مسأله
فقط جنگ نیست
امین
درودگر
پس از
هفتهای تنشآلود
بین تهران و
واشنگتن در
خاک عراق،
ایالات متحده
در یک حمله
هدفمند قاسم
سلیمانی، فرمانده
سپاه قدس را
در نزدیکی
فرودگاه
بغداد کشت.
نگرانی
فراگیری در
مورد احتمال
وقوع جنگ وجود
دارد. اما
مسأله فقط جنگ
در شکل
خونریزی
متقابل نیست،
بلکه سایهای
است که جنگ در
هر شکل آن بر
جنبههای
مختلف حیات
اجتماعی
خواهد انداخت.
آیا
انتحاری شدن
جمهوری
اسلامی دور از
تصور است؟
شکلهای
مواجهه با
ترور سلیمانی
نمونه آشکاری
از گره زدن
انتزاعی
اخلاقیات و
سیاست است.
تلقیهای
مختلف به جای
آن که به هیچ
شکلی از
اخلاقِ سیاسی
ختم شود،
انبوهی از
گزارههای
هرچند متضاد،
اما صحیح و در
عین حال غیرقابلتوجه،
حول یک دوقطبی
با این شِمای
کلی تولید میکنند:
یا سلیمانی به
جزای اعمالش
رسید، یا سلیمانی
شربت شهادت
نوشید.
دوتاییهای
کاذب حاصل
مخلوط کردن
سیاست و
اخلاقیات است.
هر دو قطب این
دوتاییها به
کلیسازی و
یکپارچه کردن
کاذب اختلافها
مشغول میشوند
و صداهایی را
که در برابر
این کلیسازی
بیتفاوت یا
منتقدند،
خاموش میکنند.
دوتایی
«هلاکت/شهادت»
سلیمانی هم
چنین خصیصهای
یافته: یا
باید از ترور
سلیمانی خوشحال
و جام به دست
باشی، یا
گریان و
سوگوار. جالب
آنکه هر دو
قطب ماجرا هم
به شکل عجیبی
ناسیونالیست
هستند.
فراروی
از این دوتایی
نگرانیهای
دیگری را از
کشته شدن
ژنرال نظامی
یک حکومت
تمامیتخواه
و توسعهطلب
پیش روی ما
قرار میدهد.
دولت
انتحاری و
جنبشهای اعتراضی
قاسم
سلیمانی یکی
از مهرههایی
بود که در مرگ
صدها هزارتن
در منطقه، به ویژه
در قتلعامهای
سوریه نقش
داشت. مهره
مهمی بود، اما
یک مهره مهم
در میان
دیگران.
غرب
آسیا و شمال
آفریقا سالهاست
که در تلاطم
است اما در
دهه اخیر این
بیثباتی به
مرحله جدیدی
رسیده. ترکیه
و ایران و
امارات متحده
و عربستان (هر کدام
نزدیکتر به
این یا آن
قدرت توسعهطلب
جهانی) در
مسابقهای
تسلیحاتی به
سر میبرند.
بودجه نظامی و
میزان خرید و
تولید
تسلیحات و
حضور در
درگیریهای
نظامی
کشورهای
همسایه برای
هر چهار دولت رو
به افزایش
بوده است. خروج
ایران از
«برنامه جامع
اقدام مشترک»
(برجام) این
مسابقه
تسلیحاتی را
به نقطه جوش
رسانده است.
بنابراین
شاید ترور
قاسم
سلیمانی،
همچون ترور
شاهزاده
اتریشی در
۱۹۱۴، آغاز
جنگی باشد که
این نیروهای
خردهامپریالیستی
منطقهای را
به خود بکشد.
عدهای
استدلال میکنند
که جنگ
پیشاپیش به یک
معنا آغاز شده
بود. اما آنچه
مسأله را
فراسوی صرف
جنگ میبرد،
سایه جنگ بر
وضعیت داخلی
ایران است،
حتی اگر جنگ
فراگیری هم رخ
ندهد و صلح به
شیوه فعلی ــ
یعنی به واسطه
سلاحهای
پیشگیرانه
گوناگون
طرفین ــ
ادامه یابد.
