دیدگاه
اوضاع
سیاسی کنونی و
ضرورت وحدت
مبارزات
مردمی!
حشمت
محسنی
در
ارزیابی از
اوضاع سیاسی
یک نگاه عینی
و واقعی از
صفوف بالاییها،
پایینیها،
نحوه آرایش آنها،
سیاستهایی
که برمیگزینند
و نیرو و
لجستیکی که
بسیج میکنند
امری بنیادی
بشمار میرود.
بدون تحلیل
این محورها
ترسیم افق
مبارزاتی بر
روی پایههای
محکمی قرار
ندارد و
سازماندهی در
طول مسیر نبرد
بی چشمانداز
و افق
درازمدت میتواند
به سهم خود
پیامدهایی
ناگوار برای
جنبش رهاییبخش
مردمان ما به
بار آورد.
ضروری است بر
این بنیاد
تصور روشنی از
موقعیت
بالاییها و
آنگاه از صفوف
پایینیها
داشته باشیم،
تا همچون
فانوس دریایی
راهنمای ما
برای گذر از
این گرداب و
شرایط دشوار باشد.
اگر
سازوبرگهای
دولتی را به
سه بخش تقسیم
کنیم توصیف
موقعیت آنها
به قرار زیر
است:
الف-
اکنون مدتی
است که دستگاه
ایدئولوژیک
رژیم اسلامی
نمیتواند
پیرامون
ایدئولوژی
اسلامی وفاق
موثری ایجاد
کند. به جز
مناسک های
معینی که
آغشته است به
هزاران لطایفالحیل
مذهبی، پاداشهای
ناچیز مادی
برای
گرسنگان،
دستکاری افکار
عمومی، اعمال
انواع فشار ...
قدرت بسیج این
نظام را به
آسانی میتوان
در میزان رای
داده شده در
انتخابات
موسمی به
کاندیداهای
باب میل رهبری،
آب رفتن شرکت
مردم در نماز
جماعت... مشاهده
کرد. خطا است
هر آینه شرکت
مردم در مراسم
رژیم را به
هواداران جان
بر کف نظام
فروکاست،
گاهی بخشهایی
از مردم که
منافعشان با
منافع نظام
مغایرت دارد
نیز در این یا
آن مراسم
هیجانی یا
موسمی شرکت میکنند.
اما با قاطعیت
میتوان گفت
که بحران
مشروعیت
ساخته و
پرداخته نیروهای
اپوزیسیون
نیست، بلکه یک
داده عینی از
مختصات جاری
شرایط سیاسی
عمومی جامعه
ما محسوب میشود
و بدین اعتبار
میتوان گفت
رژیم جمهوری
اسلامی اگرچه
با رژیم شاه
فرق دارد،
معهذا بر پایهی
ضعیفی از
حواریون خود
استوار است .
ب-
اطلاعات
دقیقی از
وارفتگی صوف
نیروهای
سرکوب رژیم تا کنون
گزارش نشده و
به نظر میرسد
رژیم تا حدی
انسجام خود را
در این بخش
حفظ کرده است.
حفظ انسجام
دستگاه سرکوب
البته نمیتواند
امری ابدی
باشد آنگاه که
انبوه مردم بیلبخند
بپا خیزد و
مرگ را به
سخره بگیرند
این دستگاه
نظیر همهی
سازوبرگهای
سرکوب دچار
شکاف و هزیمت
میشود. تاریخ
از این نمونهها
فراوان دیده
است. معهذا میتوان
گفت در این
مرحله از سیر
حرکت جنبش
هنوز دستگاه
سرکوب همچون
نقطه قوت رژیم
به ضعف او
تبدیل نشده
است
ج-
هسته سخت نظام
یا بخش رهبری
سیاسی این
دستگاه به
درجهای که
بخشهایی
حاکمیت را از
حیز انتفاع
ساقط کرده به
همان درجه به
سبیل حمله
مردم، و به
آماج تعرض آنان
تبدیل شده
است. کافی ست
در این باره
شعارهای
دیماه را با
آبان ماه یا
خیزش سال 96 مقایسه
کنیم. هسته
سخت نظام
موجودیت و
بقای خود را
در بحران
آفرینیهای
پی در پی میداند
و با نهادی
کردن آن،
نیروهای
مخالف خود را
در طول 40 سال
گذشته فرسوده
ساخته است.
اما اکنون این
حربه به ضد
خود تبدیل شده
و رژیم اسلامی
اسیر بحرانهای
متعددی شده که
از موجودیت آن
ناشی میشود،
بحرانهایی
که راه برون
رفت از آن اگر
نگوییم
ناممکن،
بسیار دشوار
به نظر میرسد.
بحران
مشروعیت،
بحران
کارآمدی،
بحران اقتصادی،
بحران در
سیاست خارجی
...یکی پس از دیگری
فعال شدهاند
و شرایط بقا و
دوام این نظام
را در آستانه خطر
قرار میدهند.
اکنون در بخش
سیاسی نظام
آشفتگیهایی
دارد بروز میکند.
ناتوانی رژیم
در تداوم بهرهبرداری
از ترور قاسم
سلیمانی و
«مستی تودهای»
ناشی از آن
نشان میدهد
که سیاستهای
راهبردی رژیم
اسلامی دیگر
کار نمیکند و
فراتر از آن
نمیتواند
خود را با
مسایل
«مستحدثه»
انطباق دهد.
بهترین شاهد
برای نشان
دادن این
واقعیت خطای هولناک
آنان در تاخیر
در اطلاعرسانی
حادثهی
هواپیمای
اوکراینی است
که همه
دستاوردها عزاداری
در مراسم قاسم
سلیمانی را
دود کرد و به
هوا فرستاد.
حالا
دامنهی ضدیت
با رهبری به
اپوزیسیون
درونی رژیم
فرا روییده
است. نامه
کروبی به
خامنهای،
طرح برکناری
رهبری از سوی
دختر
رفسنجانی،
نامه دو استاد
رسمی دانشگاه،
مبنی بر عزل
رهبری در
تداوم نامههای
14 نفر از
فعالان زن و 14
نفر از فعالان
سیاسی دایره
ممنوعیت به
چالش کشیدن
رهبری را در
نوردیده و
«قبح» و حریم آن
را شکسته است.
اهمیت این
واکنشها نه
در این افراد
یا گرایشهای
آنها، بلکه
ویژگی مشترک
آنها علیه
دستگاه رهبری
نهفته است.
ویژگی که دگردیسی
در روحیه بخش
معینی از
نیروهای
سیاسی را بازتاب
میدهد که
تاکنون سخنی
از رفتن ولایت
فقیه بر زبان
نمیراندند.
رژیم اسلامی
اگرچه کماکان
از حربههای
نظیر
دستگیری(نمونه
پسر کروبی)
ایجاد رعب و
وحشت(نمونه
آوردن
نیروهای ضد
شورش در خیابان
و دستگیری فلهای)
رد صلاحیت حتی
نمایندگانی
که به جمهوری
اسلامی تعهد
دارند (نظیر
پسر مطهری و
نزدیک به 90 نماینده
فعلی مجلس)
تهدید به
سرکوب
خونین(سخنرانی
نماینده خامنهای
در سپاه) بستن
سایت
انتخاب(به سبب
انتقاد از
شمخانی)
و فراتر از
همه
تیراندازی به سوی
تظاهرکنندگان
را کماکان
ادامه میدهد...
با این وجود
آشفتگی در
هسته سخت نظام
امری غیرقابل
انکار است. هم
اکنون
استعفای بخش
از کارگزان
رژیم اسلامی
از باب نمونه
مجریان رادیو
تلویزیون
آغاز شده
هرچند ابعاد
وسیعی ندارد.
ناهماهنگیهایی
بین دستگاه
ایدئولوژیک و
سازندهی
اجماع رژیم با
دستگاه سیاسی
آن دیده میشود.
دو تن از
مراجع دولتی
(مکارم و صافی)
دروغ گفتن را
ناصواب میدانند
و به طور مضمر
دروغ گفتن
آشکار دستگاههای
دیگر را پیرامون
سقوط
هواپیمای
اوکراینی
نکوهش کردهاند.
فرمانده سپاه
در مجلس
زبونانه دعا
میکرد که کاش
جای سرنشینان
هواپیما میبود.
رویگردانی
بخشی از گروههای
مرجع نظیر
شرکت
هنرمندان در
شرکت در جشنواره
فجر، لغو
کنسرتهای
موسیقی از سوی
آوازهخوان
مشهور کشور
صرفا بیانگر
جدایی این
گروهها با
رژیم را نشان
نمیدهد،
بلکه سویههایی
از اعتراض
نسبت به
عملکرد نظام
را بازتاب میدهد. اگر
بخواهیم یک
جمعبندی از
موقعیت
بالائیها
بدست دهیم میتوان
گفت آنها
دیگری نمیتوانند
به شیوهی
سابق بر مردم
حکومت کنند
اما این هنوز
به معنای آن نیست
که نتوانند به
شیوه جدید
حکومت کنند یا
نتوانند از
رادیکال شدن
فزاینده
اعترضات مردمی
جلوگیری کنند
و آن را از نفس
بیاندازند.
شکاف بزرگی که
در میان حکومت
و مردم دهن
گشوده نشان میدهد
که در جبهه
مردم هنوز بخشهای
وسیعی وارد
میدان نشدهاند،
این به معنی
نفی روحیه
مبازاتی علیه
رژیم اسلامی
نباید فهیمده
شود بلکه به
معنای آن است
که روز قطعی
جدال هنوز فرا
نرسیده یا
مردم هنوز از
توان و آمادگی
در سطح نبرد
خیابانی
برخوردار
نیستند.
