Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۹ برابر با  ۱۴ اگوست ۲۰۱۰
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۹  برابر با ۱۴ اگوست ۲۰۱۰
بحران اقتصادی و مبارزه طبقاتی

 

 

بحران اقتصادی و مبارزه طبقاتی

 

نویسنده : فیل گسپر

 

مترجم : صادق افروز

 

اساسی ترین بحث در دفاع از سوسیالیزم این است که سرمایه داری یک سیستم غیر منطقی است که در دراز مدت قادر به برآوردن نیاز های اکثریت جمعیت نیست ، زیرا این سیستم به تولید بحران اقتصادی تمایل دارد . اما چرا همه بحران های اقتصادی نه به رشد چپ بلکه به رشد راست افراطی منجر می شوند ؟این بحثی است که از سوی اقتصاد دان رادیکال داگ هن وود در مقاله کوتاهی که در وب سایت مانتلی ریویو منتشر شده مطرح گردیده است .

هن وود با انتقاد از آن دسته رادیکال هایی آغاز می کند که به طور رویایی می پندارند رکودهای جدی اقتصادی به رادیکال شدن توده های مردم وتعمیق مبارزه طبقاتی منجر می شود .هن وود در انتقاد از این  دسته تحلیل گران می گوید :" دلائلی وجود دارد که عکس قضیه را شهادت می دهد .بحران اقتصادی بیشتر از چپ ها ، راست های افراطی را تقویت می کند . " هن وود برای اثبات نظریه خود از تحقیقات دو اقتصاد دان به نام های مارکوس بروکنر و هانس پیتر گرونر استفاده می کند . بروکنر و گرونر ۱۶کشور اروپایی را برای تحقیق در این مورد انتخاب کرده اند .بر طبق مشاهدات این دو نفر بین سال های ۲۰۰۲-۱۹۷۰ برای هر یک درصد کاهش در رشد اقتصادی در این کشور ها ، راست ها به میزان یک تا دو درصد به میزان رای خود افزوده اند .

تحقیقات این دو اقتصاد دان نشان می دهد که در همین مدت ، احزاب چپ و کمونیست افزایش رای مشابهی نداشته اند .هن وود نتیجه گیری می کند که : " رکود اقتصادی برای چپ خوب نیست و برای راست خوب است ." برای اثبات ادعای خود هن وود همچنین رشد تی پارتی (۱) را در امریکا یاد آورمی شود .

نتیجه گیری هن وود بر مبنای یک مطالعه یک جانبه قرار گرفته است و بر اساس این نتیجه گیری بنا شده که " رکود برای چپ خوب نیست و برای راست خوب است " .خود هن وود بلافاصله به یک استثنا اشاره می کند و آن ایالات متحده آمریکاست . در دوره رکود اقتصادی بزرگ  اعتصاب های متعدد توده ای صورت گرفت و اتحادیه های کارگری متعددی پدید آمدند و تعداد اعضای حزب کمونیست آمریکا به ۸۰ هزار نفر افزایش یافت  .هن وود می گوید این تنها به آن دلیل بود که بحران اقتصادی بسیار وخیم بود و بیکاری در حدود 25 در صد بود .او می افزاید همین بحران اقتصادی بزرگ در اروپا کاری انجام نداد .

 در واقع این ادعای آخری هن وود در مورد اروپا به هیچ وجه دقیق نیست .در حالی که راست افراطی در نتیجه رکود رشد کرد و سرانجام در آلمان و اسپانیا و اتریش به قدرت رسید ، چپ همزمان به مقدار بسیار زیادی رشد کرده بود . شکست آتی چپ ها در اروپا به هیچ وجه اجتناب ناپذیر نبود . در آلمان احزاب کمونیست و سوسیالیست میلیون ها نفر عضو داشتند . در انتخابات دسامبر ۱۹۳۳ که در واقع آخرین انتخابات واقعی قبل از به قدرت رسیدن هیتلر بود ، آرای دو حزب کمونیست و سوسیالیست روی هم از آرای حزب نازی بیشتر بود . تراژدی آنجا بود که این دو حزب از هم جدا شده بودند و برای رسیدن به یک استراتژی مشترک برای شکست حزب نازی قادر به توافق نبودند  تا راست ها را هم در خیابان و هم در صندوق های رای شکست بدهند . به همین منوال بود وضع چپ ها در اسپانیا . چپ به مقدار بسیار زیادی رشد کرده بود .چپ ها سرانجام جنگ داخلی را به دلیل اختلافات بسیار بین خودشان  و پشتیبانی خارجی از فرانکو باختند .

