Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷ برابر با  ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷  برابر با ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
فرهنگ قساوت ِ قضا وعدالت در حکومت اسلامی

 

فرهنگ قساوت ِ قضا وعدالت در حکومت اسلامی

 

«از مازوخیسم سنگسارو قصاص»

 

تا جنون

 

« تلذذ تماشای رقص مرگ بربالای دار»

 

بخش ـ یک و دو

بهنام امیدوار

 

شاید این بیان" تلخ" واغراق آمیز باشد:

 اما نیست ! اگر گفته شود که انسان امروزالزامن ناچاراست , بخش بزرگی از هویت ذاتی اش را آگاهانه وبدلیل فقدان فضای سالم ِ  اقتصادی و نا امنی درآمد و کسب سخت منابع معاش وضیق حداقل رفاه زندگی برای بخش اعظم انسان ها در سراسر (گیتی)کشور وتحت تاثیر خشونت بار این محرومیت ها بر زندگی روزمره اش ,او خوی خودرابه مرور از دست داده ومدام در حال جدال بامشکلات ابتدائی و فقط  برای حفظ بقا می رزمد .  بادر نظر گرفتن این بی عدالتی و نزاع کاملن طبیعی ناشی از آن واستفاده ازسرکوب به عنوان ابزار حفظ سرکردگی ِ صاحبان ثروت و قدرت,درمقابله با حق زندگی مردم , وانتقال خشونت به جامعه توسط این حکومت های  مستبد وتبعیض و تضییقات گسترده ی جامعه ی ظبقاتی و نقش مذهب در تخدیر و تعمیق فقروفاقه آنهم با اشکال ِفریب که فقر: آزمایش الهی و" خواست خداست " می بینیم که چه بلایا و ظلمی حاکمان با این همه جنایت و فساد دستگاه ولائی  برکول مردم سوارکرده اند .

 ناملایمات روانی ـ امنیتی , بیماری ها , یاس , سرخوردگی ازکول مردم بالا می کشد , امکان دادرسی و حمایت از چشم انداز همه رخت بربسته و  ناامیدی ِ صرف ِ نجات از این رنج وادبار ,  اغلب برای بسیاری  با آرزوی مرگ بجای زندگی همراه است. همه جا ظلم و نداری وترس مرگ حاکم است وهر اعتراضی حق جویانه ای بشدت سرکوب می شود و قانون جنگل حکم می راند .درخلافتگاه ولی فقیه  نعره ی مستان خون مردم پر غوغاست !

 آیا غلواست این " کربلای تلخ  ِهمه گیر" چرااغراق آمیز باشد وآدم را در این صحرای توحش مسخ نشودد ؟ کجایند مدعیان  و دوستداران حقوق بشر ونمایندگان خدا بر روی این زمین سوخته  که بگویند : چرا نباید این "انسان" در این چنین محیط پلیدوپلشتی از میل ِ شیرین ِذات ِانسان بودن و نوع دوستی خود دست برندارد ؟ پاسخگو و دردآشنا , تنها کسی را می دانم , که او یکبار, فقط یکبار, گرسنگی را کافی و خوب, تجربه کرده باشد! 

 

 

 تشدید فقر وایجاد فضای رقابت فقر:

 قریب به اتفاق مردم تهیدست ومیانه حال ,"که بخش اصلی شهروندان ایران " جهان" را تشکیل می دهند" ضرورت یافتن کارو  رقابت  وجذب موفق در بازار آنرا می شناسند و ناچار هستند , برعلیه همنوع و مقابل سرشت عاطفی خود  به خاطر یافتن نان,کارومسکن, ایستاده وازرقت قلب ومهرانگیزی فاصله ویا بعضن آنرا بکلی از دست بدهند . واین واقعیت, در ایران دارا ,روز بروز عمومی و تلخ تر و فاصله ها طبقاتی عمیق ترشده است .

 انسان امروز بیش از گذشته به خاطر یافتن یک جایگاه قابل تحمل تردرروی زمین ویابا  تشویق اندک درآمدی بیشتر نسبت به دیگران , ناچار می شودارزش های اصیل و پاک ِ نوعدوستی خود رابرای دریافت مزد بالاتر , این سان نازل بفروشد. این نیروی بزرگ فقیر و نیازمند کار , ناگزیر به پذیرفتن مناسبات"هر کس برای خود ـ در این جنگل مولا " شده است . درنتیجه ,تلاش اوتنها معطوف  به فهم شرایط و دادن پاسخ درست است  به مناسبات کاروتبعیت از کارـ فرما و انطباق هرچه بیشتر با خواسته ها ی محیط کار .

