خاورمیانۀ
بزرگ در آتش
جنگ های فرقه
ای ـ مذهبی
ارژنگ
بامشاد
شعله
های آتش جنگ
فرقه ای ـ
مذهبی سراسر
خاورمیانه را
فراگرفته است.
قدرت گیری
نیروهای سلفی
داعش ،
القاعده و
امثال شان در
منطقه، نتیجه
شکست انقلاب
عرب و تسلط
دورۀ ضد
انقلاب فاشیستی
است. اکنون تردیدی
باقی نمانده
است که
خاورمیانه
بزرگ وارد
دوره ای از
جنگ هائی شده
که خصلت جنگ
های فرقه ای ـ
مذهبی به خود
گرفته است. این جنگ
مذهبی، در سطح
کلان به جنگ
فراگیر شیعه و
سنی تبدیل شده
و تمامی شاخه
های نیروهای
تاریک اندیش
را به جان
نیروهای سکولار،
ترقی خواه و برابری
طلب انداخته
است. از یک سو
جنگ واپسگرائی
علیه مدرنیته
و ترقی خواهی
و از دیگر سو
جنگ های حیدری
ـ نعمتی
مذهبی. آنچه
این وضعیت را بشدت
خطرناکتر می سازد،
تبدیل آن به
رویاروئی های
بزرگ دو قدرت
منطقه ای است،
که هر کدام
ادعای
پرچمداری از
یک گرایش
مذهبی در اسلام
را دارند. در
یک سو عربستان
به عنوان مدعی
رهبری جهان
سنی و در دیگر
سو جمهوری
اسلامی ایران
به عنوان مدعی
رهبری جهان
شیعه.
با
بدست گرفتن
قدرت توسط ملک
سلمان پادشاه
جدید
عربستان، این
کشور سیاست
منطقه ای خود
را تغییر می
دهد. به جای
ادامه خصومت
با اخوان المسلمین
و حمایت بی
چون و چرا از
جریانات سلفی
و وهابی، روند
همگرائی
اسلامی سنی در
پیش گرفته شده
است. روند
نزدیکی با قطر
و ترکیه و هم
زمان تحکیم
روابط با مصر
و تلاش برای
ایجاد همگرائی
های بیشتر،
سیاستی است که
با شعار
جلوگیری از
قدرت گیری
شیعیان در
منطقه و رشد و
گسترش هلال
شیعی در پیش
گرفته شده
است. این سیاست
در گام نخست
واکنشی است به
سیاست تعادل
منطقه ای
آمریکا، که
تلاش دارد در پوشش
توافق هسته
ای، از نقش
جمهوری
اسلامی در
منطقه به نفع
ایجاد تعادل و
مقابله با
بنیادگرائی
سلفی بهره
برداری کند.
واقعیت این
است که امریکا
دیگر نمی
خواهد و نمی
تواند در جنگ
های منطقه ای
شرکت کند. سیاست
تعادل باراک
اوباما،
اساسآ بر پرهیز
از جنگ های
منطقه ای و بر
عهده گرفتن نقش
فعال تر در
ساماندهی
منطقه از طریق
نیروهای
منطقه ای است.