بحران سرمایه داری از واقعیات زندگی تحت سلطه سیستم سرمایه داری است . این بحران از جمله بحث های اصلی درباره مزیت سیستم های اقتصادی دیگر است . هن وود از چپ می خواهد از آرزو کردن برای وخیم تر شدن موقعیت اقتصادی خودداری کند .اما آرزوی ما ربطی به اینکه این سیستم چگونه کار می کند ندارد  ، و رکود های اقتصادی وحشتناک چه ما بخواهیم و چه نخواهیم رخ خواهد داد. اگر این صحیح بود که در چنین موقعیت دشوار اقتصادی راست رشد خواهد کرد و چپ از چنین رشدی برخوردار نخواهد بود این راه را برای بدبینی سیاسی هموار خواهد کرد . در دوره رشد اقتصادی و ثبات انتقال رادیکال جامعه غیر ضروری به نظر می رسد در حالی که در دوره بحران اقتصادی غیر ممکن خواهد بود .

هن وود به طور قطع در باره یک موضوع کاملا صادق است وقتی می گوید : " بین بحران اقتصادی و رادیکال شدن توده ها رابطه اتوماتیکی وجود ندارد . " اما به همان اندازه در اشتباه است هنگامی که می گوید : " بین بحران اقتصادی و رشد راست رابطه اتوماتیکی وجود دارد ." فزونی یافتن مبارزه طبقاتی و نیرو گرفتن چپ در دوره رکود به عوامل متعدد و پیچیده ای بستگی دارد .از جمله این عوامل می توان به ماهیت بحران و چگونگی  وضعیت نیروهای سیاسی که در درون این بحران هستند اشاره کرد .

شاید هیچکس به اندازه انقلابی روس ، لئون ترتسکی در مورد رابطه بین رکود و رونق اقتصادی و آگاهی و شعور سیاسی دقت به خرج نداده است . ترتسکی در همین رابطه در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بارها به بحث پرداخته است . در یک گزارش در ۱۹۲۱ به انترناسیونال کمونیستی می نویسد :

وابستگی اتوماتیک بین جنبش انقلابی پرولتری و بحران اقتصادی وجود ندارد .

تنها یک رابطه متقابل دیالکتیکی بین این دو وجود دارد .این موضوع بسیار اساسی

است که باید فهمیده شود .

مثالی که ترتسکی برای روشن کردن این مطلب بکار می برد علیرغم طولانی بودن آن ارزش مرور کردن دارد .

بگذارید نگاهی به این رابطه در روسیه بیندازیم . انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵

شکست  خورد . کارگران فداکاری های بزرگی را متحمل شدند .در سال ۱۹۰۷ و ۱۹۰۶

آخرین شعله های انقلاب مجددا بالا گرفت ولی بعدا دوباره خاموش شد .در پائیز

۱۹۰۷ بحران اقتصادی بزرگ جهانی  آغاز شد .نقطه شروع این بحران

جمعه سیاه وال استریت بود . در سال های ۱۹۰۷ و ۱۹۰۸ و ۱۹۰۹

بدترین بحران های اقتصادی روسیه را هم فرا گرفت .  این بحران ، جنبش

را کاملا نابود کرد و آخرین رمق های آن را هم گرفت زیرا کارگران در

سال های قبل از آن رنج و محنت زیادی را متحمل شده بودند ، و این رکود

اقتصادی منجر به مضاعف شدن این محنت ها و شکستن فلب آن ها شد . در آن

دوره بحث های بسیاری در بین ما جریان داشت .ما می پرسیدیم جنبش انقلابی

از کدام یک نیرو خواهد گرفت : از یک بحران اقتصادی ؟ یا از یک اقتران

مطلوب   ؟(۲)   در آن موقع بسیاری از ما از این ایده دفاع می کردند که جنبش

انقلابی روسیه از این اقتران مطلوب   نیرو    خواهد گرفت . این   دقیقا   همان

چیزی بود که بعدا اتفاق افتاد . آنچه در سال های ۱۹۱۰  تا ۱۹۱۲ اتفاق افتاد ، بهبود

در اوضاع اقتصادی بود که موجب شد کارگرانی که روحیه شان را از دست داده بودند

مجددا خود را از نظر روحی بازسازی کنند . آنها دوباره به این حقیقت واقف شدند که در

پروسه تولید تا چه اندازه مهم هستند .به همین جهت آن ها موضع تهاجمی گرفتند .ابتدا   در

حوزه اقتصادی و سپس در حوزه سیاسی . در آستانه جنگ جهانی اول ، طبقه کارگر بسیار

محکم شده بود که این را مدیون دوران رونق اقتصادی بود .طبقه کارگر در این مقطع به

این توانایی رسیده بود که به حمله مستقیم بپردازد .