هرفردی ناگزیر به پذیرفتن قواعد و قوانین من در آوردی کارو روابط  فرهنگ اقتصاد غیراجتماعی و نا عادلانه ی "سرمایه داری "  می شودکه این قوانین فقط حامی منا فع کاردهنده است, و اوـ کارفرما, کارگران رابرای سود بری بیشتر آنها در مقابل  هم به رقابت ناسالم  می کشاند ,روشی غیر اخلاقی  هم چنان که  حکومت سلامی  طی دهه ها بیشرمانه این سیاست راپیش برده و گارگران را در برابر هم قرار داده و می دهد .

درایران, فشار طاقت فرسای دو پدیده ی  ضعیف کش مکمل هم : از یکطرف مذهب ودسته بندی او از انسان ِ باایمان و بی ایمان ومسخره تر از آن تاکید:  فقط بر ارجحیت مسلمان (شیعه ی۱۲ امامی) است و طرف دیگراین پدیده شوم: نابرابری و تفاوت فاحش حق حیات وعدم توان تامین مساوی شکل گیری شخصیت کودکان خانواده های مستمند در مقایسه با فرزندان اغنیا است و تناسل بقای محرومیت!

 صحبت از فضای فراخور اندک پرورش و تربیتی عادلانه و کرامت زندگی ولیاقت انسان, در این بساط دزدان دغل است که باید عاقل بود واز آنان نجست . این جنجال دستگاه عدل علی , سقزیست  جویدنی و نه بیشتر که لااقل حضرات حاکم با آن  نسلی  ها را سرگرم واگرنجنبیم , بعدی ها هم طعم این عدالت الهی را خواهند چشید .

 

 

 

 تاثیررذالت اداری بر روابط انسانی

انسان امروز و هرکس دیگری در ایران و" جهان", محکوم است بیک بازی قمار, یا قاپیدن ناخواسته ی"کار" ,که او مسول ربودن آن از دست دیگری می شود , اوبایداین روابط را به امری جبری و اجتناب ناپذیزدر برابر مبادله خود با کار , و کار را با خود , تبدیل پیگیر گردانده ودراین سرسپردگی و دادوستد ها فرصت اندک زندگی و قدری نان را برای خود وخانواده اش فراهم کند .این رابطه نه فقط به خاطر بسط یافتن توان خرید وکسب اعتبارو تامین مخارج زندگی و تعیمق ریشه ی  خود به این سیستم است ,بلکه همچنین ناشی میشود از فرهنگ  مسلط  اداری و برنامه ریزی توسعه و دادن کاردر برابر حقوق کم که رقابت راچنین غیراخلاقی بیک ویژگی اجتماعی , و تسخیر محل کاررا, بیک ارزش و جایگاهی  به نام  فرد می سازد که او خودملزم به حفظ  و رشد کار , در نتیجه  آن چهارچوب باشد . یعنی اوخود رااس و پاسدار سرمایه بداند واز بودن در آن چهارچوب احساس مسرت وآرامش و امنیت مالی و ذهنی کند .{ او ـ کارگر برای  فروختن بهتر خود  به کارفرما , باید بر ویژگی های  انسانی خود رنگ همخوانی با دیگران هم دردش نشان ندهد وحتا درعمل ثابت کند که علاقه مند است  مجزا قیمت گذاری شود}{ رشدوعمق این شعور فروش کالائی طبع خود و تقبل از دست شدن بی رحمانه ی ذات همه گرائی , جای عاطفه و تجربه ی  تاریخ ِانسانی و اجتماعی او را گرفته و از او و هویت عمومی اش , وی را به مرور بیگانه ومحروم می کند}  البته بدون آنکه فرد چندان خود براین جابجائی جدی واقف شده و یااز نبود آن احساس کمبود ویا حتا یقین یابد.

