پیش به
سوی ۲۵
بهمن٬ روز
خشمِ ایران
در
همبستگی با
انقلابِ عرب٬
انقلاب ایران
را ادامه دهیم!
آرش
عزیزی
شعلههای
انقلاب عرب که
در تونس گّر
گرفت و این
روزها در
میدان تحریرِ
قاهره درگیر
نبردی حیاتی
است که در دل
آن پا میگیرد
و قوام مییابد٬
فیالحال
سراسر جهان عرب
را در نوردیده
است. مخالفینِ
مارکسیسم٬ فکرِ
فراملی بودن
انقلاب را به
سخره میگیرند
و «رویابافی»
قلمداد میکنند
اما اگر یک
جای جهان باشد
که اکثریت
عظیم مردمش
خود آگاه
باشند که
سرنوشتشان
به هم گره
خورده است٬ آن
جهانِ عرب
است. چنانکه
در مقالهای
دیگر شرح دادهایم٬
جنبشهای
پیشروی جهانِ
عرب همیشه
خصلتی
فراکشوری و
فراملی داشتهاند
و خواستِ از
میان بردن
مرزهای
مصنوعی منطقه
به قدمتِ تمام
دوران معاصر
است.
امروز اگر
انقلاب تمام
جهان عرب را
در مینوردد
این تنها به
خاطر زبان و
پیشینهی
فرهنگی مشترک
نیست(گرچه در
اهمیت آنها
شکی نیست) که
بخاطر تشابه
فاحشِ تمام
دیکتاتورهای
فرتوتِ منطقه
است.
دیکتاتورهایی
که مردم واقعا
حق دارند آنها
را با فراعنه
مقایسه کنند:
تقریبا تمام
اینها٬چه
رئیسِ جمهور و
نخست وزیر
باشند و چه
شیخ و امیر و
پادشاه٬
دیکتاتورهایی
هستند که
چندین و چند
دهه است از یک
سو مورد حمایت
آمریکا٬
اسرائیل و
دولتهای
غربی بودهاند
و از سوی دیگر
ضمن سرکوب
مردم با مشت
آهنین٬ سیاستهای
نولیبرالی و
بازار آزادِ
سرمایهداری
مورد پسند غرب
را به اجرا در
آوردهاند که
نتیجهاش
چیزی جز فقر و
فلاکت عظیم
برای مردم
نبوده است (در
واقع اگر هم
دیکتاتوری
بود که کاملا
مطابق این
الگو نبود٬
مثل صدام
حسین٬ با حملهی
مستقیمِ
آمریکا
برکنارش
کردند).
اسلام
سیاسی٬
جمهوری
اسلامی و
انقلاب عرب
حمایت
آمریکا و
اسرائیل از
این رژیمها
معمولا با این
بهانه انجام
میشد که اگر
مشت آهنینِ
این دیکتاتورهای
«خیرخواه» و
«سکولار» در
کار نباشد٬ بنیادگرایان
اسلامی به
سرعت قدرت میگیرند.
از این رو
بسیاری پس از
سقوط بن علی
در تونس و
ادامهی
انقلاب در
مصر٬ میخواستند
رنگ اسلامگرایی
به این جنبش
بزنند.
اما این
تلاش
مذبوحانه مدت
چندانی دوام
نیاورد. از
خواستههای
مردم و ترکیب
جنبششان
مشخص بود که
اسلامگرایی
نه تنها در
تونس که حتی
در مصر (که
اخوان مسلمین
را به عنوان
یکی از سازمانیافتهترین
جریانات
سیاسی دارد) هم
جایی در میان
جنبش مردم
ندارد. به قول
اسلاووی ژیژک
«آننکتهی
شورشهای
تونس و مصر که
بیشک خیره کننده
است غیبتِ
فاحش
بنیادگرایی
اسلامی است.»
در واقع
نیروهای
سیاهِ اسلام
سیاسی نه فقط
در این کشورها
که در کل
منطقه چنان از
آتشِ این انقلاب
غافلگیر وآچمز
شدند که حتی
نتوانستند
حمایتی ظاهری
از آن به عمل
آورند. مثلا
وقتی مردمِ
نوار غزه تظاهراتی
در مخالفت با
حسنی مبارک
سازمان
دادند٬ دولت
اسلامیِ حماس
هم دقیقا دست
به همان کاری
زد که دولتِ
پروآمریکایی
فتح در کرانهی
غربی قبلا
انجام داده
بود: یعنی
سرکوب این تظاهرات
و دستگیری
فعالین آن!
