Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۲۹ شهريور ۱۴۰۱ برابر با  ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۲
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۲۹ شهريور ۱۴۰۱  برابر با ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۲
رویافروشی به تشنگان رهایی:مونولوگ رهبران به جای دیالوگ درجنبش ها

دیدگاه ها پیرامون مباحثات کنگره ۲۷ سازمان

یادداشت سوم

 

رویافروشی به تشنگان رهایی:مونولوگ رهبران به جای دیالوگ درجنبش ها

 

رضا سپیدرودی

 

عروج جنبش کارگری و هم سرنوشتانش در مبارزه ی جاری، فرقه ها را بحران زده کرده، بر پیکر جان سختِ سکتاریسم شان شلاق زده و بحران های داخلی و شورش علیه رویه ها و نظم معتاد درونی فرقه ها را برانگیخته است. علت این است که فرقه اساسا با جدایی از طبقه و مبارزاتش، درک الزاماتش و بی رابطه گی با پیشروانش ساخته می شود و با توجیه این جدایی ها به بهانه های مختلف (و از جمله لزوم حفظ «امنیت» جانی فعالان و کنشگرانش) تداوم می یابد. البته فرقه ها، بسته به این که از کدام جنس اند و چطور ساخته شده اند، به روش های مختلف دچار بحران می شوند. 

مثلا فرقه اگر بر پایه ی طرح ادعاهای توخالی، نظیر در دست داشتن کرسی رهبری انقلاب کارگری و سوسیالیستی در ایران، نفود همه جانبه در طبقه کارگر و نظایر اینها بنا شده باشد، روشن است که به مجرد به میدان آمدن طبقه، «پای زشتش» هویدا می شود و فرار و جدایی از آن تشدید می شود. 

یا اگر از طریق تاکید دائمی بر لزوم خلوص نظری، جایگزین کردن مرزبندی ایدئولوژیک به جای مرزبندی سیاسی، مقابله با مشارکت در جنبش جاری، به بهانه حفظ امنیت جانی فعالان داخل و راه انداختن دیوارکشی های کاذب و مصنوعی میان کنشگران و مبارزان بنا شده باشد، روشن است که از بازتاب های تنش ها و پیامدهای نبرد گرایش ها در بطن جنبش های جاری طبقاتی کشور در درون خود دچار بحران می شود. این مورد مبتلابهِ سازمان ماست.

یک راه هوشمندانه ای که در میان ما برای مقابله با این بحران اختراع کرده اند، شعار تامین اجتماعی فراگیر است که برای همه فصول قابل استناد است و ظاهرا کار خاصی هم از ما، جز همان طرح شعار، طلب نمی کند. یعنی می توانیم بی وظیفه گی کامل خود را با کمک این شعار استتار کنیم و ضمن قربان صدقه رفتن برای جنبش کارگری در اسناد کنگره ها، حرف های زیبای هزار بار یادآوری شده در مورد الگوی سوسیالیسم دموکراتیک را از برج عاج مان تکرار کنیم؛ روشی که ظاهرا راحت، ارزان و بی دردسر است و وقتی قرار نیست در جنگل بخوابیم، دلیلی ندارد خواب پریشان ببینیم.

درست به همین دلیل است که من لازم می دانم در برابر جنبش کارگری و فعالان چپ با صراحت این شعار را از منظر وظایف چپ و اثبات لزوم مبارزه با انواع  درک های انحرافی در درون نبردهای مشخص طبقاتی به چالش بگیرم.

از کنگره بیست و یک (۲۱)  در سال هزار و سیصد و نود و پنج شمسی (۱۳۹۵)  به این سو در سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) دائما بر لزوم مبارزه برای تامین اجتماعی فراگیر تاکید شده است. کنگره بیست و یکم (۲۱) بر این نظر بود که "بدون خواستِ تأمین اجتماعی همگانی، بخش های مختلف کارگران و زحمتکشان ایران نمی توانند با همدیگر گره بخورند و به تشکلی مستقل و سراسری دست یابند".

