توازن
نیروها،
نابرابری
اراده ها
از بن
بست درسوریه
تا جنگ منطقه
ای
آلن
گرش،
لوموند
دیپلماتیک، ژوئن
2013
ترجمه
بهروز عارفی
در
حالی که
مقدمات
برگزاری
کنفرانس ژنو 2
دربارهء
سوریه فراهم
می شود،
پیروزی نیروهای
دولتی در
قصیره به کمک حزب
الله و نیز
تصمیم ایالات
متحده برای
کمک
تسلیحاتی به
شورشیان اوضاع نظامی را تحت تاثیر
قرار داده
است. نمی توان
پایان درگیری
ها را در
آینده نزدیک
پیش بینی کرد.
برعکس، کشمکش
دور تازه ای
با چهره ای
فرقه گرایانه
تر گرفته و در
همه منطقه
گسترش می یابد.
«آیت الله
خامنه ای،
رهبر انقلاب
اسلامی
ایران
با موعظه ای
از بالای منبر
مسجد بنی امیه
در دمشق به
آرزوی دیرین
خود خواهد
رسید. او
اعلام خواهد
کرد که به اتحاد
اسلامی که
ازمدت ها پیش
قولش را داده
بود، جامهء
عمل پوشانده
است. او با
کبکبه از منبر
پائین آمده و
بر سر کودک
بیچاره ای دست
کشیده و
روامداری
قدرتمندان
را [نسبت به
سُنی ها] نشان
خواهد داد.
سپس در کنار
علمای سُنی سوری
خواهد ایستاد.
با آن ها دست
داده و در
مقابل دوربین
های تلویزیون
ها که این
صحنه تاریخی را
ضبط می کنند، مچ
هایشان را با
همدیگر به هوا
بلند خواهند
کرد. (1)»
روز
بعد از پیروزی
ارتش سوریه در
قصیره، یک
سرمقاله نویس با
نفوذ سعودی با
جملات بالا
آیندهء فاجعه
بار جهان
اسلامی
را (به قول
خودش) بازگو
می کند که در
زیر ضربه های
«پارسی ها» و
شیعیان افتاده
اند.
در
همان زمان، در
لبنان، حسن
نصرالله
دبیرکل حزب
الله در یک
سخنرانی،
اعزام
رزمندگانش را
به سوریه
توجیه می کند.
اما او برخلاف
بشار الاسد،
می پذیرد که
«اگر بخش
بزرگی از مردم
سوریه از رژیم
حمایت می
کنند، بی تردید،
بخش بزرگ دیگر
با آن
مخالفند». از
دید او، این
بعد درونی فرعی
است و «لبنان،
عراق، اردن و
سراسر منطقه
هدف طرحی
امریکائی-اسرائیلی-تکفیری
(2)» واقع
شده است و باید در
برابر آن
مقاومت کرد، و
یکی از راه های
آن یاری به
رژیم دمشق است.
همان
گونه که گزارش
بسیار کامل
گروه بین المللی
بحران (3) توضیح
می دهد، بعد
از این، «جنگ
سوری در ابعاد
منطقه ای در
حال دگرگونی
به جنگ منطقه
ای حول سوریه
است». جنگ سردی
مشابه
با آن چه در سال
های دهه 1950 و 1960
مصر جمال
عبداناصر
متحد شوروی ها
و عربستان
سعودی متفق
ایالات متحده
را رو در رو
قرارداده
بود،
خاورمیانه را
تقسیم می کند.
اما، زمان
تغییر کرده
است:
ناسیونالیسم
عربی افول
کرده و گفتمان
مذهبی رواج یافته
و حتی
ماندگاری
دولت ها و
مرزهای ناشی از
جنگ اول جهانی
نیز زیر سوال
رفته است .