مختصات
مبارزات و
روحیه پایینیها
مردم
در چه شرایطی
بسر میبرند و
توازن قوا در
شرایط کنونی
به ما چه میگوید.
روحیه عمومی
غالب مردم بشدت از
بدکاری رژیم
اسلامی
خشمگین و
برآشفته است.
مردم نه تنها
از سیاستهای
رژیم ناراضی
اند، بلکه
نسبت به آن
خصلت اعتراضی
پیدا کرده و
بخش قابل
توجهی از همین
مردم روحیه
تعرضی را به
نمایش میگذارند.
در کنار این امر
ما شاهد
ناموزونی در
مبارزه از سوی
بخشهای دیگر
جامعه ایم که
نه در کف
خیابان، بلکه در
زمین ثابت به
نبرد مشغول
اند. با وجودی
که اشکال
مبارزه در سطح
واحدهای
تولیدی رشد
محسوس
اعتصابات را
جلوهگر میسازد،
و همبستگیهای
طبقاتی دارد
از سطح واحد
کارخانه
فراتر میرود،
معهذا در محور
مطالبات
کارگری عمدتا
نه طرح خواستهایی
که تعرض به
حیطه مدیریت و
دولت بلکه
عموما پرداخت
به موقع
دستمزد را
کماکان نشان
میدهد.
وانگهی در بخشهای
کلیدی اقتصاد
ایران نظیر
نفت، گاز،
پتروشیمی،
صنایع
خودروسازی
اعتراضات
جانداری مشاهده
نمیشود.
مبارزه
معلمان یک
سطحی از
مبارزه را
نمودار میسازد
که هم خصلت
سراسری دارند
و هم طرح
مطالبات
عمومیتری را
پیش میکشند.
اما در این
محور از
مبارزه هم
باید تصور روشنی
از کم و کیف به
میدان آمدن
معلمان داشته
باشیم تا از
ابعاد آن
تصویری اغراقآمیز
به دست داده
نشود. جنبش
زنان بر اثر
شدت سرکوب با
بنبست راههای
مبارزه مدنی و
قانونی روبرو
شده است. بخش آوانگارد
آن نقش موثری
در اعتراضات
آبان ماه ایفا
کرد. اما هنوز
جنبش زنان
همچون یک جنبش
تودهای که از
مسیر
فراقانونی
برای مطالبات
خود وارد
میدان نبرد
شود راه درازی
در پیش دارد.
شاید حساس
بودن شرایط
عمومی جامعه،
آهنگ
سازمانیابی
آنان را شتاب
بخشد. محور
امیدبخش
مبارزه در
شرایط عینی و
تناسب قوای
واقعی به
میدان آمدن
فرودستان
شهری است.
شعلهور شدن
مبارزات این
بخش از جامعه
میتواند
درونمایه
مبارزات بخشهای
دیگر جامعه را
هم غلیظتر
کند. معذالک
باید توجه
داشته باشیم
که این نیرو
در عین حال که
قلعهکوب
مهمی محسوب میشود
به همان
اندازه میتواند
بهمثابهی
توپچی دیگران
عمل کند. این
ارزیابی از
میزان توان،
سازماندهی و
سطح مبارزه
کمابیش در توصیف
مبارزهی
سایر بخشهای
جامعه نیز
کمابیش صادق است.
اگر بخواهیم
یک صورتبندی
از شرایط
عمومی –سیاسی
جامعه و تناسب
قوا بدست دهیم
باید بگوییم
که ما در دوره
تعادل قوا بسر
میبریم که نه
مردم هنوز
توانایی
دارند که رژیم
اسلامی را به
عقب برانند و
نه رژیم میتواند
از بروز و
ظهور جنبشها
پیشگیری کند.
مردم از مرحله
تدافعی خارج
شدهاند و بخشهای
از آن حتی
روحیه تعرضی
بالایی را به
نمایش میگذارند،
اما بخشهای
قابل توجه
دیگر جامعه
نظیر
کارگران، معلمان،
پرستاران ،
کارمندان
ادارات با این
سطح و توانایی
از مبارزه
وارد میدان
نبرد نشدهاند.
آنها بهطور
قطع به صورت
فردی در این
یا آن اعتراض
خیابانی شرکت
میکنند اما
به به طور
مستقل و با
هویت مشخص و
بنام نامی خود
هنوز در میدان
نیستند.
نبرد
مردم با رژیم
خصلت موضعی
دارد و نبرد
جبههای و
رویارو اساسا
در مقیاس بزرگ
هنوز فرا نرسیده
است گذار از
نبرد گریلایی
(تظاهرات
موضعی) به
اعتصابات
عمومی و
تظاهرات
میلیونی
خیابانی
مسلتزم فعال
شدن هرچه بیشتر
تودههای
مردم در بخشهای
دیگر جامعه
است. نه حرکات
خیابانی
دارای انسجام
و تشکل
پایداری است،
و نه بخشهای
دیگر جامعه از
تشکلهای
برنشسته
برخوردارند.
نقش بی بدیل
شبکههای
مجازی تا حدی
این کاستی را
جبران میکنند
اما همانگونه
که در دو موج
اعتراضات
تودهای 2011 و 2019
در سایر
کشورها
مشاهده کردهایم،
بدون تشکیلات
سیاسی به روز
و سخت دموکراتیک،
بدون افقهای
روشن در مسیر
راهپیمایی،
بدون پلاتفرم
عام و جذاب که
بخشهای
مختلف جامعه
با جان و دل
بیننند
خورشیدشان
کجا است، نمیتوان
از پیشروی و
نتایج مادی و
ملموس برای
تودهها سخن
گفت. افسانه
نعمت بیرهبری،
برجسته کردن
شبکههای
مجازی در
برابر شبکههای
واقعی یا به
سخن دیگر
روابط مادی،
ملموس و
مستقیم فی
مابین مردم،
ستایش غیر
انتقادی از خودانگیختگی،
اسطورهی
اینکه مردم در
خلال حرکت خود
همهی موانع
را یکی پس از
دیگری از میان
برمیدارند
نشان بی
مسئولیتی و
تقدیس و نهادی
کردن ضعفهایی
است که
مبارزات
مردمی از آن
رنج میبرند.
چپ نسل ما در
دوران پس از
فروپاشی
شوروی فرصتهایی
زیادی را در
بازسازی یک
سیمای مسلکی
جدید از دست
داده است.
حالا یکی از
بهترین نقاط
عطف برای دور
جدید فعالیت و
جبران کاستیهای
گذشته است.
اگر در این
لحظات حساس و
سرنوشتساز
برنخیزد شاید
دیگر نتواند
اساسا برخیزد.
اگر
بخواهیم
موقعیت عینی
تودهها را
صورتبندی
کنیم باید گفت
عمق نارضایتی
از سیاستها و
از موجودیت
رژیم اسلامی
بیسابقه است
و اعتلای روحی
بالایی را
متبلور میکند.
اما این روحیه
اعتراضی در
مقیاس بزرگ از
فقدان تشکل و
سازمانیابی
رنج میبرد و
نمیتواند
همهی ظرفیتهای
خود را به
معرض نمایش
بگذارد. اگرچه
در برخی از
شعارهایی که
از سوی مردم
سر داده میشود
ردپای این یا
آن گرایش
سیاسی قابل
مشاهده است اما
غیاب یک
پلاتفرم
متحدکننده
مبارزات مردم کماکان
کاستی جنبشرا
نشان میدهد.
و سرانجام
فقدان یک
رهبری منسجم،
سیاسی و جمعی
که بتواند گامهای
بعدی جنبش را
تعیین کند و
گام به گام
دشمن را به
عقب براند در
افق مشهود
دیده نمیشود.
مسیر
پیشروی جنبش
مردمی
برای
آنکه بتوان
بحران درون
بالاییها را
تعمیق بخشید و
کاستیهای
مبارزات
مردمی را کاهش
داد ما نیاز
داریم که از
مسیر حرکت
مردم، موانع و
گرهگاهای
سیاسی آن تصور
روشنی داشته
باشیم. به درجهای
که مبارزات
رهاییبخش
مردمی با توان
و افقهای
فکری روشنتری
وارد صحه نبرد
شوند، به همان
درجه شکاف درون
بالاییها
بیشتر دهان
باز میکند و
بحران بالاییها
عمیقتر میشود.
و به میزانی
که وحدت درون
بالاییها
افزایش یابد
دامنه
مبارزات مردم
از یکی از شرطهای
مساعد برای
عروج خود
محروم میماند.
این دو رابطه
و نسبت معینی
با یکدیگر
دارند و تاثیر
متقابلی بر یک
دیگر برجای میگذارند.
شکاف درون
بالاییها
البته صرفا و
انحصارا از
فشار پایینیها
بر بالاییها
افزایش نمییابد،
بلکه میتواند
از سوی
نیروهای
خارجی نیز این
امر به وقوع
بپیوندد. امری
که از ارادهی
نیروهای
مردمی بیرون
است، هرچند
نمیتوان
نسبت به آن در
پیشروی و یا
تاثیر
نامساعد آن بر
مبارزات
مردمی بیتفاوت
بود. برای
اینکه
مبارزات مردم
ارتقا یابد و
موانع را از
پیش پای خود
بروبد باید به
چند نکته توجه
کنیم:
حلقه
مقدم سیاست در
ایران بزیر
کشیدن رژیم اسلامی
است. این امر
محقق نمیشود
مگر اینکه
شورشهای
مردمی از حالت
خودانگیخته و
واکنشی از باب
نمونه ماجرای
مشهد در دی
ماه 96، افزایش
بنزین در آبان
ماه، و فاجعه
انفجار
هواپیما که
بدست نیروهای
سپاه
پاسداران
صورت گرفت در
دی ماه 98، به
حالت ابتکار
از پایین و
تعرضی در آید.