 درد بزرگ ما در این عصر , القاهمین فجایع بیمار منفعت طلبی وخودخواهی یک مشت " من" است در برابر  "ما" که آنها این سیستم های ضد بشررا هدایت واز جمله ی خیلی بدتر آنها ,  رژیم اسلامی است که این تفرقه و خیانت رابه انسان زحمتکش و زندگی او و روابط  امروزیش با دیگران همدردش  تحمیل می کند 

 

کجای خدا عادل است با این همه کانون نا برابری ؟

چنانچه با این نظر فوق به گمان نگارنده  که به بخش عمده ی هستی مردم حکم رانده و می راند موافق باشیم و آنرا به عنوان یک اصل ِستیزناک ضدمردمی در ساختار حاکم بر مناسبات جامعه ی طبقاتی ـ و از همه ی آنها عقب مانده تر ووحشی ترـ اصل تفرقه را به همین رژیم اسلامی  رسوا تعمیم داده وبپذیریم که همه و یا طیف وسیعی از ارزش ها در عرصه ها و حوزه های حقوقی ـ  اجتماعی و فرهنگی  زیرسیطره مستقیم "ملا و دین"بوده واز این بلای آسمانی آسیب جبران ناپذیرخورده و به تبع آن  و تجربه ی بلند و کاملن سر راست ما از این دیوانگان وحشی بسنده کنیم ,دیگر بی هر , اما و اگری , باید بپذیریم , تا زمانیکه کانون این منشور ِ اقتصادی ـ سیاسی ـ فرهنگی ِ[عدالت کش ِ سرمایه داری ـ  اسلامی]  مردمی نشود وتغیر بنیادی نکند , نمی شود انتظارتحولی را هرچند ابتدائی از آن داشت!

 بااین دید و روش پایه, می توان قانونی به دست آورد و به کمک آن فکرآویزی قوی و درست برافراشت برای تشریح پدیده ها ی بیماریزای فرهنگ وعدالت اسلامی موجود در همه ی وجوه , ورسید به نقد و نفی تک تک مقولات متنوع غیر انسانی آن, با تمام توان ِ خود و همدردانمان , برای ساختن ایرانی دیگر !

 وطیفه ی ما : فقط انتقال آگاهی و از طریق افشا و روشنگری و هوشیاری ویافتن کمینگاه مرگبار اوست ,که خود و هیچ کسی , همچ.ن سال گذشته , طعمه ی قهروخشم کورش نشود. به باور من توانسته و می توانیم این مذهب حاکم وتاثیرات  و مترتب او را به عقب نشینی  جدی ترواداشت , همانگونه بعد ازتقلب انتخابات , با خیزش خود آنان را مجبور کردیم.  مشکلات بی انتهای فعلی وپرداختن به حل همزمان آنها یاد گیری دانش مبارزه بی خشونت ویاد دادنش می خواهد .باید نحوه ی برخورد اصولی وپیشبرنده مبارزه ی موفق و زمینه ی راه هائی توده ای را بهترشناخت.

 باید  راه همگامی و محکومیت و تنقید گسترده ی توده ای را علیه دشمن مشترک یافت و هماهنگ با آن به افشا این خیل عظیم مفسران و بررسی غیر مردمی وسبک های عوام فریبانه ِ طیف راست متنوع پرداخت و آنان را در پیشگاه مردم اسیردروغگوئی بدست مردم ساخت ,بادلایل کافی  آنها رامحکوم کرد.

 بی مسولیتی و فرصت سوزانی این جریان های مردم فریب  هم حدی دارد . شاید در گذشته می شد , ساده سر مردم شیره مالید , اما حالا چطور؟ دلیل ترس از رشد مبارزات حق جویانه در بین این بخش چیست ؟ مگر نه این همه فساد وآلودگی, تندی وقهرو خشونت و ضایعات گسترده ی فرهنگی , عوامل ضرورت ِ تشدید  این مبارزه اند که مردم را به خیابان کشاند .

تکروی وقهرمان پروری سبز های صادق را من نمی فهمم ! آیا طیف افقی این جریان براستی علاقه مند همراهی و همگامی با مردم  مستمند و رنج کشیده برای کسب عدالت و آزادی با همگان هستند ؟

 

