«اعتماد»
از مشكلات و
مسائل سوختبران
سیستان و
بلوچستان
گزارش مي دهد
اينك
رنج سوخت بران
زهرا
روستا
يكي
براي تامين
هزينههاي
درمان پدر
بيمارش، يكي
براي مخارج
ازدواج، يكي
براي تامين
هزينههاي
تحصيل. همه
آنها براي
ادامه زندگي
به اين جدال
وارد ميشوند.
آنها خطر ميكنند،
خود را به
دورترين نقاط
مرزي ميرسانند
و هر بار به
سفري ميروند
كه شايد
بازگشتي
نداشته باشد.
سوختبران
استان سيستان
و بلوچستان،
مصيبتهايشان
كم از كولبران
كردستان نيست.
تاريكي شب و فرار
مداوم از دست
ماموران مرزي
و پليس پاكستان
اگر به تصادف
و آتش گرفتن
خودرو يا
افتادن در
چنگال دزدان
ختم نشود، در
نهايت ٣٠٠ تا
٤٠٠ هزار
تومان نصيبشان
ميكند. پولي
كه چندين روز
برايش خطر ميكنند
و اگر هزينههاي
خودرو را از
آن كم كنيم در
نهايت مبلغ
ناچيزي برايشان
ميماند. جادههاي
استان سيستانوبلوچستان
هميشه پر از
ماشينهاي
تويوتا
دوهزار بدون
پلاكي است كه
با سرعتي
ديوانهوار
در حركت هستند
تا از كورهراهها
بارشان را به
پاكستان و
افغانستان
برسانند.
احمد،
اهل خاش و
دانشجوي
دانشگاه آزاد
زاهدان است؛
مدتي به دنبال
كار ميگردد و
بعد از اينكه
از يافتن كار
نااميد ميشود
به گفته خودش
پي سوختبري
ميرود. ميگويد:
«دنبال كار
آبرومندي
هستم و به محض
اينكه كاري
پيدا كنم كه
بتوانم خرج
تحصيلم را
بدهم، سوختبري
را كنار خواهم
گذاشت. مردم
مناطق
مرزنشين راه
ديگري
ندارند، از
همين فرصتهايي
كه مرز باز
است استفاده
ميكنند تا
درآمد اندكي براي
امرارمعاششان
به دست
بياورند.» او
از نيروهاي
مرزي هم انتقاد
ميكند و ميگويد:
«كساني هستند
كه تانكر،
تانكر سوخت از
مرز خارج ميكنند
اما نيروي
انتظامي تنها
به فكر تعقيب
و تيراندازي
به تويوتاهاي
مردم عادي
است. سوختي كه
تانكرها جابهجا
ميكنند
چندين برابر
سوخت
خودروهاي
ماست.»
وهاب
قرار بود در
تابستان
امسال با دخترخالهاش
ازدواج كند؛
در ماههاي
منتهي به
ازدواج سعي
كرد با كار
كردن براي يكي
از خودروهاي
سوختبر پساندازي
دستوپا كند
اما دست و
پايش را در
اين راه از
دست داد. در
يكي از كورهراههاي
منتهي به مرز
تويوتاي وهاب
و صاحبكارش
واژگون ميشود،
صاحبكار فوت
ميكند و وهاب
دست و پايش را
همانجا جاي
ميگذارد،
ازدواجش به هم
ميخورد و او
كه نانآور
خانواده بوده
حالا خانهنشين
شده و به قول
خودش سربار
مادر و پدر
پيرش. اشك در
چشمهايش جمع
ميشود و ميگويد:
«كاش مرده
بودم و با پدر
و مادرم چشم
در چشم نميشدم.»
مردان
جوان مانند
وهاب كم
نيستند كه اگر
جانشان را در
اثر تصادف يا
تيراندازي
ماموران مرزي
از دست ندهند
در خودروهاي
آتشگرفته ميسوزند
يا عضوي از
بدنشان را از
دست ميدهند.
حميد ٣٤
ساله اهل
سراوان ميگويد:
«در روستاهاي
مرزي سمت ما
بيكاري بيداد
ميكند،
خشكسالي هم
دردي است روي
همه دردهاي
اين مردم. فكر
ميكنيد اگر
كاري با
درآمدي ناچيز
داشتم همسر وكودكان
خردسالم را
رها ميكردم و
خودم را به
دام مرز ميانداختم؟»
او از درگيريهايي
كه اين چند
سال با
ماموران مرزي
ايران و پليس
پاكستان
داشته، ميگويد:
«پول اندكي كه
ما دريافت ميكنيم
در واقع قماري
است كه روي
جانمان ميكنيم.
پسرعموي من در
تيراندازي
جانش را از
دست داد؛
افرادي را ميشناسم
كه در آن سوي
مرز گرفتار
شدهاند و
خانوادههايشان
ماههاست از
آنها خبري
ندارند.»
او
ادامه ميدهد:
«سوخت قاچاق
از مازاد
گازوييل
خودروهاي سنگيني
كه از استانهاي
ديگر بار ميآورند
و همچنين
جايگاههاي
سوخت تامين
ميشود. هر
بشكه گازوييل
در سراوان
حدود ٢٠٠ هزار
تومان است و
آن سوي مرز
قيمتش چند
برابر ميشود.
البته سود
اصلي به جيب
اربابان ميرود
و سهم ما
ناچيز است.»
سيستان
مانند
بلوچستان
در
منطقه سيستان
هم مانند
بلوچستان
مردم از روي
ناچاري به
قاچاق سوخت تن
ميدهند. محمد
٢٩ ساله، با
همسر و فرزند
يك سالهاش
ساكن تخت
عدالت است. او
مانند خيليهاي
ديگر از بسته
شدن مرز گلايه
ميكند. ميگويد:
« هامون كه
نبود مرز را
داشتيم. بعضيها
مجوز تجارت
داشتند، بعضيها
هم كه
نداشتند،
سوخت قاچاق ميكردند.
هر چه بود از
دزدي و قاچاق
مواد مخدر بهتر
بود.» در سال
١٣٨٨ ديوارهاي
مرزي براي
جلوگيري از
قاچاق سوخت،
مواد مخدر و
ورود اتباع
افغان، روي
مرز زابل
كشيده شد اما
اين ديوار، بسته
شدن درآمد روي
مردمي بود كه
همه هستيشان
را خشكسالي
گرفته بود و
مرز، مسيري
براي كسب معاششان
به حساب ميآمد.