این حرکات
شورانگیز
اگرچه درونمایه
انقلابی
دارند، و
ارکان اصلی
نظام را به چالش
میگیرند،
معهذا با
حرکاتی که از
حد مشخصی از
سازماندهی،
حد معینی از
برنامهریزی
و تعیین اهداف
مرحلهای
برخوردار
اند، تفاوت
آشکاری دارد.
مراد از تعرضی
بودن مبارزات
مردمی در این
جا تعیین
موضوع
درگیری، زمان
نبرد، اشکال
آن و هدف
مرحلهای آن
است، نه
کاربست اشکال
قهرآمیز
مبارزه.
به سخن دیگر
خصلت تعرضی
مبارزه به معنای
تحمیل شرایط
مناسب از منظر
مبارزات
مردمی به حریف
و دشمن است.
بىترديد
جمهورى
اسلامى مقدم
ترين مانع ِ
هر تحول ترقى
خواهانه در
كشور ماست.
اما مبارزه
براى سرنگونى
رژيم اسلامى
به هيچ رو
يك مبارزه ى
سوسياليستى
نيست، بلكه يك
مبارزه
دموكراتيك و
ضد استبدادى
است. ناگفته
پيداست كه
بدون بسيج
بزرگترين
نيرو عليه
استبداد حاكم
نمىتوان آن را
برانداخت؛
اما اين نيرو
در سطح سياست،
بيان و هويت همگونى
ندارد. پس،
براى آن كه
چنين بسيجى
ممكن شود،
مىبايد هيچ
هويتى در سايه
ى هويت ديگر
قرار نگيرد و
محو نشود.
همانگونه كه
ائتلاف نكردن
با ديگران، به
سبب ناهمگونى
هويت ها، جز
به دوام
استبداد نمیانجامد؛
دست شستن از
هويت خود به
بهانه ى فراگيرى
جنبش ضد
استبدادى،
معنايى جز
خودكشى براى
یک نیرو (و
ديگران نيز)
ندارد. از این
نکات حیاتی و
در عین حال
بدیهی که
بگذریم، مفصلبندی
جنبش کارگری،
جنبش زنان،
جنبش جوانان، جنبش
ملیتهای
ساکن کشور ما...
آن حلقه اصلی
است که میتواند
از یک سو
پیشروی جنبش
را محقق کند و
هم هنگام
شکاف درون
بالاییها را
افزایش دهد.
فایق آمدن بر
کاستیهای
جنبش و عقب
راندن رژیم
اسلامی امری
رازآلود نیست
و گره
ناگشودنی
وجود ندارد که
مبارزه مردمی
نتوانند آن را
بگشاید و بر
آن فایق آید. کمر
دیوان
مازندران را
را تنها رستم
دستان میتواند
بشکند. کمر
استبداد سیاه
رژیم اسلامی
را تنها دست
توانای مردمی
بیلبخند میتواند
درهم شکند.
به
میدان آمدن
همه ی بخشهای
مردم نه به یک
شیوه ممکن است
و نه در یک
زمان میسر؛ و
نه به یک میزان
موثر. بخشی از
جوانان
مخصوصا دانش
آموزان و
دانشجویان
نیروی قابل
توجهی دارند
معهذا از اهرم
فشاری که رژیم
را از پای
بیاندازد محروم
اند. تهیدستان
شهری نیروی
ضربت موثری به
شمار میروند و
میتوانند
شالوده های
دستگاههای
سرکوب و
نهادهای
دولتی را از
پایه تخریب نمایند.
معهذا
نمیتوانند آن
را به طور
قاطع از کار
بیاندازند.
جنبش کارگری
به طور عام و نفتگران
ایران به طور
ویژه رشتهی
حیات اقتصاد
را به دست
دارند و همین
کارگران اند
که میتوانند
ضربه کاری را
بر قلب رژیم
وارد سازند.
جنبش مردمی
کشور ما برای
این که از این
نیروها به نحو
مناسبی
استفاده کند
باید بین این
بخشهای
یادشده مفصل
بندی محکمی
ایجاد نماید. بدون
فایق آمدن بر
این معضل سخنی
از پیشروی مردم
در مبارزه
علیه رژیم
اسلامی
نمیتواند در میان
باشد.
پيشروى
در مبارزه
علیه رژیم
اسلامی در گرو
اين است كه
جنبشهای
اجتماعی تصور
روشنى از منطق
پیکار علیه استبداد
دینی و برای
دموکراسی
داشته باشند و
به الزام هاى اين
مبارزه پاسخى
در خور دهند.
براى برپايى
جنبشى فراگير
و نيرومند در
مبارزه براى
سرنگونى جمهورى
اسلامى دفاع
از چند پرنسيب
اساسى دموكراسى-
كه بدون تحقق
آنها پا گيرى
هيچ شكل از دموكراسى
ناممكن است-
همچون حقوق
برابر شهروندى،
سكولاريسم،
پلوراليسم،
حاكميت مردم،
جمهورى، و
مخالفت با
سلطنت و هر
گونه مداخله
خارجى امری
بنیادی بهشمار
میرود؛
جنبشى مبتنى
بر همكارى
گرايشهاى
گوناگون، كه
در آن هيچ كس
به دليل حضور
در اين جنبش ناگزير
از دست شستن
از پلاتفرم
اخص خود نشده
و به زائده ديگران
بدل نمیشود.
بدون پا گرفتن
چنين جنبشى،
حتا اگر
سرنگونى رژيم
اسلامى ممكن
باشد، جلوگيرى
از تكرار
فاجعه ى
انقلاب ۵۷
بىگمان ناممكن
است.
گسست
و فاصله گيرى
از سنت جبههسازىهاى
فرا طبقاتى و
تجربه منفی آنها
در برپایی
دموکراسی،
نباید به موضع
مخالفت با
هرگونه تجمع و
ائتلاف بین
جنبشهای
گوناگون
مخالف با
هرگونه ستم
بیانجامد. به
نظر میرسد،
مناسبترين
شكل تجمع و
ائتلاف نوعى
فوروم
دموكراسى( یا
عنوانهای
دیگر نظیر
جبهه واحد،
اتحاد برای
دموکراسی...)
باشد.
در
اين باره توجه
به چند نكته
ضرورى است:
يك-
تجربه ى جبههسازى
و ائتلاف در
كشورهاى
مختلف بيانگر
اين حقيقت است
كه چپها عموما
يا زير عنوان
دفاع از هژمونى
پرولتاريا
كوشيدهاند
ديگران را به
زائده ى خود
تبديل كنند؛ و
يا به بهانه ى
ضعفِ جنبش
كارگرى و
كمونيستى خود
به زائدهى
نيروهاى
بورژوايى
تبديل شده
اند. به عبارت
ديگر، يا
ديگران را به
رنگ خود
درآوردهاند
و يا خود به
رنگ ديگران در
آمدهاند.
توگويى چپها
هرگز
نمىتوانند جز
با همجنسان
خود ائتلاف
كنند! اما اين
دو راهى ِ بى سرانجام
مقدر نيست.
دو-
در دورهای که
بحران سیاسی
هر دم دارد
تعمیق
میشود
بایداز دو
خطای آشکار و
مهلک اجتناب
شود. نخست این
که به بهانه ی
اهمیت لحظه ی
سیاست و
کانونی کردن
مبارزه علیه
دستگاه ولایت
نباید هیچ یک
از لایهها و
گروهبندیهای
اجتماعی از
مبارزه برای
خواستهای
ویژه و اخص
خود دست شوید.
خطای دوم این است
که برای پرهیز
از خطای مهلک
انقلاب بهمن به
مبارزه عمومی
بیاعتنایی
شود و مبارزه
برای مطالبات
ویژه و اخص به
نقطه ی کانونی
حرکت هر بخش
از مردم تبدیل
شود.
سه-مبارزه
ى جنبش هاى
اجتماعى براى
دستيابى به
خواست هاى
معين خود- كه
امرى دايمى
است- نه تنها
در برابر
پيشروى جنبش
اعتراضى
عمومى قرار ندارد،
بلكه مىتواند
به آن يارى
رسانده و آن را
تقويت كند. با
اين همه نبايد
فراموش كنيم
كه در شرايط
كنونى اساسا با
حركت حول
خواست عمومى و
مشترك مردم
است كه مىتوان
فضاى سركوب را
شكافت و
مبارزه را
ادامه داد. در
این شرایط،
بازگشت به
"جنگ موضعی"
یعنی برجسته
کردن درخواست
هاى موردی،
صنفی و گروهی
هر چند لازم
است و میتواند
به مبارزه
عمومی ترنم
بخشد، اما این
امر نباید تحت
هیچ شرایطی به
کم بها دادن
به "جنگ جبهه
ای" یعنی همین
مبارزه
عمومی،
فراگیر و وحدت
بخش مردم علیه
دستگاه ولایت
منجر شود.
نبرد در این
دو جبهه در
برابر هم قرار
ندارد بلکه
يكديگر را تقویت
میکند. مساله
اصلی در شرایط
کنونی این
نیست که صرفا
بازوی کمکی
اين جنبش را
تقویت کنیم،
بلکه علاوه بر
آن این است که
چگونه میتوان راههای
دوام و پیشروی
همین جنبش را
مشخص و در عمل
به کار بست.
چهار-
بیتوجهی به
مبارزه برای
دموکراسی،
اما به اندازه
انحلال هویت
طبقاتی در یک
جنبش عمومی
ضداستبدادی
آسیب میزند.