نگاه آمریکا
به نقش تازه
جمهوری
اسلامی در
تحولات منطقه
ای ، بر این
پارامتر نیز
استوار است که
اسرائیل در
استراتژی
منطقه ای
آمریکا نقش
گذشته اش را
از دست داده و
حضور اسرائیل
در جنگ های
منطقه ای با
واکنش شدید
کشورهای
مسلمان روبرو
خواهد شد. از
سوی دیگر
سیاست های
عربستان در
تجیهز گسترده
فکری و
تسلیحاتی
گروه های سلفی،
خاورمیانه را
بسوی بحران
های گسترده
رهنمون ساخته
که چشم انداز
روشنی را نیز
به نمایش نمی
گذارد. از این
رو دولت
آمریکا تلاش
می کند از یک
سو سیاست
منطقه ای
عربستان
سعودی را کنترل
کند و از سوی
دیگر، وزنۀ
متعادل کننده
ای در برابر
آن بوجود
آورد. زمانی
که عبدالرحمن
راشد از
نویسندگان
العربیه،
گفتگوی تلفنی
باراک اوباما
و حسن روحانی
را به "تلفنی
که خاورمیانه
را لرزاند"
تعبیر کرد،
روشن بود که
زنگ ها در
دربار سعودی
ها و دیگر
شیوخ عرب به
صدا درآمده
است. همسوئی
های آشکار
عربستان
سعودی و دولت
بنیامین
نتانیاهو در
مقابله با
مذاکرات هسته
ای و استفاده
موثر از
جمهوریخواهان
آمریکا و دولت
فرانسه برای
به شکست کشاندن
این مذاکرات،
تلاشی است همه
جانبه برای
مقابله با سیاست
تغییر آرام و
پیوستۀ سیاست
خاورمیانه ای
آمریکا. در
راستای سیاست جدید
ملک سلمان، عربستان
سعودی با
حمایت و
همکاری ده
کشور منطقه
ای، بمباران
یمن برای
جلوگیری از
پیشروی حوثی
ها و متحدانشان
به سوی بندر
عدن را گسترش
داده است. بدنبال
آغاز حملات
هوائی
عربستان سعودی
به یمن،
کشورهای عربی
در شرم الشیخ
مصر، با تشکیل
یک ارتش چهل
هزارنفری
عربی موافقت
کردند. همزمان
دولت های
ترکیه و
پاکستان نیز
حمایت خود از
عربستان
سعودی در جنگ
با یمن را
اعلام داشته
اند. این
حمایت ها حتی
از سوی دولت
مالزی و
افغانستان
نیز دیده می
شود. به نظر می
رسد که جهان
سنی ، چه عرب و
چه غیر عرب،
به همنوائی فرصت
طلبانه و بر
پایه منافع
خاص اقتصادی
شان با
عربستان روی
آورده اند. دولت
عربستان،
حملات خود را
با تلاش برای
جلوگیری از پیشروی
حوثی ها به
عنوان
پیشبرندگان
سیاست منطقه
ای جمهوری
اسلامی توجیه می
کند. حملاتی
که حمایت
آشکار
بنیامین
نتانیاهو را
نیز به دنبال
داشته است.
استدلال های
نتانیاهو
مبنی بر این
که جمهوری اسلامی
بر چهار
پایتخت عربی
مسلط شده، همسوئی
آشکار او را با
سعودی ها نشان
می دهد.
گزارشات
گوناگونی نیز
از تبادل نظرهای
پنهانی میان
مقامات
امنیتی و
اطلاعاتی عربستان
و اسرائیل
منتشر شده است.
به هر رو به
نظر می رسد انتخاب
زمان حملات
عربستان
سعودی به یمن،
تصادفی نبوده
و جدا از
ملاحظات ناشی
از پیشروی
حوثی ها بسوی
بندر عدن، نیم
نگاهی هم به
نزدیک شدن توافق
هسته ای
جمهوری
اسلامی با
قدرت های
جهانی و بویژه
آمریکا،
داشته است. زیرا
چرخش سیاست
منطقه ای
آمریکا، نه
تنها خشم اسرائیل،
که خشم
عربستان
سعودی و
متحدانش را برانگیخته
است.
سیاست
منطقه ای
جمهوری
اسلامی،
بهانه های لازم
برای اقدامات
و نگرانی
عربستان و
متحدانش را
فراهم آورده
است. جمهوری
اسلامی که در
تمامی عرصه
های داخلی با
شکست های
مفتضحانه ای
روبرو شده
است، قصد دارد
چهره خود را
با سیاست
منطقه ای فعال
و تهاجمی سرخ
نگه دارد.
جمهوری
اسلامی در
تحمیل فرهنگ
واپسگرا و
تاریک
اندیشانه اش
به مردم ایران
با شکست خفت
بار روبرو شده
است. این را
بخصوص در چهارشنبه
سوری، مراسم
عید و سیزده
بدر بخوبی می
توانیم
ببینیم. حتی
تاکیدات
رهبران رژیم و
روضه خوانان
جیره خوار بر
"ایام
فاطمیه" نیز
مردم را از
جشن و سرور
نوروزی باز
نداشته است .
