يادبودصدمين
سالگرد تولد
ماری بوکچين
مراد
عظیمی
روز 1921/01 /14
يک صدمين زاد
روزماری
بوکچين،Murray Bookchin،
فيلسوف سياسی
وفعال
اجتماعی بود.
«احزابی
که دراشکال
سازمان های
مردمی اجين نشده
باشند
درمعنای
کلاسيک سياسی
نيستند،درحقيقت
،اين ها هستی
هائی بوروکراتيک
وطرفدار ضد
سياست های
مشارکتی و
شرکت شهروندان
درسياست
هستند. به
راستی،واحد
واقعی زندگی
سياسی اداره
شهرداری
هاست، جائی که
کوچکتراست
همه جمعيت را
شامل می
گردد،ويا
بنابه وسعت اش
به مديريت های
فرعی به خصوص
محلات تقسيم
می شود. ماری
بوکچين».
ماری
بوکچين درمحله
فقيرنشين
برونکس،Bronx،ازشهرنيويورک،
دريک خانواده
مهاجر يهودی از
جنوب روسيه به
آمريکا،
متولد شد.ماری
بوکچين
درنوجوانی
تحت
تاثيرمادربزرگ
سوسياليست
انقلابی به
سازمان
جوانان
کمونيست
پيوست.او پيش
ازاينکه
دريابد کل
بنياد تئوری
انقلابی200 سال
چپ گذشته را
بازبين
کند،راه دراز
گذار
ازکمونيسم
استالينی به
تروتسکيسم،
آنارشيسم1 و
بالاخره
سوسياليسم
آزادیخواه،«Libertarian Socialism،» را طی
کرد.درپايان،اوخودش
رااز
آنارشيسم کنارکشيد
و آنرا را
تئوريزه
کرد،«کموناليسم،کمونگرائی-معادل
فارسی محله
گرائی
مراد»ناميد
وتئوری جامعه
بوم زيستی را
درمعنای
فرارفت
انقلابی وانتقال
ازبن بست
طولانی جامعه
سرمايه داری
را به تفصيل
شرح داد. ماری
بوکچين
شاهکارش کتاب
«آزادی بوم
زيست» را
درسال 1982تاليف
کرد. .ماری
بوکچين نوشت:ˊ
سلطه انسان
برطبيعت از
سيطره محض
انسان برانسان
ناشی شده
است.حل دراز
مدت بحران
اضطراری بوم
زيست نيازبه
يک تغييرريل
بنيادی ويک
سياست نوين
برپايه
دموکراسی مستقيم
مردم،بنيادانجمن
های محلات
وانحلال سيستم
سلسله
مراتبی،Hierarchy،
دارد تا بشر
بتواند جامعه
ای فراسوی
روابط سرمايه
داری را پی
ريزی کند.
ماری
بوکچين می
گويد: آنچه
مراواداشت
تابا جامعه
سرمايه داری
مبارزه کنم
خشم من عليه
بی عدالتی،
عشق ام به
آزادی واحساس
مسئوليت برای
تداوم و گسترش
روح و زيبائی
انسانی ،خلاقيت
وظرفيت های
درونی انسان
برای بهبود و
رفاه جهان
بود. من اين
جامعه بی منطق
رادوست ندارم
که به تمام
تجربه خصلت
های ارزشمند
انسانی صدمه
زده وتمام
آنچه را که
زيبا ولطيف
بودند لگدمال
کرده است.
سرمايه
داری مارا می
بلعد.تارپود
زندگی روزانه
مارا بدجوری
تغييرداده و
انسان هارا
مجبورمی کند برای
چيزهائی که
باوردارند می
دانند-يا حداقل
يک موقع می
دانستند-
نادرست است به
ناخوشايندترين
منطق متوسل
شوندوکارهائی
انجام می دهند
که چيزی بی
ارزش
وغيرانسانی
است.
زمانی
که ما عليه
سرمايه داری
مبارزه می
کنيم،حقيقتا
عليه شرائط
غيرانسانی
مان مبارزه می
کنيم و وقتی
که ما کاملا
سرمايه داری
را شناختيم،
با قدرت عليه
سيستم می
توان مبارزه
کرد.به عنوان
انقلابيون،
مابايد نه
تنها برای
جامعه بهين
بلکه برای
انسانيت
خودمان
مبارزه کنيم.