در آن قطعنامه این پرسش ها بکلی بی پاسخ مانده بود که آیا خود کارگران و زحمتکشان با مبارزه خودشان برای تامین اجتماعی با هم گره می خورند و به تشکل سراسری دست پیدا می کنند؟ آیا بخش سازمان یافته جنبش کارگری باید آستین بالا بزند و آنها را به هم گره بزند؟ آیا مبارزه برای تامین اجتماعی وظیفه سازمان های چپ است؟ آیا وظیفه هیئت اجرایی راه کارگر است؟ آیا وظیفه همه است؟ رابطه موظف یا موظفان با هم دیگر، و با طبقه کارگر چیست؟ سازمانی که از این گره خورده گی پدید می آید چه ویژگی هایی دارد؟ اگر قرار است طبقه خودش، بر محور شعار تامین اجتماعی فراگیر، خودش را متحد کند، بر صدها مانع چنین اتحادی چطور فائق می آید؟ و اگر سازمان کارگران انقلابی انجام چنین وظیفه ای را جزو تعهدات خود به طبقه می داند،  نقشه راه او چیست؟ 

همه این پرسش ها با مهارت کامل در قطعنامه بی جواب ماند و در عوض در همان قطعنامه اعلام شد که  "خواست تأمین اجتماعی همگانی، نه تنها در ایران گرفتار در چنگال استبداد مذهبی، بلکه در هر جای دیگر نیز، مهم تر از آن است که به آسانی دست یافتنی باشد"

در واقع همان شش سال پیش به زبان بی زبانی گفتند که مبارزه پیگیر برای تامین اجتماعی برای سازمان ما سنگ بزرگی به علامت نزدن است.

البته همان قطعنامه نیاز به "شناخت روشنی از موانع و همچنین شرایط مساعد.." را مطرح کرد اما منظورش از موانع اشاره به پراکندگی، بیکاری، گرسنگی، قراردادهای موقت، بی عضله گی نیروی کار، "عوامل کلان اقتصادی"، "بگیر و ببندها و سرکوب رژیم"، و "رویارویی با به اصطلاح عقل سلیم بورژوایی" بود و نه چیزی در حیطه چگونگی پیشبرد عملی این شعار و الزاماتش. شیوه پیشبرد طرح مسکوت ماند. و مسکوت ماند برای این که اصلا قرار نبود پیش برود.

 

از زمان طرح این قطعنامه در شش (۶) سال پیش تا همین امروز و در پیش نویس هیئت اجرایی برای کنگره بیست و هفت (۲۷)  همین ابهامات ادامه یافته و پرسش ها بی پاسخ مانده است. شش سال گذشته است، اما هنوز عنصر محرکه ی مبارزه برای تامین اجتماعی فراگیر در طرح هیئت اجرایی مفقودالاثر است؛ نقشهِ راهی در کار نیست. هیئت اجرایی هم خود را اساسا موظف نمی داند که پاسخی برای چنین پرسش هایی بدهد و یا گزارشی از میزان پیشروی در این زمینه به جنبش ارائه دهد. هیئت اجرایی اساسا توجهی به این پرسش ها هم ندارد. مبارزه فراگیر برای تامین اجتماعی در طرح سازمان فاعل ندارد. اما به جای این که تکلیف فاعل را روشن کنند ما را به "نیروی بزرگ طبقاتی" و "افق های تاریخی گسترده" به شرط "آگاهی گسترده زحمتکشان" حواله می دهند و می نویسند: "آگاهی گسترده زحمتکشان به حق تامین اجتماعی همگانی، خود می تواند نیروی طبقاتی بزرگی را به میدان بیاورد و آنها را با افق های تاریخی گسترده تری آشنا سازد".

امّا این جمله پردازی شرطی ی خوش قواره و دلفریب و تخدیر کننده به تنها چیزی که ذره ای کمک نمی کند و از انجامش ناتوان است به میدان آوردن نیروی بزرگ طبقاتی است. 

من از اشاره پیش نویس هیئت اجرایی به اصول بیست و نه (۲۹) ، سی (۳۰)  و سی و یک (۳۱)  قانون اساسی به همان اصل بیست و نُه (۲۹)  اکتفا می کنم. این اصل از قانون اساسی جمهوری اسلامی می گوید: "برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی، بی‌سرپرستی، درراه‌ماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی درمانی و مراقبت‌های پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقی است همگانی".