شورش زنان و
جوانان علیه
فرهنگ "بایدها
و نبایدها"،
آنچنان آشکار
شده که داد
تاریک
اندیشان حجره نشین
و چماقداران
مزدبگیر بیت
رهبری را نیز
درآورده است.
اما جدا
از شکست
فرهنگی در
برابر مردم ایران
که مهر باطلی بر
"انقلاب
فرهنگی"
حکومت زده
است، جمهور اسلامی
اساسآ در سه
عرصه شکست
بسیار روشنی
خورده است:
اول ؛
سیاست
استکبار
ستیزی و
آمریکا ستیزی
رژیم اسلامی
اساسآ شکست
خورده است،
اما حاکمیت اسلامی
توان و شهامت
پذیرش این
شکست را
ندارد. در حال
حاضر رژیم
اسلامی در
پاره ای از
تحولات
منطقه ای با
آمریکا همکاری
می کند، اما
برای ساکت
نگهداشتن
هواداران سازماندهی
شده اش، به
سوی ماکت
ناوگان
آمریکائی
شلیک می کند.
دوم
؛ جمهوری
اسلامی در
بدست گرفتن رهبری
جهان اسلام
شکست سختی
خورده و
حداکثر، نقش رهبری
جهان شیعه را
بدست آورده که
تنها یک دهم جمعیت جهان
اسلام تشکیل
می دهند. رهبر
جمهوری
اسلامی که
سیاست منطقه
ای خود را بر
"بیداری
اسلامی"
استوار کرده
بود و با
سازمان دادن
کنفرانس های
"هولوکاست" و
شعارهای یهودستیزانه
و استکبار
ستیزانه ، قصد
داشت در میان
توده های عرب
و مسلمان
جاپائی محکم دست
و پا کند،
اکنون به
پرچمدار دفاع
از شاخه های
گوناگون
شیعیان منطقه
تبدیل شده است.
حتی شاخه هائی
از مذهب شیعه
که در درون
کشور مورد
تعقیب و اذیت
و آزار قرار
می گیرند. این
سیاست که توسط
سپاه قدس،
شاخه برون
مرزی سپاه
پاسداران به
رهبری قاسم
سلیمانی به
اجرا درآمده ،
در عراق
آنچنان فاجعه
ای آفرید که
توده های عرب
سنی را به
دامان
تروریست های
داعشی و بقایای
حزب بعث به
رهبری عزت
ابراهیم
الدوری انداخت
و زمینه تسلط
آنها برموصل و
تکریت و بخش
های بزرگی از
عراق را تسریع
کرد. همین
سیاست فرقه
گرایانه و
تجاوزکارانه،
که نه تنها در
عراق بلکه در
سوریه و یمن و
لبنان نیز دنبال
می شود، بهانه
های لازم را
به ارتجاع عرب
تحت رهبری
عربستان
سعودی داده تا
بر طبل جنگ بکوبند
و به بسیج
جهان اسلام
سنی علیه
ایران بپردازند.