برای آن که
مبارزه برای
تاسیس مبانی
پایهای
دموکراسی به
سرنوشت تجربه
های شکست
خورده تاکنونی
همکاری میان
نیروهای
مدافع دموکراسی
دچار نشود،
باید آماج خود
را نه همچون
بدیلی برای
قدرت، بلکه
نیروی در
برابر و علیه
قدرت حاکم
تعیین کند.
این تجمع بدیلی
برای دولت
نیست، بلکه
معطوف به
تقویت جامعه
مدنی و گفتمان
دموکراتیک در
مبارزه مردم
علیه استبداد
است؛ برنامه
اجرایی دولت
آینده نیست،
بلکه میبایست
منشور همکاری
نیروها در
برابر دولت مستقر
باشد. فرادستی
گفتمان چپ
بدون مداخله
موثر و پیگیر
در پیکار علیه
استبداد،
بدون دفاع از
حقوق
ستمدیدگان و
کسب هژمونی در
میان آنان که
از نابرابری
جنسی یا ملی
یا مذهبی... رنج
میبرند،
ناممکن است.
بلوک طبقاتی معطوف
به سوسیالیسم
تنها در پیکار
برای دموکراسی
و از طریق
مبارزه برای
آن است که
میتواند شرایط
مساعدی برای
پیشروی به سوی
گذار به
سوسیالیسم
فراهم سازد.
سوسیالیسم بر
روی خرابه های
مناسبات
سرمایه داری
ساخته نمیشود،
بلکه بر
شالوده های
نهادهای
دموکراتیک
بنا میشود.
راهی جدا از
این مسیر به
جهنم
میانجامد.
پنج-مبارزه
برای
دموکراسی،
ضرورتا و ذاتا
سوسیالیستی
نیست، و
نمیتوان
مبارزه ی
دموکراتیک و
ضداستبدادی
را با مبارزه
طبقاتی یکسان انگاشت. کسانی
که هر مبارزهی
ضد استبدادی
را به طور
مصنوعی به یک
مبارزه طبقاتی
تسری میدهند
از دریافت این
حقیقت ساده
باز میمانند
که این
دو نوع مبارزه
چه از حیث
نیرو و چه به
لحاظ هدف
یکسان نیستند.
کسانی که در
مبارزه اولی در کنار
هم اند، در
مبارزه دومی دچار
شکاف و تجزیه
میشوند. هنر
مبارزه این
است بدون آن
که خصلت و
صفوف همگانی
مبارزه
ضداستبدادی
آشفته و
پراکنده شود
چپ بتواند با
تلاش خود در
بسیج و به
میدان آوردن
نیروی طبقاتی
معطوف به
سوسیالیسم
سهمی ادا کند.
درهم ریختن سطوح
این دو مبارزه
و نادیده
گرفتن منطق و
الزامهای هر
سطح از آن میتواند
پیآمدهای
زیانباری
برای چپ و
جنبش آزادی
خواهانه و
برابری
طلبانه کشور
ما داشته باشد.
شش-
بلوک طبقاتی
معطوف به
سوسیالیسم
باید همهنگام
در کنار
مبارزه برای
تاسیس مبانی
دموکراسی
برای گذار به
سوسیالیسم
باید از همین
امروز سازمان
یابد و برای
تحقق آن تلاش
نظری و عملی
صورت گیرد. امروزه
مبارزه برای
سوسیالیسم
دیگر نمیتواند
با باور
افلاطونی به
آن تداعی شود.
سوسیالیسم
نیاز سوزان
بشریت است و
پاسخ در خور
در گرو نقد
همه جانبه
بیراهه
رویهای گذشته
و طرح سخنان
روشن اثباتی
در پیوند با
امکان پذیر بودن
سوسیالیسم و
نه صرفا
مطلوبیت آن در
جهان امروز
است.
سوسیالیسم
مشارکتی بدیل
عملی و مطلوب
نظام سرمایه
داری است و چپ
ایران باید به
سهم خود در
تبیین و ترویج
این بدیل
بکوشد. کسانی
که میگویند
نمیتوان در
باره سوسیالیسم
از همین
امروزه
طرحهای
اثباتی-ولو
کلی و عام
-ارائه کرد،
سترون بودن
خود را به
نمایش میگذارند
و سهمی در این
رابطه ایفا
نمیکنند. گل این
جاست و چپ
باید در این
میدان
هنرنمایی کند.
بعد از
فروپاشی
شوروی و
سنگینی آوار
ناشی از آن، و
در فضای
"پایان
تاریخ"، میل
به همگرایی در
میان چپهای
ایرانی بالا
گرفت معهذا به
سبب فقدان یک
فرهنگ
انتقادی نسبت
به گذشته، و
عدم تجدید
آرایش جدید
چپ، امر
بازسازی در
نیمه ی راه
متوقف شد. چپ
بدون اینکه
امر حیاتی
بازسازی فکری
را وانهد هم
هنگام باید
بکوشد پیشگامان
کارگری را در
یک ظرف بزرگ
گرد هم آورد و
در خلال جریان
واقعی مبارزه
طبقاتی
حقانیت
پلاتفرم
سوسیالیستی
را در برابر
بدیلهایی که
به نحوی از
انحاء
بازسازی نظم
موجود را با
ترمیم خلال و
فرج آن در
دستور کار خود
قرار میدهند
به معرض نمایش
بگذارند، و در
راستای آن از
حیث مادی و
عملی به
گردآوری نیرو
بپردازد.
بازسازی چپ،
گرد هم آمدن
فعالان کارگری
مدافع
سوسیالیسم اگرچه
امری حیاتی
اند، اما هنوز
به معنای
تکوین بلوک
طبقاتی معطوف
به سوسیالیسم
نیست. تکوین
این بلوک بدون
سازمانیابی
تودهای
اردوی کار و
زحمت در مقیاس
بزرگ ناممکن
است و
سازمانیابی
نیروهای چپ صرفا
مقدمه آن
محسوب میشود.
نیازی
به یادآوری
نیست که اتحاد
برای دموکراسی
تناقضی با
سازماندهی
بلوک معطوف به
سوسیالیسم
ندارد. حرکت
بر روی دو بال
یا به
سخن دیگر حرکت
به طور موازی
نه بر بنیاد
تئوری آسیاب
به نوبت
رویکردی
واقعی و اصولی
است که چپ را
هم در میدان
جاری سربلند
میسازد و
ملزومات
هژمونی آن را
تامین میکند
و هم از هویت
طبقاتی آن
پاسداری میکند
که بدون این
دومی[مبارزه
برای
سوسیالیسم از
همین امروز]
هر سخنی از هویت چپ
به ذات کلمه
بیمعنا میشود.
موانع
پیشروی جنبش
تاکنون
به مختصات
وضعیت بالاییها
و شرایط
پایینیها و
گامهای
ضروری برای
پیشروی جنبش
را به اختصار
اشاره کردم.
در اینجا
ضروری است به
چند آموزه در
پیوند با
بدیل،
سازماندهی و
روش نبرد با
رژیم اسلامی
که به سهم خود
میتوانند به
مانعی برای
شکوفایی
مبارزات مردمی
بدل شوند چند
نکته را
یادآوری کنم.
نه
گفتن لازم
است، اما کافی
نیست!
تجربه
انقلاب بهمن
یک درس درخشان
اگر داشته باشد
آن درس این
است که نباید
پیامدهای
مخرب حرکت همه
با هم و
نفی مناسبات
موجود بدون برخورداری
از برنامه
بدیل را
نادیده
انگاشت، و تحت
ضرورتهای
دیگر در پرده
محاق قرار
داد. وانگهی
تجربه
مبارزات دو
دههی اخیر در
مقیاس جهانی
نیز ابطال تز
همه با هم و
نفی وضع موجود
بی توجه با
بدیل جایگزین
را جلوهگر
ساخته
است.«نیروی
نفی» نیرویی
است صرفنظر
ناکردنی،
معهذا کاستی
خود را در
مرحله معینی
از مبارزات
رهاییبخش
مردمی نشان
داده است
نیوامی کلاین
که در دو دهه
اخیر در
مبارزه علیه
نئولیبرالیسم،
در دفاع از
محیط زیست به
یک چهره بینالمللی
تبدیل شده است
در یک جمع بند
صادقانه از
حرکتهای
مردمی اعتراف
کرده که «نه
گفتن »کافی
نیست. او در
کتاب خود در
جمعبندی از
«راه طی شده» و
فقدان تخیل و
تصویری
اثباتی از
دنیایی دیگر و
اثرات منفی
این رویکرد میگوید:
«از زمان
انعکاس فریاد
نه در سراسر
جهان پس از حوادث
سال 2008، جای
خالی این
ظرفیت تخیل و
تصور و این
توانایی تصور
جهانی بهشدت
متفاوتتر از
جهان حال حاضر
ما، به خوبی
احساس شده است...یکی
از دلایلی...که
باعث شد جنبشهای
پدید آمده(اعم
از «جنبش
اشغال میادین»
در اروپا تا تسخیر
وال استریت و
حتی انقلاب
مصر) به خوبی
درک کنند که
به چه چیزی نه
میگویند؛ نه
به حرص و آز
بانکداران،
نه به ریاضت
اقتصادی و در
مصر نه به دیکتاتوری.
اما آنچه
غالبا در این
حرکتها و
جنبشها حضور
نداشت، تصوری واضح
و دلربا از
جهانی فراتر
از این «نه
گفتن» بود...واضح
است که صرفا
تعیین خطوط
قرمز و گفتن«بس
است دیگر!»
