای جنوب ( جهان سوم ) برای استقلال ملی ، آینده بهتر و نظم جهانی کم نابرابر ، قرار گرفتند . دولت ملی مصدق در ایران ( 1953 – 1951 ) ، دولت ملی ناصر در مصر ( 1970 – 1955 ) ، دولت های ملی در عراق و سوریه ( 1963 – 1958 ) و سپس جبهه آزادیبخش الجزیره ( 1975 – 1962 ) و بعدا جمهوری یمن جنوبی( در دهه 1970 )جملگی دارای نکات مشترکی در زمینه های استقلال طلبی و گسترش عدالت اجتماعی بودند که در جمع بندی های تاریخی امروز حائز اهمیت هستند .

- بدون تردید هیچ یک از این دولت ها به استثنای دولت مصدق نه از منظر و معیارهای کشورهای غربی و نه از منظر و معیارهای سوسیالیستی قرن بیست و یکم مسلماَ " دموکراتیک " نبودند . توضیح اینکه این دولت های برآمده از جنبش های پوپولیستی – رهائی بخش ملی از یک سو " تک حزبی " بوددند و از سوی دیگر به توده های مردم و مردمی فرصت شرکت فعال در تصمیم گیری ها در امور سیاسی – اجتماعی را نداده و حتی خیلی مواقع نیز در مقابل حرکت های توده ای ممانعت ایجاد می کردند .

- اما این دولت ها به خاطر دستاوردهای چشمگیر در زمینه های اجتماعی ، اقتصادی و معیشتی ( گسترش آموزش و پرورش همگانی ، بهداشت عمومی ، بیمه های اجتماعی ، تامین شغل و دیگر خدمات عمومی ) موفق گشته بودند که در انظار توده های مردم مشروعیت یافته و حتی محبوبیت کسب کنند .مضافا اینکه این دولت ها با ایجاد همدلی و همبستگی بین خود و اتخاذ مواضع مشترک ضد امپریالیستی و با عضویت فعال در کنفرانس باندونگ و سپس در سازمان کشورهای غیر متعهدها توانسته بودند که جملگی به یک " ستون مقاومت " در مقابل نظام جهانی سرمایه ، تبدیل گردند . مهم تر از همه این دولت ها در آن دوره با تعبیه و تنظیم ابتکارات ملی و مستقل ( و نه با پیروی از منطق حاکم بر حرکت سرمایه ) موفق به کسب صنعتی سازی قابل توجهی در کشورهای خود گشته بودند . در یک کلام ، این دولت ها در مدت زمان نزدیک به بیست و پنج سال ( از 1950 تا 1975 ) هر چقدر در ظرفیت خود داشتند توانستند به موفقیت های قابل ملاحظه ای در حیطه های صنعتی سازی ، معیشتی – اقتصادی و فرهنگی اجتماعی به نفع طبقات کارگر ، دهقان و دیگر تهیدستان در آن کشورها نایل آیند .

- بعد از آغاز مرحله نوین جهانی گرائی سرمایه ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ) در دهه 1980 ، این رژیم ها در خاورمیانه و آفریقای شمالی به خاطر محدودیت های تاریخی و تضادهای درونی خود بعد از فرو رفتن در باتلاق های سیاست های " رسیدن به آنها " ( کچ- آپ ) وسپس قرض های بین المللی به تدریج از نفس افتاده و یکی بعد از دیگری تسلیم مقررات حاکم بر بازار آزاد گشتند . به نظر این نگارنده اخته گشتن جنبش های نسبتا عظیم کارگری و دولت های سوسیال – دموکراسی برآمده از آنها در اروپای آتلانتیک و به موازات آن تبدیل چین توده ای به یک کشور سرمایه داری در طول دهه 1980 و سپس فروپاشی و تجزیه شوروی و بلوک شرق در آغاز دهه 1990 جاده عقب گردها و کمپرادور سازی ها را در کشورهای دربند پیرامونی جنوب منجمله در خاورمیانه و آفریقای شمالی هموارتر و آماده تر ساخت .