سوم ـ
در عرصۀ
اقتصادی هم
رژیم اسلامی
شکست سنگینی
خورده است و
فروپاشی اقتصاد
کشور از نتایج
"اقتصاد
مقاومتی"
رهبر رژیم است
که به معنای
واقعی کلمه یک
فاجعه تمام
عیار می باشد. شکست
جمهوری
اسلامی در
عرصۀ اقتصادی
آنچنان آشکار
شده که رهبر
رژیم را مجبور
به "نرمش
قهرمانه" ،
نشستن پای میز
مذاکره با
"شیطان بزرگ"
و تلاش بر
خوراندن
"حلوای هسته
ای" به
بازی
خوردگان "کیک
زرد"
در "جشن های
هسته ای" کرده
است. روشن است
که شکست سیاست
ماجراجویانۀ
تکیه بر انرژی
هسته ای که صدها
میلیارد دلار
هزینه ساخت و
نگهداری
تجیهزات آن
شده و
اقتصاد
ناتوان ایران
را نیز
مجبور ساخته
تا صدها
میلیارد دلار
جریمه به
اصطلاح "ورق
پاره های"
شورای امنیت
سازمان ملل را
بپردازد،
رهبری رژیم را
در وضعیت بشدت
خطرناکی قرار
داده است. اجبار
حاکمیت
اسلامی برای
پذیرش سازش در
مذاکرات هسته
ای و تلاش
برای لغو
تحریم ها که
گلوی اقتصاد
ایران را در
چنگال خود
گرفته ؛ نمی
توانست با
ماجراجوئی ها
داخلی یا
خارجی همراه
نباشد. برای
توجیه سازش
هسته ای
و راضی
نگهداشتن جیره
خواران
نهادهای
سرکوب و چماقداران
پروار شده که مدام
حول شعار
«انرژی هسته
ای حق مسلم
ماست» بسیج می شدند
و حالا حسین
شریعتمداری
رئیس تک
تیراندازان
بیت رهبری در
ارزیابی خود
از توافق هسته
ای می گوید: «در
یک کلمه باید
گفت که اسب
زین شده را
دادهایم و
افسار پاره
تحویل گرفتهایم»،
باید چشمه
هائی از
پیشروی را
نشان می
دادند. شکست
های راهبردی
جمهوری
اسلامی در
استکبارستیزی
و آمریکا
ستیزی؛ در
بدست گرفتن
رهبری جهان
اسلام و در
هدایت اقتصاد کشور،
نمی تواند
بازخوردهای
لازم در میان
مردم را
نداشته باشد.
از این روست
که سران رژیم
و بویژه
سکانداران
اصلی قدرت،
نسبت به واکنش
مردم بشدت
نگران هستند و
همزمان برای
تدارک واکنش
های
سرکوبگرانه
در برابر هر
اقدام مردمی،
به تجهیز
روحی، روانی و
تدارکاتی
نیروهای
وابسته به خود
می پردازند.
نشان دادن
جلوه هائی از
پیشروی در
سیاست های
تجاوزکارانه
منطقه ای،
درست با این
هدف صورت می
گیرد. این
پیشروی ها با
ماجراجوئی
های منطقه ای
همراه شده
است. برجسته
کردن نقش قاسم
سلیمانی در عراق
و همچنین
وانمود کردن
نزدیکی حوثی
ها به جمهوری
اسلامی و راه
اندازی خط
پرواز مستقیم
با صنعا،
سیاست هائی
است که هر چند
می تواند
هواداران
رژیم را آرام
و راضی نگهدارد،
اما هم زمان
بهانه های
لازم را به
دشمنان ایران
و جمهوری
اسلامی می
دهد. از یاد
نبریم که
تاکید پاره ای
از سرسپردگان بیت
رهبری به عمق
استراتژیک
جمهوری
اسلامی و
همصدائی با
بنیامین نتانیاهو
در تسلط
جمهوری
اسلامی بر
چهار پایتخت
خاورمیانه،
بیان شکست خفت
بار داعیه
رهبری جهان
اسلام است.
روشن
است که سیاست
های منطقه ای
جمهوری اسلامی،
که زمینه ساز
بسیج
همسایگان
علیه ایران نیز
می شود، یک
اشتباه فاجعه
بار و یک
ماجراجوئی
بسیار خطرناک
راهبردی و
دخالت آشکار
در امور داخلی
و سرکوب مردم دیگر
کشورها است.
شاید آن سیاست
مداران نزدیک
بینی که از
عمق استراتژیک
منافع ملی
ایران سخن می
گویند، نمی دانند
که خاورمیانه
بر چه بشکۀ
باروتی نشسته است.