ماری
بوکچين
فيلسوف
سياسی،سازمانگر،مروج
وآموزگاراتحاديه
کارگری
بود.ماری
بوکچين مبتکروپايه
گذار جنبش
محيط زيست و
تئوری جامعه
بوم زيست
وبرنامه ريزی
شهری را
درچهارچوب
سوسياليسم
آزادیخواه و
انديشه بوم
زيست شناسی
تکوين کرد.
ماری بوکچين
بيش ازبيست
جلد کتاب:
شامل موضوعاتی
درسياست،
فلسفه
،تاريخ،مسائل
شهری وبوم زيست
اجتماعی
تاليف
کرد.دربين
مهمترين
نوشته هايش
ترکيب،Synthetic،
محيط زيستی
ما(1962)،آنارشيسم
دوره
بعدازکميابی(1971)،
وشاهکارش
رهائی بوم
زيست،Freedom of ecology،(1982) و
شهرنشينی ،urbanization،بدون
شهرها(1987).دراواخر
دهه 1990،ماری
بوکچين نااميد
ازآنچه
آنراشيوه
زندگی هرچه
دورتر از سياست
ازسوی جنبش
آنارشيستی
حاضرديد، گفت
من ديگر
آنارشيست
نيستم،و
نظريه خودش را
تحت عنوان
«سوسياليسم
آزادی خواه يا
کموناليسم
،کمونگرائی،محله
گرائی»ارائه
داد.
بوکچين
مبارزبرجسته
ضدسرمايه
داری
وهواخواه عدم
تمرکزاجتماعی
بارويکرد به
بوم زيست
دموکراتيک
بود.نظرات
ماری بوکچين
درجنبش های
اجتماعی از
دهه 1960 ، جنبش
وال استريت،
واخيرا
درکنفدراليسم
دموکراتيک
روجاوا/خودمختاری2دموکراتيک
شمال و شرق
سوريه تاثيرگذاربود.
ماری بوکچين
درجنبش
سبزآمريکاو
سبزهای
برلينگتن،Burlington،ازايالت
ورمونت،Vermont،
نقش محوری
داشت.
بوکچين
درشهرنيويوازيک
خانواده
يهودی
روس،پدراش ناتان
بوکچين،Nathan Bookchin،
ومادراش روز
کالوسکايا،Rose Kaluskaia،متولد
شد.مادربزرگش
زايتل،Zeital،از
سوسياليست
های انقلابی
روسيه،Socialist Revolutionist،ماری کوچک
رابا نظرات
خلقی گرايان
روسيه آشنا
کرد.بعدازمرگ
مادربزرک
درسال 1930 ماری 9
ساله به جنبش
نوجوانان
کمونيست(9 تا 14
سال)وسپس به
اتحاد
کمونيست های
جوان درسال 1935
پيوست.ماری
وارد مدرسه
کارگران
نزديک ميدان
اتحاد،Union Square،گرديد
ودراينجا
مارکسيسم را
آموخت.دراواخر
دهه
1930ازاستاليزيزم
بريدوبه سوی
تروتسکيسم
کشيده شد وبه
حزب کارگران
سوسياليست ،SWP،پیوست
وطرفدار جناح
گولدمن مارو،Goldman morrow،
شد.دراوائل
دهه 1940،ماری
بوکچين
درکارخانه ای
دربايون
ازشهرنيوجرسی،
Bayonne, New jersey،کارکرد
ودراينجا
سازمانده
وشاپ
ستيووارد3 اتحاديه
کارگران برق و
همچنين مسئول
جذب وعضوگيری
کارگران به
حزب کارگران
سوسياليست
گرديد.بعدازپايان
جنگ جهانی دوم
ازجناح
گولدمن مارو
جداشد.ماری
درزمان
اعتصاب عظيم
جنرال موتورز
آمريکادر سال های
46-1945کارگرکارخانه
اتومبيل سازی
وعضو اتحاديه
کارگران
کارخانه های
اتومبيل سازی
آمريکا،UAW،بود.درسال
1949، درحاليکه
برای سازمان
جوانان
صهيونيست
در«کالج شهر،City college»،سخنرانی
می کردبايک
دانشجوی
رياضی دختر بنام
بآتريس
اپلشتاين،Beatrice Applesteinc،ملاقات
کرد ودسال 1951
باوی ازدواج
کرد.ايندوبرای
دوازده سال زن
وشوهروسپس 35
سال باهم زندگی
کردندودودوست
نزديک و متحد
سياسی برای
تمام عمرباقی
ماندند.اين دو
صاحب دوفرزندشدند.بوکچين
باورمند به
مذهب نبود،ولی
نسبت به مذهب
نگاه مدارا
داشت.
