چه کسی
باید از
اعتراضات
کارگری حمایت
کند؟
میخک
۲۳
فروردین
۱۳۹۱
سال جدید
با اعتصاب و
اعتراض
کارگری آغاز
شده است.
اعترض به
اخراج یک شبه؛
اعتصاب برای
حقوقهای تا
هشت ماه عقب
افتاده؛
اعتراض
کارگرانی که
اول سال پشت
در کارخانه
ماندند. با یک
حساب سرانگشتی
میتوانیم
ببینیم که
نزدیک به سه
هزار کارگر در
اعتراضات چند
روز اخیر
درگیر بودهاند.
زیاد بودن
شمار معترضان
اما دلیلی
برای افتخار
نیست، مایه
افسوس است.
کارگران،
هرچند پر
شمار، از پیش
بردن خواستهای
خود بازماندهاند،
زیرا زمانی و
به طریقی دست
به اعتراض زدهاند
که دیگر کار
از کار گذشته
بود.
برای این
که بیش از شش
صد کارگر را
به کارخانه راه
ندهند کافی
بوده است که
نگهبانان را
عوض کنند و در
را ببندند.
همین. و اخراج
تمامی کارگران
یک کارخانه
دیگر به سادگی
با گفتن این
که قراردادتان
تمدید نشده به
انجام رسیده
است. و اینها
هیچکدام
تازگی ندارد.
چیزی که شاید
تازگی داشته باشد،
شتاب جدید این
روند است. اما
این شتاب، شتاب
“اعتراض”
نیست، شتاب
فلاکتی است که
هر روز بیشتر
دامنگیر ما
میشود.
زیر بار
سیاست خصوصیسازی،
تحریم، و
واردات، کمر
تولید شکسته
است و با
ادامه تحریمها
و خاصه خرجیهای
جناحهای
حاکم که در
شرایط بحران
به دنبال
یارگیری از
بین صاحبان
سرمایه
هستند، بحران
تولید بیشتر
از این هم
تشدید خواهد
شد: در واقع
گفتار خامنهای
در ابتدای سال
نو که آن را
سال تولید ملی
خواند، وعده
شومی بود به
تیرگی بیسابقه
وضع تولید.
چنان که
پیداست وضع از
این هم بدتر
خواهد شد و
این یعنی
کارگران
بیشتری اخراج
و بیکار میشوند.
و باز هم قابل
پیش بینی است
که رفتن به در مجلس
ضد ملی و نامه
دادن به احمدینژاد
و امثال او جز
این که
کارگران را
سرخورده و
فرسوده کند
حاصلی نخواهد
داشت. سر
دواندن و خسته
کردن و پراکندن
مردم کمترین
تخصص دستگاه
سرکوب است.
پس چه باید
کرد؟ چه کاری
از دست
کارگران برمیآید؟
چه کسی آنها
را پشتیبانی
خواهد کرد.
حقیقت این است
که در اوضاع
فعلی کارگران
از هیچ کس نمیتوانند
انتظار کمک
داشته باشند.
در زمین سیاست،
آن هم سیاست
بیش از پیش
کالایی شده
امروز ایران،
سیاست خشنی که
سرکوب درش حرف
اول را میزند،
کارگران
بیکاری که از
در بسته
کارخانه خود
رد نمیشوند،
چیزی برای
مبادله با
جناحهای
قدرت ندارند
تا انتظار
حمایتی از طرف
آنها داشته
باشند. جناحهای
مخالف هم همگی
چنان در ندانم
کاری و سرگردانی
خود گرفتارند
که نه ابتکار
عملی برای
پشتیبانی از
کارگران
دارند و نه
امکانی: جناحهای
مختلف
اپوزیسیون در
بهترین حالت
منتظرند که
کارگران از
سنگینی بار
فشار اقتصادی
به ستوه
بیایند و بی
آنکه مطالبه
خاصی داشته
باشند به کمک
اپوزیسیون در
خود مانده
بیایند.
چه کسی میماند؟
هیچ کس جز خود
کارگران. هیچ
کس جز کارگرانی
که نوبت اخراج
و بیکاری خود
را انتظار میکشند
نیست که درک و
انگیزهای
برای کمک به
کارگران دیگر
داشته باشد.
با اوضاع
فعلی
کارگرانی که
هنوز بر سر
کار هستند
نباید چندان
به این که بر
سر کار بمانند
امیدوار
باشند. سکوت و
نظاره
دیگرانی که
امروز اخراج
میشوند، فقط
بیکاری و
اخراج فردای
نظاره کنندگان
را آسانتر
خواهد کرد.
اعتصاب زمانی
معنا و فایده
دارد که از
جریان
انداختن کار
در جایی
اثرگذار باشد.
زمانی که
صنعتی
فروخته و
تعطیل شود یا
ورشکسته
گردد، دیگر نه
اعتصاب
معنایی دارد
نه اعتراض به
جایی میرسد.
کارگران
عمدتاً با
محافظهکاری
از دست زدن به
اعتصاب و
اعتراض در
حمایت از
کارگران دیگر
خودداری کردهاند
و این بیشتر
ضربه پذیرشان
میکند.
کارگران فکر
میکنند که
چنین اعتراضهای
حمایتیای
«سیاسی» خواهد
بود و با آن برخورد
خواهد شد. این
فکر البته
درست است:
اعتراض و
اعتصاب
کارگران در
حمایت از
کارگران دیگر بیشک
عملی سیاسی
است، اما این
درست همان
چیزی است که
کارگران باید
نه تنها با آن
کنار بیایند بلکه
آن را
بخواهند. تا
وقتی کارگران
به خاطر معنای
سیاسی کنشها
و مخاطراتی که
پیش رو دارند
از دست بردن
به آنها سر
باز زنند، نمیتوانند
سیاستی از آنخود
داشته باشند و
به این ترتیب
نهایتاً آلت دست
سیاست دیگران
خواهند بود.
وضع وخیم
اقتصادی اخیر
که فشار همه
جانیه آن بیش
از هر کسی بر
کارگران وارد
میآید فرصتی
است تا
کارگران برای
خود پا پیش
نهند و سیاست
خود را برای
خود شکل دهند.
محافظه کاری
کارگران برای
دور ماندن از
خطر «سیاسی
کاری» تنها
نتیجهای که
خواهد داشت
این است که
وقتی آوار بر
سرشان فرود
بیاید بی حفاظ
باشند، نه این
که آنها را از
خطر مصون نگه
دارد. تنها
راهی که ممکن
است بتواند از
ضربههای
بیشتر بر
کارگران
جلوگیری کند
اعتراضهای
گسترده
کارگری در
مخالفت با
گرانی و بیکاری
و اخراج
کارگران است.
این عمل
مسلماً عملی سیاسی
است، اما اگر
آگاهانه صورت
گیرد میتواند
سیاستی برای
خود کارگران
باشد، سیاستی
که در شرایط
فعلی برای
بقای کارگران
ضروری است.
برای باقی
ماندن کسی جز
کارگران به کارگران
کمک نخواهد
کرد.