قربانی
اصلی این
درگیری سوریه
است که ده ها
هزار کشته،
میلیون ها
پناهنده بر جا
گذاشته و ساختار
صنعتی و
همچنین میراث
تاریخی اش
ویران شده
است. امیدی که
در بهار 2011 دمید
به کابوس بدل
شد. پس چرا،
امری که در
قاهره میسر شد،
در دمشق رخ
نداد؟
عزم
راسخ ایران و
روسیه
در
مصر، حسنی
مبارک، دست
کم به
دو دلیل با
آسانی نسبی
سرنگون شد.
نخبگان و لایه
های اجتماعی
مرتبط با دار
و دستهء حاکم
برای از دست
دادن
امتیازات
شان، واقعا
نگران نشدند،
والبته
نگرانی آن ها
برای جان شان
ازآن هم کمتر
بود. چه
بازرگانان،
چه افسران
عالیمقام ارتش
و یا مسئولان
سرویس های
امنیتی، همه
با آرامش خیال
پس از انقلاب
صف عوض کردند.
فقط اقلیتی –
آن هم به
کُندی و تردید
بسیار – به
دادگاه کشانده
شدند. از سوی
دیگر، عزل
مبارک در داده
های ژئو
پولیتیکی
منطقه، هیچ
دگرگونی
بوجود
نیاورد.
ایالات
متحده و عربستان
سعودی می
توانستند خود
را با
تغییراتی که آرزویش
را نمی کردند
اما، منافع
اساسی آن ها
را نیز تهدید
نمی کرد، وفق
دهند، به شرطی
که بتوانند به
این دگرگونی
ها جهت بدهند.
در
سوریه، وضع به
صورت دیگری
است. از همان
آغاز اعتراض ها،
استفاده
نامحدود
سرویس های
امنیتی از خشونت
به رژیم امکان
داد که ماه
های پرارزشی
برای
سازماندهی
خود زمان
بخرد. رژیم
اپوزیسیون را به
طرف نظامی شدن
و درگیری، و
حتی فرقه ای
شدن کشانید تا
بر ترس جناح
های مختلف مردم
بیشتر دامن
بزند: نه فقط
اقلیت ها،
بلکه همچنین
بورژوازی و
لایه های
متوسط شهری،
از گفتار
افراطی برخی
گروه های
اپوزیسیون و
نیز سیل جنگجویان
خارجی
با
کارگردانی
رژیم به هراس
افتادند.
به
همان میزانی
که جسدها بر
روی هم
انباشته می
شدند، هر دوره
انتقالی بدون
روحیهء
انتقام
ناممکن می شد،
و خواهی
نخواهی، قشرهای
نسبتا بزرگی
از جامعه با ترس برای
جان خود در
صورت پیروزی
«اسلامیست
ها»، به دار و
دسته اسد می
پیوستند.
مترسک اسلامیست آن چنان
می ترساند که
سال هاست آن
را در بسیاری
از پایتخت های
غربی تکان می
دهند،
و به سخنان
دمشق خطاب به
فرانسه
اعتبار می
دهد: «چرا در
سوریه به گروه
هائی کمک
میکنید در
حالی که در
مالی با آن ها
می جنگید؟»
رژیم
همچنین از
موضع
استراتژیکی
اش نسبت به دو
متحد اصلی خود
یعنی ایران و
روسیه نیز
بهره برده
است؛ این دو
کشور بسیار
مصمم تر از
کشورهای عرب یاغربی
دردرگیری
شرکت دارند –
اراده ای که
رقبایشان
راغافلگیر
کرد. به دیدهء
ایران، سوریه از
زمان انقلاب
1979، تنها متحد
مطمئن عربی به
شمار می رود
که در لحظات
دشوار از آن
کشور حمایت کرده،
از جمله در
مقابل تهاجم
عراق در سال 1980،
که همهء حکومت
های خلیج
[فارس] به
طرفداری از
صدام حسین
بسیج شده
بودند. در شرایطی
که انزوای
کشور در سال
های اخیر شدت
یافته و هدف
تحریم های
سرسختانه
آمریکا و
اروپا قرار
گرفته، و نمی
توان خطر
مداخله نظامی
اسرائیل و/ یا
امریکا را
نادیده گرفت. دخالت
جمهوری
اسلامی ایران
در سوریه،
اخلاقی نبوده
ولی گزینش
استراتژیکی
عقلائی است که
انتخاب حسن
روحانی، رئیس
جمهور جدید،
احتمالا تغییری
در آن نخواهد
داد. تهران با
گشایش اعتبار
برای بانک
مرکزی سوریه،
تحویل نفت،
اعزام کارشناسان
نظامی برای
نجات متحدش از
هیچ وسیله ای
کوتاهی نکرده
است. (4).