براي خيليها
تجارت چند
گالن بنزين،
در لب مرز
تجارت مرگ شد
و با
تيراندازي
ماموران مرزي
كشته شدند. گلنسا
چند سال پيش
شوهرش را با
تيراندازي
هنگ مرزي از
دست داد. ميگويد
شوهرم كشته
شده حالا محل
درآمد او و
چهار فرزندش
پول يارانههاست.
مثل خيلي از
مردم اين
روستا و
روستاهاي ديگر
سيستان،
يارانه تنها
منبع كسب
درآمد است.
شايد اگر دولت
امكان قانوني
براي تبادلات
مرزي فراهم ميكرد
و در مكانهايي
از اين ديوار مسيرهايي
امن براي
تجارت آسان
قرار ميداد،
كمتر كسي به
سراغ قاچاق ميرفت.
پيامدهاي
خشكسالي
طبق
آمار غيررسمي
روزانه ٣ تا ٤
ميليون ليتر قاچاق
صورت ميگيرد
كه تنها حدود
١٠ درصد اين
مقدار كشف ميشود.
بخشي از اين
مقدار از
استان و بخش
بزرگتري از
آن از استانهاي
همجوار تامين
ميشود.
برخي
مسوولان
استاني ادعا
ميكنند كه
برخورد با
شهروند عادي و
كساني كه تنها
براي امرار
معاش اين كار
را ميكنند،
در دستور كار
نيست. چرا كه
خشكساليهاي
ويرانگر اين
سالها و نبود
صنعت و مشاغل
جايگزين
كشاورزي و دامداري،
معاش مردم را
با خطرات جدي
روبهرو كرده
است. مراجعه
به آمار
مهاجرت در سالهاي
اخير خود نشاندهنده
عمق فاجعهاي
است كه در
نقاط مرزي
ايران در حال
وقوع است. طرح
سوخت
مرزنشينان در
هيرمند و
سراوان نيز مطرح
شده بود تا
مردم در مناطق
مرزي بتوانند
با مجوز
قانوني و به
صورت كنترل
شده اقدام به
خريد و فروش
سوخت كنند كه
با توجه به
حجم بالاي
قاچاق سوخت به
نظر ميرسد
اين طرح نيز
بينتيجه
مانده است.
براساس
قانون مبارزه
با قاچاق كالا
كه در آن انواع
جرايم قاچاق
به صورت
تفصيلي تعريف
شده، وزارتخانههاي
مختلف ملزم به
ايجاد
زيرساختهاي
لازم براي
كاهش اين
مشكلات شدهاند.
بخشي از
اميدواري
مردم اين است
كه طرحهاي
عمراني، حملو
نقل ريلي و
توسعه صنايع و
معادن كه در
اين سالها در
استان سيستانوبلوچستان
در حال اجراست
بتواند وضعيت
مردم مناطق
مرزنشين را
بهبود بخشد و
لااقل بخشي از
سود و فرصتهاي
شغلي حاصل از
آن نصيب
مرزنشينان
بشود.
يك
جامعهشناس و
مدرس دانشگاه
ساكن اين استان درباره
فرهنگسازي
از راهكارهاي
چندگانه ميگويد:
«آموزش مردم
براي در نظر
گرفتن منافع
بلندمدت و صرفنظر
از منافع
كوتاهمدت و
آيندهنگري،
توسعه راههاي
امرارمعاش
مردم، ارزش
تلقي كردن كار
مشروع،
ضدارزش
دانستن ثروت
نامشروع و يك
شبه، نهادينهسازي
روحيه تلاش و
قناعت در
جامعه، نظارت
بر عملكرد
مالي
مسوولان،
ايجاد روحيه
خوداتكايي
جامعه و
افزايش
همبستگي
اجتماعي از
روشهايي است
كه از نظر وي
ميتواند حس
تعلق ملي
جامعه را
افزايش داده و
مردم را به
سمت زيست سالم
و دوري از كسبوكار
نامشروع سوق
دهد.»
اعتماد
ـ شماره
۳۹۰۹ | ۱۳۹۶ سه
شنبه ۲۸
شهريور
...............................
اعتماد
ـ شماره
۳۹۰۹ | سه شنبه
۲۸ شهريور۱۳۹۶
مازيار
مشتاق گوهري،
مستندساز در
گفتوگو با
«اعتماد» از
كساني ميگويد
كه زندگيشان با
قاچاق سوخت ميگذرد
داستان
سوختبران
مازيار
مشتاق گوهري،
مستندساز اهل
استان سيستان
و بلوچستان
است كه سالهاست
به ساخت فيلمهايي
در زمينه
فرهنگ، جامعه
و محيط زيست
اين استان
پرداخته. حضور
او در جشنوارههاي
ملي و بينالمللي
نه تنها با
كسب جوايزي
براي اين فيلمساز
زاهداني
همراه بوده،
بلكه تصاويري
بكر از زندگي،
جغرافيا و
فرهنگ سيستانوبلوچستان
را نيز به
نمايش گذاشته
است. او با توجه
به شناخت عميق
از جغرافياي
محل زندگي خود
برخلاف
بسياري از
فيلمسازان
غيربومي، توانسته
است تصوير
واقعيتري از
زندگي در
سيستان و
بلوچستان
ارايه دهد.
مشتاق به
تازگي جايزه
بهترين پژوهش
را براي ساخت
فيلم «زيمل
بلوچستان»
درجشن سينماي
مستقل ايران
دريافت كرده
است. همچنين پژوهشهايي
ميداني
درباره قاچاق
سوخت در استان
انجام داده و
در يكي از
سفرهايش با
رانندگان
خودروهاي
سوختبري
همراه شده
است. در اين
گفتوگو از
مشاهدات خود و
راهكارهاي حل
اين معضل ميگويد.
شما
در جريان قصههاي
مربوط به
قاچاق سوخت در
سيستان و
بلوچستان
هستيد، چرا
مردم به سراغ
قاچاق ميروند
و اصلا درآمد
حاصل از آن به
خطرهايش ميارزد؟
اختلاف
قيمت سوخت بين
ايران و
كشورهاي
اطراف باعث شده
قاچاق سوخت
طرفدار داشته
باشد، البته
اخيرا با كاهش
قيمت نفت، سود
حاصل از اين
كار كمتر شده
است. اما در
مورد اينكه
چرا مردم اين
كار را انجام
ميدهند،
دليل اولش
نزديكي به مرز
است. دوم
اينكه كار و
شرايط اشتغال
برايشان
فراهم نيست.