کافی نخواهد
بود و بایستی
رویکرد موثرتری
اتخاذ کنیم. البته
درست که ما
باید این
کارها را نیز
انجام دهیم،
اما نیاز
داریم مسیر
معتبر و الهام
بخشی را به
سوی آیندهای
متفاوت ترسیم
کنیم» او
پیامد منفی
غیاب بدیل را
چنین برمیشمارد«سخن
نهایی این است
که در سال 2009 ما
نظریهپردازان
و سازمان
دهندگان
آماده
نبودیم، بسیاری
از ما منتظر
بودیم
تغییرات از
بالا ایجاد
شوند و تا
زمانی که بیشتر
ما دریابیم که
این تغییر به
هیچوجه کافی
و مناسب نیست،
این فرصت
منحصربهفرد
از دست رفته
بود و مدتی
بود که تی
پارتی در حال
خیزش بود».(1)
هم
اکنون در میان
اپوزیسیون
رژیم اسلامی
سلطنتطلبان
با سرمایهگذاری
بر عقل سیلم
که سرنگونی
رژیم اسلامی
به نفع همه
است و اختلاف
بر سر
جایگزینی
نباید به وحدت
کلمه در
مبارزه آسیب
بزند شدیدا
حول این سفسطه
سرمایهگذاری
کردهاند، و
خاک به چشم
افراد مستعد و
بی تجربه از نتایج
انقلاب بهمن
میپاشند.
سازماندهی
افقی لازم
است، اما کافی
نیست!
مبارزه
علیه استبداد
سیاسی حاکم بر
کشورمان برای
اینکه شاداب و
با آهنگی
مناسب به پیش
برود باید
اشکال مناسب
سازمانیابی
را در دستور کار
خود قرار دهد،
و هم هنگام با
برخی از توهمات
و افسانههای
رایج در باب
سازماندهی
تسویه حساب
کند. تجربه
مبارزات تودهای
نشان میدهد
شکلهای
سازمانیابی
پیوند وثیقی
دارند با
مضمون
فعالیتی که هر
تجمع و تشکل،
به آماج خود
تبدیل میکند.
این شکلها در
این یا آن
شرایط و در
این یا آن
مرحله از پیکار
سیاسی تغییر
میکنند و تحول
مییابند.
همانگونه که
مضمون فعالیت
یک تجمع و
تشکل امری
ثابتی به شمار
نمیروند.
شکلهای
سازمانیابی
به نوبه ی خود
امری خنثی و
منفعل نیستند،
و به سهم خود
میتوانند به
مضمون فعالیت
ترنم ببخشند
یا آن را
کژدیسه سازند.
هر مضمون
فعالیتی به
شکل سازمانیابی
خاص خود نیاز
دارد و در هر
قالب سازمانی نمیتواند
ظرفیت های خود
را متحقق کند؛
معهذا فراتر
از حد معینی،
شکلهای
سازمانیابی
به خودی خودی
نباید مورد
ستایش قرار
گیرند و به
امری رازآلود
تبدیل شوند. هر
شکلی از
سازمانیابی
به درجهای که
به شکوفایی
فعالیت خدمت
میکند درخور
اعتنا و ستایش
است.
یک رویکرد
مارکسیستی
باید در هر
شرایط متحول
از پیکار
سیاسی با
اشکال سازمانیابی
برخوردی
منعطف داشته
باشد. سازماندهی
عمودی یا افقی
شکلهایی از
سازماندهی
اند که هر
کدام از قدر و
منزلت خود
برخوردارند و
تحت هیچ
شرایطی به نفع
یکی و به ضرر
دیگری نمی انجامند.
به سخن دیگر یک شکل
از سازماندهی
مطلق و آرمانی
نمیشود، یا
مطابق مد روز
به تنهایی به
یک امر رهایی
بخش ارتقاء
پیدا نمیکند.
عصر
سازمانیابی
عمودی،
آمرانه از
بالا به پایین،
غیر پاسخ گو
با نهادهای
مرکزی دایمی
چه از لحاظ
نظری و چه از
حیث عملی سپری
شده است. این نوع
از
سازمانیابی
به هر دلیل و هدفی
که اتخاذ شود،
نه تنها به
هدفهای خود
دست نمییابد،
بلکه فراتر از
آن به انفعال
اعضای خود
دامن میزند و
ابتکار آنها
را نابود
میسازد.
بعد
از فروپاشی
شوروی و در
خلال سه دهه
تجربه مبارزاتی
مردم در سراسر
جهان هرجا
نبردی در سطح
تودهای و در
کف خیابانها
رخ داده
سازماندهی
افقی در آن
نقش موثری
ایفا کرده است.
از این رو
منزلت و شان
این نوع از
سازماندهی
تحت هیچ
شرایطی نباید
نادیده گرفته
شود و درسهای
آن مورد بیاعتنایی
قرار گیرد.
اما
در پاسخ به
تجربه منفی
سازمانیابی
عمودی،
آمرانه از
بالا به
پایین، غیر
پاسخ گو، گرایشی
دیده میشود که
شکل افقی و
شانه ای
سازمانیابی
را به تنها
شکل تشکیلاتی
برای همه
عصرها و سطحهای
فعالیت در همه
لحظه های
پیکار سیاسی تجویز
میکند و در
عمل به تقابل
بین اشکال
سازمانیابی
در می غلطد.
چنین رویکردی
در قبال سازمانیابی،
نه منعطف و
متنوع، بلکه
صرفا به یک
الگوی
تشکیلاتی
محدود
میماند.
این گرایش
واکنشی
وارونه در
قبال
سازمانیابی
عمودی از بالا
به پایین است
و یک جمع بند
انتقادی
نادرست از این
مدل به شمار
میرود. اگر
گرایش سازمانیابی
بورکراتیک به
انجماد
ابتکار اعضای
یک تجمع
میانجامد،
گرایش افقی از
هماهنگی و تمرکز
نیرو و گذار
به شکل عمودی
فعالیت همچون
امری حیاتی در
"روز قطعی
جدال" تن
میزند، و شیفته
روش افقی
فعالیت خود
باقی میماند.
ضرورت سازمانیابی
عمودی اولا از
این حقیقت بر
میخیزد که هر
تشکیلاتی از
حد معینی
گسترش یابد،
ناگزیر است از
میان خود
نمایندگانی
انتخاب کند و
سطح دیگری از
سازماندهی را
تعبیه کند تا
به یک نظر
قطعی برای
اقدام دست
یابد، تا
بتواند در
نبرد به شیوه
هماهنگ عمل
کند. ثانیا در
شرایط مبارزه
تهاجمی، بدون
تمرکز نمیتوان
حمله موفقیت
آمیزی را
سازمان داد؛
به قول
کلاوزوتیز
اگر مبارزان
عرصه نبرد
بخواهند هدف و
آماج بنیادی
استراتژی را
به طور فردی و
ذهنی تفسیر و
تعیین کنند،
این امر معنای
جز از هم گسستن
زنجیره اراده
ی جمعی ندارد.
ثالثا اگر سازماندهی
افقی برای حفظ
رهبران در
شرایط سرکوب،
یا مبارزه در
شرایط تدافعی
با خصلت نفی
نظامهای
استبدادی
انطباق دارد،
سازماندهی عمودی
برای مبارزه
با خصلت
اثباتی و بدیل
مناسبتر است.
رابعا
سازماندهی
عمودی برای
مبارزه طولانی،
پیوسته و با
خصلت ایجابی،
به سخن دیگر
برای تدارک و
تکوین و نقش
آفرینی نه به
مثابه مشاهده
گر منفعل
رخدادها،
بهتر عمل
میکند. و
بالاخره
اتخاذ تصمیم
در سازماندهی
عمودی در
شرایط
اضطراری- به
عنوان نمونه
لحظه حمله- به
مراتب از
سازماندهی
افقی کارآتر و
موثرتر است.
آصف بیات در
دوران پس از دو موج
درخشش
سازماندهی
افقی (سالهای
2011 و 2019) و در
مطالعه موردی
تجربه
سازماندهی در
سه کشور نکاتی
درخور تاملی
دارد که برای
بحث ما حایز اهمیت
است:
«آنچه در
تونس، مصر و
یمن رخ داد،
به اعتقاد من،
نه انقلاب در
معنای تجارب
قرن بیستم...
است و نه صرفا
اصلاح...بلکه
ترکیبی است
پیچیده و تناقضآمیز
از هر دوی اینها.
این انقلابها
قدرت اجتماعی
و خیابانی
عظیمی داشتند
ولی نتوانستند
اقتدار
حکومتی به دست
آورند؛
نتوانستند
حکمرانی کنند.
نسبتا مسالمتآمیز
و منظم ماندند
و تغییر
ساختاری کمی
به ارمغان
آوردند. در
این شرایط،
قلمروهای
سیاسی و اجتماعی
نسبتا باز و
کثرتگرا و
خواهان
دموکراسی
انتخابی باقی
ماندند، ولی
در برابر خطر
ضد انقلاب
آسیبپذیر
بودند.
انقلابیون تا
دلتان بخواهد
تاکتیک برای
بسیج مردمی
داشتند ولی
هیچ بینش و
استراتژی
تغییر و تحول
نداشتند. شکل
سازمانی نه
چندان بسته،
انعطافپذیر
و افقیای
اختیار کردند
ولی سازمانی
داشتند که از
چنددستگی و
تفرقه رنج میبرد.
راه اعتراض
مدنی را در
پیش گرفتند
ولی خطر
بازگشت گذشته
را نادیده
گرفتند. بیشتر
دغدغه
دموکراسی،
حقوق بشر و
حاکمیت قانون را
داشتند تا
بازتوزیع
دارایی و
عدالت توزیعی.