- در دهه 80 و 90 هیئت های حاکمه در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی مثل اکثر رژیم های حاکم در کشورهای جنوب برای اینکه بر سر قدرت بمانند بعد از عقب گردها و اعلام " انفتاح " خود را تسلیم تقاضاها و مقررات جهانی گرائی نئولیبرالی ساختند . نتیجه این عقب گردها و تسلیم ها ریزش سریع شرایط  معیشتی و اجتماعی به خاطر از دست دادن اکثر دستاوردها و امتیازاتی بود که طبقات فرودست نزدیک به حداقل بیست سال آنها را به شکرانه جنبش های رهائیبخش ملی و دولت های پوپولیستی برآمده از آن جنبش ها ، بدست آورده بودند . گسترش مقررات بازار آزاد در این کشورها در سی سال گذشته (2012-1981 )و ازدیاد در صد بیکاری فراگیر و فقر و بی خانمانی مزمن منبعث از آن به تشدید ناهنجاری های اجتماعی – افزایش زاغه نشینان ، کودکان فراری و دختران خیابانی ، شیوع اعتیاد به مواد مخدر ، بازار تن فروشی و... – در این کشورها دامن زد .

- در تحت این شرایط که عمدتا منبعث از پذیرش بی قید و شرط مقررات و سیاست های حاکم بر بازار آزاد نئولیبرالی ( پروسه های فقرزای کالاسازی ، خصوصی سازی و گسترش ابعاد و عمق انگاشت و عملکرد اصل حاکمیت خصوصی حتی در بعضی از این کشورها برمنابع طبیعی و معدنی ) توسط رهبران کمپرادور در این  کشورها بود ، ما شاهد قیام ها و شورش ها در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی در سال های اخیر گشتیم . آنچه که ما در حال حاضر شاهد وقوع آن در بخشی از " مناطق طوفانی " نظام جهانی ( خاورمیانه و آفریقای شمالی ) هستیم چیزی غیر از باقی مانده  و ادامه یک " گذار تاریخی " نیست که حداقل نزدیک به پانزده سال پیش در بخش دیگری از مناطق طوفانی جهان در آمریکای لاتین شروع گشت و احتمال دارد که دیگر بخش های مناطق طوفانی مثل آفریقای جنوبی و آسیای جنوبی و... را نیز در سال های آینده در بربگیرد .

- واقعیت امر این است که اوضاع رو به رشد در خاورمیانه و آفریقای شمالی در فاز فعلی این گذار تاریخی نشان می دهد که حداقل در چهار کشور این منطقه طوفانی ( تونس ، مصر ، لیبی و یمن ) تسخیر قدرت به نفع کمپرادورها ( این دفعه در کسوت اسلامی اخوان المسلمین و دیگر بنیا دگرایان سلفیست  ) و به ضرر توده های مردم و چالشگران ضد نظام تمام شده است .

- علت حمایت قدرت های سه سره نظام از این جابجائی کمپرادورها ( اسلامیست ها به جای سکولاریست ها ) این است که آنها می خواهند هرچه قدر قادرند مدت زمان این دوره گذار تاریخی را کوتاه تر ساخته و به توده های مردمی و چالشگران ضد نظام سرمایه فرصت و مجال ندهند که مبارزات توده ای خود را منسجم تر و متشکل تر سازند . دقیقا به خاطر این امر است که قدرت های غربی بویژه آمریکا از اسلامیست های گوناگون که جملگی علیرغم تفاوت هایشان دارای بنیادهای فکری و مسلکی سلفیستی هستند ، در این  کشورها حمایت جدی می کنند که از طریق انتخابات به اصطلاح آزاد به حاکمیت های خود مشروعیت بدهند . ولی همانطورکه اتفاقات اخیر در لیبی ، مصر ، یمن و... _ حمله به سفارت خانه ها و کنسولگری های آمریکا و... – نشان می دهد که راس نظام نتوانسته آن طور که باید و شاید حداقل بخشی از سلفیست های حاکم در آن کشورها را رام و مطیع خود سازد و لاجرم این گذار تاریخی نیز برخلاف انتظار و آرزوی هیئت حاکمه آمریکا زودتر به پایان عمر خود نرسیده است .

 

سلفیست ها چه می گویند !

 

- اصول سلفیه و جنبش سیاسی سلفیستی در دهه های آغازین قرن بیستم شکل گرفته و در دهه های 1940 و 1950 در خدمت اخوان المسلمین و رشید رضا در مصر و فدائیان اسلام و نواب صفوی در ایران قرار گرفته و در واقع به مکمل آنها تبدیل گشت . باید خاطر نشان ساخت که هر سلفیستی متعلق به اخوان المسلمین ، حوزه ولایت فقیه ، القاعده و...نیست ولی هر فرد اخوانی ، ولائی و القاعده ای به اصول سلفیه منجمله اصل " بازگشت به آغاز " ایمان دارد .