با این
وجود رهبران
جمهوری
اسلامی٬ که
مسلما به
اندازهی
آمریکا و
اسرائیل از به
پا خواستن
میلیونی
مردمِ منطقه
در هراسند٬ میخواستند
تلاش کنند خود
را در حمایت
با این جنبش
نشان دهند.
آنها٬
بخصوص از زمان
احمدینژاد٬
تلاش کردهاند
با رواج
گفتمانی
پوپولیستی که
در ظاهر ضدامپریالیستی
و ضدآمریکا و
اسرائیل است
(اما در عمل
همدست و
حداکثر رقیبِ وفادارِ
امپریالیستها
در منطقه است)
حمایتی در
میان مردمِ
منطقه و
کشورهای
مسلمان کسب
کنند.
متاسفانه
باید گفت آنها
گاهی توانستهاند
تا حدودی در
این کار موفق
باشند (خامنهای
و احمدینژاد
در میان بعضی
از مردم این
کشورها اگر
محبوب نباشند
منفور هم
نیستند). این حتی
باعث شده جنبش
در ایران هم
همیشه متوجه
لزوم همبستگی
با مبارزات
مردم منطقه
نباشد و گاه
شاهد بودهایم
که شعارهایی
گمراهکننده
مثل «نه غزه٬
نه لبنان...» به
میانمان راه
پیدا کردهاند.
از این رو است
که ما همیشه
به لزومِ موضع
انترناسیونالیستی
جنبش در ایران
در همبستگی با
حرکتِ
زحمتکشان
منطقه و جهان
تاکید کردهایم.
رهبران
جمهوری
اسلامی٬ که
خودشان در
خباثت و استبداد
دستِ همهی
دیکتاتورهای
منطقه را از
پشت بستهاند٬
میخواستند
با اتکا به
چنین واقعیتهایی٬ مانور
دهند و خود را
حامی جنبش
نشان دهند تا
از یک طرف
محبوبیت آنرا
در ایران کاهش
دهند و از سوی
دیگر بین مردم
منطقه
محبوبیتی کسب
کنند. خودِ
جنابِ دیکتاتور
در روز ۱۵
بهمن در خطبههای
نماز جمعهی
تهران گفت: «پس
از سالها
مجاهدت
مشاهده میکنیم
که انعکاس
صدای انقلاب
اسلامی امروز
در مناطق
دیگری از جهان
اسلام با قدرت
و قوت شنیده
میشود» و
مدعی شد
«حوادث شمال
آفریقا٬ مصر٬
تونس و
کشورهای
دیگر...تحت
تاثیر انقلاب
اسلامی ایران
است».
بعضی
کارشناسان
گمان میکردند
که اگر هم
ریاکاریِ
نهفته در این
حرفها برای
مردم ایران
روشن و مسلم
باشد٬ شاید مردم
انقلابی سایر
کشورها هنوز
ماهیت رژیم
اسلامی را خوب
نشناخته
باشند و فریب
آنها را
بخورند. اما
در عمل معلوم
شد حنای آخوندها
برای مردمِ
هیچکجا دیگر
رنگی ندارد.
مردم
انقلابی تونس
و مصر
بلافاصله از
طرق مختلف
اعلام کردند
که حرکتشان
ربطی به
بنیادگرایی
اسلامی ندارد.
کار به جایی
رسید که حتی
اخوان مسلمین
نیز بلافاصله
مجبور شد برای
حفظ آبروی خود
اعلام کند:
«این قیام٬
انقلاب تمام
مردم مصر است٬
نه صرفا یک
انقلاب
اسلامی و انقلاب
مصر نیز
انقلاب همه
مسلمانان و
مسیحیان با
تمام گرایشها
و تمایلات
سیاسی مختلف و
متفاوت میباشد.»
قبلا نیز رهبر
اسلامگرایان
تونس٬ راشد
غنوشی ٬قسم
خورده بود که
«من خمینی
نیستم.»
یعنی
تعارفِ جناب
خامنهای نه
تنها با
موافقت مردم
تونس و مصر
مواجه نشد که
باز هم میبینیم
این آخوندهای
مستاصل حتی
توانِ جذبِ حمایت
نیروهای
اسلامگرای
منطقه را هم
ندارند!
انقلاب
مرز نمیشناسد
سوال
اساسی اما این
است که آیا
شعلههای
انقلاب به
جهان عرب
محدود میمانند؟
آیا تفاوتهایی
در ماهیتِ
سایر دولتهای
خاورمیانه٬
باعث میشود
آنها از این
موج انقلابی
در امان
بمانند؟
به قول
حمید دباشی٬
استاد
دانشگاه
کلمبیای نیویورک
و تحلیلگر
مسائل سیاسی
«نسیمِ آزادی
هیچ مرز ساختهی
استعمارگران
و نژادسازیشدهای
نمیشناسد».