این دوره جنگندگی طبقاتی پس از شروع جنگ جهانی اول به پایان رسید . در آن زمان موجی از میهن پرستی کشور را فرا گرفت و اکثر کارگران با شعور طبقاتی را متاثر کرد . اما هنگامی که جنگ به روسیه رسید و تلفات انسانی بسیاری را موجب شد ، میهن پرستی جای خود را به بدبینی و خشم داد که سرانجام به انقلاب ۱۹۱۷ منجر شد .اسنتاجی که ترتسکی از این نوع مثال ها می کند این است که مبارزه طبقاتی نتیجه رکود اقتصادی یا رونق اقتصادی نیست ، بلکه نتیجه تغییر سریع از رکود به رونق یا از رونق به رکود است . رکود ضرورت تغییر را یاد آور می شود اما در همان حال قدرت طبقه کارگر را کاهش می دهد . بسیاری از کارگران شغل شان را از دست می دهند و بقیه نا امیدانه به آنچه دارند می چسبند . بازگشت به رشد اقتصادی به کارگران اعتماد به نفس مجددی می بخشد تا تقاضا های جدیدی را مطرح کنند .اما اگر دوره رشد و گسترش طولانی شود امکان یک تغییر رادیکال از بین می رود تا زمانی که بحران تازه از راه برسد . ترتسکی در همین مورد چنین می گوید :

خیلی از شما ها مطلع هستید زمانی که در ۱۸۵۱ رونق اقتصادی بود ،

مارکس و انگلس نوشتند که ضروری است که بفهمیم انقلاب ۱۸۴۸ پایان یافته

است و تا بحران های آینده موقف شده است . انگلس در همین زمینه نوشت  :

" اگر بحران ۱۸۴۷ مادر انقلاب بود ، رونق اقتصادی ۱۸۴۹-۱۸۵۱ مادر پیروزی

همه ضد انقلاب ها بود " ولی اگر این گفته انگلس را به این صورت تعبیر کنیم  که

بحران ضرورتا عمل انقلابی را به دنبال خواهد داشت در حالی که رونق اقتصادی

طبقه کارگر را منفعل خواهد کرد ، بسیار یک جانبه برداشت کرده ایم  . انقلاب

نیمه کاره و نامصمم ۱۸۴۸ تمام بقایای رژیم صنفی و فئودالی را از بین برد و به توسعه

سرمایه داری کمک کرد   . تحت این شرایط و تنها تحت این شرایط رونق ۱۸۵۱

نقطه آغاز دوره ثروتمندی سرمایه داری بود که تا سال ۱۸۷۳ به طول انجامید . نقل

قول از انگلس بدون اشاره به این حقایق بسیار خطرناک خواهد بود .سوال این جا این نیست

که بهبود در اوضاع بحرانی آیا امکان دارد یا ندارد بلکه سوال این است که نوسانات این

بحران در راستای یک منحنی  صعودی است  یا یک منحنی نزولی .این مهمترین بخش

کل مسئله است .

بنابر این یک دوره طولانی رشد سرمایه داری بین دهه ۱۸۵۰ تا دهه ۱۸۶۰ وجود داشت که موجب ثبات سیستم  وسطح نسبتا  نازل مبارزه طبقاتی شد . در مقایسه با این وضعیت در دوره بعد از جنگ جهانی اول به قول ترتسکی یکی از بی ثبات ترین  و نزولی ترین دوران های اقتصادی بود که درآن رونق یک پدیده ظاهری و موقتی بود و رکود طولانی و عمیق بود .

تاثیر رکود و رونق به وضعیت اقتصاد بستگی دارد . اگر این دوره گسترش ادامه دار باشد که در آن رکود ها نسبتا با دخالت کمتری جلوه می کنند یا یک دوره نزولی باشد که رونق ها کوتاه مدت هستند و رشد امکان دوام طولانی پیدا نمی کند .

امروزه ما در دوره بی ثباتی اقتصادی طولانی مدت به سر می بریم که بازگشت به رشد دوام دار در آتیه نزدیک دیده نمی شود .در دهه گذشته اقتصاد آمریکا دو رکود را تجربه کرده است و رشد در کمترین مقدار بوده است .رکود اخیر بدترین رکود ها بعد از رکود بزرگ بوده و رشد در میزان کمی بوده است .اقتصاد حتی در رهه گذشته هنگامی که در حال رشد بود مزد واقعی به سقوط خود ادامه می داد .اکنون اقتصاد مجددا در حال رشد مجدد است (کوتاه مدت- م )ولی بیکاری همچنان بالاست .( رقم واقعی ۱۵% است ) و امکان بسیار زیادی وجود دارد که رکود مجددا اقتصاد را فرا گیرد .