- سلفیه اصل آزادی ( و نتیجتا دموکراسی و تجددطلبی ) را بطور آشکار وقاطع رد می کند . رهبران سلفیه بر آن هستند که هر نوع آزادی و تجدد طلبی با مبانی دینی " مشیت الهی " و با " اقتضای طبیعت " انسان که مطلقا تسلیم به مشیت الهی است ، منافات دارند . زیرا به عقیده آنها انسان چه مرد و چه زن به عنوان بنده در این عالم خلق شده و دائما باید در خدمت خواسته های خدای خالق و صاحب خود قرار گرفته و عمل کنند .

- البته این دکترین ( سلفیسم ) به هیچ وجه تشریح نمی کند که این انسان ها چگونه می توانند خواسته های کنکریت این خالق را در دنیای معاصر به فهمند . مثلا آیا این خالق اصل افزایش دستمزد کارگران ، اصل حق تعیین سرنوشت ، اصل رهائی از استثمار و استعمار کهن و نوین و... را برای انسان زمان حال می پذیرد و یا رد می کند ؟ اصل مشیت الهی  در دکترین سلفیه شرایط را مثلا در ایران برای اعمال تئوکراسی ولایت فقیه که در آن یک " فقیه – دانشمند " می تواند به این سئوالات پاسخ دهد ، آماده ساخت .

- سلفی ها چه دینی و مذهبی دشمنان تجددطلبی هستند . زیرا تجددطلبی که بر اساس اصل حق تعیین سرنوشت بشر به دست خویش بنا گشته و آزادی و حق  انتقاد را لازم و ملزوم در خلاقیت انسان می داند با تم اصلی سلفی ها که انسان را بنده خدا و سرنوشت او را به " مشیت الهی " می سپارد ، در تضاد است . ولی بخشی از رهبران بنیادگرای ولایت فقیه در ایران و سلفیست های اخوان المسلمین در ترکیه ، مصر ، تونس و... بر آن هستند که آنها متعلق به دنیای مدرن هستند و به شاگردان خود یاد می دهند ( و یا مصلحت می بینند ) که چگونه از وسایل مدرن کامپیوتر ، آی پاد ، توویتر ، فیس بوک و... استفاده کنند . بررسی عملکرد این بنیادگرایان نشان می دهد که ادعاهای این رهبران چیزی غیر از یک " مضحکه " واقعی نیست زیرا که استفاده از این وسایل و رسانه های اطلاعاتی و ارتباطاتی دیجیتالی هیچ رابطه ای با انگاشت و عملکرد تجدد و تجددطلبی ندارد . توضیح اینکه استفاده وسیع از این وسایل در سراسر جهان عمدتا منبعث از حرکت سرمایه در فاز فعلی سرمایه داری است که خود این رهبران در مسیر " توسعه لومپنی " خود خواسته و ناخواسته ( آگاه و ناآگاه ) در خدمت آن قرار می گیرند .

- بهر رو در حال حاضر سلفیست ها در دو کمپ " معتدل " و " رادیکال " عمدتا در کشورهای خاورمیانه بزرگ – اقیانوس هند ( منجمله در افغانستان و پاکستان ) و آفریقای مرکزی عموما مکمل هم عمل می کنند . جناح " معتدل " شامل اخوان المسلمین حاکم در مصر ، تونس و حزب توسعه و عدالت در ترکیه هستند که نشان لیاقت و درجه لیسانس در رشته های دموکراسی دم بریده و توسعه لومپنی خود را از دولت های امپریالیسم سه سره دسته جمعی کسب کرده اند . جناح " تندرو " اسلام گرایان نیز شامل حامیان ولایت فقیه در ایران ، سازمان حماس درغزه ، دولت بشیر در سودان و.. می شود که از سوی راس نظام و شرکایش موفق به کسب نشان " گردنکش و تروریست " گشته اند . اعطای نشان و لیسانس " گردنکشی " و " تروریستی " از سوی راس نظام فقط محدود به کشورهای " تندروی " بنیادگرا نمی شود . در حال حاضر کشور سوریه نیز که در خاورمیانه یکی از کشورهای نادر سکولار است به عنوان یک کشور گردنکش و تروریست قربانی جنگ های ساخت آمریکا گشته است . بگذارید در اینجا نیم نگاهی به خصلت ها و ویژگی های جنگ سوریه که بطور قابل توجهی از دیگر جنگ های مرئی و نامرئی اخیر ساخت نظام تفاوت دارد بیاندازیم .