در واقع از
ابتدا پر واضح
بود که اگر
انقلاب تونس و
مصر در ایران
متحدی داشته
باشد آن جنبش انقلابی
مردم ایران
است که در
تابستان ۸۸ به
پا خواست و
علیرغم وقفهای
که مدتی است
در آن ایجاد
شده همچنان در
دل جامعه حضور
دارد. در واقع
شباهتهای
بسیار زیادی
بین این دو
جنبش موجود
است.
باز هم به
قول حمید
دباشی «پیروزیهای
تونس و مصر
پیروزیهایی
برای جنبش سبز
در ایران
هستند چرا که
این فقط حضور
سنگین آمریکا
نیست که به
شدت نگرانِ
چشمانداز از
دست دادن
متحدین اصلی
خود در منطقه
است؛ بلکه
فرصتطلبیِ
جمهوری
اسلامی هم
دشمنان اصلی
خود را از دست
میدهد – و در
این منطقه از
دست دادن
دشمنان بدتر از
از دست دادنِ
دوستان است».
روزِ خشمِ
مردم ایران
«روز
خشم» اصطلاحی
بود که جوانان
انقلابی در کشورهایی
مثل مصر و
سوریه برای
اعلام روز
تظاهرات علیه
رژیم
برگزیدند.
خود همین
اصطلاح به
ایجاد
همبستگی بین
جنبش در ایران
و جهان عرب
کمک کرد.
جوانان ایران
خوب میدانند
که دلایل
بسیاری برای
خشمگین بودن
داشتند و
دارند! همین
خشم آنان بود
که در تابستان
۱۳۸۸ در ابعاد
میلیونی در
خیابانهای
تهران و سراسر
کشور سرازیر
شد. حملهی
رژیم به مردم
و کشتار آشکار
آنها در
خیابانها
شاید مدتی به
عمر آن افزود
اما خشمِ
نهفتهی مردم
را بیش از پیش
کرد. و
بالاخره آنچه
در دورهی
اخیر به این
خشم افزوده و
کیفیتِ
متفاوتی به آن
بخشیده قطع
یارانهها
است. این نکتهی
آخری است که
نشان میدهد
علیرغم تفاوتهای
ظاهری٬
جمهوری
اسلامی تفاوت
ماهوی با دیکتاتوریهای
مورد حمایت
غرب در منطقه
ندارد. در
واقع احمدینژاد
و خامنهای
دارند همان
سیاستهای
اقتصادی بانک
جهانی و صندوق
جهانی پول را پیاده
میکنند با
این تفاوت که
بحرانهای
اقتصادی
بسیار عمیق
رژیم ایران
باعث میشود
نتایج این
سیاستها
برای تودههای
زحمتکش ایران
حتی فاجعهبارتر
باشد.
این
انباشتِ خشم
باعث شد
جوانان ایران
خشمِخواهران
و برادران خود
در کشورهای
عربی را خوب
بفهمند و از
همان ابتدا
مشتاقانه
انقلاب عرب را
دنبال کنند.
با فرار بن
علی فریادِ
«تونس تونِس
(توانست)» در
ایران در
گرفت. با گسترش
انقلاب به
مصر٬ مردم حتی
در سطحی وسیعتر
آنرا دنبال
میکردند و
سرنوشت آنرا
با سرنوشت
انقلاب خود
پیوند میزدند.
موسوی و
کروبی در چنین
جوی وارد عمل
شدند تا از
این فضا بهرهبرداری
سیاسی کنند.
آنها از وزارت
کشور درخواست
مجوز برای
راهپیمایی در
روز ۲۵ بهمن
برای «همبستگی
با حرکتهای
مردمی در
منطقه بویژه
قیام
آزادیخواهانهی
مردم تونس و
مصر» کردهاند.
جوانان و
مردم مثل
همیشه درصدند
از این فضای بوجود
آمده استفاده
کنند تا دور
جدیدی از حرکتِ
انقلابی خود
علیه رژیم را
پیش ببرند.
«مبارزه
طبقاتی» از
خواست بر حق مردم
و جوانان برای
اعلام ۲۵ بهمن
به عنوان «روز
خشم»
حمایت میکند
و همگان را به
شرکت در این
حرکت فرا میخواند.