در نتیجه حاصل
کار در معنای
بسیج مردمی به
انقلاب میماند
ولی در معنای
تغییراتی که
ایجاد کرده به
اصلاح شبیه
بود. این
انقلابها در
این معنا اصلاحطلب
بودند که
انقلابیونی
که چنین
ماهرانه مردم
را بسیج کرده
بودند
نتوانستند
شکل سازمانی و
حکومتی را در
تصور بیاورند
که علیه آن
شوریده
بودند.اینان
یا توان هدایت
فرایند تغییر در
چارچوب
نهادهای
دولتی را
نداشتند یا
میل و علاقهای
به این کار
نداشتند». (2)
شبکههای
مجازی لازم
اند، اما کافی
نیستند!
تحولاتی
عمیقی که در
امر ارتباطات
و ارتباط راه
دور به وقوع
پیوسته نقش بی
بدیلی در خصوص
اطلاع رسانی
ایفا میکند.
پدیدههای
کنشگری
سایبری،
دیجیتالی،
تکوین شبکههای
مجازی، نوعی
ژرونالیسم بر
پایه شهروندی را
با سادهترین
ابزار اطلاعرسانی
نظیر موبایل و
ارسال آن در
شبکههای
تویتیر، فیس
بوک...به وجود
آورده است که
با انقلاب در
کشف ماشین چاپ
قابل مقایسه
است.
شبکههای
مجازی اگرچه
نقش موثری در
اعتراضات و
انقلابات
تودهای
داشته و
دارند، معهذا
در میزان
تاثیر آن دوران
جدید با خرافههای
شگفت انگیزی
همراه بوده
است. برخی حتی
تا آنجا
پیشرفته
بودند که این
عامل را به
عنوان عامل
تعیینکننده
انقلابات
معرفی میکردند.
ما بدون آنکه
به ورطه بحثهای
واکنشی در
غلطیم باید
توجه داشته
باشیم که شبکه
ارتباطی مردم
همیشه عنصر
مهمی در تکوین
انقلابات
بوده است و
بسته به نوع
تکنولوژی
ارتباطی در هر
مرحله از
فرآیند تولید
و ذائقهی
مصرفی،
پشتیبان آن
انقلابیون از
آن بهره گرفتهاند.
از این رو آفت
خطرناک در این
باره این است که
شبکههای
مجازی را در
برابر شبکههای
واقعی و پیوند
بین جنبشهای
آنها قرار
دهیم. عالیترین
شبکههای
مجازی بدون
مزاحمت دولتها
به تنهایی نه
میتواند
مردم را به
صحنه و میدان
نبرد بکشاند و
نه تنها با
همین عامل میتواند
پیروزی آنها
را تضمین کند.
به علاوه نقش
مخرب دولتها
را در از کار
انداختن این
شبکهها
نباید و نمیتوان
نادیده گرفت و
صرفا بر این
عامل شرطبندی
کرد.
تجربه خیزش
آبان ماه به
خوبی نشان میدهد
که در غیاب
شبکههای
واقعی
برنشسته شبکههای
مجازی از عامل
تسهیل کننده
به عامل منفی
تبدیل شود.
میزان تاثیر شبکههای
مجازی پیوند
وثیقی با
میزان شبکههای
واقعی مردمی
دارد. از این
روست که
گیلبرت آشکار
در جمعبندی
از تجربه
انقلابات
عربی در کتاب
با ارزش خود
میگوید:
«بدون
تجربهی
فشرده
مبارزاتی که
در تونس و مصر
در سالهای
پیش از قیام
اتفاق افتاد،
یا بدون شبکه
جنبشهای
سیاسی و
اجتماعی که در
این مبارزات
ساخته شد و
اساس انفجار
اجتماعی را
پایهریزی کرد،
یا بدون پیوند
بین شبکههای
«مجازی» و شبکههای
حقیقی که تجسم
آنها
فعالانی
هستند که به
هر دو حوزه
تعلق دارند،
قیام تونس و
مصر طی چند
هفته ابعاد
خارقالعادهای
را پیدا نمیکردند.
ابعادی که به
واسطهی آنها
در هر دو کشور
تا سرنگونی
مستبدان بدان
دست یافتند.»(3)
مانوئل
کاستلز در
کتاب خود ذیل
عنوان «شبکههای
خشم و امید
جنبشهای
اجتماعی در
عصر اینترنت»
که دفاع تمام
عیار از شبکههای
مجازی و نقش
آن را در
انقلابات
تونس، مصر،
انقلاب ظروف
آشپزخانهی
ایسلند، جنبشهای
خشمگینها در
اسپانیا،
اشغال وال
استریت مورد
واکاوی قرار
داده است خود
را ناگزیر میبیند
در عین ارزشگذاری و اذعان
به نقش بی
بدیل اینترنت بر
سهم واقعی آن
در تکوین
انقلابات و
جنبشها
بگوید:
«نقش
اینترنت و
ارتباطات
بیسیم در جنبشهای
اجتماعی شبکهای
شدهی کنونی
بسیار مهم
است. اما فهم
این نقش بر
اثر بحثی بیمعنا
در رسانهها و
محافل
دانشگاهی که
منکر حضور
فناوریهای
ارتباطی در
ریشههای
جنبشهای
اجتماعی است،
دشوار شده
است. البته
روشن است که
نه اینترنت و
نه هیچ فناوری
دیگری نمیتواند
منبع علیت
اجتماعی
باشد.جنبشهای
اجتماعی از
تناقضات و
تضادهای
جوامع خاص نشات
میگیرند و
انزجارهای
مردم و برنامههای
منتج از تجربهی
چندبعدی آنها
را بیان میکنند.
با وجود این،
ضروری است که
همزمان بر
نقش بسیار مهم
ارتباطات در
صورتبندی و
عملکرد جنبشهای
اجتماعی، چه
اکنون و چه در
طول تاریخ،
تاکید کنیم». (4)
جمعی
از اساتید و
پژوهشگران
دانشگاه
آمستردام
هلند با
همکاری برخی
از کارشناسان
و نویسندگان
عربی پژوهشی
را که محصول
کار جمعی آنان
بود ذیل عنوان
«از انعطافپذیری
تا شورش(تلاش
برای فهم
پدیدههای
انقلابهای
عربی)» منتشر
کردند که در
آن «تاثیر
فناوریهای
اطلاعاتی و
ارتباطی بر
کنشها و اقدامات
جمعی» را چنین
صورتبندی میکنند:
«پژوهشگران
بسیاری،
تاثیر فناوریهای
اطلاعاتی-ارتباطی
و سراچههای(سایتهای)
شبکههای
اجتماعی را بر
روی بسیج تودهها
و حرکتهای
جمعی که در طی
سال گذشته در
خاورمیانه
شاهد آن بودهایم،
تحلیل کردهاند.
یکی از بحثهای
مهم و زنده در
این زمینه این
است که نقش
این ابزارها
تا چه حد
تعیینکننده
بوده است.
وائل قونیم،
سازندهی
صفحه فیسبوک
"همه ما خالد
سید هستیم"،
در مصاحبهای
با سی.ان.ان میگوید:
اگر میخواهید
جامعهای را
آزاد کنید
تنها به آنها
دسترسی
اینترنتی
بدهید...لیزا
آندرسون در
موضعی کاملا
مخالف معتقد
است که انتشار
جهانی
اطلاعات که در
جریان قیامهای
عربی مشاهده
شد نه پدیدهی
جدیدی است و
نه نتیجهی
دسترسی به
اینترنت و
رسانههای
جمعی».
این
پژوهشگران
پس از معرفی
دو خوانش از
تاثیر فناوریهای
اطلاعاتی و
ارتباطی بر
کنشها و
اقدامات جمعی
این نکته را
پیش میکشند
که «اغلب
محققان در این
عقیده مشترک و
هم کلام هستند
که فناوریهای
اطلاعاتی و
ارتباطی باید
به عنوان یک
عامل تسهیلکننده
نه عامل تعیینکننده
برای اقدامات
و کنشهای
جمعی موفق
مورد توجه
قرار گیرد.» آنها
در خلال
مخالفت با
دوگانه سازی
کاذب رسانههای
سنتی در برابر
فعالیتهای
سایبری، نسبت
و رابطهی این
دو را چنین
مورد تاکید
قرار میدهند:
«با وجود
تمام این
قابلیتها،
فناوریهای
ارتباطی-اطلاعاتی
و سراچههای
شبکهسازی
اجتماعی
نباید به
عنوان یک نوشداروی
جدید برای
دموکراسی
تلقی گردد. اول
اینکه فناوری
در ذات خود
مسبب اقدام
جمعی نیست،
بلکه تنها میتواند
بر زمینه و
محیط آن تاثیر
گذاشته و فرم آن
را شکل دهد.
عوامل دیگری
مانند
سازماندهی جامعه
مدنی، جنبشهای
مخالف و حمایت
بینالمللی
نیز مهم
هستند» (5)
جنبش
مردمی
کشورمان برای
اینکه بتواند
مبارزه موثری
را علیه رژیم
اسلامی
سازمان دهد
باید به قول
زنده یاد
مسعود
احمدزاده هم
از شبکههای
مجازی و هم از
شبکههای
واقعی، هم از
شبکههای
سنتی و هم از
شبکههای
مدرن
ارتباطات
بهره بگیرد.
مبارزه
خشونت پرهیز
لازم است، اما
کافی نیست!