برای سهولت بحث از میان همه فقرات مورد اشاره به همان اولین محور اصل بیست ونُه (۲۹)  یعنی "بازنشستگی" اکتفا می کنم. جنبش بازنشستگان در پنج سال اخیر با بهره برداری از شبکه های اجتماعی و ایجاد گروههای مختلف تلگرامی و واتساپی به یکی از پیشروترین و پیشرفته ترین جنبش های اعتراضی و مطالباتی در کشور ما تبدیل شده، و پیوند میان مبارزات کارگری (از طریق بازنشستگان کارگری) و مبارزات معلمان (از طریق بازنشستگان فرهنگی) را تقویت کرده است.

وقتی جنبشی شکل می گیرد، بخش قابل توجهی از دسته بندی های سیاسی، گروهی، محفلی، اپوزیسیونی و حاکمیتی به شکل های مختلف به درون آن سرازیر می شوند. در گروههای مختلف بازنشستگان بحث های داغی بر سر شعارها و مطالبات درمی گیرد. هر اقدام حاکمیت در زمینه مطالبات بازنشستگان بسرعت مانند موجی در شبکه های آنان انعکاس می یابد و بازار همفکری و مقابله جویی داغ می شود. کسی که می خواهد برای تامین اجتماعی فراگیر در میان بازنشستگان مبارزه کند ناچار است حداقل از دسته بندی های اصلی بازنشستگان در شبکه های اجتماعی خبر داشته باشد؛ از روش های این دسته بندی ها برای کشاندن توده بازنشسته به دنبال سیاست های خود خبر داشته باشد، از توطئه های حاکمیت برای شکاف انداختن میان لایه های مختلف بازنشستگان ( تامین اجتماعی، لشکری، کشوری، فرهنگی، گروههای خاص مثل فولادی، معدنی، هما  و..... ) خبر داشته باشد، از ساختارهای بازتولید تبعیض نظام مند و توزیع امتیازات حاکمیت در برابر مطالبات بازنشستگان مطلع باشد، از طرح های دولت برای حمله به معیشت بازنشستگان (نظیر مثلا طرح اصلاحات پارامتریک در  سازمان تامین اجتماعی) باخبر باشد؛ از اصلی ترین جبهه گیری هایی که در خصوص گزینش مناسب ترین راهکارها در میان گرایش های مختلف بازنشستگان در رویارویی های مشخص شکل می گیرد خبر داشته باشد. از نقش مدافعان الگوی سوسیالیسم حزب – دولت و سیاست های میدانی آنها در میان بازنشستگان خبر داشته باشد، تا لااقل بتواند شکل، دامنه و حوزه های تنظیم رویکرد نسبت به گرایش های فرقه گرا در بطن جنبش ها را (تازه برای خود) قابل تبیین کند. مهم تر از همه این که، علاوه بر خبر داشتن از فقرات مورد اشاره، در کنار بازنشستگان و در گروههای آنها در شبکه های اجتماعی، که اغلب ورودش آزاد و بلامانع است، حضور داشته و هر جا ضرورت دید و توانایی داشت، وارد دیالوگ شود. 

به شرط این حد از آگاهی و حضور است که مبارزه برای متحد کردن بازنشستگان، به عنوان یک بخش از اردوی بزرگ کار و زحمت کشور ما، از یک شعار کلی و حرفِ بی عمل و سنگ بزرگ برای نزدن به یک مبارزه جدی و واقعی و زمینی تبدیل می شود. تازه حتی پس از آگاهی به فقرات یاد شده هم باید همیشه هفت بار گز کرد و یک بار برید؛ بیشتر و عمیق تر آموخت و تجربه اندوخت و کمتر اما بهتر و حساب شده تر عمل کرد.

در هر حال اینجا میدان نبردهای مشخص است. جدال گرایش ها همین جا در کنار بازنشستگان، معلمان، کارگران و..... است که جریان دارد. همین جاست که مطالبات از جویبارهای خشم، اندیشه و نیاز سرچشمه می گیرند، مانند حریفانی سرکش درهم می آمیزند، برهم کنش پدید می آورند! و برآیند پذیر می شوند! همین جاست که متحد می کنند! جاری می شوند! و حرکت می سازند! شکل گیری میدانی و کاربردی هم سرنوشتی ها و همپیوندی ها، همگرایی ها و واگرایی ها، وحدت ها و انشعاب ها در جنبش های امروز جامعه ما همین جاست. آن "کوره الماس" همین جاست. رویارویی ایده ها و اندیشه ها، راهبردها و راهکارها همین جاست. اینجا واحدی از همان "متن" است. و حضور در همین متن است که می تواند چپ را از حاشیه به متن بیاورد و از حاشیه ای بودن نجات دهد. به باور من، و برداشتم از قطعنامه پیشنهادی اعضای سازمان به کنگره خطوط زیر از قطعنامه در همین راستاست. جایی که آورده است:

"وقتی طبقه کارگر و هم سرنوشتانش وارد میدان مبارزه می شوند، خاموشی و عدم تحرک کلیه نیروهایی که سازماندهی مبارزات سیاسی و طبقاتی کارگران و زحمتکشان برای سرنگونی دیکتاتوری حاکم و ایجاد نظامی عاری از بهره کشی و استثمار و متکی و مبتنی بر خودحکومتی اکثریت عظیم آحاد جامعه  را از جمله دلایل وجودی خود اعلام کرده اند، تحت هر بهانه ای بکلی غیرقابل توجیه خواهد بود".

بی وزنی چپ حاشیه ای از کجاست؟

رویافروشانی که از موضع عقل کُل به چپ حاشیه ای پس گردنی می زنند که این چپ وزن ندارد، خودشان از نمادهای در حاشیه ماندن چپ و بی وزنی آن هستند. زیرا نه تنها در همه نبردهای میدانی غائب اند، که حتی اساسا قدرت درک اهمیت حضور در این میدان ها را هم بکلی از دست داده اند. آنها امروز پس از سالها مقاومت در برابر گرایش اعضا به پیوند با مبارزات طبقاتی در داخل کشور، برای حفظ کنترل «فردی» و «شخصی» و «مستقیم» خود بر تشکیلات، تا حدی سقوط کرده اند که برای عموم فعالین چپ و سوسیالیست خط و نشان می کشند که فقط باید "ارتباط فکری" با مبارزات داخل کشور داشته باشند و "به انتقال  تجربه" به "داخل" بسنده کنند. 

واقعا تراژیک است: پیش نویس هیئت اجرایی، که اصل ارتباط مستقیم و حضور در بطن جنبش های اعتراضی و مطالباتی از طریق شبکه های اجتماعی را ردّ می کند،  توضیح نمی دهد که با ردّ حضور و ارتباط مستقیم و بی واسطه فعالان با مسایل اخص مبارزاتی جنبش های اجتماعی در ایران و سازمانگرانش کدام "فکر" می ماند که "علنی" و "عمومی" و به صورت مونولوگ می خواهند ارائه دهند؟ این فکر که حزب خوب است؟ طبقه خوب است؟ جنبش خوب است؟ مبارزه خوب است؟ تامین اجتماعی خوب است؟ نوع فراگیرش جنس اعلاست؟ این فکر که: در بحث تامین اجتماعی در قرآن در موارد زیادی به ذکات اشاره شده؟ که ذکات یعنی پاکیزه کردن مال ذکات دهنده؟ که از "شرع انور" در ایران می شود اهرمی برای به مخمصه انداختن رژیم و سپری در جهت تقویت مبارزه پائینی ها برای تامین اجتماعی ساخت؟

 این تاکیدات و موعظه های کسالت بار آیا قرار است جای خالی فاعل مبارزه برای تامین اجتماعی فراگیر در طرح هیئت اجرایی را از نظرها پنهان سازد؟ جمعیت عظیم چندین میلیونی بازنشستگان و راهکارهای مبارزاتی شان را در شبکه های اجتماعی نمی بینید و به جایش با آویزان شدن به ریسمان "شرع انور" می خواهید "نیروی بزرگ طبقاتی" به میدان بیاورید؟ 

شما اگر ذره ای از برج عاج فرود می آمدید، اگر به جای رهنمود پرانی، تاریخ واقعی نبردهای موضعی ی کوچکِ همین پنج سال اخیر در میان گروههای مختلفِ مطالبه گرِ بازنشستگان را برای پوزه بند زدن به قدرتِ مخرّب "شرع انور" در جنبش مطالباتی می دانستید؛ اگر از میزان سرمایه عظیمی که رژیم روزانه خرج سایبری هایش در شبکه های اجتماعی می کند تا با کمک ماده مخدرِ مرگبارِ "شرع انور" جنبش مطالباتی را اخته کند و به تسلیم و رضایت به قضا و قدر بکشاند، خبر داشتید، آنوقت قطعا از بین این همه پیامبر، درست در بحث تامین اجتماعی ی فراگیر، به سر وقت جرجیس پیامبر نمی رفتید. توجیه بی رابطه گی با جنبش های واقعی اعتراضی و مطالباتی در کشور به بهانه امنیت، بی عارضه نیست و انکار ابتکار عمل مستقل جنبش های مطالباتی، ناتوانی از شناخت فاز جنبش ها و فرهنگ مبارزاتی شکل گرفته در میان آنها را هم با خود دارد. 

