انتخابات
فرانسه، زمين
لرزه پيش رو!
داريوش
ارجمندى
يكشنبه
بيست سوم
آپريل، مردم
فرانسه براى
انتخاب رئيس
جمهور آينده
اين كشور به
پاى صندوق هاى
رأى خواهند
رفت. يازده
نفر براى انتخابات
ثبت نام كرده
اند، اما
رسانه هاى فرانسه
تنها پنج
كانديداى زير
را به عنوان كانديداهاى
مطرح مورد
توجه قرار
ميدهند:
١- مارى
لوپن
كانديداى
جريان شبه
فاشيست و راست
افراطى جبهه
ملى فرانسه. پلاتفرم
انتخاباتى
لوپن بطور
خلاصه به شرح
زير مى باشد:
تكيه بر اسلام
هراسى،
مسلمان و پناهنده
ستيزى، و
همچنين
مخالفت با
اتحاديه اروپا
همراه با شعارهاى
پوپوليستى
اقتصادى،
سياسى،
فرهنگى و مذهبى.
مارى لوپن پس
از انتخاب به
عنوان رهبر جبهه
ملى تلاش كرد
تا با
كنارگذاشتن
وجوه آشكار
فاشيستى در
پلاتفرم پدرش
ژان مارى
لوپن، ضمن حفظ
عناصر اصلى
آن، چهره قابل
قبول و آبرومندانه
اى به اين حزب
ببخشد.
٢-
فرانسوا فيون
كانديداى حزب
جمهوريخواه،
نخست وزير
دولت دست
راستى
نيكولاى
ساركوزى و
مدافع سياست
رياضت
اقتصادى.
٣-
امانوئل
ماكرون وزير
سابق دارايى فرانسوا
اولان و طراح
سياست رياضت
اقتصادى در سالهاى
اخير موسوم به
رفرم ماكرون.
او همچون فيون،
خواهان
افزايش ساعات
كار و سن بازنشستگى
به همراه صرفه
جويى هاى كلان
(يكصد ميليارد
يورو) در
هزينه هاى
مربوط به
امكانات رفاه
اجتماعى مى
باشد.
٤- بنوا
هامون
كانديداى
رسمى حزب سوسياليست
كه بدنبال
نارضايتى
بدنه حزب از
سياست هاى
اقتصادى
فرانسوا
اولان،
بعنوان
نماينده جناح
چپ و با وعده
فاصله گرفتن و
بازنگرى بخشى
از اين سياست
ها وارد كارزار
انتخاباتى
حزب شد، اما
رهبرى حزب و
شخصيت هاى
بانفوذ آن
(همچون نخست
وزير سابق
مانوئل والس)
درعمل از
امانوئل
ماكرون حمايت
ميكنند.
٥- ژان
لوك مِلِانشون،
كانديداى
چپگرا كه
درجريان
رفراندم قانون
اساسى
اتحاديه
اروپا و در
مخالفت با
سياست رسمى
حزب
سوسياليست از آن
جدا شد و حزب
چپ فرانسه را
بنياد گذاشت. ملانشون
در دور قبلى
انتخابات
رياست جمهورى
به عنوان
كانديداى حزب چپ
يازده درصد
آراء را کسب
کرد. او در اين
دور بعنوان
كانديداى
مستقل چپ وارد
كارزار
انتخاباتى شد
و از جمله از
حمايت حزب
كمونيست
فرانسه
برخوردار مى
باشد. ملانشون
در پلاتفرم
خود در نقطه
مقابل
كانديداهاى
ديگر قرار
دارد و ازجمله
خواهان كاهش
ساعات كار و
دفاع از حقوق
كارگران،
خروج فرانسه
از پيمان
نظامى ناتو و
تشنج زدايى در
رابطه با روسيه،
و همچنين
بازنگرى و
بازنويسى قراردادهاى
فرانسه و
اتحاديه
اروپا و
برگزارى
رفراندم در
اين رابطه شده
است.