اتکا به
قدرتِ خود:
درس انقلاب
عرب برای
ایران
اما این
شورِ انقلابی
و اشتراکِ خشم
نباید تمام آن
چیزی باشد که
ما ایرانیان
از انقلاب عرب
میگیریم؛
بسیار مهمتر
آن است که با
پیشرفتن این
جنبش پرشکوه و
عظیم درسهای
آنرا فرا
بگیریم و در
مبارزات
خودمان به کار
بندیم.
اولین
درسی که
انقلابهای
تونس و مصر به
روشنی پیش روی
ما میگذارند
لزوم اتکا به
قدرت خود تودهها
و عدم خوردن
فریب «اصلاحات»
رژیم است. در
مصر میبینیم
که تمام
رهبرانی که
وعده داده
بودند تا پیش
از سقوط مبارک
با رژیم
مذاکره نکنند
(از البرادعی
تا اخوان
المسلمین) با
وعدههای
مبهم مبارک در
مورد تشکیل
کمیتهای
برای تغییر
قانون اساسی
وا رفتند و
پای میز مذاکره
رفتند. اگر
این رهبران یک
دهمِ عزم و
جزمِ تودهها
را نشان میدادند٬
مبارک و رژیمش
تا بحال دهبار
سقوط کرده
بودند.
در ایران
نیز تا کنون
دیدهایم که
موسوی و کروبی
به روشنی ثابت
کردهاند بیش
از آنکه از
رژیم و
دیکتاتورهای
حاکم٬ که تا
دیروز بخشی از
آنها بودند٬
بترسند از
حرکتِ مستقیم
و انقلابی
تودهها میترسند
و میخواهند
مدام هر طور
که هست کارها
را از مجراهای
غیرتودهای
پیش ببرند.
درخواست
مجوز آنها
برای
راهپیمایی
روز ۲۵ بهمن٬
چنانکه حدس
نیز میشد زد٬
با مخالفت
شدید رژیم
مواجه شده. در
روز چهارشنبه ۲۰
بهمن٬ غلامحسین
محسنی اژهای٬دادستان
کل و سخنگوی
قوه قضائیه٬
در پاسخ به این
درخواست از آنها
خواست که در
راهپیمایی ۲۲
بهمن شرکت
کنند و روز
جدایی اعلام
نکنند.
سوال
اکنون این است
که نارهبرانِ
اصطلاحطلب
در مقابله با
این دستورات
چه میکنند؟
آیا مثل ۲۲
خرداد با لغو
تظاهرات از
چند روز قبل٬
پشت مردم را
خالی میکنند
و یا تحت فشار
مردم تظاهرات
را برگزار میکنند؟
مردم باید
ابتکار را خود
به دست بگیرند
و بدون اعتماد
به این
نارهبران
نیروی مستقل
خود را به جنگ
رژیم ببرند.
از درسهای
متعدد دیگری
نیز میتوان
نام برد اما
مهمترین آنها
اتفاقاتی است
که در هنگام
نوشتن این
مقاله در حال
وقوع هستند:
به میدان آمدن
وسیع کارگران
با اعتصابات
خود و تقاضای
آنها برای
کنترل
دموکراتیک
کارخانههایشان.
احساس غالب در
مصر این است
که با ورود این
اتحادیههای
کارگری به
عرصهی عمل
است که رژیم
مبارک باید
آواز قوی خود
را بخواند و
به کنار رود.
به قول آلن
وودز:«آنها
(دیکتاتورها)
شاید در صدر
ارتش و پلیس
باشند. اما (در
صورت اعتصاب
عمومی)تلفن و
برق و حمل و
نقل و سوخت و
غذا و آب
نخواهند داشت.
اعتصاب عمومی
در چنین
شرایطی همراه
با تظاهرات
های تودهای
خواهد بود و
مساله قدرت را
مطرح میکند».
نیروی
کارگران را
معمولا مردم و
جوانان به رسمیت
نمیشناسد...
مگر در زمانی
که آنها
واقعا وارد
عمل میشوند و
قدرت واقعیشان
بر همگان
آشکار شود.
طبقه
کارگر مصر یکی
از
قدرتمندترینهای
کل منطقه است
و همین است که
آغاز
اعتصابات آن (در
روز ۱۷ام پس
از آغاز
انقلاب) نه
تنها تیتر همهی
رسانهها را
پر کرده که
موجب نگرانی
همه٬ از
اپوزیسیونداخلی
تا
امپریالیستها
شده است. فقط
به یک مورد
اعتصاب
کارگران شرکت
کانال سوئز که
در شهرهای
سوئز٬ پورت
سعید و
اسماعیلیه
برقرار است
فکر کنید. ۴۰
درصد از کل
حمل و نقل
جهان از این
کانال میگذرد
و این حرکت
کارگران
بلافاصله
تمام بازرگانی
جهان را تکان
میدهد.