آرمانی
کردن یک شکل
مبارزه برای
هر شرایطی نه
از لحاظ نظری
موجه است و نه از
حیث عملی
رویکردی موفق
و کارآ. و به
تجربه میدانیم
بر اثر رسیدن
بنبست اشکال
مبارزه مورد
استفاده است
که مردم
مبارزه خود را
ارتقاء میدهند.
و باز بر اثر
تجربه میدانیم شکل
مبارزه را
غالبا رژیمها
هستند که به
مردم تحمیل
میکنند و مردم
تا جایی که
امکانپذیر باشد
تمایلی
ندارند هزینه
بالایی برای
مبارزه بپردازند
و تن سپردن به
این امر خود
نشان میدهد که
راهی برای عقب
راندن دشمن
باقی نمانده
است. از سوی
دیگر
ماجراجویی در
مبارزه، عدم
درک دوره های
مختلف
مبارزه؛ و بی
توجهی به توازن
قوا
نیز یک خطر
جدی است که
میتواند بر
دوام و بقای
جنبش آسیب جدی
و خردکننده ای
وارد سازد.
با
توجه به توازن
قوا و با
عنایت به این
مرحله از نبرد
مردم با رژیم،
ما در میدان
مبارزه بیش
از هر
چیز به درایت
و آیندهنگری
در مبارزه
نیاز داریم.
رژیم اسلامی
نظامی است
برآمده از
انقلاب، با
عبور از بحرانهای
متعدد، با
دستگاه سرکوب
تودرتو و
چندلایه که در
افق مشهود
نشانی از
تردید و دودلی
در میان آنها
مشاهده نمیشود.
آشکال خشونتپرهیز
مبارزه از
ظرفیت جذب
تودهی بیشتری
از مردم به
صفوف مبارزه
برخوردار است
در
این شرایط به
کارگیری
مبارزه مدنی
نافی مبارزه
انقلابی نیست،
بلکه برعکس
تقویتکننده
آن است.
وانگهی تکیه
یکجانبه بر
مبارزه انقلابی
مخصوصا در
آغاز توفان
بزرگ و بی
اعتنایی به
مبارزه مدنی
تدبیر سنجیدهای
نیست، و اساسا
این رویکرد به
جای پشتیبانی آن
را تضعیف میکند.
ما در عین حال
که باید از
اشکال خشونتپرهیز
مبارزه برای
تودهای شدن
هرچه بیشتر
مبارزه بهره
بگیریم، باید همزمان
افسانه گذار
از جمهوری
اسلامی را تنها
و انحصاری با
روشهای
مسالتآمیز
مورد نقد قرار
دهیم و ضرورت
حق دفاع از خود
در مبارزه ولو
به شکل
قهرآمیز را
مستدل سازیم.
مدافعان
ایدئولوژی
روش مبارزه
خشونتپرهیزی
بر این باور
اند که:
الف-برای
اهداف مشروع و
خیر انسانی نمیتوان
از روشهای
نامشروع بهره
گرفت.
ب-هدف
وسیله را
توجیه نمیکند.
ج-بهکارگیری
روشهای
خشونت آمیز
نقد ما را از
روشهای
خشونت آمیز
رژیمهای
مستقر بیمعنا
میسازد.
د-
قهر از
یک سازوکار
درونی برخوردار
است که دامن
کسانی را میگیرد
که آن را به
کار میبرد،
در نتیجه چه
از لحاظ نظری
و چه از حیث
عملی روشهای
قهرآمیز
مبارزه موجه
نیست.
تردیدی
وجود ندارد که
این رویکرد بر
برخی واقعیتهای
تاکنون موجود
تکیه میکند و
بر مسایل
حساسی انگشت
میگذارد که
هر جنبش معطوف
به رهایی باید
با وسواس با
آن مواجه شود.
اما این
رویکرد یا به
سخن درستتر
نگاه
ایدئولوژیک
به خشونتپرهیزی
هم به مولد
اصلی و هزینههای
گزاف انسانی
ناشی از
موجودیت رژیمهای
مستقر بیاعتنا
میماند، و هم
از نقطه نظر
عملی تجربه
برخی از
مبارزات
مردمی را که
از طریق
مسالمتآمیز
به اهداف خود
رسیدهاند،
اما با خشونت
هرچه تمامتر
دشمنان آزادی
مواجه شدهاند
نادیده میگیرد.
کافیست در این
باره به تجربه
شیلی دوران
آلنده مراجعه
کنیم تا بطلان
این تز که
صرفا با روشهای
مسالمتآمیز
میتوان به
دموکراسی دست
یافت را
مشاهده کنیم.
نه روش مبارزه
قهرآمیز فینفسه
تضمین میکند
هر مبارزهای
به هدف خود
دست یابد، و
نه مبارزه
خشونتپرهیز
میتواند
مانع هر
مبارزهای را
از پیش پای
خود بروبد. از
اینرو، گاهی
امتناع از بهکارگیری
روشهای قهرآمیز
مبارزه
پیامدهای
انسانی بهمراتب
زیانبارتری
از دست زدن به
این روش از
مبارزه دارد.
روش
مبارزه، روش
مبارزه است نه
هدف مبارزه.
از اینرو،
روش مبارزه
تحت هیچ
شرایطی نباید
جایگزین هدف
مبارزه شود.
روش مبارزه
امری است موقت
و تابع فراز و
فرود شرایطی
که مبارزه در
آن جریان
دارد. در حالی
که هدف
مبارزه، دستکم
در یک افق
زمانی مشهود،
بیتوجه به
لحظهی سیاسی
انحصارا از
سوی ماهیت
نیروی سیاسی
تعیین میشود،
نه از میزان
قدرت دو سوی
منازعه.
رویکرد
ایدئولوژیک
به شکل
مبارزه،
وسیله را از
هدف جدا میکند
و آن را به امر
غایی خود مبدل
میسازد. این
رویکرد پیوند
دیالکتیکی
وسیله-هدف را
از هم میگسلد،
و چونان ارزش
والایی به
وسیله میبخشد
که هدف مبارزه
به فراموشی
سپرده میشود.
درست برعکس
این رویکرد،
کسانی هستند
که بر هدفهای
مبارزه
متمرکز میشوند
و راههای
رسیدن به آن
را مورد غفلت
قرار میدهند.
از
این مساله که
بگذریم تعمیم
اصل عدم خشونت
برای همه
عصرها و دوره
های مبارزه
صرفا یک نگاه
ایدئولژیک به
این شیوه
مبارزه را
بیان میکند.
حتا اگر به
منشور حقوق
بشر نیز تاسی
بجوییم در آن
جا نیز دفاع
به شیوه
قهرآمیز علیه
زنگی مست
انکار نشده،
بلکه برعکس حق
دفاع امری
مشروع تلقی
شده است. به قول
شاعر
ترحم بر
پلنگ تیز
دندان
ستمکاری
بود بر
گوسپندان
تجربه
مبارزات مردم
در کشورهای
مختلف نیز برخلاف
افسانه رایج
این تز را
تایید نمیکند.
از باب نمونه
ماندلا
نیز در
شرایطی معینی
نه تنها با
اصل دفاع از
خود قهرآمیز
مخالفت
نمیکند، بلکه
آن را تجویز
میکند. او با
استفاده از یک
ضربالمثل
آفریقایی در
یک جلسه ی
کنگره ملی
افریقا در این
باره میگوید:
"حملات
جانور وحشی را
با دست خالی
نمیتوان دفع
کرد". یا در
جایی دیگر
میگوید "در
زندگی هر ملتی
زمانی فرا
میرسد که تنها
دو گزینه باقی
میماند: تسلیم
یا نبرد. آن
زمان اینک
برای آفریقای
جنوبی فرا
رسیده است. ما
تسلیم
نخواهیم شد و
چاره دیگری جز
این نداریم که
در دفاع از
مردممان،
آینده مان، و
آزادی مان با
همه وسایلی که
در توانمان
است مقابله به
مثل کنیم.
حکومت مسالمت
جویی جنبش ما
را نشانه ضعف
تلقی کرده
است؛ روش پرهیز
از خشونت ِ
مردم چراغ
سبزی برای
اعمال خشونت
حکومت به حساب
آمده است...
ما
برای آزادی
مردم این کشور
در مسیر تازهای
گام گذاشته
ایم. سیاست
زور، سرکوب، و
خشونت حکومت
دیگر تنها با
مقاومت
مسالمت آمیز
روبه رو
نخواهد شد!
این گزینه ما
نیست! این را
حکومت ملی
گرا[حزب ملی]
به ما تحمیل
کرده است که
هر گونه
تقاضای مسالمت
آمیز مردم را
برای حقوق و
آزادی رد کرده
و آن را با زور
و باز هم زور
بیشتر پاسخ
داده است!". (6)
در
پیوند با روش
مبارزه به چند
نکته باید
توجه کرد:
خاستگاه
مخالفت با
انقلاب و
مبارزه
فراقانونی و
توسل به اشکال
مبارزه ی
مبتنی بر دفاع
فعال عمدتا از
سوی اصلاحطلبان
و اپوزیسیون
نزدیک به
حاکمیت بر
میخیزد. در
این شرایط،
محدود کردن مبارزه
در چارچوب
نظام یا فراتر
رفتن از آن به یکی
از مسایل داغ
جنبش تبدیل
میگردد. چپ
باید در زیر
گرد و خاکی که
اصلاحطلبان
در عقیم کردن
مبارزه بر پا
میکنند هسته اصلی
پلاتفرم
سیاسی آنها را
مورد نقد قرار
دهد و پوسته
ظاهری اختلاف
بین قهر و
مسالمت را بر
مساله مرکزی
منازعه یعنی
مبارزه در
چارچوب نظام
مستقر یا
مبارزه علیه
چارچوب نظام
مستقر کانونی
کند و در عین
حال با گفتمان
آن بخش از
اصلاحطلبان
دست و پنجه
نرم کند که از
پروژه ی جمهوری
تمام عیار
دفاع میکنند
اما با هر نوع
مبارزه
قهرآمیز
مخالفت
میورزند. "نزاع
اصلی" چپ و
نیروهای
اصلاحطلب نه
به سر ضرورت
مبارزه برای
اصلاح یا ستایش
رمانتیک از
مبارزه
قهرآمیز است،
بلکه محل دعوا
اساسا بر سر
ضرورت
فرارفتن از
تغییرات جزیی
و تغییر کلیت
نظام است.