این
تعهد ایران را
واداشت تا با
توافق روسیه،
حزب الله را
به شرکت
مستقیم در
نبردها ترغیب
کند. درست است
که این حزب و
دبیرکل آن
بهانه آوردند
که هزاران جنگجوی
اسلامیست از
لبنان و دیگر
کشورهای عربی
به سوریه رو
آورده اند؛
اما چنین
مداخله ای فقط
تنش میان سنی
ها و شیعیان
را وخیم تر می
کند
(برخوردهای
مسلحانه در
لبنان افزا یش
یافته است) و
آب به آسیاب
واعظان سُنی
تندرو می ریزد.
کنفرانسی
که با شعار
«حمایت از
برادران سوری»
در 13 ژوئن 2013 در
قاهره برگزار
شد، به جهاد
دعوت کرد.
محمد مرسی
رئیس جمهوری
مصر در آن
شرکت کرد. او
که تا کنون نسبت
به این موضوع
جانب احتیاط
را گرفته بود،
قطع روابط
دیپلماتیک با
دمشق را اعلام
کرد. مسئله
قابل توجه در
این نشست،
برخوردهای
شدید بر ضد
شیعیان بود، و
از جمله از
سوی شیخ های
میانه رو.
نمایندگان
جامعه الازهر
قاهره،
بالاترین
نهاد اسلام
سُنی پرسید که
«مداخله حزب
الله که خون
بیگناهان را
در قصیره می
ریزد، چه
مفهومی
دارد؟
چرا آن ها به
این منطقه
رفته اند؟ این
جنگ علیه سُنی
هاست و دلیل
بر فرقه گرائی
شیعیان (5)».
اما،
دلایل دخالت
روسیه را باید
کاملا فراتر از
شخصیت
ولادیمیر
پوتین جستجو
کرد که البته مطبوعات
غرب آن را تا
حد کاریکاتور
کاهش داده اند.
اولین دلیل،
ارادهء مسکو
برای پایان
دادن به محو
آن کشور از
صحنه بین
المللی است.
برای
رازگشائی از
این دل
نگرانی، به
سخن یک
دیپلمات مصری
گوش می دهیم:
«غربی ها
هزینه اقدامات
شان را برای
منزوی کردن
مسکو پس از
فروپاشی
اتحاد شوروی
می پردازند.
بدین ترتیب که
به رغم توجه
خاص بوریس
التسین نسبت
به آنان، ناتو
(سازمان پیمان
آتلانتیک
شمالی) خود را
تا مرز های
روسیه گسترش
داد.» در مورد
مسئلهء
سوریه، به مدت
2 سال « غربی ها
به روسیه پیشنهاد
می کردند که بی کم و
کاست به طرح
آن ها
بپیوندند. این
امر واقع
گرایانه نبود.»
به
راستی ، تصویب
قطع نامه 1973
شورای امنیت
سازمان ملل
متحد در مورد
لیبی که به
خاطر حقانیت دادن
به مداخله
نظامی سرهم
شد، روسیه را
مارگزیده کرد
و نه فقط آن
کشور را – از آن
به بعد،
کشورهائی مثل
برزیل، هند،
آفریقای جنوبی
یا چین
در مورد قطع
نامه های
پیشنهادی
غربی ها در
مورد سوریه در
سازمان ملل
خویشتن داری
کرده اند.