بوکچين
ازسال 1947با
جوزف وبر، Josef Weber،
شهروند پيشين
آلمانی که از
تروتسکيسم
بريده بود
درنيويورک
در«جنبش
محتوای
دموکراسی- ودرانتقاد
ازنبود
دموکراسی
درسيستم
شوروی ودموکراسی
غرب-»همکاری
کرد. جنبش
محتوای
دموکراسی
گروهی متشکل
از بيست
وچندنفر ازتروتسکيست
های سابق
بودند، که
جمعا «مجله ای
بنام مسائل
جاری برای
محتوای
دموکراسی»
راويرايش
میکردند.مسائل
جاری به آرمان
گرائی،اتوپی،
روی آورد.مجله
پلتفرمی برای
اين باورکه
تلاش های
پيشين برای ايجاد
يک اتوپی
برپايه ضرورت
رنج و زحمت
تئوريزه شده
بود،ولی،
اکنون
پديداری
تکنولوژی
مدرن يک
رويداد رهائی
بخش آزادی،
نيازبه کارسخت
ومشقت
بارانسان
زائد کرده
است.برای رسيدن
به جامعه
فرا-کميابی،بوکچين
تئوری عدم تمرکز
بوم زيستی را
مطرح
کرد.اولين
مقاله مجله ازبوکچين
شامل رساله
راه گشای«مشکل
مواد شيميائی
درمحصولات
غذائی»درسال 1952
منتشرشد.سپس،با
مشاهده پيوند
آنارشيسم و
بوم زيست
گرائی، بوکچين
درسال 1958خودش
را آنارشيست
معرفی کرد.اولين
کتابش
ساختن،سنتيک،Synthetic، «محيط
زيست» ما،
بانام
مستعارلوئيز
هربر،Lewis Herber،
چند ماه پيش
از اثرمعروف
«بهارساکت»
رشل کارسن، Rachel Carson،درسال 1962
چاپ شد .کتاب
بوکچين رديفی
ازبيماری های
ناشی ازمحيط
زيست راشرح می
داد،ولی، به
خاطرراديکاليسم
سياسی بوکچين
بااقبال کمی
روبروشد.
بوکچين
درسال 1964، به
«کنگره برابری
راديکال» ملحق
شد،وعليه
نژادپرستی
درنمايشگاه
جهانی
همانسال اعتراض
کرد.درخلال 67 -1964،
درحاليکه
درناحيه
پائين
مانهاتان
نيويورک
زندگی می
کردهمراه
رفيقی
«فدراسيون
آنارشيست های
نيويورک»راتاسيس
کردند.رساله
رهگشای «بوم
زيست و انديشه
انقلابی»،بوم
زيستگرائی،بويژه
«محيط زيست» به
عنوان يک
مفهوم
درسياست های
راديکال را
معرفی
کرد.درسال
1968،گروه ديگری
را سامان
دادکه مجله
بانفوذ
آنارکو راتاسيس
کردند و آنرا
با رساله های
نقش اخلاق،حروف
درشت ازمراد،
درباره دوران
پسا-کميابی و تکنولوژی
های
پايدارنظيرانرژی
باد و خورشيدی
و سياست عدم
تمرکزگرائی
وساختارهای
کوچک سازی
راچاپ کردند.ماری
باسخنرانی
هايش
درسراسرآمريکا
به ترويج
مفهوم بوم
زيست دربين
مردم تلاش
کرد.تجديد چاپ
وسيع رساله اش
تحت عنوان
«مارکسيست گوش
کن» درسال
1969دانشجويان
را عليه
خطر«جنبش جامعه
دموکراتيک»
ازسوی يک گروه
مارکسيست
هوشدارداد،تلاشی
که نتيجه
نداد.ماری
بوکچين نوشت،
يک
بارديگرمرده
درذهنمان
زندگی میکند،
طنزآميزاست
که اين ها
جامه مارکس را
به تن کرده اند،مردی
که تلاش کرد
قرن نوزدهم را
دفن کند.ازاينرو،
انقلاب زمان
ما نمی تواند
بهترازتقليد
انقلاب
اکتبر1917،جنگ
داخلی 1920-1918،با
خط طبقاتی، حزب
بلشويک،
ديکتاتوری
پرولتاريا،خلوص
اخلاقی وحتی
شعار قدرت به
شوراها
باشد.اين رساله
و رساله های
مهم دهه
1960درمقالات
دوران پسا-کميابی
آنارشيسم(1971)چاپ
شدند.