دیالوگ، مونولوگ و جایگاه آنها در جنبش مطالباتی

در جریان مباحث ما، برای توجیه بی رابطه گی و عدم پیوند مستقیم با مبارزات کارگری و جنبش های مطالباتی، رفیقی از من پرسید (نقل به معنا می کنم) که "مگه شما می خواهین چه بگید به جنبش که با گفتار و نوشتن مقاله نمی شه و حتما باید تماس مستقیم باشه؟".

این پرسش خود نشان می داد که به چه میزان رابطه میان ایده و ماده و اندیشه و محیط اجتماعی در برخی دهنیت ها ساییده شده و هرز رفته است. من نشان دادم که جرجیس پیغمبر و "شرع انور" از کجا می آید. 

از نظر جامعه شناسی علمی نیز روشن است که ایده و فکر کلی به خودی خود تاثیرگذار و سازمانگر نیست، برای این که چنین باشد باید در محیط واقعی خود پرورش یابد و به مثابه پاسخ به ضرورت بقای اصلح آن محیط و تکامل و خودگستری اش عرضه شود و از همه عوامل محیطی مساعد برای بلوغ خویش هم بهره بگیرد. اگر در رابطه انسانی، منطق شیوه درست تفکر است، دیالوگ شکل عام و حلقه واسط مرکزی در فرایند انتقال از ایده به ماده است. فرآورده اصلی دیالوگ، برهم کنش اندیشه جمعی و ترکیب متعالی اراده جمع است. دیالوگ، کارگاه ریخته گری عظیمی است که در آن ایده و فردیت از یک در وارد می شود و اراده و فکر جمعی از در دیگر خارج می شود. جنبش های مطالباتی از نظر فلسفی همین ترکیب متعالی ایده ها و اراده های منفردی هستند که در یافتن همدیگر در شبکه های اجتماعی و در "گره خوردن" با هم، جریان شده اند و حیات جمعی یافته اند. 

فرآورده اصلی مونولوگ اما سرشت و خصائل فردیت است. روش مونولوگ اعلام برتری شکل فردیت یافته ی تبلور اندیشه ای است که پیشتر از کارگاه ریخته گری و پروسه "ما" شدن گریخته است. مونولوگ اعلام اختتام "ما" و برتری "من" است. مونولوگ حتی اگر به مثابه سخنگوی "ما" جلوه کند، جسم بی جان آن "ما" است نه روح جوشان آن. 

دیالوگ یگانه بستر همگرایی، هم اندیشی، چاره جویی، راه گشایی و شکل دادن به اراده جمعی بر پایه اقناع است. (مونتاژکاران سازمان ما که از قطعنامه اعضای سازمان کلمات همگرایی و هم اندیشی را "برداشت" کرده اند به عقل شان نرسید که آن "برداشت" با آن تاکیدشان بر مونولوگ به جای دیالوگ به مثابه شکل اصلی تماس و ارتباط با جنبش های مطالباتی در کشور چه تناقض فجیعی دارد.) فرهنگی که مونولوگ عرضه می کند زعامت پسند و پدرسالارانه است که تاریخا منسوخ است، فرهنگی که دیالوگ عرضه می کند ارحج دانستن تکثر عقلی است. با این توضیحات باید روشن شده باشد که نشستن بر برج عاج و صدور احکام شرطی در مورد تامین اجتماعی فراگیر که احیانا به درد قوس های بلند تکاملی می خورند، راهی به دهی نیست.