مخالفان
انقلاب و روش
مبارزه
قهرآمیز به
عنوان یک
تاکتیک غالبا
در حین
مرزبندی با
برخوردهای
ایدئولوژیک
با این مسایل،
خود به شیوه
ها و شکلهای
مبارزه
رویکرد
ایدئولوژیک
دارند و
رهیافت
فراتاریخی،
غیرسیاسی به
روش مسالمت
آمیز مبارزه
از خود نشان
میدهند. برای
آنها کارایی و
موثر بودن شکل
مسالمت آمیز
مبارزه نیست
که در نبرد
برای
دموکراسی
کارساز است بلکه
خود روش
مسالمت است که
در مبارزه از
اهمیت وافری
برخوردار است.
آنها یک روش
مبارزه را که
در مقطع معینی
از زمان از
کارآیی
برخوردار است
به هر جنبش و
هر حرکتی در
هر نقطه ای از
زمان و برای
هر شرایط
سیاسی تعمیم
میدهند.
خنثی
کردن این
گفتمان در
شرایط کنونی
یکی از وظایف
نیروهای چپ و
رادیکال به
شمار میرود.
چپ بدون آن که
به نحو
رومانتیک از
روش قهرآمیز
مبارزه ستایش
به عمل آورد
باید
محدودیتهای گفتمان
و برخوردهای
ایدئولوژیک
مدافعان نظم
مستقر را نشان
دهد. از این رو
خنثی کردن
گفتمانهای
اصلاحطلبانه
در سطح نظری
به ضرورتی حیاتی
برای پیشروی
جنبش بدل شده
است.
از
سوی دیگر
ماجراجویی در
مبارزه، عدم
درک دوره های
مختلف نبرد؛ و
بی توجهی به
توازن قوا نیز
خطری مهلکی است که
میتواند بر
دوام و بقای
جنبش آسیب جدی
و خُردکننده
ای وارد سازد.
از
این رو تا فرا
رسیدن به
مرحله تعرض
سیاسی تمامعیار
دعوت مردم به
روی آوری به
مبارزه
تهاجمی و
رودررویی
آشکار با
نیروهای
سرکوب رژیم
ماجراجویی
آشکار و دارای
پیآمدهای
خطرناک است. تنها
در اوج محاصره
سیاسی رژیم و
در لحظه های فروپاشی
دستگاه سرکوب
و برای درهم
شکستن مقاومت
مذبوحانه
بخشهایی
سرسخت آن
میتوان و بنا
به ضرورت حمله
و تعرض را در
دستور نهاد.
باید به یاد
داشت که با
مبارزه
تهاجمی
نمیتوان و
نباید بازی
کرد. این حرف
به معنای نفی
مقاومت فعال
در برابر
خشونت
ارگانهای
سرکوب رژیم نباید
تلقی شود.
امری که به
خوبی در حرکت
آبان ماه در
روحیه مردم
خود را نشان
داده است. در
شرایط کنونی
ما بیش از آن
که به رادیکالیزه
کردن روشهای
مبارزه نیاز
داشته باشیم
به تودهای شدن
مبارزه و
تعبیه
نهادهای تودهای
احتیاج داریم.
به علاوه
تاکتیک
نافرمانی مدنی
در اشکال
گوناگون به
خوبی میتواند
این محور
نیازهای روش
مبارزه را در
شرایط کنونی و
توازن قوای
حاضر تامین
کند.
در
پایان هیچ
انقلابی بدون
ایجاد شکاف در
درون دستگاه
سرکوب
نمیتواند به
پیروزی دست
یابد. از این
رو جنبش مردمی
باید تلاش کند
بر روی
سربازان و
پایه دستگاه
نظامی متمرکز
شود و آنها را
به سوی جنبش
جلب یا خنثی
کند. بی اعتنایی
به این نکته
با توجه به
نیروی سرکوب
ایدئولوژیک
رژیم اسلامی
میتواند
عواقب جبران
ناپذیری برای پیشروی
جنبش در بر
داشته باشد.
یادداشتها
و منابع:
1-«نه» گفتن
کافی نیست،
نیومی کلاین،
ترجمه محمدرضا
فرهادی پور،
فصل 11، کتاب
آمه.
کسی که در
سالهای
گذشته بیش از
هرکس دیگر بر
«نفی» پافشاری
میکرد جان
هالووی بود.
او میگفت:
«ما فریاد
بر میآوریم".
فریاد ما
فریاد تاثر، وحشت،
درد، خشم و
بیش از هر چیز
فریاد نفی
است. "نه" ...
"هدف این
کتاب(منظور
تغییر جان
بدون کسب قدرت
است) تقویت
منفیت است به
منظور
جانبداری از
مگسی که در تار
عنکبوت
گرفتار آمده
است، به منظور
رساتر کردن
فریاد".
مراجعه کنید
به جلد اول،
دوم و سوم کتاب
معرفی و نقد
آرای جان
هالوی در نشر
بیدار.
رفقا
پیران آزاد،
اصغر ایزدی،
تقی روزبه در
نوشته
مشترکشان تحت
عنوان «دوران
بدون بازگشت؛
نگاهی به روند
مبارزه برای
رهائی» کماکان
در کادر فکری
جان هالووی
همان رویکرد ملالآور
را تکرار میکنند:
«ما براین
باور هستیم که
مبارزه مردم
با تمرکز به
سرنگونی
رژیم، به
عنوان دشمن
مستقیم و رودر
روی مردم، همچنین
با نه گفتن به
جنگ و مداخله
قدرت های بزرگ
جهانی، صدای
سوم را بازتاب
دهیم».
2-انقلاب
بدون
انقلابیون درک
معنای بهار
عرب، آصف
بیات، اندیشه
پویا شماره 46.
محدودیت
سازماندهی
افقی پس از دو
موج مبارزات
تودهای(2011 و 2019)
حالا به یک
فاکت واقعی
تبدیل شده است
اما هستند
رفقایی که
کماکان این
شکل از
سازماندهی را
آرمانی میکنند
و هم چون یک
ایدئولوژی
مقدس بدان
مینگرند. رفقا
پیران آزاد،
اصغر ایزدی و
تقی روزبه که
جمعا 150 سال سابقه
مبارزاتی
دارند در
مقالهای که
از عنوانش بوی
جبرباوری به
مشام میرسد
رویکردی را در
قبال
سازماندهی
افقی به نمایش
میگذارند که
بسیار حیرتانگیز
است. آنها در
این باره میگویند:
«همه این
مبارزات از
نظر
سازماندهی در
خودجوشی و حذر
از
سانترالیزه
شدن، نماینده
پذیر نبودن و
رد اتوریته،
در عین حال
شبکهای و افقی
بودن
سازمانیابی،
حذر از هژمونی
در درون جنبش،
راه دادن
یکسان به
مسایل و
مطالبات بخشهای
مختلف مردم و
استفاده از امکانات
ارتباطی
اینترنتی،
اشتراک زیادی
دارند. اغلب
این ویژه گیها
را به
درجات مختلف
در خیزشهای ۹۶
و ۹۸ شاهد
بوده ایم،
چنانکه در
خیزشهای
مردم عراق و
لبنان وضع بر
همین روال
است.»
دوران
بدون بازگشت؛
نگاهی به روند
مبارزه برای
رهائی پیران
آزاد، اصغر
ایزدی، تقی
روزبه
به
نظر میرسد
باید منتظر
بمانیم تا همهی
مدافعان
پیشین این
ایدئولوژی
یکی پس از دیگری
متنبه شوند،
آنگاه این
رفقا از این
ایدئولوژی
دست بکشند.
3-واکاوی
ریشهای خیزشهای
عربی، گیلبرت
آشکار، ح.
ریاحی در نشر
بیدار.
4- «شبکههای
خشم و امید
جنبشهای
اجتماعی در
عصر اینترنت»
مانوئل
کاستلز ترجمهی
مجتبی
قلیپور، ص 193. نشر
مرکز.
5- از انعطافپذیری
تا شورش(تلاش
برای فهم
پدیدههای
انقلابهای
عربی، پائول
آرتز/پیتر
وندایک/اریش
کلمن/جورت
استیتما/غسان
دهان، ترجمهی
رضا التیامی
نیا، علیرضا
سمیعی
اصفهانی، ص 84-82. انتشارات
تیسا.
6- تبعیض
نژادی در
آفریقای
جنوبی، مایکل
جی. مارتین،
مهدی حقیقت
خواه، ص 55. برای
آشنایی با یک رویکردی
اصولی در باب
روش مبارزه
خواننده علاقمند
میتواند به
مقاله
خواندنی
«گاندی و
مبارزه مسالمتآمیز،
از رفیق هدایت
سلطان زاده
مراجعه کند.
منبع
https://www.rahkargar.com/index.php/siasitheoric/1349-2020-02-08-22-45-36?fbclid=IwAR1R5qqlDc5T6pgVPQi1PlGbU_20HioL-fB45qaAl7W7oKWMcAOg2JaWcCE