دردوسال
1970-1969، ماری
بوکچين
درالترنيت
يو،Alternate U،
دريک مدرسه
راديکال
فرهنگ بديل
واقع درخيابان
شماره 14
مانهاتان
تدريس کرد.درسال
1971،ماری به
محله
برلينگتن
درايالت ورمونت
،Vermont، با گروهی
ازدوستان نقل
مکان کرد تا
دراينجا ايده
های عدم
تمرکزگرائی
را کنش
کند.درپائيزسال
1973 کالج
گودارد،Godard،
ماری را
استخدام کرد
تا درباره
تکنولوژی سخنرانی
هائی ايراد
کند،و منجربه
استخدامش درکالج
گرديد و
برنامه
مطالعات بوم
زيست اجتماعی
را درسال
1974تدوين،و
«موسسه بوم
زيست اجتماعی،«Institute of Social Ecology، راتاسيس
کرد، ومدير
موسسه شد.
درهمان سال
کالج رمپو،Ramapo،واقع
در مهواه،Mahwah،ازايالت
نيوجرسی
استخدامش کرد
ودراينجا سريعاکرسی
استادی،Professorship،به
وی اعطا
شد.موسسه بوم
زيست اجتماعی
کانونی برای
آزمايش
ومطالعه
تکنولوژی
مناسب با محيط
زيست دردهه
1970گرديد.درسالهای
1978-1977 ماری عضو کلوب
دوستدارن
کوهنوردی
اسپرس
ماونتين
دراتحاد
کلمشل،Clamshell Alliance،
گرديد.همچنين،ماری
درسال 1977تاريخ
جنبش
آنارشيست های
اسپانيا تا
انقلاب 1936 را
درسال
1977رامنتشرکرد.دراين
زمان، برای
مدت کوتاهی
روابطی با
جنبش جنينی
آزادیخواهان،Libertarian، برقرار
کرد،درکنوانسيون
حزب ليبرترين
سخنرانی کرد
و مقالاتی
برای روزنامه
کارل هس،Karl Hess،نوشت.ماری
گروه های
ليبرترين
طرفدار
انفرادگرائی
بی قيد وبند
را رد کرد.
درنوشته
اش
ازشهرنشينی و
شهرها درسال
1987به عنوان
عروج شهرنشينی
و افول
شهروندی،
بوکچين سنت
های دموکراتيک
گذشته
رادنبال
کرد،که
درفلسفه سياسی
اش
تاثيرگذاربودند
وتحقق مفهوم
آزادسازی
شهرداری ها
راتعريف
کرد.چند سال بعد،«سياست
های بوم زيست
اجتماعی»را با
جانت بيهل،Janet Biehll نوشت.جانت
بطورخلاصه
اين ايده هارا
چنين جمع بندی
کرد:
درسال
1988،بوکچين و
هووی هوکينز،Howie Hawkins، «شبکه چپ
سبز» رابه
عنوان بديل
راديکال عليه
«ليبرال های
سبز آمريکا»
برپايه اصول
بوم زيست اجتماعی
و شهرداری
گری،
کمونگرائی،کموناليزم،
آزادیخواه
راتاسيس
کردند.