در اكثر
روستاها همه
خانوارها
پرجمعيت و
بيكار هستند
در منطقه
پتانسيل اقتصادي
بالقوهاي
وجود دارد كه
بالفعل نشده.
از امكانات
مرزي كه با
پاكستان و
افغانستان
داريم براي
بهبود زندگي
مردم استفاده
نميكنيم. در
مرزهاي ميلك و
پيشين هم تنها
تاجران بزرگ
از امكانات
مرزي استفاده
ميكنند؛
كساني كه به
صورت عمده
كالا وارد يا
خارج ميكنند.
در واقع مرز
سودي براي
مردم عادي
ندارد. سادهترين
مثال از
پتانسيلهاي
بالقوه
خرماست. تنوع
خرما در اين
استان بالاست
اما متاسفانه
حتي محلي براي
توليد بسته خرما
وجود ندارد و
خرماي
بلوچستان با
بستهبندي بم
به بازار عرضه
ميشود. من در
مسير قاچاق
سوخت با
رانندگان
سوختبري
همراه شدم؛
سفري كه ١٨
ساعت تا آن
سوي مرز طول
كشيد.
رانندگان از
دزدراهها و
كورهراههاي
پر خطر حركت و
در واقع با
جان خود بازي
ميكنند.
نهايتا براي
هر سفر مبلغي
بين ٣٠٠ تا ٤٠٠
هزار تومان
نصيبشان ميشود.
بماند كه حدود
١٠٠ هزار
تومان پول
سوخت خودروي خودشان
است و مبلغي
هم بايد براي
ساير هزينههاي
خودرو و خورد
وخوراكشان
كنار بگذارند.
گاهي
اوقات به آن
سوي مرز كه ميرسند،
مرز بسته ميشود
و مجبورند آن
طرف مرز
بمانند تا
دوباره مرز
باز شود. پس
سودشان در
برابر هزينههايي
كه متحمل ميشوند
مبلغ بسيار
ناچيزي است.
سوخت معمولا
از ماشينها و
ايستگاههاي
پمپ بنزين
خريداري و يك
جا دپو ميشود،
سپس از مركز
استان يا
شهرستانها
با ماشينهاي
مختلف مثل
پژو، وانت و
حتي پرايد به
خروجيهاي
مرز منتقل ميشوند
و وقتي مرز
باز است با
ماشينهاي
تويوتا از مرز
عبور داده ميشود.
هر
سفر چقدر طول
ميكشد و اين
هزينه براي چه
مدتي از زندگي
اين افراد
كافي است؟
اين
كار كاري نيست
كه هميشه
بتوان رويش
حساب كرد.
دايمي نيست.
سفري كه حدود
١٨ ساعت در
مسير رفت و ١٨
ساعت در مسير
برگشت طول
كشيد، تقريبا دو
روز. اما اين
زمان حداقلي
است و با توجه
به اتفاقاتي
كه در طول راه
ميافتد ممكن
است زمان سفر
بيشتر شود.
مبلغي هم كه
هر خودرو
دريافت ميكند،
ممكن است خرج
يك هفته، يك
ماه، يا بيشتر
براي يك
خانواده باشد.
بزرگترين
چالشهاي يك
خانواده كه
در كار قاچاق
سوخت است، چيست؟
مهمترين
چالش از دست
عضو خانواده
است. در مسيري
خطرناك حركت
ميكنند. خطر
واژگوني
خودرو و
اتفاقات خاصي
مثل پرت شدن
از دره يا حتي
گير كردن در
سيل، بايد با دزدان
و راهزناني كه
در كورهراهها
كمين كردهاند
مواجه شوند.
اين دزدان در
مسير برگشت
پولشان را ميگيرند.
اگر اين
اتفاقات
نيفتد ممكن
است در پاكستان
اسير دزدان يا
گرفتار
نيروهاي
امنيتي پاكستان
شوند، اگر
پليس پاكستان
دستگيرشان كند
خودرو و تمام
اموالشان را
مصادره ميكند
و افراد را
بعد از سه ماه
بازداشت با
دست خالي به
ايران بازميگرداند.
اين خطرات
شايد بهترين
حالت باشد. از
آن بدتر اين
است كه شخص جانش
را از دست
بدهد. اما
حالت بدتري هم
وجود دارد كه
گفتنش خيلي
تلخ است.
اتفاقاتي
براي افراد ميافتد
كه براي خود و
خانوادهشان
از مرگ هم
بدتر است.
تصادف ميكنند
و خودرو آتش
ميگيرد و
زندهزنده ميسوزند.
در بخش سوختگي
بيمارستان
امام علي (ع)
زاهدان
بسياري از اين
افراد يا
بستري هستند
يا بايد براي
بازگشت اندكي
از سلامتيشان
عملهاي
جراحي متعددي
انجام دهند.
كسان ديگري هم
هستند كه فلج
شدهاند و
ديگر قادر به
انجام كار
نيستند. اينها
بزرگترين
آسيبهايي
هست كه به
خانواده اين
افراد و حتي
جامعه وارد ميشود.
با
توجه به
تجربيات شما
چه اقداماتي
براي بهبود
زندگي مردم
اين منطقه ميتوان
انجام داد؟
برخي هم اين
موضوع را مطرح
ميكنند كه
مردم مناطق
مرزنشين به
قاچاق عادت كردهاند،
اين حرف درست
است؟
اين
حرف فقط براي
پاك كردن صورت
مساله گفته ميشود،
اينكه
بخواهند توپ
را در زمين
مردم بيندازند
درست نيست.
همه نقاط مرزي
دنيا با مقوله
قاچاق به صورتهاي
مختلف درگير
هستند. ما هم
مثل باقي جاها
با اين مساله
در مرزمان
مواجه هستيم.
دو كشور در
كنار خود
داريم، بندري
داريم كه به
اقيانوس متصل
است. چرا به
خوبي از اين
پتانسيلها
استفاده نميكنيم؟
چرا هيچ
كارخانهاي
نداريم. وقتي
بستر را براي
استفاده صحيح
از مرز فراهم
نكردهايم
درست نيست
بگوييم مردم
تنبلند و
قاچاق راحت
است. من با
بزرگان
روستاها صحبت
كردهام، ميگفتند
شما به
فرزندان ما
شغل بدهيد،
اگر باز هم كسي
به دنبال
قاچاق سوخت
رفت خودمان
مجازاتش ميكنيم.