همین اشتباه
راهبردی را
بخشی از
اپوزیسیون
ناسیونالییست
و پان ایرانیست
هم مرتکب می
شود که حضور
جمهوری
اسلامی در
عراق، سوریه،
لبنان و
احتمالآ یمن
را به فال نیک
می گیرد و آن
را نشانۀ قدرت
منطقه ای ایران
قلمداد می
کند. آن
لیبرال
ناسیونالیست
هائی که بر
بادکنگ
"سردار عارف"
می دمند، نمی
خواهند
دریابند که
قدرت و نفوذ
ایران در منطقه،
نمی تواند یک
قدرت نظامی و
امنیتی باشد. این
قدرت و نفوذ
می توانست از
طریق همگرائی
های اقتصادی،
اجتماعی و
فرهنگی ایجاد
گردد. اگر رشد
اقتصادی،
فرهنگی و
اجتماعی در
کشور آنچنان
می بود که
جاذبه ای برای
ملت های همسایه
می داشت، می
توانستیم از
عمق
استراتژیک
سخن بگوئیم.
وقتی وضعیت
زندگی در
بلوچستان
ایران آنچنان
فاجعه بار است
که حاکمیت
برای جلوگیری
از رفت و آمدها
و اقتصاد
خردپای
مرزی،
دیوار چند صد
کیلومتری با
سیم های
خاردار و گاه
برق فشار قوی
بر پا می کند،
نمی توان از
عمق
استراتژیک
سخن گفت. وقتی
که این کردهای
ایران هستند
که از سیستم
حکومتی
خودمختار و
مردمی انقلاب
روژاوا حمایت
می کنند و
گروه گروه به
صفوف مدافعان
کوبانی می
پیوندند،
نشان می دهد
که جذابیت ها
از کجا ناشی
می شود. در عوض
سیاست امنیتی
جمهوری اسلامی
در کردستان بر
آتش زدن و نابودی
جنگل
ها استوار است
تا امکان مخفی
شدن گریلاها و
پیشمرگان را
از میان
بردارد. از
این رو باید
تاکید کرد که
تمامی آنهائی
که قدرت نظامی
ایران را
زمینه ساز عمق
استراتژیک
منطقه ای آن
می دانند، نمی
خواهند
بفهمند که
وقتی حاکمیتی
در برابر مردم
خودش ایستاده
باشد، هر قدر
هم که قدرت
نظامی چشمگیری
داشته باشد،
نمی تواند از
عمق
استراتژیک
سخن بگوید. سرنوشت
حکومت محمد
رضا شاه پهلوی
، زمانی که
قدرت افسانه
ای ارتش، گارد
جاویدان و
ساواکش، زیر
پای مردم
ایران، همچون
ساختمان های
مقوائی در هم
پیچیده می شد،
باید به قدر
کافی آموزنده
باشد.
از
سوی دیگر،
دشمنی با
جمهوری
اسلامی ، برخی
از نیروهای
برانداز را بر
آن داشته است
تا حاضر
باشند، شکل
گیری ائتلاف
های منطقه ای
علیه ایران را
، فرصتی برای
تضعیف جمهوری
اسلامی دانسته
و با آن
همسوئی نشان
دهند. بخشی
از اپوزیسیون
ایرانی نمک
گیر شدۀ
دلارهای نفتی عربستان
سعودی به
حمایت از
سیاست های منطقه
ای شیوخ عرب و
ائتلاف
اسلامی سنی
علیه جمهوری
اسلامی ایران روی
آورده اند.
حمایت سازمان
مجاهدین از
حملات هوائی
به یمن، نشان
آشکار سیاست
سرسپردگی یک
سازمان اپوزیسیون
از قدرت های
منطقه ای است. رهبری
سازمان که
زمانی،
نیروهای تحت
امرش را به
همکاری با
نیروهای ارتش
عراق علیه
ایران وامی
داشت و یا
آنها را برای
سرکوب
انتفاضه مردم
کرد، به کرکوک
گسیل می داشت،
اکنون تلاش
دارد به نیروی
ضربت عربستان
یا نئوکان های
آمریکا تبدیل
شود. از سوی
دیگر بخشی از
روشنفکران
"پروژه بگیر"
نهادها و
بنیادهای "حقوق
بشری" وابسته
به نئوکان ها
و وزارت خارجه
کانادا،
اسرائیل،
هلند و.. نیز در
شبکه های اجتماعی
فعال شده و به
نام دفاع از
حقوق بشر، از سیاست
های بنیامین
نتانیاهو و
شیوخ عرب در
مقابله با
جمهوری
اسلامی دفاع
می کنند.