خودنمایی های بی مشتری به شیوه مونولوگ 

جنگ های موضعی طبقاتی، نبردهای مشخص در شرایط مشخص هستند. در همین نبردهاست که رویارویی ها محور به محور  و  پی در پی شکل می گیرند: 

 آیا باید برای همسان سازی حقوق بازنشستگان جنگید؟ یا عریضه امضا کرد و فرستاد و از دولت خواست که بعد از سیزده سال بی توجهی به اجرای قانون مصوب خودش؛ یعنی قانون مدیریت خدمات کشوری آن را در دستور اجرا بگذارد؟

 آیا باید مستقل و متکی به خود و با پرچم مستقل مطالباتی خود برای اجرای همسان سازی تلاش کرد؟ یا زیر پرچم  کانون های بازنشستگان رفت و از این کانون ها، که بازوهای اجرایی کنترل تشکیلات سیاه و امنیتی خانه کارگر در میان بازنشستگان هستند، اقدام و حرکت طلبید؟

آیا اگر باید مستقل اقدام کرد و به کانون های بازنشستگی و خانه کارگر پناه نبرد، باید به نام حرکت در چهارچوب قانون نظام به ارسال پیامک به نمایندگان مجلس و شکایت به دیوان عدالت اداری بسنده کرد؟ یا راه حضور در کف خیابان را به عنوان اهرم فشار به حاکمیت برای رسیدن به مطالبه همسان سازی در پیش گرفت؟ 

آیا بر پایه چه رویکردی می توان راه نفوذ مخرب جناح های اصولگرا و اصلاح طلب در شبکه های بازنشستگان را بست؟ و با تهدید و تفرفه افکنی؛ پخش اخبار جعلی، تبلیغات مذهبی و ترور شخصیت فعالان و ادمین ها از سوی نیروهای اطلاعاتی در شبکه ها مقابله کرد؟

آیا برای همگرایی بازنشستگان تهران و شهرستانها چه فرصت ها و موانعی هست؟ برای بهره برداری از فرصت ها و حذف موانع چه می توان کرد؟ 

اینها و دهها و صدها سوال دیگر از این دست در طول پنج سال اخیر محورهای همگرایی و واگرایی، افتراق عمل ها و اتحاد عمل ها، سازمان شکنی ها و سازمان یابی ها در میان لایه های مختلف بازنشستگان بوده است. اینها و دهها و صدها سوال دیگر در سال های اخیر در شکل دادن به تشکل های بازنشستگان نقش داشته، و به فرهنگ مبارزاتی و ویژگی های مطالبه گری آنان شکل داده است.

تدوین کنندگان پیش نویس هیئت اجرایی در چند سال اخیر در هیچ يک از این حلقات جنگ در کنار بازنشستگان و در جمع های آنان نبودند و در بحث های شان مشارکت نداشتند و اعتقادی هم به چنین حضوری نداشتند؛ ( گرچه برخی از آنان بدشان نمی آمد کارنامه، فعالیت و ارتباطات آنانی را که در مسیر پیوند با جنبش ها کوشیدند، هر جا به نفع شان بود مصادره کنند.) 

همین جنگ هایی که در مورد بازنشستگان توضیح دادم با شدت و ضعف بین معلمان و سایر گروههای مرتبط با شعار "تامین اجتماعی فراگیر" جریان داشته، اما تدوین کنندگان پیش نویس هیئت اجرایی از آنها و محورهای منازعات آنها و روابط فعالانش هم خبر نداشتند و خبر ندارند؛ در عوض فشار اصلی آنها متوجه تکفیر، پرونده سازی و مجازات کسانی در تشکیلات بود که با دشواری های زیاد سعی می کردند از این مسایل و این محورها سر دربیاورند.  

تدوین کنندگان پیش نویس هیئت اجرایی، که اکنون پشت امنیت برای حفظ سیطره بر خط و سیاست سازمان پنهان شده اند، با قطعنامه امنیتی که به آخر پیش نویس خود چسبانده اند، تا بخواهی خودنمایی های بی مشتری به شیوه مونولوگ خواهند داشت، و بعید نیست که برای جریان سوسیال دمکراسی ایرانی زیر پوشش شعار مبارزه برای تامین اجتماعی فراگیر هم مشروعیت دست و پا کنند، اما راقم این سطور در زمره محالات می داند که آنها تا واپسین دم حیات برای متحد کردن و به صحنه کشیدن میلیونها نفر از آحاد اردوی بزرگ کار در کشور ما گام مهمی بردارند.

در یادداشت بعدی بار دیگر به امنیت و رابطه آن با جنبش های موجود برمی گردم.

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©