درسال
1995،بوکچين با
سقوط
آنارشيسم
آمريکا به
اتوپی دوران
کمون های
اوليه، ضد
تکنولوژی و
نيوسيچوشنيزم،,
neo-situationism
4،
فردگرائی
وماجراجوئی
تک کاره،به
ضرر سامان
دادن جنبش
اجتماعی سوگ
گرفت.آرثر
ورسليوس،Arthur Verslius،
می
گويد:بوکچين
...خودش را به
عنوان آنارشيست
اجتماعی
معرفی می کند،
برای اينکه
اودرجستجوی
يک انقلاب
اجتماعی
ملايم است
...بوکچين آنهائی
را که
آنارشيسم
راشيوه زندگی
ناميدند،نقدکرد.
درنوشته اش
«آنارشيسم
اجتماعی يا
آنارشيسم
شيوه زندگی» درسال
1999،ازاين
گرايش
انتقادکرد،برای
آنارشيست ها
گيج کننده بود.ازاين
به بعد،
بوکچين به اين
نتيجه رسيدکه
آنارشيسم
آمريکااساسا
فردگراست
ودرسال 1999آشکارا
ازآنها
بريد.بوکچين
نظراتش
رادرايدئولوژی
سياسی
جديد:درشکلی
از سوسياليسم
آزاديخواه
قرار داد که
ايده هايش درباره
تشکل
دموکراتيک
وضرورت کمون
های غيرمتمرکز
،قدرت /پول /نفوذ/کشاورزی/
توليد صنعتی
وغيره را حفظ
می کند.
گذشته
ازنوشته های
سياسی،
بوکچين وسيعا
درزمينه فلسفه
نوشت،ايده
های خودش را
ديالکتيک
طبيعت گرائی
ناميد.نوشته
های ديالکتيک
گئورک ويلهم
فريدريش
هگل،که فلسفه
فرايند
تغييرو رشد را
توضيح می
دهد،زمينه
نگرش پديداری
موجودات
زنده،
اورگانيک، و
طرفداران بوم
زيست ،Environmentalist،گرديد.گرچه،
هگل
تاثيرزيادی
دربوکچين داشت،
ولی، وی به
هيچ وجه هگلی
نبود.آثارفلسفی
بوکچين
برعقلگرائی و
انسانيت
وايدآل های
دوران
روشنگری تاکيد
دارد.آخرين
اثرمهم
بوکچين کتاب
چهارجلدی
انقلاب سوم
(خط شکسته
درمتن)تاريخ
جنبش های
آزادی
درانقلابات
اروپاوآمريکاست.
بوکچين
همچنان به
تدريس اش
درموسسه بوم
زيست اجتماعی
تاسال 2004 ادامه
داد،
ودرتاريخ 30
جولای 2006 با سکته
قلبی درگذشت.
جنبش
آزادی کردها
بعدازاينکه،اوجالان
رهبرجنبش
آزادی
کردستان
ورهبرپ ک ک
درسال 1999 دستگيروزندانی
شد، او باشوق
آثاربوکچين
را که به ترکی
استامبولی
ترجمه شده
بود، خواند،آنرا
به جنبش آزادی
کردستان،پ ک
ک، توصيه
کرد.اوجالان
تاحدی با بهره
گيری ازنظرات
بوکچين،کنفدراليسم
دموکراتيک رابه
عنوان الگوی
سياسی فرموله
کرد، وپ ک ک
آنرا را
پذيرفت.درسال
2004چندين واسطه
تلاش کردند
نامه نگاری
اوجالان
زندانی با
بوکچين را
فراهم کنند،ولی،بخاطرمشکل
سلامتی
بوکچين تماس
تحقق
نيافت.درسال
2012جانت بیهل
نوشته
اوجالان تحت
عنوان
«خودمختاری
دموکراتيک
شمال کردستان»توسط
گروه تاتورت
حامی جنبش
آزادی
کردستان-حاصل
ديدارمولفين
ازسامان
موسسات
دموکراتيک
توسط جنبش
آزاد کردستان
در کردستان
ترکيه باهدف برپائی
کنفدراليسم
دموکراتيک-رابه
انگليسی
ترجمه کرد.