سقوط رژیم
الاسد برای
کرملین شکستی
به حساب می
آید: این امر
به معنی پیروزی
جدید برای
اسلامیست ها
تلقی شده و
روسیه
را که
تبلیغات
وهابی های
فعال در میان مسلمانان
فدراسیون
روسیه را
نکوهش می کند،
با خطر سرایت
آن به اهالی
مواجه خواهد
ساخت.
در
برابر اراده
مصمم روسیه
–ایران،
پشتیبانی های
خارجی از
اپوزیسیون
متفرق و بی
نظم سوریه، غیرموثر
بوده و با
تصویر ارائه
شده از توطئه
ی بزرگ
«سعودی-قطری-
آمریکائی-اسرائیلی-سلفی» فاصله
بسیار دارد.
از ترکیه تا
عربستان
سعودی، از قطر
تا فرانسه، هر
کدام نقش
مطلوب خود را
ایفا کرده ،
مُراجعان خود
را تقویت و به
یکی کمک
رسانده و به
دیگری جواب رد
داده اند. در
آوریل 2013، به
یاری میلیون
ها دلار قطر و
با انتصاب
غسّان هیوت با
ملیت
امریکائی به
نخست وزیری
حکومتی
همان اندازه
«انتقالی» که پوشالی،
مضحکه به
نهایت خود
رسید. مداخله
بازرگانان
ثروتمند خلیج
فارس که با
هیچ استراتژی
دولتی تشابه
ندارد و از هر
نظارتی مصونند،
به آشفتگی
موجود افزود. (6)
سرانجام،
بسیار دشوار
ست که در میان
این همه جناح،
گروه، کتیبه
(واحدهای
رزمنده) که با
برچسب ساده و
فریبنده
«اسلامیست»
شناخته می
شوند، گیج
نشد؛ امری که
امکان می دهد
که گونه گونی
و اختلافات
سیاسی و
استراتژیکی
آن ها را
نادیده گرفت (7).
بدین ترتیب
جبهه النُصره
که خود را
وابسته به
القاعده می
داند، همان
قدر در غرب
ایجاد تشویش
می کند که در
عربستان
سعودی،
کشوری که در
سال های 2003 تا 2005
تا پای مرگ با
سازمان اسامه
بن لادن
مبارزه کرد.
این بیم و
نگرانی در سازمان
های سلفی نیز
وجود دارد. نادر
بکار، سخنگوی
بسیار رسانه
ای النور، عمده
ترین حزب سلفی
مصر، به ما
توضیح داد که
چگونه می توان
علف را زیر
پای القاعده
قطع کرد: «آن چه
ما
خواستاریم،
ناحیه پرواز
ممنوع هوائی است.
برای این که
خود
انقلابیون
پیروزی را
بدست آورند.
ما تعهد می
کنیم که کسی
از مصر نرود:
پیروزی فقط
باید از آن
سوری ها باشد»
بازی
بی برد و باخت
این
فریادهای
ناهنجار با
زوال ایالات
متحده تقویت
شد، چرا که
این دولت با
این که خواهان
سقوط رژیم
سوریه است،
اما پس از
شکست های عراق
وافغانستان
داوطلب ورود
در ماجراجوئی
خاورمیانه ای
نیست. ریچارد
هاس در
واشنگتن،
بهتر از هر
کسی این روحیه
را بازتاب می
دهد. این
همکار پیشین
جورج دبلیو بوش،
کتابی منتشر
کرده است با
عنوان سیاست
خارجی را باید
از کشور خود
شروع کرد: چرا
باید در آمریکا
نظم برقرار
کرد (8) استدلال
او چیست؟ مشکلات
داخلی، از
خرابی سیستم
حمل و نقل تا
کمبود کارگر
ماهر مانع از
اعمال رهبری
امریکا در سطح
جهانی ست.