مردم ميگويند
كار باشد حتي
با درآمد ٥٠٠
هزار تومان هم
حاضر به كار
كردن هستيم،
همين كه خيالمان
راحت باشد شب
در كنار
خانواده
خودمانيم، كافي
است. ببينيد
مردم تا همين
حد هم قانع
هستند. كسي
راضي نيست كه
اين شغل پرخطر
را قبول بكند
به خاطر اينكه
تنبل است يا
نميخواهد
كاري انجام
دهد. فكر نميكنم
كسي كه براي
گذران زندگي
دست به چنين
كار سخت و
پرخطري بزند
تنبل باشد يا
به قاچاق عادت
كرده باشد.
مردم
عادي از قاچاق
سوخت سودي نميبرند،
پس سود اصلي
كجاست؟
سود
اصلي و ميلياردي
قاچاق در دست
عدهاي خاص
است. يك سري
افراد ذينفوذ
در اقوام
هستند يا
كساني كه
حوالههاي
نفتي و
گازوييلي
جابهجا ميكنند
و كساني كه
اجازه دارند،
تانكرهاي
نفتي را از
مرز عبور
بدهند. اين
افراد
بيشترين سود را
ميكنند
وگرنه مردم
مرزنشين
عادي به
اندازهاي كه
خطر ميكنند
سودي به دست
نميآورند. از
رهبر انقلاب
هم نقل قول ميكنند
با قاچاقچيان
بزرگ برخورد
شود. با افراد ضعيف
و كمتوان كه
براي گذران
زندگي سوخت
جابهجا ميكنند
برخورد سختي
نشود و بستري
را مهياكنند تا
بتوانند كسب و
كار قانوني
داشته باشند.
چه
چيزي شما را
ترغيب كرد كه
سراغ پژوهش
روي اين موضوع
برويد؟
من
معمولا روي
موضوعاتي كه
دغدغه جامعهام
باشد كار ميكنم
و بعد آن
موضوع به
دغدغه من
تبديل ميشود.
قاچاق سوخت
آسيبهايي
زيادي به
جامعه ما وارد
كرده است.
همين چند وقت
پيش خبر رسيد
كه ماشين سوختبري
تصادف كرده
است و چهار
پنج نفر از
اعضاي يك
خانواده بر اثر
تصادف با اين
ماشين كشته
شدهاند. وقتي
در جادههاي
استان رفتوآمد
ميكنيد، ميبينيد
كه جاهايي از
آسفالت سوخته
است. اين سياهيها
نشان اين است
كه يك ماشين
سوخت چپ كرده
و آتش گرفته
است يا به
خودروي ديگري
برخورد كرده
است. اينها
فقط رد ماشينهايي
است كه آتش
گرفتهاند.
بسياري تصادف
كردهاند اما
آتش نگرفتهاند
و بسياري از
آنها كه در
كورهراهها
تصادف كردهاند
و سوختهاند
را هم به آنها
اضافه كنيد.
خيليها درك
درستي از همه
ابعاد قاچاق
سوخت ندارند.
من ميخواهم
همه جوانب اين
موضوع بررسي
شود كه ديد
درستي به
تصميمگيرندگان
و مسوولان
ارايه شود.
بعضيها ميگويند
مرزباني خيلي
سختگيري ميكند،
برخي مردم مرز
نشين را مقصر
ميدانند. در
اينكه قاچاق
با خروج
سرمايههاي
ملي به كشور
آسيب ميزند
شكي نيست. ولي
چه بايد كرد؟
از آن طرف
مرزباني بايد
به وظيفه خود
براي محافظت
از حريم مرزها
عمل كند. از
طرفي مردم
كاري ندارند
كه انجام بدهند
و نياز دارند
خرج خانواده
خود را در بياورند.
با وجود
پتانسيلهاي
زياد در
استان، فرصت
شغلي زيادي
براي اين خانوادهها
نيست. نميتوان
مردم را مقصر
اعلام كرد،
شرايط باعث
شده به اين
سمت كشيده
شوند.
از
تجربه خود در
سفر با
خودروهاي
سوختبري
بگوييد.
رانندگان
قبول كردند من
به عنوان
شاگرد راننده
در سفر همراهشان
باشم. در آن ١٨
ساعتي كه در
مسير بوديم،
چندين بار
ماشين خراب ميشد
يا ماشينهايي
بودند كه خراب
شده بودند و
به آنها كمك
ميكرديم، تا
رسيديم آن طرف
مرز و بار را
تخليه كردند.
در آن سوي مرز
درگيري
مختصري به
وجود آمد كه
ما سريع
برگشتيم.
خطراتي كه در
دزدروها در
كمين است هم
به سختيهاي
اين سفر اضافه
كنيد. من
آماري را
شنيدم كه سيصد
هزار خودرو در
استان مشغول
اين كار هستند.
اگر در هر
خودرو دو
نفربراي دو
خانوار كار
كنند، رقمي
نزديك به
ششصدهزار
خانوار ميشود
كه با اين كار
و آسيبهاي آن
درگير هستند.
به عنوان يك
مستندساز به دنبال
اين هستم كه
درك درستي از
زندگي اين افراد
ارايه بدهم.
دنبال مقصر
گشتن فايده
ندارد، بايد
شرايط درست به
تصوير كشيده
شود تا كساني
كه مسوول
هستند بتوانند
درست برنامهريزي
كنند و ديد
درستتري
داشته باشند.
تجربه
همراهي با
سوختبران
رانندگان
قبول كردند من
به عنوان شاگرد
راننده در سفر
همراهشان
باشم. در آن ١٨
ساعتي كه در
مسير بوديم،
چندين بار
ماشين خراب ميشد
يا ماشينهايي
بودند كه خراب
شده بودند و
به آنها كمك ميكرديم،
تا رسيديم آن
طرف مرز و بار
را تخليه كردند.
در آن سوي مرز
درگيري
مختصري به
وجود آمد كه
ما سريع
برگشتيم.
خطراتي كه در
دزدروها در
كمين است هم
به سختيهاي
اين سفر اضافه
كنيد. من
آماري را
شنيدم كه سيصد
هزار خودرو در
استان مشغول
اين كار
هستند. اگر در
هر خودرو دو
نفربراي دو
خانوار كار
كنند، رقمي
نزديك به
ششصدهزار
خانوار ميشود
كه با اين كار
و آسيبهاي آن
درگير هستند.
به عنوان يك
مستندساز به دنبال
اين هستم كه
درك درستي از
زندگي اين افراد
ارايه بدهم.
