اشکهای
ما بهای آزادی
است
فرخنده
حاجی زاده
"کرونایی
ها"
کرونایی
سه
مین
یاب نمی داند
زیر
پوستِ کاغذ
انفجاری
خوابیده
در
تک تکِ سلول
ها
بمبهایی
پوسته میترکانند
در
انفجارِ عظیم
سلول و کاغذ
قربانی
چه کسی ست؟
خبر که
رسید انفجار
عظیم اندوه
پوستهی غدههای
اشکیام را
ترکاند و هق
هقام از پشت
گوشی تلفن
قاطی ضجههای
نسیم بنیکمالی
شد.
میدانم
اندوه را دشمن
میدانی! در
جایی گفتهای
از بین شعرهای
من شعر بالا
را در دفترت
نوشتهای تا
در هنگامهی
هجوم اندوه و
کسالتهای
ناخواستهی
روحی...با آن
دشمن را که
اندوه باشد پس
میرانی.
گرچه
از آن پس این
شعر، تو را
برایم تداعی
میکند اما من
اندوه را دشمن
نمیدانم
(دشمن کس یا
جریانی است که
ایجاد اندوه میکند)
من
اندوه را
نیرویی میدانم
که در موقع
لزوم میتواند
به خشم تبدیل
شود، اشکها
را چه با
شجاعت در حضور
جمع ریخته شود
(البته نه
برای خوشآیند
دشمن) و چه در
خلوت خویش،
حرمت مینهم.
اشکهای
ما بهای آزادی
است. مگر چقدر
میشود داغ
عزیز تحمل کرد
و ساکت ماند؟
نه نمیشود
راحت پذیرفت
آن صدای رسای
آزادیخواهانهی
تو خاموش شده
است و تو را که
هرگز در پی
کسب قدرتهای
پوشالی نبودهای
از دست دادهایم.
پس میتوان
اشک ریخت و
خلاف قولی که
دو هفتهی پیش
به تو دادم که
از خانه بیرون
نروم و ایرج را
هم نگذارم
برود توی این
واویلا راه
بیفتم و دور
از گوش و چشم
اطرافیان
کوچه پس کوچههای
خلوتِ دم سرد
را گز کنم و
بگریم تا با
صدای قیس
کشیدنهایم
زنِ همسایه با
مهربانی ذاتیاش
از پلهها
نپرد پایین و
سرم را نگذارد
روی شانهاش؛
مبادا که مبتلا
شود.
فریبرز
جان این بلا
که سرطانی که
من و تو از سر گذراندیم
نیست. در این
مصیبت پای
دیگری در میان
است و ما که
همهی
هست و نیستمان
را گذاشتهایم
پای دیگران،
بهتر است که
اشکها و هقهقهایمان
را ببریم به
کوچه پس کوچههای
شهر بیعابر و
فکر کنیم چطور
ممکن است آن
آرزوها و آرمانهای
بزرگ، آن دستهای
سخاوتمند که
همهی دار و
ندارشان را در
طبق اخلاص
گذاشتند با ادبار
ِدرگرفته و
مرگ خاموشِ بی
صدا در گوشهای
نامعلوم
مدفون شوند.
نه دستهای
تو باید روزی
روزگاری دیگر
بر دوش یاران
و دوستدارانت
که کم هم
نیستند در خاک
باغچهای
کاشته میشدند.
هرچند
میدانیم
قطعهی هیچ
گورستانی کسی
را نامدار نمیکند.
فرهیختگاناند
که به گورستانها
جان میدهند و
نامدارشان میکنند
و به آنها
اعتبار میبخشند.
بگذار
امروز بره
کشان جباران
باشد. تو
تأثیرت را
گذاشتهای!
حضور مؤثر تو
و امثال تو بیشک
تصور جهانِ
بهتر را از
ذهن به عین
تبدیل خواهد
کرد و تاریخ
سیاسی،
اجتماعی و
فرهنگی آینده
نام تو را در
اوراقش ثبت
خواهد کرد.
یادت
مانا!
................
نشسته
ها از چپ یوسف
عزیز بنی طرف،فریبرز
رءیس
دانا،سیمین
بهبهانی،فرخنده
حاجی زاده
،امید
بهبهانی
ایستاده
از چپ رضا
خندان
مهابادی،حسینعلی
نوذری،اکبر
معصوم بیگی
،ناصر
زرافشان
ومحسن حکیمی
از
تلگرام
نویسنده