در هفته
ها و روزهاى
اخير ژان لوك
ملانشون با
صعود در پلكان
كارزار
انتخاباتى و
افكار عمومى
قادر شده است
كه به يك
كانديداى جدى
بدل شود و
اكنون به
اعتقاد
بسيارى، از
شانس واقع
بينانه اى براى
راه يابى به
دور دوم
انتخابات و رو
در رويى با
مارى لوپن
برخوردار است.
درحقيقت
باتوجه به
درجه
نارضايتى
اكثريت عظيمى
از ٤٧ ميليون رأى
دهنده
فرانسوى از
نتايج سياست
هاى نئوليبراليستى
سالهاى اخير و
با درنظر داشت
اين حقيقت كه
كانديداهاى
ديگر (رقباى
لوپن) همگى
بنوعى
نمايندگى
نظام حاكم و
منافع آنرا
ميكنند،
ميتوان ادعا
كرد كه ملنشون
تنها كانديدايى
ست كه از
امكان واقعى
براى پيروزى
در برابر مارى
لوپن
برخوردار است.
بى
آبرويى و بى
اعتبارى
روزافزون
كانديداهاى
سنتى نظام
سرمايه دارى،
درعين حال به
معناى جدى تر
شدن خطر پيروزى
مارى لوپن و
جبهه ملى
فرانسه است.
همچنانكه در
انتخابات
آمريكا و
همچنين همه
پرسى موسوم به
بركزيت شاهد
بوديم،
بيزارى توده
ها از نظام
مسلط و احزاب و
سياست مداران
وفادار به آن،
مي تواند
نتايج شگفت
انگيز،
غيرمنتظره و
حتى فاجعه
بارى را (مورد
ايالات متحده)
به دنبال
بياورد. در
انتخاب ميان
بد و بدتر، ضرورتاً
بد پيروز
نميشود و
گاهاً، اميد
به آينده شايد
بهتر، خودكشى
دسته جمعى
توده ها از
طريق پرش در
تاريكى را رقم
می زند!
كارپردازان
نظام حاكم در
فرانسه اميدوارند
كه مردم اين
كشور هنگامى
كه خطر پيروزى
لوپن را بطور
جدى در مقابل
خود ببيند، به
تداوم سياست
هاى تاكنونى
تن در دهند،
اما آيا اين
قمار خطرناك
مي تواند
نتيجه دلخواه
را بدنبال
داشته باشد؟ همانطور
كه پيشتر گفته
شد
پراگماتيسم
زيركانه لوپن
در تزئين
ويترين جبهه
ملى فرانسه از
يك سو، و
شعارها و
انتقادات
پوپوليستى او
از نظام حاكم
سياسى ـ اقتصادى،
موجبات
موفقيت هاى
جبهه ملى
فرانسه در كسب
آرا و محبوبيت
در سالهاى
اخير را فراهم
آورده است.
همزمان نمي توان
منكر اين
واقعيت شد كه
چند واقعه در
سال هاى و
ماه هاى
اخير، زمينه و
چشم اندازهاى
مناسبى براى مارى
لوپن فراهم
ساخته است كه
از آن جمله مي توان
به موارد زير
اشاره كرد:
پيروزى
منتقدين اتحاديه
اروپا در
رفراندم
موسوم به
بركزيت. اين
واقعه بويژه
به اين دليل
حائز اهميت
بود كه در طول
جريان كارزار
پيش از
رفراندم،
رسانه ها و
جريانات
طرفدار
اتحاديه
اروپا
عامدانه تلاش
كردند صداى چپ
مخالف اتحاديه
اروپا (جنبش
موسوم به Lexit, left
exit) را
خاموش كرده و
مخالفان و
منتقدين
اتحاديه اروپا
را تماماً
بيگانه ستيز و
راسيست جلوه دهند.