خيليها درك
درستي از همه
ابعاد قاچاق
سوخت ندارند. من
ميخواهم همه
جوانب اين
موضوع بررسي
شود كه ديد درستي
به تصميمگيرندگان
و مسوولان
ارايه شود.
بعضيها ميگويند
مرزباني خيلي
سختگيري ميكند،
برخي مردم مرز
نشين را مقصر
ميدانند. در
اينكه قاچاق
با خروج سرمايههاي
ملي به كشور
آسيب ميزند
شكي نيست. ولي
چه بايد كرد؟
از آن طرف
مرزباني بايد
به وظيفه خود
براي محافظت
از حريم مرزها
عمل كند. از
طرفي مردم
كاري ندارند
كه انجام
بدهند و نياز
دارند خرج
خانواده خود
را در بياورند.
با وجود
پتانسيلهاي
زياد در
استان، فرصت
شغلي زيادي
براي اين
خانوادهها
نيست.
..............................
زيرِ
پوست قاچاق
سوخت
روزانه حدود
٣ميليون ليتر
فرآوردههاي
سوختي از
استان سيستان
و بلوچستان
خارج ميشود
درحالي كه كل
گازوييل
توزيعشده در
سطح استان
روزانه يك
ميليون و ٣٥٠
هزار ليتر نفت
گاز است.
نرخ رشد
بيكاري در
استان سيستان
و بلوچستان ۴۰
درصد است كه
اين عدد در
مناطق مرزي
بالاتر است.
اين استان از
بيكارترين
استانهاي
كشور محسوب ميشود.
خشكسالي و
نبود صنايع
اشتغال زا و
نيز نزديكي به
مرز، مردم را
به سمت قاچاق
سوخت سوق ميدهد.
بسياري از
روستاهاي
كوچك و خانههاي
روستاييان در
مناطق مرزي
بلوچستان به
ذخيرهگاه
سوخت تبديل
شدهاند.
سيستان و
بلوچستان با
داشتن سه درصد
جمعيت كشور كه
۳۵ درصد جمعيت
آن را افراد
زير ۱۶ سال
تشكيل ميدهند
جوانترين
استان كشور
است.
بيكاري، عدم
توانمندي و
مهارتهاي
لازم براي
اشتغال،
خشكسالي، سود
قابل توجه ناشي
از فروش سوخت،
عدم موفقيت
طرح فروش سوخت
توسط
مرزنشينان و
تعطيلي
بازارچههاي
مرزي از جمله
دلايل مهمي
است كه بسياري
از مردم اين
استان به ويژه
روستاييان را
به فروش و
قاچاق سوخت
سوق داده است.
تعقيب
و گريزهاي
نيروي
انتظامي و
سوختبرها و
تصادفهاي
جادهاي جان
بسياري از
رانندگان اين
وسايل را به
خطر مياندازد
در حالي كه
درصد كمي از
سود قاچاق به
اين افراد
تعلق ميگيرد.
بخش عمدهاي
از تصادفات
جادهاي
استان به دليل
قاچاق سوخت
است. در سال
٩٣، ٢١درصد
تصادفات جادهاي
استان مربوط
به قاچاق سوخت
بوده است.
در
ازاي تصادف
خودروهاي
حامل سوخت
قاچاق تعداد ٤
نفر فوت ميكنند.
گاهي نقش
حيوانات براي
حمل سوخت
قاچاق پررنگتر
از انسانها
است و همين
موضوع موجب
شده تا اين
چهارپايان از
قيمت خودروهاي
داخلي سبقت
گرفته و تا
مرز ١٢ ميليون
تومان به خريد
و فروش برسند.
بررسي
خودروهاي
عمومي سنگين و
مجهز به
دستگاه ردياب
نشان ميدهد
كه ٦٧ درصد
آنها در استان
هيچ فعاليتي
نداشته و تنها
به قاچاق سوخت
مبادرت ميورزند.
به
گفته مسوولان
٨٠ درصد سوخت
قاچاق از ساير
استانهاي
كشور به
سيستان و
بلوچستان حمل
ميشود.
................................
«شهروند»
شماره ۱۲۲۷ | سه شنبه
۲۸ شهريور۱۳۹۶
گزارش
«شهروند» از
شهر خاش در
سیستانوبلوچستان
که بیشترین
افراد مبتلا
به آلبینیسم
را در ایران
دارد
رنج
زالی در
بلوچستان
مدیرکل
بهزیستی
سیستان و
بلوچستان: یک
بانک اطلاعات
داریم که
افراد معلول
را پوشش میدهد
ولی افراد زال
در این بانک
پوشه خاصی
ندارند
میانگین
مبتلایان به
زالی در خاش و
روستاهای
اطراف بیشتر
از سایر نقاط
ایران است
محمد
باقرزاده|
بسته ناس را
به دست مشتریاش
میدهد، پول
را میگیرد و
میگوید
«دایی یک خاش داریم
و یک دنیا،
خاشنگتون
سرور دنیاست.»
با لهجه بلوچياش
ادامه ميدهد
که همین پشت و
در محلههای
جنگیزهی و
قلندرزهی
١٥-١٠ نفر
«اسپیِ سر»
زندگی میکنند
و ادامه میدهد:
«اینا هم
زندگی سختی
دارند، نه؟
کسی یا جایی
هم از اینا
حمایت میکند؟»
عمر از دکهاش
در ورودی شهر
۵۰ هزار نفری
خاش خارج میشود
و با دست،
آدرس خیابان
مولوی را ميدهد؛
جایی که به
گفته او زالهای
زیادی زندگی
میکنند. در
زبان بلوچی به
افراد زال یا
آلبینو، اسپیِ
سر به معنای
سپیدمو میگویند
که تا اندازهای
بار منفی هم
دارد و زال هم
نمیتواند
توصیف مناسبی
از شرایط آنها
باشد؛ چرا که
«در این مناطق
زال و پیرهزال
به زنانی با
سن بالا میگویند
و اگر از این
واژه استفاده
شود، باز هم جنبه
منفی دارد.»
محل زندگی
افراد زال یا
آلبینو به
محلات مورد
اشاره عمر
خلاصه نمیشود
و هر کسی در
بازار این شهر
از همسایه یا
فامیلی در
مناطق مختلف
شهر یا
روستاهای
اطراف میگوید؛
در خیابان
مولوی اما چند
نفری منتظر هستند.