 

اوضاع فعلی و آینده سوریه

- سرعت وقوع شورش ها و قیام های توده ای در کشورهای عربی بویژه در تونس ، مصر ، یمن و... در اواخر سال 2010 و هفته های آغازین سال 2011 هیئت های حاکمه جی 3 ( آمریکا ، اروپا ، ژاپن –امپریالیسم سه سره نظام چهانی سرمایه ) را به تعجب انداخت ، بلافاصله راس نظام ( آمریکا ) برنامه ریخت که یا از طریق سرکوب عریان نظامی توسط کمپرادورهای محلی ( در بحرین و یمن و... ) و یا از طریق آموزش دینی – مذهبی و نظامی گروههای سلفیستی ( اخوان المسلمین ، وهابیست ها و... ) به ترتیب در عربستان ، قطر ، ترکیه و اعزام آنها به درون کشورهای در حال قیام ( مثل لیبی و سوریه ) جلو فراز جنبش های مشابه مردمی در آن کشورها را یا از ابتدا خنثی سازد همچون یمن و یا رهبری آنها را بدست اسلامیست های کمپرادور بسپارد . در حال حاضر سوریه کشوری است که در آنجا رهبری شورش علیه رژیم بشار اسد – که در آغاز یک قیام اصیل و دموکراتیکی بود – در بست در اختیار سلفیستی هایی قرار گرفته که در درون آنها اخوان المسلمین دست بالا را دارد .

- حکومت حزب بعث سوریه در دهه های 60 و 70 مثل اکثر دولت های برآمده از جنبش های غیر متعهد و رهائیبخش ملی در کشورهای آسیا و آفریقا با اینکه دموکراتیک نبود ولی به خاطر اینکه در امر پیشبرد یک سلسله اصلاحات در زمینه های اقتصادی – معیشتی و خدمات عمومی موفقیت های چشمگیری کسب کرده بود از وجهه و مشروعیت قابل توجهی بین طبقات توده ای ( کارگران ، دهقانان و خرده بورژوازی و... ) برخوردار بود .

- همانطور که در صفحات پیشین اشاره شد ، دولت بعثی سوریه نیز مثل اکثر کشورهای جهان سومی متعلق به جنبش غیرمتعهدها در نیمه دوم دهه 1970 و دهه 1980 به خاطر محدودیت ها و تضادهای درونی خود به تدریج به باتلاق فلاکت بار سیاست درهای باز ( انفتاح ) به روی " بازار آزاد " نئولیبرالی در غلطیده و از نفس افتاد.حافظ اسد نیز در توهم رسیدن به آنها مثل ناصریست ها در مصر ، دولت سکوتوره در گینه و...تصور کرد می تواند در حالی که از مزایای " بازار آزاد " نئولیبرالی بهره مند می گردد چهارچوب ملی گرائی ضد استعماری را نیز به نفع استقلال و حاکمیت ملی حفظ کند . با عطف به گذشته ، فرو رفتن حافظ اسد در باتلاق " انفتاح " شبیه باتلاق انفتاحی بود که ناصر در مصر بعد از شکست در جنگ شش روزه 1967 ، در آن فرو رفت .

- عواقب این سیاست درهای باز در دهه آغازین قرن بیست و یکم روشن و آشکار بودند . در مصر سیاست درهای باز بلافاصله بعد از مرگ ناصر در 1970 منجر به تسلیم بی قید و شرط به تقاضاهای یک محور ارتجاعی مرکب از آمریکا ، شیخ نشین های خلیج فارس و ا سرائیل گشت . در سوریه نیز " انفتاح " مثل مصر و دیگر کشورهای اخته گشته و کمپرادورشده ، به تلاشی سریع شرایط اجتماعی طبقات فرودست و نتیجتا به پایان وجهه و مشروعیت رژیم در میان توده های مردم ، منجر گشت .