اما مهم نه
تنها نفسِ
اعتصاب
کارگران مصر
که خواستههای
انقلابی است
که آنها پیش
رو گذاشتهاند.
مثلا به
خواستههای
کارگران آهن و
فولاد حلوان
توجه کنید. آنها
فراخوان دادهاند
که روزِ جمعهی
این هفته به
سمت میدان
تحریر راهپیمایی
میکنند و
خواهان مواد
زیر میشوند:
•ـ برکناری
فوری مبارک و
تمام چهرههای
رژیم و
نمادهای آن
•ـ مصادرهی
ثروت و املاک
تمام نمادهای
رژيم و تمام
کسانی که فاسد
بودنشان ثابت
شود از طرف
منافع تودهها
•ـ استعفای
فوری تمام
کارگران از
اتحادیههای
کارگری که به
دست رژیم یا
مربوط به آن
هستند و اعلام
اتحادیههای
مستقل و تدارک
فوری کنفرانس
عمومی برای انتخاب
و تشکیل آن
•ـ در
اختیار گرفتن
شرکتهای
دولتی که
فروخته یا
تعطیل شدهاند
و اعلام ملیسازی
آنها از طرف
دولت و ایجاد
اداره جدیدی
برای ادارهی
آنها با شرکت
کارگران و
متخصصین
•ـ تشکیل
کمیتههایی
برای نظارت بر
کارگران در
تمام نقاط کار
و نظارت بر
تولید و توزیع
قیمت ها و
دستمزدها
•ـ فراخوان
به مجمع
موسسان از
تمام طبقات و
گرایشات مردم
برای پیشنویس
قانون اساسی
جدید و انتخاب
شوراهای مردم
بدون انتظار
برای مذاکرات
با رژیم سابق
این دقیقا
همان خواستههایی
است که
مارکسیستها
پیش گذاشتند و
امروز همینها
از دلِ مبارزهی
واقعی
کارگران
بیرون میآید.
با همین
خواستهها
است که
کارگران میروند
تا در صدر
جنبشِ
ضددیکتاتوری
بنشینند و
انقلاب را تا
پیروزی
رهنمون کنند.
چنین عملی نه
تنها قطعیت
پیروزی
انقلاب که نوعِ
این پیروزی را
نیز تضمین میکند.
کارگرانی که
خود قدرت خود
را در عمل
دیدهاند٬
فردای سقوط
مبارک با وعده
و وعیدهای اپوزیسیونِ
رنگارنگ
بورژوای به
خانه نخواهند
رفت. آنها میروند
به سوی جامعهای
که با کنترل
حقیقتا
دموکراتیکِ
کل مردم اداره
شود. انقلاب
مصر با خواستههای
دموکراسی
انقلابی آغاز
شده است و تا
برقراری
دموکراسی
کامل اقتصادی
و سیاسی٬ که
نام دیگر آن
«سوسیالیسم»
است٬ از پا
نخواهد نشست.
در اوج
جنبش در ایران
نیز بوی خواست
اعتصاب عمومی
در هوا
پراکنده بود و
بسیاری از
مردم٬ بخصوص
آنها که در
حافظهی جمعیشان
نقش قاطع
کارگران نفت
در سقوط رژیم
شاه را به
خاطر میآورند٬
به کارگران به
عنوان رهبران
بالقوهی
انقلاب نگاه
میکردند. در
آن زمان
نوشتیم که
«گرچه
مارکسیستها
حامی جنبش اعتراضی
هستند اما این
جنبش به
اهدافش نمیرسد
مگر تظاهراتهای
خیابانی توسط
اعتصاب عمومی
کارگران ایران
پشتیبانی
شوند.» (آلن
وودز٬ ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹).
درستی این
حرفها امروز
بیش از هر
زمانی روشن
است. دیر یا
زود٬ جنبش در
ایران دوباره
اوج میگیرد.
نفس قطع
یارانهها باعث
میشود این
بار خواستهای
اقتصادی
بیشتری و شمار
بیشتری از
زحمتکشان و
کارگران در
جنبش مشارکت
کنند. طبقهی
کارگر٬ و
بخصوص بخش
سازمانیافتهی
آن٬ باید با
الهام از
نمونهی مصر
خود را در صدر
جنبش قرار
دهد: این راهِ
پیروزی است.
پیش به سوی ۲۵
بهمن!
زنده باد
انقلاب عرب٬
زنده باد
انقلاب ایران!