حدود
۶۰ نفر مبتلا
به زالی در
فامیل ریگی
تاریکی
شب تازه از
راه رسیده و
منطقه
قلندرزهی
تاریکتر از
انتظار است.
نبش خیابان
مولوی ۲۳،
جوانی سرش را
به گوشی
همراهش نزدیک کرده
و زردی صورت و
موهایش روشنتر
میشود. چند
متر آن طرفتر
هوشنگ و
اسماعیل ریگی
در یک مغازه
ایستادهاند
و آخرین مشتری
خود را روانه
میکنند. پیش
از این «هوشنگ
ریگی» در
پیامی از وضع
خود و زالهای
خاش به
«شهروند»
گفته بود و
حالا منتظر
است تا
توضیحات
بیشتری بدهد.
به پسرخالهاش،
اسماعیل که
مانند او زال
است، اشاره میکند
و میگوید:
«غیر از ما، دو
تا از فرزندان
خاله دیگرم
(خواهر و
برادر) در
ایرانشهر و
خواهرزاده
خودم هم
آلبینیسم
دارند. در
خانواده
شوهرخواهرم
هم پنج نفر
زال هستند؛ سه
پسر و دو دختر.
دختر خاله ما
هم که ازدواج
کرده دو فرزند
آلبینو دارد.
باز پسرخالهمان
که ازدواج
کرده دو فرزند
زال دارد. اگر
بخواهیم حساب
کنیم در فامیل
ما بالای ۶۰
نفر زال وجود
دارد.» خاش و
مناطق
بلوچستان
آفتاب سوزانی
دارد و درباره
امکانات
عمومی این
مناطق هم سخنهای
زیادی پیش از
این گفته شده
و همه این
موارد زندگی
را برای افراد
مبتلا به زالی
یا آلبینیسم
سختتر کرده
است. در کنار
این موارد،
هیچ حمایتی هم
در تمام این
سالها از طرف
نهادهای
دولتی و
توانبخشی به
این افراد
نشده تا امروز
افراد زال در
شرایط نامناسبی
زندگی
بگذرانند.
هوشنگ ریگی
حالا با مدرک
کارشناسی خود
از طریق
شاگردی یک
مغازه زندگی
خود، همسر و
دو فرزندش را
سامان میدهد
و مهمترین
مشکل را
اشتغال افراد
آلبینو میداند:
«بهزیستی میگوید
ما فقط به
کسانی که ۷۰درصد
به بالا
معلولیت
دارند، خدمات
میدهيم. میگوید
همین که شما
میتوانید
راه بروید
یعنی سالم
هستید. تا
وقتی در وضع
ما قرار نگیرید،
نمیتوانید
بفهمید ما چه
کشیدیم و چه
میکشیم؛
اصلا قانونی
وجود نداشته
که حالا بگوییم
در اجرای آن
کوتاهی شده یا
نشده.» خانه او
بسیار ساده و
در یکی از
مناطق حاشیهای
خاش است،
عذرخواهی میکند
که هوا کمی
گرم است و
سیستم خنککنندهای
در این اتاق
وجود ندارد:
«الان وضع
زندگی ما را
میبینید که
همین خانه را
هم پدرم به من
داده است. اولين
بحث و مشکل
اشتغال است؛
بحث فرهنگی و
ازدواج افراد
آلبینو و... به
اندازه شغل و
کار برای ما
مهم نیست. کاش
میشد که دستکم
زمینهای
فراهم شود تا
این افراد در
شغلهای
خدماتی
بهزیستی،
آموزشوپرورش
و... استخدام
شوند.»
علاقهمند
به مطالعهای
که مرغفروش
شد
«اسماعیل
ریگی» باجناق
و پسرخاله
هوشنگ است اگر
چه هر دو خود
را برادر میدانند.
او متولد
روستایی در
بخش نوکآباد
است که تا سوم
دبیرستان را هم
در این بخش
خوانده است
ولی به دلیل
مشکلات بینایی
نتوانسته
تحصیلات خود
را ادامه دهد.
اسماعیل از
کلاس سوم
ابتدایی
خاطرهای
دارد که هیچگاه
آن را فراموش
نمیکند: «آن
زمان امتحان
ثلثی بود،
امتحان ریاضی و
یک معلم ریاضی
داشتیم که تندتند
سوالات را روی
تخته مینوشت؛
۲۰ سوال را
روی تخته نوشت
که تا من به
سوال ۱۵
رسیدم، تخته
را پاک کرد.
بعد برگه را
از من گرفت و
گفت تو که
هیچی ننوشتی،
صفر. هیچوقت
گریههای آن
روز را فراموش
نمیکنم. آنقدر
گریه کردم که
مادرم و
برادرم آمدند
مدرسه. برادرم
گفت که از این
به بعد برگههای
امتحانی
اسماعیل را
چاپ کنید ما
هزینهاش را
میدهیم.» او
میگوید که
همیشه علاقهمند
به مطالعه
بوده و آن
زمان اطلاعی
از معلولیت
خود نداشته
است که بخواهد
کارهای
مراقبتی انجام
دهد تا اینکه
چشمهایش
بیشتر آسیب
دیدند. تاریخ
حوزه مورد
علاقه او بود
و میخواست که
در آینده رشته
حقوق بخواند
اما شرایط آنطور
که او میخواست
پیش نرفت و
امروز او هم
صاحب یک مرغفروشی
شده و نبود
شرایطی برای
مطالعه
دستیابی به
علاقه همیشگیاش
را از او
گرفته است.
اسماعیل
درباره
ازدواجش میگوید:
«روزی که ما
برای
خواستگاری
رفتیم، ریشسفیدان
حرف میزدند و
دخترها یکییکی
با خنده بیرون
میرفتند.
برای ما سوال
شد که جریان
از چه قرار است؟
بعدها از
همسرم پرسیدم
که آن روز چه
میگفتید؟ او
گفت که برای
من و دیگر بچهها
این سوال وجود
داشت که آیا
فرد جوانتری
در خانواده
شما وجود داشت
و چرا داماد
اینقدر پیر است.»
رنگ سفید موها
و ریشهای
بلند اسماعیل
این تصور را
در نخستين
برخورد برای
خانواده
همسرش ایجاد
کرده؛ اما او
صمیمیتر و
مهربانتر از
آن است که از
این برخورد یا
موارد مشابه که
در بازار
برایش اتفاق
میافتد،
ناراحت شود
اما آرزو میکند
که کاش شرایط
سخت زندگی تغییر
کند و شرایطی
به وجود آید
که او بتواند
زندگی بهتری
برای خانوادهاش
بسازد چون «با
مرغفروشی
واقعا نمیتوان
یک زندگی را
سامان داد.»