درحاليكه بخش
بزرگى از جنبش
چپ و مترقى اروپا
از زاويه
مخالفت با
آنچه پروژه
كلان سرمايه
دارى اروپا
ناميده
ميشود، به
مخالفت با
اتحاديه
اروپا مبادرت
مى ورزد. در
اثر سياست ياد
شده، پيروزى طرفداران
خروج
بريتانيا از
اتحاديه
اروپا در آن
همه پرسى،
بعنوان يك
پيروزى براى
جريانات شبه
فاشيست نظير
جبهه ملى
فرانسه به ثبت
رسيد. علاوه
براين موفقيت
هاى جريانات
بيگانه ستيز
در ساير
كشورهاى اروپايى
به موازات
هجوم ميليونى
قربانيان جنگ
افروزى هاى
امپرياليسم
در خاورميانه
به مرزهاى
اروپا، و
همچنين
پيروزى ترامپ
در آمريكا يعنى
رهبر و
بزرگترين
قدرت جهان
سرمايه دارى،
تأثيرات
غيرقابل
انكارى بر
مشروعيت
بخشيدن به
مواضع
اپورتونيستى
لوپن و تبديل
او به يك كانديداى
معتبر و جدى
داشته است.
بطوريكه در
همه سناريوهاى
گوناگونى كه
كارشناسان
سياسى در مورد
انتخابات پيش
رو به تصوير
ميكشند، مارى
لوپن يكى از
دو كانديدايى
ست كه به دور
دوم انتخابات
رياست جمهورى
در روز هفتم
ماه مه راه خواهد
يافت. هرچند
در هفته هاى
اخير چند افتضاح
اقتصادى
(سوءاستفاده
مالى در رابطه
با يارانه هاى
اتحاديه
اروپا) و
سياسى (انكار
نقش فرانسه در
قتل عام
يهوديان در
جنگ دوم
جهانى) تا
اندازه اى از
محبوبيت او
درميان افكار
عمومى
فرانسوى ها
كاسته است،
اما هسته اصلى
طرفداران او
(بين ٢٠ تا
٢٥درصد از رأى
دهندگان)
همچنان به او
وفادار هستند.
به
عبارت ديگر
سئوال اصلى در
رابطه با لوپن
اين نيست كه
آيا او به دور
دوم راه خواهد
يافت يا نه،
بلكه اين است
كه از ميان كانديداهاى
موجود چه كسى
قادر به شكست
دادن لوپن در
دور دوم خواهد
بود؟ آيا
همچون دروه
هاى پيشين
انتخابات،
اكثريت مردم
براى برطرف كردن
خطر روى كار
آمدن راست
افراطى، به گزينه
كمتر بد رأى
خواهند داد؟
بعنوان مثال در
جريان
انتخابات
رياست جمهورى
در سال ٢٠٠٢، در
انتخاب ميان
ژان مارى لوپن
كانديداى
جبهه ملى
فرانسه و راست
افراطى كه
براى نخستين
بار پس از جنگ
جهانى دوم به
دور دوم
انتخابات راه يافته
بود، هجوم
گسترده مردم
به صندوق هاى
رأى، به
پيروزى
بيسابقه ژاك
شيراك با ٨٢
درصد آراء
انجاميد. اما
امروز
تقريباً همه
كارشناسان
سياسى باتوجه
به فراز و
نشيب هاى هفته
هاى اخير،
نسبت به
غيرقابل پيش
بينى بودن
انتخابات و
نتايج آن متفق
القول اند. به
عنوان نمونه،
كمتر از دو
ماه پيش، همه
پيش بينى ها و
نظرسنجى ها
حاكى از آن
بودند كه روز
هفتم ماه مه
امسال نيز
شاهد وقوع
سناريوى
مشابهى همچون
سال ٢٠٠٢، اما
اينبار ميان
مارين لوپن و
فرانسوا فيون
باشيم. اما
افشاى چندين
افتضاح مالى
در مورد فيون
كانديداى
اصلى و مورد
اعتماد نظام
نئوليبراليستى
حاكم، سبب
سقوط آراى وى
شد. هرچند
افشاگرى هاى
يادشده
عليرغم خواست
بسيارى كه
خواهان
بركنارى
فرانسوا فيون
از عرصه
انتخاباتى
شده بودند، به
حذف او منجر نشد،
اما امكان كسب
مقام رياست
جمهورى از سوى
او را تقريباً
بطور كامل
ازميان برد.