بخش ـ دوم

خیانت به تجربه ی مردم

چرا شکنندگی و وقفه به مبارزات وسیع توده ای سایه ی موقت انداخته است ؟ و چه کسانی  در پشت پرده عاملین آن بودند؟عدم باور به اقدام جمع و ترس ازخیزش مردم به جان آمده برای چیست , که  می خواستند و هنوزمی خواهند جنش بزرگ رنگین را زمین گیر کنند ؟ وهمچنین دلایل بازیافت مسخره والقا چاره ی رهائی , تنها در گرو بازگشت به قانون اساسی و روش آقای خمینی ؟ آیا ایان مردم را اصلن آدم حساب می کنند؟ تا کی باید توسط یک مشت شارلاتان ـ سیاسی  ,مذهبی ,ودسایس یاران آنها از پا افتاد؟ نه گذشت آن دوران برای جریان بی شرمی که یکبارآنها با ورق های  سوخته ی امروز توانستند  ثمره ی مبارزات مردم را« سرقت وانقلاب ۵۷ » راشکست داده و برسرنوشت ما با نام "حکومت خدا" سوار شوند .

آن انقلاب شریف با اراده و اهداف  جمعی برای تغیر بنیادهای فرسوده ی تاریخ ِ فردسالاری بود ,که اینان آرمان و ایده آل های آن ضرورت حیاتی را سوزاندند وبجای آن خون ها ریخته این خودکامگی از خود بیگانگی ها واین فقدان جدی روح ِ مهر وهمبستگی را که ناشی ازاین ظلم بی حد ومرز شده است را حاکم کردند .

 امروز بدون علل درک شکست انقلاب کبیر ۵۷ , درمان کردن این بیماری کهنه ی عصر, ممکن نیست . بویژه با این اسلام سیاسی : مرامی تکرو و حکومتی بسیارمهیب و زشت  که بی رحمانه برهستی همه شلاق و شمشیر می کشد و ازقوانین قضا ووحشیگری اش همه جا خون فوران میزند ,با این وجود هنوز و همزمان راه تداوم پیگیر حیات خود را با وجود این همه ناخوانی , ناسازگاری و  مقابله و ستیز بیرحمانه با منویات اکثریت مردم و با بی آبروئی تمام و کمال  هنوز سرشقانه سرپا می ایستد. آخرچگونه و چرا اینان میتوانند هنوز مثلن در(جنبش جوان سبز) نفوذ کنند ؟ جریان واشخاصی که خود  قربانی این بساط جائر بوده و شگفتا بخشی از آنها امروز طرفدار ماندگاری رژیم شده و خود رادر مقابله با مبارزان آزادی ِ مردم به جان آمده قرار می دهند  , دلیل اش چیست ؟

 این رژیم ننگ بشری: با کدام حمایت ها و با پشتیبانی چه منابعی تداوم بقا را , عملن هر باربا  همه تهدید های جدی مردمی , توانسته  حیات خود راتا به امروزتجدید وتمدید کند ؟

 

 

بیگانگی مذهب بافرهنگ زمان

 دریافت نزدیک به واقع از این فرهنگ ِ شمشیرو خون وحشت , فقط آنگاه بهتر ممکن خواهد شد که دیدی کوتاه به تربیت فرهنگی این رژیم , در عرصه ی قضا و جزا و دلایل جسارت بی محابای برگزاری نمایشات اعدام های علنی رژیم در میادین شهرها داشته واین استعداد  تماشای مردم  را, با نگرانی و تنها موقتی و محصول فرهنگ و تربیت اسلام و نمایندگان فعلی آن در طی این دوره ی قهقرائی بدانیم .

 

 وتازه آنهم  نه کشتار های مخفی : همچون جنایات علیه بشریت پنهانی (۶۰  ـ ۶۷ )که با"اعلان  افتخارآمیز و رسمی ارگان های دولتی و غیر دولتی برای برپائی مراسم سبعیت وجنون ِ کشتن آدم ها, توسط مراکز و منابع ارتباط جمعی ,همچون تکایا , مساجد , رادیوـ تلویزیون  و جراید ِ با تیراژ بالا"و دعوت از مردم  برای تماشا وسرگرمی و لذت از اجرای جنایت اعدام" که بیایند و ببینند اسلام عزیزشان می تواند مفسدین ارض" یعنی آدم ها ئی که قربانی ضایعه ی فرهنگ رژیم و یا یک معترضین و مخالفین ؤزیم" را مثل گوسفند در راه خدا "جاه طلبی" قربانی کند.  مراسمی مقدس و خدا پسند با هدف پاکی زمین از فساد و فاسد ,  واین مراسم ربانی چه زیبا , گرم , دلچسب وبا حال هوای آسمانی ِ تلاوت قران  همراهی و ملعون "قربانی" آماده ی  حد الهی و یا قصاص شده و اراده و مشیت خدای رحمان و رحیم  او به اجرا در می آید .