«کسی که از
دیروز تا
امروز دو مرغ
بفروشد شاغل به
حساب میآید؟»
به
جمع دو نفره
هوشنگ و
اسماعیل، یکی
دیگر از همسایهها
هم اضافه میشود؛
«عبدالرحیم
سارانی»
۲۴ساله و
دانشجوی رشته
روانشناسی در
دانشگاه پیام نور
خاش است،
برادرش هم
آلبینو دارد
و در دانشگاه
زاهدان درس میخواند.
آن طور که
عبدالرحیم میگوید
رشته تحصیلیاش
در دبیرستان
تجربی بود که
در سال سوم
دبیرستان به
دلایل مشکلات
پوستی ناشی از
زالی مجبور شد
چند ماهی را
در بیمارستان
بگذراند و این
موضوع زندگی
فردی را که
شاگرد اول
بهترین مدرسه
خاش بود به
مرغفروشی
کنونی رساند.
برای
عبدالرحیم
سوال است که
چرا پزشکان
این استان و
ایران تاکنون
مطالعه و
تحقیقی
درباره وضع
آنها نداشتهاند:
«سوال من این
است که چرا تا
الان هیچکس
درباره
آلبینیسم
تحقیق و
پژوهشی
نداشته است؟
در ایران
مجامع پزشکی
هم کاری انجام
ندادهاند.
برای این همه
دانشگاه و
پزشک تا الان
سوال ايجاد
نشده که
بخواهند
درباره زالی
تحقیق کنند.
زاهدان قطب
چشمپزشکی
کشور است ولی
من پیش یکی از
همین چشمپزشکان
معروف رفتم و
هر عینکی میگذاشت،
تاثیر مثبتی
برای من نداشت
که در آخر گفت
که هیچ کاری
نمیتوانیم
برای شما
انجام دهیم.»
او هم اصلیترین
مشکل زالهای
سیستانوبلوچستان
و شهر خاش را
نبود شرایطی
برای اشتغال
میداند: «ما
نمیتوانیم
کار فنی انجام
دهیم، نمیتوانیم
روی تیر برق
برویم، شغلهای
بلوچی هم نمیتوانیم
انجام دهیم؛
اینجا
بسیاری کار
گازويیلکشی
یا افغانکشی
میکنند ولی
رانندگی برای
ما سخت است.
همه ما مجبوریم
با یک کار و
شغل کمهزینهای
خود را سرگرم
کنیم؛ از
دیروز تا
امروز دو مرغ
فروختهام
که همین هم با
انگیزه و تلاش
خودمان بوده
است. کسی که از
دیروز تا
امروز دو مرغ
بفروشد، شاغل
به حساب میآید؟»
سه
برادر آلبینو
در روستای
سازینک
در
خاش با هر کسی
که سر سخن را
باز کنی به
توضیحی
درباره دوست،
همسایه یا
فامیل زال آن
فرد میرسی
هرچند که آنها
این موضوع و
افراد آلبینو
را طبیعی و
عادی میبینند.
زندگی
خانواده ریگی
و سه برادر به
نامهای
افشین، یاسین
و سبحان حکایت
خود را دارد. ۶۰
کیلومتر از
مسیر خاش به
زاهدان و در
نزدیکی «اِسکلآباد»،
مسیر فرعی پس
از طی حدود ۴۰
کیلومتر سر از
روستای
سازینک درمیآورد؛
روستایی که
رئیس شورای آن
خانم ریگی،
مادر سه فرزند
آلبینو است.
خانواده ریگی
همیشه تلاش
کردند که
افشین، یاسین
و سبحان را
توانمند
تربیت کنند و
حالا افشین
یکی از افراد
فعال برای ایجاد
انجمن
آلبینیسم
ایران است. او
مرداد امسال با
خواست و
همراهی دیگر
فعالان انجمن
آلبینیسم،
نامهای را
تهیه کرد تا
با امضای
افراد آلبینو
برای
نمایندگان
مجلس شورای
اسلامی
فرستاده شود.
افشین
مسئولیت جمعآوری
امضا در شهر
ایرانشهر را
برعهده گرفت
تا امضای
افراد
آلبینوی ساکن
در این شهر و
روستاهای
اطراف را
بگیرد. او در
نخستین مورد،
به خانوادهای
با چهار دختر
آلبینو
برخورد کرد که
اگرچه این
دختران را
نتوانست
ببیند اما
آنها با رضایت
و خوشحالی متن
نامه را امضا
کردند. «بعد از
آن سراغ مردی
حدود ٦٠ساله
رفتم که دید
چشمانش تا حد
زیادی از بین
رفته بود،
صورتش را هم
با یک دستمال
پوشانده بود و
من نتوانستم
صورتش را
ببینم. ساکن
روستای چاهجمال
بود که در این
روستا افراد
زال زیادی زندگی
میکنند. خیلی
خوشحال شد این
مرد، گفت نمیتواند
امضا کند و
مُهرش خانه
است و با هم آنجا
رفتیم.
ایرانشهر
خیلی گرم است
و من نمیدانم
بچههای
آلبینو چطور
آنجا کار میکنند.
بعد به یک نفر
دیگر زنگ
زدیم؛ آن بندهخدا
خودش آلبینو
بود، برادرش و
همسرش هم آلبینو
بودند و دو
فرزند آلبینو
هم داشتند.
اینها سه،
چهار خواهر و
برادر بودند و
افراد آلبینو در
این خانواده
خیلی زیاد
بود. فامیل
آنها ریگی
بود. محمدنبی
بود، بعد مهدی
بود، بعد اسم
همسر و فرزندانش
را نوشت. خیلی
خوشحال شد و
گفت من یک
خواهر هم
دارم، اشکال
ندارد اسم او
را هم بنویسم؟
در کمتر از
نیمساعت من
امضای ۱۵ نفر
را گرفتم.»
سختی و مشکلات
زالی برای
خانواده
ریگی، مشابه
دیگر افراد است.
زنان
زال به ازدواج
نمیرسند
«مردان
مشکل چندانی
برای ازدواج
ندارند و حتی
شاید بتوانند
چندین زن
بگیرند، اما
داستان زنان
متفاوت است.»؛
این جمله که
در سخنان
مردان
آلبینوی خاش
با ادبیات
مختلف تکرار
میشود،
مصایب زندگی
زنان زال و
لزوم توجه به
مشکلات آنها
را به خوبی
نشان میدهد.