اكنون آخرين
نظرسنجى ها
حاكى از آن
هستند كه كانديداى
چپ فرانسه
يعنى ژان لوك
ملانشون با
برخوردارى از
يك چهارم
آراء، از فيون
سبقت گرفته و
با دو
كانديداى
ديگر يعنى
امانوئل
ماكرون و
مارين لوپن در
يك سطح
(٢٣درصد) قرار
دارد. درهمين
حال كانديداى
رسمى حزب
سوسياليست
يعنى بنوا
آمون كمتر از
ده درصد آراء در
نظر سنجی ها
به خود اختصاص
داده است.
همچنانكه
گفته شد، بنوا
هامون كه جناح
موسوم به چپ
حزب
سوسياليست را
نمايندگى
ميكند در
پلاتفرم
انتخاباتى
خود بخشاً
وعده داده است
كه در سياست
هاى رياضت
اقتصادى كه از
سوى فرانسوا
اولان و وزير
دارايى وى و كانديداى
رقيب،
امانوئل
ماكرون به
اجرا گذاشته
شده بود،
بازنگرى كند.
اما رهبرى
نئوليبرال
حزب با حمايت
عملى خود از
ماكرون،
امكان موفقيت
آمون را سد
كرد. به نظر
ميرسد كه جناح
حاكم بر حزب
سوسياليست
ميان پيروزى
در انتخابات
به بهاى
كنارگذاشتن
نئوليبراليسم،
و امكان تداوم
آن (در صورت
لزوم) ازسوى
احزاب رقيب،
گزينه دوم را
بر سناريوى
هراسناك نخست
ترجيح ميدهد.
اما اين سياست
همزمان به
معناى آن
خواهد بود كه
طرفداران
بنوا آمون با
وقوف بر اين
واقعيت كه او
از شانس واقعى
براى انتخاب
برخوردار
نيست، به
اردوى رأى
دهندگان به ملاونشون
بپيوندند.
بدين
ترتيب سناريوى
دور دوم
انتخابات با
شركت ژان لوك
ملانشون و
مارين لوپن
روز بروز
بيشتر به يك
سناريوى واقع
بينانه تبديل
ميشود.
سخنرانى ملانشون
در شهر تولوز
در روز يكشنبه
١٦ آپريل با استقبال
ده ها هزار
نفر روبرو شد
و حضور دائماً
افزاينده مردم
در اجتماعات
مشابه، از
امكان بالقوه
موفقيت جنبش
ترقيخواه
فرانسه خبر
ميدهد. به گزارش
شبكه
تلوزيونى ٢٤
فرانسه،
اينكه يك كانديدا
در عرض يك
هفته پنج درصد
به ميزان رأى
دهندگان خود
بيافزايد، در
تاريخ
انتخابات اين كشور
بى سابقه بوده
و چنانچه اين
روند تداوم يابد،
ملانشون قادر
خواهد بود كه
با سبقت گيرى
از ماكرون، به
رقيب اصلى
لوپن تبديل
شود.
در
واكنش به
تحولات
يادشده در
ارتباط با
كارزار
انتخاباتى
فرانسه و
امكان رو در
رويى ملانشون
و لوپن در دور
دوم
انتخابات،
رناو لامبر معاون
سردبير
ماهنامه
لوموند
ديپلماتيك چنين
مى گويد: "اين
سناريو به
معناى يك زمين
لرزه سياسى
براى فرانسه و
اتحاديه اروپاست،
چراكه هر دو
كانديدا
هرچند از دو
زاويه كاملاً
متضاد، نظم
موجود را زير
سئوال مى
برند...مارى
لوپن از بى
توجهى كامل
دست
اندركاران نظام
حاكم و همچنين
نتايج
اسفبارى كه
سياست هاى
اتحاديه
اروپا و سياست
جهانى شدن
سرمايه براى
توده ها ببار
آورده
سوءاستفاده
ميكند و با
طرح شعار عليه
پناهندگان و
اتحاديه اروپا
تلاش ميكند تا
خود را بعنوان
مدافع توده ها
و منافع ايشان
معرفى كند... و
ادعا ميكند كه
شرايط زندگى
مردم با
انتخاب او
بهبود خواهد
يافت ...اما
اينها همه
ظاهرسازى ست...