بنابراین
تصمیم باراک
اوباما برای
تحویل سلاح به
شورشیان
سوریه را
چگونه باید
تفسیر کرد؟
استفاده ارتش
سوریه از گاز
سارین (این
موضوع مورد
مجادله است) (9)
که برپایه
گزارش
واشنگتن، صدوچهل
کشته از نود
هزار کشته این
کشمکش به آن
مربوط است، به
بهانه ای می
ماند. اما
بهانه برای
چه؟
سوریه
میدان نبرد
منطقه ای و
بین المللی
شده است و
هیچکدام از دو
اردوگاه نمی
توانند شکست قهرمانان
خود را
بپذیرند. پس
از موفقیت
حکومت در
قصیره،
ایالات متحده
می خواهد از
پیروزی رژیم
سوریه
جلوگیری کند،
که از سوی
دیگر بسیار
غیر محتمل است
چرا که بخش
بزرگی از
جمعیت کشور
رژیم را رد می
کنند. مردمی
که رادیکال تر
شده و چیزی
ندارند که از
دست بدهند. اما، نباید
این اراده را
به صورت
مداخله
گسترده و یا
حتی برقراری
ناحیهء منع
پرواز هوائی
یا اعزام
نیروهای
زمینی
برگرداند. چون
توازن قوا
برقرار است،
بن بست
احتمالا به
طول خواهد کشید
و با خود
ویرانی ها و
مرگ بیشتر
ببار خواهد آورد.
ولی همچنین،
خطر گسترش
کشمکش به همه
منطقه وجود
دارد که عنوان
گزارش «گروه
بحران بین المللی»
آن را چنین
خلاصه می کند:
«متاستاز
کشمکش سوری».
عراق،
اردن و لبنان
در کشمکش
گرفتار شده
اند. جنگجویان
عراقی،
لبنانی، سنی و
شیعه در سوریه
در مقابل هم
قرار دارند.
بزرگراه های
«شورشیان بین
المللی» (10) که از
افغانستان تا
ساحل [آفریقا]
سلاح و ایده
حمل می کنند،
بیش از حد
شلوغ اند. تا
زمانی که
طرفین خارجی
درگیری
کشمکش را به
منزلهء بازی
بی برد وباخت
بیانگارند،
مصیبت سوریه
ادامه خواهد
یافت. و آن هم
با خطر کشاندن
منطقه به
اغتشاش.
******
پاورقی
ها:
1 – جمال
خاشقجی،
الحیات ، که BBC Monitoring،
لندن، در روز 25
ژوئن 2013 بازتاب
داد.
2 – گفتاری
که بی بی سی
مونیتورینگ
در 15 ژوئن 2013 پخش کرد.
تکفیری ها
مسلمانانی را
که از سمتگیری
آنان پیروی
نمی کند، کافر
می خوانند.
3 – « Syria’s
metastsising conflictd », International Crisis Group (ICG), Bruxelles, juin
2013, www.crisisgroup.org
4 -
به
مقاله کریم
امیل بیتار،
«جنگ های
نیابتی در سوریه»
، لوموند
دیپلماتیک،
ژوئن 2013 مراجعه
کنید:
http://ir.mondediplo.com/article2003.html
5 – « Sunnit clerics shift stance on Syria, urge
jihad », BBC Monitoring, 14 june 2013 ».
6 – Cf. Joby
Warrick, « Private money pours into Syrian conflict as rich donors pick sides
», The Washington Post, june 15th, 2013.
7 – برای
درک بهتر مطلب
– البته در این
مدت، نقشه تغییر
کرده است - ،
نگاه کنید به: « Tentative Jihad
: syria’s fundamentalist opposition », ICG, 12 octobre
2012.
8 – Richard
Haass, Foreign Policy Begins at home : The Case for Putting America’s House in
Order, Basic Books, New York , 2013.
9 – به
بیانات
هیلترمن در
نیویرک تیمز
نگاه کنید: Joost Hilterman in Kareem Fahim, « Still more
questions than answers on nerve gas in Syria », The New York Times, june 13,
2013.
10 – به
نقشهء Philippe Rakacewicz
با
همین عنوان در
لوموند
دیپلماتیک ،
نوامبر 2007
مراجعه کنید .