دوره کنونی به سود چپ ها خواهد بود یا به سود راست ها  ؟ در ۱۸ ماه گذشته ما شاهد قدرت گیری راست ها بوده ایم . از جمله مظاهر قدرت گیری راست ها ، افزایش ملامت مهاجرین به عنوان علت رکود و ضعف اقتصادی و ظهور تی – پارتی ست . (۱ ) تی پارتی به " دولت بزرگ اوباما " و به اصطلاح سوسیالیزم دولت او حمله می کنند .این جریان محتوی نژادپرستانه دارد . بعضی از تحلیل گران مثل نوام چامسکی از خطر ظهور فاشیسم صحبت می کنند و اوضاع کنونی را با سقوط ویمار در آلمان و عروج نازی ها به قدرت مقایسه می کنند .

هیچ دلیلی وجود ندارد که از وضع موجود راضی باشیم ، ولی مقایسه با آلمان دهه ۱۹۳۰ بی معنی است. تی پارتی از جنبش توده ای بسیار فاصله دارد .دو ژورنالیست آنتونی دی باجیو و پال استریت تی پارتی را گروهی می دانند که از بالا تا پایین از آدم هایی تشکیل شده که دمشان به کمپانی های بزرگ وصل است . آنها توسط کمپانی های بزرگ پشتیبانی مالی می شوند و بطور ریشه ای به حزب جمهوری خواه وابسته اند .

اگرچه تی پارتی قادر بوده چند هزار نفر را بسیچ کند  و تطاهراتی در گوشه و کنار کشور راه بیندازد ولی این حرکات در مقایسه با بسیج نیروهای مترقی بسیار ناچیز می نماید . از جمله تظاهرات چند صد هزار نفره برای ال جی بی تی (۳) و برای حقوق مهاجرین .ولی مدیا توجه بسیار ناچیزی به تظاهرات نیرو های مترقی می کند ، در حالی که کمپانی های کیبل – تی وی  و بویژه فاکس توجه فوق العاده ای به تی پارتی می دهند که به هیچ وجه با اندازه های این جریان تناسب ندارد .

بحث دی ماجیو و استریت از این قرار است که علیرغم بسیج قابل ملاجظه نیرو های مترقی ، بخش مهمی از چپ توسط اوباما و دمکرات ها منفعل شده اند و در سرمایه گذاری و بهره وری از موقعیت کنونی در راستای تشکل دادن به جنبش انقلابی غافل مانده اند . در همین حال این دو ژورنالیست ظهور تی پارتی را علامت وادادگی و تسلیم حزب جمهوریخواه می دانند که دیگر اعتباری در بین توده ها ندارد . تنها راهی که برای این حزب برای جذب آرا باقی مانده این است که خود را نه به عنوان حزب مشتی سیاستمدار بلکه مردم معمولی وانمود کند که در یک جنبش توده ای علیه سیستم فاسد سیاسی به پا خواسته اند .

آمار نشانگر این است که یک گردش به چپ در رفتار سیاسی مردم در چند سال اخیر دیده می شود . ما باید صادقانه اعتراف کنیم که سازمان هایی که در سمت چپ حزب دمکرات قرار دارند بسیار کوچک هستند .و اتحادیه های کارگری در این کشور در بدترین موقعیت خود هستند .ما اگر در زمینه تغییر جهان جدی هستیم اکنون زمان آن است که دست بکار شویم و دوباره سازی را آغاز کنیم . چپ در دوران رکود اقتصادی امکان رشد را دارد .

 

۱ـ   تی پارتی  : جنبشی است که از سال ۲۰۰۹ در آمریکا آغاز شده است . نام تی پارتی برگرفته از جنبشی است که در سال ۱۷۷۳ بر علیه استعمارگران انگلیسی  در بوستون شکل گرفت .در آن سال مردم بر علیه قوانین مالیاتی که روی چای بسته شده بود به پا خواستند . در حال حاضر این یک جنبش دست راستی بر علیه مهاجرین و چپ هاست .

۲ـ  

Favorable conjuncture

ـ۳ ال . جی . بی . تی :

Lesbian, gay, bisexual, transgender

 

آگوست ۲۰۱۰

 

                                                                            

 

 

 

               

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©