 گوئی درسر راه نزول بنده نوازی خدا , این مانع بزرگ بود که باید کنار برده می شد [ اعدام یا بوردیزل] تا رحمت الهی امکان عبور به  جانب مخلوقات مطیع و مرید خودرا بیابد ! نه : دیوانه کننده است بیان وحتا شنیدن این اراجیف , چه رسد به تصور تماشای آن! بر مردم مهربان ما با عطوفت عالمگیر آنان چه رفته است؟

 

 و دردا که ملاها توانستند :

 فرهنگ عزا , نوحه ,سوگ , ماتم و...شیعه را طی سی و یکسال گذشته به میزان دردآوری بر روان و میل زیبائی شناسانه ی بخشی از مردم عامی و حتا میانی جامعه ,تسری داده وآنان را مسخ ِ  تحمل خشونت حیوانی کنند . حالااین گرایش و نرمش بشدت پلید , چه از روی آگاهی یا ناآگاهانه  ویااز سر کنجکاوی ودربخشی از روی رغبت باشد  , چندان  تفاوت کیفی به تلخی این تاثیر بردباری نمی کند. زودن و بهبود و ترمیم این زخم بر وجدان بیمارگشته ی این مردم  به سادگی امکان ندارد . یک اصل اینجا وجود دارد و آن :هر آدم سالمی  رااین تاثر آزار میدهد وآن موفقیت رژیم درچنگ انداختن به روح بی خشونت مردم و عادت آنها به دار وکشتار است . آسیب هائی عاطفی , انسانی  که این رژیم ـ سنگدلی راو تحمل این قساوت را بر مردم ما وارد آورده است! آیا روز [اعدام کاوسی فرها وآن جمعیت تماشاچی را در خاطر دارید؟] که چه  گسترده و متنوع بودند , آنانی که آن روز پا بر آن میدان جنون مرگ و آدم کشی نهاده ودل و چشم خود براین خباثت و وحشیگری قوانین قضا در اسلام, آلوده و شاهد رقص مرگ دو هم نوع خود بر بالای دار شدند.

 

باورش مشکل است:

چند روز پیش خبر قطع اعضا بدن چند نفر رسمن اعلام شد و این توحش یا[حد]  سهم و حکم الهی است که انسان قادر نیست درآن دخل و تصرفی صورت دهد و حتا اگر شاکی از حق خود صرف نظر کند, سهم خدا در اعمال حد پا برجاست و بهر تقدیر اجرامی شود. البته این حد اشکال متنوع از زدن شلاق تا قطع اعضا بدن یک انسان سارق ویا  طبق موازین قصاص, [مقابله به مثل] مثلن می تواند: از حدقه در آوردن چشم ـ  تا... واز همه درد آورترچگونگی ایجاد رغبت و استعداد در شخص مضروب ومصدوم و یا اولیای دم است: در تقاص: اسید پاچیدن عمدی به روی فرد خاطی است!  که این (جنایت عمد و برنامه ریزی شده ــ  با ضارب که "عمل ناگهانی و احساساتی تحت تحریک یک جنون آنی  اوکه اغلب ناشی ازتاثرات عاطفیست ) تفاوت و مقایسه ی کاه در مقابل کوه است. حالا جنایات واجرای  قصاص , که نیاز به عملیات جراحی پزشکی می خواهد را , کدامین شرافت  پزشکی خواب رفته ای را , که تقبل این رذالت را لبیک گوید ؟ هیچ انسان عادی وروان سالمی چنین آقایان طبیبی را که برای امرار معاش, عامل اجرای این بربریت  می شود را نه می فهمد و نه هرگز  بخشیده و فراموش می کند! آنهم پزشک : که سوگند یاد می کند برای درمان بیماران  , حالا او هر که می خواهد باشد : هم وطن یا حتا یک دشمن  خونی ـ  بعنوان یک پزشک با آرمان شریف اش  که درمان ِ " بیمار" سرلوحه آن است , با وابستگی این افراد  به حقارتی چنین , چه کارمی شود کرد وگفت حالا این حضرات را چطور می شود توضیح داد؟ باورش ...

 

ادامه دارد

بهنام امیدوار ــ هفتم اگوست۲۰۱۰

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©