جانت
بيهل5 درسال
های 2015 و2014
ازروجاوا
ديدن
کرد،منطقه
چندقومی شمال
شرقی سوريه
جائيکه
اکثريت مردم
کردزندگی می
کنند، جنبش
آزادی کردها
کنفدراليسم
دموکراتيک،برابری
جنسی و حفاظت
ازبوم زيست را
بنيادمی کنند.وی
چندين مقاله
درباره
ديدارش
ازروجاوانوشت.
دراکتبر2016،جانت
بيهال کتاب
«انقلاب
روجاوا:خودمختاری
دموکراتيک
ورهائی زنان
شمال سوريه
نوشته مايکل
نپ،انجافلخ و
ارجان
ايوبوگا ازآلمانی»
به انگليسی
ترجمه کرد
وانتشارات پلوتومنتشرکرد.سپس،
بیهال خاطرات
سه جلدی سکينه
جانسزبنيانگذارمشترک
پ ک ک
بااوجالان درسال1978
وآغازگرجنبش
قدرتمندزنان
کردرا ازآلمانی
به انگليسی
ترجمه کرد
.جانت بیهال
دوباره دربهار2019به
روجاوا برگشت
تادرباره يک
فيلم مستند
کارکند.اکنون،
جانت بیهال يک
رومان ازتجربه
اش
ازروجاوارا
همراه با
نقاشی
وگرافيک می
نويسد.
منبع: Wikipedyia,Firat News
ملاحظات
1-آنارشيسم.دراصل
آنارشيسم
واژه
آنارکويونانی
متشکل ازآرکو
يعنی
سرور،دولت وآ
حرف نقی، پس
آنارشيسم
يعنی ضد سرور
ياضد دولت.نزديک
به يک قرن
درعهد عتيق
آتن سيستم
اداری آنارشيستی
جامعه را
پراتيک می
کرد.هرسال
مردم آتن
درميدانی
همايش کرده
وافراد خود را
برای اداره شهر
کانديد می
کردند.زيبائی
اين مراسم
انتخابات اين
بود که
اگرفردی با
فصاحت خودراکانديدمی
کردند نه تنها
انتخاب نمی
شدند، بلکه
ازشهرتبعيد
می کردند، به
اين دليل که مردم
می گفتند وی
باسخن وری
وزبان چرب
ونرم حق شهروندی
را می گيرد،که
عاميانه صحبت
می کند. .واژه Ostrsise
درزبان
انگليسی به
معنی
تبعيدکردن
واژه ای يونانی
است.
2
خودمختاری
دموکراتيک
شمال وشرق
سوريه. تاسال 2015
نظم اجتماعی درشمال
سوريه
کنفدراليسم
دموکراتيک
روجاواناميده
می
شد.بادرخواست
مناطقی
ازمردم عرب برای
رهائی شان
اززيرسلطه
جنايت کاران
داعش،نيروهای
دموکراتيک
سوريه که بدنه
اش را نيروهای
حفاظت خلقی زن
ومردتشکيل می
دادند،منبيج،شدادی،طبقا،رقه(پايتخت
داعش)وشرق
ديرازوررا آزاد
کردند. مردم
عرب اين نواحی
با مسرت سيستم
شورائی را
انتخاب
کردند.ازاينروبه
پاس دموکراسی
واحترام به
مردم عرب اين
شهرها،
کنفدراسيون
دموکراتيک
روجاوا نامش
رابه
خودمختاری
دموکراتيک
شمال وشرق
سوريه
تغييردادند.
3-شاپ
استيوارد.بنابه
تعداد
کارگران و
اندازه کارگاه
ويا
کارخانه،يک
نفرويا
چندنفرعضواتحاديه
تحت نام شاپ
استيوارد
ازجانب
اتحاديه کارگران
راسرپرستی
میکند.
4-نيوسيچوشينزم،New situationism:تئوری
سياسی
انقلابی که
جامعه صنعتی
مدرن رابه
عنوان يک
سيستم
سرکوبگرواستثمارگراجتناب
ناپذيرتعريف
می کند.