مردم از نظم
موجود ناراضى
و خواهان
تغيير آن مى
باشند،
همانطور كه
مردم
بريتانيا و
ايالات متحده
خواهان تغيير
بودند، اما
درعوض به دام
افراد و
جريانات
پوپوليستى
دست راستى
مانند لوپن،
ترامپ و UKIP
در بريتانيا
مى افتند..."
رناو لامبر
مدعي است كه
لوپن در واقع
مخالفتى با
نظم موجود
ندارد و
ازجمله اشاره
ميكند كه در
پى اعلام
نگرانى
"بازار" از
روى كار آمدن
لوپن، "او به
بخش خصوصى
توضيح داد كه
جبهه ملى خواهان
افزايش ساعات
كار مي باشد،
چيزى كه مردم
با آن مخالف
اند، لوپن همچنين
اعلام كرد كه
خواهان
برچيدن
مقررات بازار
كار ميباشد،
موضوع ديگرى
كه مردم مخالف
آن هستند... او
در ارتباط با
اتحاديه
اروپا نيز يكى
از مديران بانكى
(كسى كه براى
مؤسسه سرمايه
گذارى Natixis
و چند بانك
ديگر كار
ميكرده) را
بعنوان مشاور خود
برگزيد و مي گويند
كه سرمايه
گذارها بعد از
صحبت با اين
فرد، آسوده
خاطر مى شوند...
نمى توان
همزمان زندگى
را هم براى
توده ها و هم
براى سرمايه
گذاران بخش
خصوصى آسان
كرد... يك طرف
بايد بازنده
باشد..." لامبر
در پايان تأكيد
ميكند كه
"هرچند نم يتوان
آينده را پيش
بينى كرد، اما
اين واقعيتى
ست كه پيروزى
هر كدام از
اين دو
كانديدا زمين
لرزه اى
ژئوپوليتيك
براى اتحاديه
اروپا خواهد
بود(هرچند از
دو زاويه
متضاد) و در
وحله اول به
فروپاشى نظام
ارزى يورو، و
متعاقب آن چه
بسا اتحاديه
اروپا منجر
خواهد شد....اما
پيروزى ملانشون
(درصورت تحقق)
تنها به معناى
آغاز كار
خواهد بود،
براى جنبش چپ
تنها پيروزى
انتخاباتى ملانشون
كفايت نمى
كند، ما فرداى
آن روز بايد
مبارزه بزرگى
را سازمان
دهيم. آنگاه
تازه مردمى كه
سال ها در
نتيجه سياست
جهانى شدن و
ساختار
اتحاديه
اروپا لگدمال
شده اند بايد
با حضور خود
در خيابان ها
امكان عملى
شدن و تحقق
خواست هاى خود
را فراهم
كنند... آنگاه
ما شاهد وقوع
انفجارهايى
خواهيم بود و
تصور ميكنم كه
مردم بيش از
پيش بر اين
واقعيت واقف مى
شوند كه
انفجارى كه
ازسوى ملانشون
رهبرى و
سازماندهى
شود، دفاع از
منافع اردوى
كار و
زحمتكشان را
بيشتر در
دستور كار خود
قرار خواهد
داد تا
انفجارى كه از
سوى افرادى
همچون مارى
لوپن رهبرى
شود، يعنى
آنهايى كه
متكى بر سياست
هويت ها و
بيگانه ستيزى
هستند."