اما آنها از
یاد می برند
که اگر، آتش
جنگ های منطقه
ای، فرقه ای و
مذهبی شعله
ورتر شوند،
دیگر از ایران
چیزی باقی
نخواهد ماند.
حضور پاکستان
و ترکیه در
این ائتلاف،
می تواند زنگ خطری
برای موجودیت
کشور ایران
باشد.
دخالت
عربستان در
یمن، تجاوز
آشکار به حق
حاکمیت یک کشور
مستقل است که
از زمان آغاز
بهار عربی در تلاطم
است. دخالت
کشورها و قدرت
های منطقه ای در
تحولات یمن،
مانع از حل
مشکلات این
کشور شده است.
دخالت های
خارجی در
منطقه ما،
همواره فاجعه
آفریده است.
نتایج دخالت
های
"بشردوستانه"
آمریکا و
متحدانش در
عراق ؛ سوریه،
افغانستان و
لیبی، را شاهد
هستیم. ظهور و
رشد داعش در
عراق و سوریه
بدون حمایت
عربستان و
ترکیه
و سیاست های
ماجراجویانه
و
تجاوزکارانۀ
جمهوری
اسلامی در
عراق و سوریه،
قابل تصور نبود.
امروز همین
دخالت ها، می
تواند یمن را
به لیبی دیگری
تبدیل کند. از
دیدگاه منافع کارگران
و زحمتکشان و
اکثریت
لگدمال شدۀ
این کشورها،
دخالت های
نیروهای
خارجی فاجعه
بار بوده و
هست. برای
ایجاد آرامش
در منطقه و
برای گسترش
همبستگی های
ملی و منطقه
ای، باید با
هر نوع دخالت
خارجی مخالفت
کرد. بمباران
های عربستان
سعودی دریمن،
نقض آشکار حق
حاکمیت این
کشور است،
همانگونه که
حضور نیروهای
سپاه قدس در
سوریه و عراق
یک ماجراجوئی
خطرناک و
فاجعه آمیز و
یک تجاوز
آشکار به حق
حاکمیت دیگر
کشوها است. واقعیت
این است که گسترش
جنگ های فرقه ای
ـ مذهبی و به
حرکت درآمدن
چرخۀ خون آلود
شیعه کشی و
سنی کشی،
زمینه برای قتل
عام
دگراندیشان،
بهائیان،
مسیحیان،
دراویش و
کمونیست ها را
بیش از پیش
آماده می
سازد. آنچه
وضعیت کنونی خاورمیانه
را چنین
فاجعه
بار ساخته،
شکست نیروهای
مترقی و چپ و
ضعف حضور آنها
در تحولات
منطقه ای است.
اگر به تجربه
حضور چپ در
آمریکای
لاتین توجه
کنیم و حتی اگر
به تجربه حضور
قدرتمند جریانات
مترقی
ملی در
کردستان
سوریه و
کردستان
ترکیه نگاهی
بیاندازیم،
در می یابیم
که چقدر این
حضور می تواند
برای فرونشاندن
آتش تنش های
فرقه ای و
مذهبی مؤثر
باشد. از این رو
برای جلوگیری
از یک فاجعه
بزرگ در
خاورمیانه،
چپ های هر
کشور این
منطقه باید بر
همگرائی های
بیشتر و پیوند
نزدیک تر با
توده های کار
و زحمت تاکید
کنند و با نقد
جسورانه علل
شکست چپ در
این منطقه، که
بر بستر عقب
نشینی جهانی
چپ، معنا و
مفهوم می
یابد، راه برون
رفت از بحران
کنونی را یافته
و به عنوان نیروئی
با حضور
قدرتمند توده ای
گسترده وارد
عمل شوند.
بدون حضور
فعال و تاثیرگذار
چپ در مقیاس
توده ای،
جوامع ما روی
آرامش بخود
نخواهند گرفت
و گسترش شعله
های آتش جنگ
های فرقه ای ـ
مذهبی آینده
این منطقه را
تیره و تارتر
خواهند ساخت.
جمعه
۱۴ فروردين
۱۳۹۴ برابر با
۰۳ آوريل ۲۰۱۵