- در هفته های آخر سال 2010 و ماه های آغازین 2011 زمانی که اعتراضات و تظاهرات مردم بویژه جوانان علیه بی عدالتی های اجتماعی منجمله بیکاری و تعمیق شکاف بین فقر و ثروت شروع گشت ، رژیم بشار اسد هیچ اقدامی به غیر از سرکوب را نتوانست به پیش ببرد . بلافاصله در اواخر بهار 2011 اخوان المسلمین از فرصت استفاده کرده و خود را رهبر " اپوزیسیون " وانمود ساخت . بدین ترتیب ما امروز شاهد پیشبرد برنامه ای تحت رهبری راس نظام و متحدین بومی و غیر بومی در سوریه هستیم که به هیچ وجه هدف اصلی اش رهائی مردم سوریه از یوغ یک دیکتاتوری نیست ، بلکه هدف تخریب و انهدام ملت – دولت سوریه به مدل عراق و لیبی است . توضیح اینکه تمام شواهد امر نشان می دهد که امروز هم مردم عراق و هم مردم لیبی در کشورهای درمانده ای روزگار می گذرانند که در آنجا چند دیکتاتور سرزمین آنها را به چندین کشور بین خود البته با عنایت و حمایت آمریکا ، تجزیه کرده اند .

- آمریکا و متحدینش ( اسرائیل ، کشورهای عربی خلیج فارس و ترکیه ) در سرنگونی رژیم بشار اسد و اصل ( تغییر و یا عوض کردن رژیم ) متفق القولند . ولی درباره آینده کشور سوریه به عنوان یک ملت دولت واحد متفق القول نبود و یا حداقل به اجماع نرسیده اند . هدف آمریکا از سرنگونی دولت بشار اسد تجزیه و انهدام محور اتحادی ایران – سوریه – حزب الله لبنان است . معماران استراتژی جهانی آمریکا وجود فعال این اتحاد محوری را مانع بزرگی در راه کسب و تامین هژمونی نفتی راس نظام بر کلیه خاورمیانه بزرگ محسوب می دارند . در صورتیکه هدف اسرائیل از سرنگونی رژیم بعثی سوریه تجزیه و تقسیم سوریه به ملت – دولت های سکتی ( در برگیرنده کردستان سوریه ، دولت های متعلق به علویان ، دروزها ، سنی ها و... ) است . اما هدف عربستان سعودی ، قطر و بحرین استقرار یک دیکتاتوری سنی وهابی در سوریه بعد از سرنگونی رژیم بشار اسد است . به نظر این نگارنده لازمه استقرار رژیم دیکتاتوری سنی وهابی در سوریه قتل عام اقلیت های دینی – مذهبی و اتنیکی ( مسیحیان عرب ، آسوری و ارمنی ، علویان ، دروزها ، زیدی ها ، اسماعیلیه ها ، کوردهای علوی – مسیحی و یزیدی ) در آن کشور است .

- ترکیه و بعضی از کشورهای دیگر " ناتو " ( انگلستان و فرانسه ) بطور فعال در جهت سرنگونی رژیم اسد در سوریه به آمریکا و متحدینش کمک می کنند . در ایالت هاتای .///////////انطاکیه که هم مرز کشور سوریه است دولت ترکیه در اردوگاههای نظامی که در آن ایالت برپا ساخته است . گروه های متعلق به اخوان المسلمین و دیگر سلفیست ها را که دائما از سوی دولت های سعودی و قطر به آن منطقه فرستاده می شوند . بعد از آموزش نظامی به درون سوریه گسیل می سازد .

- در تحت این شرایط که " اپوزیسیون " ( شورشیان –از جمله ارتش آزاد سوریه ) بطور مداوم بعد از آموزش های دینی – مذهبی و سپس نظامی از طریق مرزهای ترکیه وارد سوریه گسته و بر علیه دولت اسد به جنگ می پردازند . تمام راه حل ها به غیر از ادامه جنگ به روی دولت بسته شده است . از سوی دیگر بعد از بیست ماه جنگ مغلوبه بین " اپوزیسیون " مسلح و نیروهای نظامی دولت سوریه مبرهن گشته است که هیچ مجموعه ای از گروه های مسلح شورشیان قادر نخواهند گشت که دولت بشار اسد را بدون جمله نظامی مستقیم و فراگیر آمریکا سرنگون سازد .