اگرچه نگاه
اجتماعی به
افراد زال در
این استان تا
حدی برای
مردان عادی
است، اما
زندگی برای
زنان به شیوه
دیگری در
جریان است.
هوشنگ ریگی که
در فامیل خود
زندگی زنان
آلبینو را از
نزدیک دیده،
میگوید: «یک
در هزار، زنان
زال ازدواج میکنند
و اگر امکان
ازدواجی با
خواست ریشسفیدان
صورت بگیرد،
همسر دوم تا
چهارم میشوند.
بسیار کم
اتفاق میافتد
که همسر اول
باشند و اگر
باشند با مردی
با سن بالا
ازدواج میکنند.»
افشین ریگی هم
درباره وضع
این زنان در ایرانشهر
میگوید:
«زنان آلبینو
شرایط خاصی
دارند و درک
این موضوع را
کسی نمیداند
تا اینکه
بیاید و
ببیند. اگر
کسی بگوید
شماره تماس
زنان آلبینو
را برای من
بفرست، من میگویم
که حتی این
افراد را
ندیدم که
بخواهم شمارهای
از آنها داشته
باشم. این
شاید برای شما
و بقیه عجیب
باشد. دیدم که
دختر ١٤ساله
آلبینو با یک
فرد ٦٠-٥٠
ساله ازدواج
کرده؛ اینکه
یک خانم با
پیرمردی
ازدواج کند
برای خود من
بسیار دردآور
بود و حتی با
مادرم درباره
این موضوع حرف
میزدیم.»
مدیرکل
بهزیستی
سیستانوبلوچستان:
آماری نداریم
براساس
اطلاعات
میدانی و
سخنان ساکنان
شهر خاش، در
این شهر ۵۰هزار
نفری دستکم
١٠٠ نفر مبتلا
به آلبینیسم
یا زالی هستند
و این درحالی
است که تاکنون
در این استان
هیچ سرشماری
دقیقی در اینباره
صورت نگرفته
است. برآورد
انجمن
آلبینیسم
آمریکا از
تعداد افراد
زال در دنیا،
یک در سههزار
است اما به
نظر میآید
این عدد در
خاش بسیار
بالاتر از
میانگین جهانی
و ایران است،
یعنی حداقل از
هر پانصدنفر ساکن
این شهر یکی
مبتلا به زالی
است. با اینحال،
سازمان
بهزیستی این
شهرستان و
استان تاکنون
حتی اطلاعات
دقیقی درباره
این افراد جمعآوری
نکرده است.
«محمدرضا
سراوانی»،
مدیرکل بهزیستی
سیستانوبلوچستان
در اینباره
به «شهروند» میگوید:
«بهزیستی در
حوزه
توانبخشی کار
میکند، ما
تعدادی از این
افراد را که
دچار
نابینایی یا
معلولیت میشوند،
حمایت میکنیم.
ما یک بانک
اطلاعات
داریم که
افراد معلول
را پوشش میدهد
ولی افراد زال
در این بانک
پوشه خاصی
ندارند و در
بین
نابینایان و
دیگر توانخواهان
قرار میگیرند.»
او معتقد است
که ضرورتی
برای جمعآوری
اطلاعات این
افراد وجود
ندارد: «غیر از
کمبینایی و
نابینایی،
این افراد
مشکل خاصی ندارند.
بچههای
معلولی که در
این گروه
باشند و دچار
معلولیتهای
مورد پوشش
باشند،
تعدادشان کم
است. آمار دقیقی
نداریم ولی
تعداد آنها
بسیار کم است.»
ساعی:
اگر جامعه
آماری بالا
باشد امکان
حمایت قانونی
وجود دارد
چند
ماهی است که
لایحه اصلاحی
حمایت از حقوق
معلولان
منتظر تصویب
در مجلس شورای
اسلامی است و
بسیاری از
فعالان مدنی
از لزوم جامعبودن
آن سخن میگویند،
با اینحال و
آنطور که
فعالان
آلبینو سخن میگویند،
در این مورد
هم اشاره به
حقوق آنها
نشده است.
«زهرا ساعی»،
نماینده مردم
تبریز در مجلس
شورای اسلامی
و رئیس فراکسیون
معلولان مجلس
با تأیید این
موضوع به «شهروند»
میگوید: «در
لایحه اصلا
نام بیماريها
و معلولیتها
ذکر نشده است
ولی خواسته
شده که یکسری
خدمات ویژه به
معلولان
ارایه شود.
درباره این
موضوع هم
تاکنون
مراجعهای به
ما نشده و تا
جایی که من
اطلاعات دورههای
قبل مجلس را
هم مطالعه
کردم، چنین
موردی نداشتهایم.»
رئیس
فراکسیون
معلولان اما
از امکان تصویب
قانونی در این
زمینه برای
کمک به افراد
زال سخن میگوید:
«به ضرورت و
درخواستهایی
که مطرح میشود،
این بیماری هم
میتواند جزو
مواردی باشد
که به صورت
ویژه آن را تحت
پوشش قرار
دهیم و پوشش
بیمهای آنها
را لحاظ کنیم،
کما اینکه
برای برخی
دیگر از
بیماریها هم
این موضوع را
داریم. حالا
باید این موضوع
را در
فراکسیون
مورد بررسی
قرار دهیم.»
ساعی به ضرورت
تشکیل یک
انجمن مردمنهاد
درباره زالی
هم اشاره میکند:
«بهتر است خود
این افراد در
قالب یک تشکل
مردمنهاد
حرکاتی انجام
و آماری ارایه
دهند که هم بتوانیم
این موضوع را
در کمیسیون
اجتماعی و هم فراکسیو
معلولان مورد
بحث قرار دهیم
و زمینه قانونی
برای کمک به
این افراد را
فراهم آوریم.
براساس
قانون، مولفههای
خاصی مدنظر
بهزیستی است
که اگر افرادی
شرایطی را
داشته باشند
مشمول خدمات
میشوند. باید
این موضوع
بررسی شود و
این افراد بیایند
و شرایط را
مطرح کنند که
پس از آن مجلس
و کمیسیونها
وارد عمل
شوند. اگر
جامعه آماری
قابل توجه
باشد امکان آن
وجود دارد که
در قوانین وارد
شوند، همچنان
که پیش از این
همه مواردی از
این قبیل
داشتهایم.»
..................................