- هیئت حاکمه آمریکا نیز بنا بر یک سری ملاحظات بین المللی ، وتوی دوگانه چین و روسیه و عدم اجماع با " متحدینش " از یک سو و ملاحظات داخلی ( سال انتخاباتی و نارضایتی و مخالفت بخش اعظمی از مردم آمریکا بویژه جوانان و کارگران بیکار  از ادامه و گسترش جنگ های ساخت آمریکا ) از سوی دیگر در حال حاضر به طور تاکتیکی و موقتی نمی خواهد به یک حمله نظامی – زمینی همه جانبه مثل افغانستان و عراق به سوریه دست بزند . با توجه به این دو نکته مهم ( عدم توانائی نظامی شورشیان در سرنگونی رژیم بشار اسد بدون حمله نظامی – زمینی آمریکا و به تعویق انداختن موقتی حمله نظامی زمینی آمریکا از سوی هیئت حاکمه آمریکا ) می شود اذعان کرد که جنگ سوریه نه تنها حداقل ماه ها طول خواهد کشید بلکه احتمال دارد که ویژگی ها و ابعاد این جنگ فلاکت بار به کشورهای همجوار سوریه بویژه ترکیه و لبنان نیز در ماه های آینده بطور فاجعه باری سرایت کند .

نتیجه گیری

- استراتژی راس نظام جهانی سرمایه و شرکایش برای منطقه ژئوپولتیکی خاورمیانه بزرگ آوردن موازین حقوق بشر و یا یک نوع دموکراسی نیست . هدف تخریب و انهدام ملت – دولت ها از طریق اعمال حاکمیت های به اصطلاح اسلامی در آن جوامع است . این دولت های اسلامی چه از نوع " معتدل " ( در مصر ، ترکیه ، تونس و... ) و چه از نوع رادیکال ( در ایران ، سودان و... ) می توانند ادامه سیاست فلاکت بار " توسعه لومپنی " را که یک پروسه کلیدی در پیشبرد سیاست جهانی آمریکا در کشورهای حاصل خیز حنوب محسوب می گردد –تامین و تثبیت سازند .

- توسعه لومپنی به قول آندره گاندر فرانگ یعنی روند فقرزائی مداوم توده های مردم ( کارگران ، دهقانان و دیگر زحمتکشان و تهیدستان = 99 در صدی ها ) از یک سو و ازدیاد سود و انباشت سرمایه به نفع صاحبان ثروت و قدرت ( یک در صدی های کمپرادور ) از سوی دیگر در کشورهای دربند جنوب است . توسعه لومپنی در کشورهای خاورمیانه که سالانه منجر به اعتلای در صد رشد درآمدهای ملی در کشورهای خاورمیانه بزرگ و دیگر مناطق جنوب می گردد و مرتبا مورد تحسین و تمجید و قدردانی بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول و صاحبان اولیگوپولی های پولی – مالی قرار می گیرند کوچکترین ارتباطی با بهبود وضع معیشتی – اقتصادی و اجتماعی توده های مردم این جوامع ندارند . زیرا این نوع توسعه ها بطور مستقیم و عموما منبعث از تاراج منابع طبیعی این کشورهای حاصلخیز است که پی آمد آن ازدیاد روزافزون نابرابری در توزیع درآمدها و تشدید فقرزائی توده های مردم در این جوامع است .

- رشد اوضاع فلاکت بار در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی به روشنی نشان می دهد که امر دموکراتیزاسیون در این جوامع رابطه ناگسستنی با امر پیشبرد مولفه های عدالت اجتماعی در این جوامع دارد . پیروزی در جاده احراز عدالت اجتماعی و پیروزی پیگیر در دموکراتیزاسیون امکان پذیر نیست . که هردو لازم و ملزوم و مکمل همدیگر هستند زمانی میسر و تامین می گردد که ما موفق به ایجاد پایگاه مادی و کنکریت این دو موهبت بزرگ انسانی در این جوامع باشیم . این پایگاه مادی و کنکریت چیزی غیر از استقرار استقلال و حاکمیت ملی ( از طریق گسست از محور نظام جهانی سرمایه ) در تک تک این کشورها نیست .

منابع و مآخذ

1 – بهار کیمیونگر ، " سوریه : جنگ ادامه دارد " ، شالروا ، 2011 .

2 – حسن ریاض ، " مصر ناصری " ، پاریس ، 1964 .

3 – آندره گاندر فرانک ، " بورژوازی لومپن و توسعه لومپنی " .

4 – سمیرامین ، " آینده انقلاب عربی " داکار ، 2012 .

   

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©