صدها
معترض در ماه
آبان کشته
شدند. این
سرکوب خونین
در الیت حاکم
شکافی را
انداخت که تنشها
با ایالات
متحده در حال
پر کردناش
بود. عدهای
خواهان اعلام
آمار کشتهشدگان
بودند،
نمایندهای
حتی تفسیر علی
خامنهای از
شرایط کشور و
اعتراضها را
نادرست
دانست، شماری
از مقامها
مخفیانه در گفتوگو
با رویترز از
دستور کشتار
رهبر جمهوری
اسلامی و ۱۵۰۰
کشته خبر
دادند.
شاید
نظرات تغییری
نکرده باشند،
اما کلیسازی
دو قطبی
«شهادت / هلاکت»
سلیمانی
مسأله را پیچیده
کرده است.
شهاب الدین بیمقدار،
نماینده
تبریز که پس
از ترور
سلیمانی پیشنهاد
مذاکره با آمریکا
را داد، هدف
حمله گسترده
قرار گرفت.
همین اتفاق
برای اصلاحطلبانی
افتاد که در
نامهای جمعی
خواهان
جلوگیری از
جنگ بودند.
اگر به اصلاحطلبان
و میانهروهای
طردشده از سوی
مردم معترض
چنین حملهای
میشود، میتوان
ابعاد حمله به
خود مردم
معترض را،
وقتی از گفتار
«شهادتطلبی»
فاصله میگیرند،
پیشبینی کرد.
به
عبارت دیگر،
جمهوری
اسلامی باید
به سمت یکدستشدن
برای «انتقام»
پیش برود.
بسیاری میگویند
که عقلانیت
بقاطلب
جمهوری
اسلامی در لحظه
آخر از وقوع
جنگ جلوگیری
خواهد کرد.
شگفتآور است
که چهطور
منتقدان
سرسخت
چهاردهه
جمهوری
اسلامی به
عقلانیتاش
ایمان دارند،
اما جز آن،
آیا احتمال
انتحاری شدن
فزاینده این
دولت وجود
ندارد؟
پل
ویریلیو،
فیلسوف
فرانسوی در
کتاب «عدم
امنیت قلمرو» مفهوم
دولت انتحاری
را تبیین میکند.
ویریلیو دولت
انتحاری را
حاصل دو چیز
میداند: «جنگ
تمامعیار» و
«صلح تمامعیار».
فیلسوف
فرانسوی صلح
تمامعیار را
«دوره اهریمنی
اقدامات
پیشگیرانه که تهدید
دائمی جنگ را
برقرار میکند»،
تعریف و
استدلال میکند
که «حیات دولتها،
سرنوشت آنها
در چنین
شرایطی به
انقیاد استراتژی
عمومی درمیآید.
پس همچون جنگ
تمامعیار،
میتوان صلح
تمامعیار را
نیز از بالا و
از دور تحمیل
کرد.» ویریلیو
اشاره میکند
که چهطور
پیشرفتهای
تکنولوژیکی
در خدمت جنگ
تمامعیار،
به خدمت صلح
تمامعیار هم
درمیآیند: به
ویژه در
پیشگیری با
استفاده از
قدرت هستهای
و نیز در
جهانیسازی
سرمایهدارانه
به عنوان
ساختاری کلی
که همه کشورها
باید ذیل آن
درآیند.
تعریف
خلاصه
ویریلیو از
دولت انتحاری
چنین است: وضعیتی
که در آن جنگ
بر سر محیط،
به جنگی علیه
محیط ــ طبیعت
و جامعه ــ بدل
میشود. دولت
انتحاری به
جای گرفتن
قلمرو، دست به
نابودکردن هر
قلمرویی ــ و
حیات اجتماعی
و طبیعی آن ــ
میزند که در
آن حضور دارد.
مثال
بارز ویریلیو
و نیز میشل
فوکو، دیگر
فیلسوف فرانسوی
برای نشان
دادن منطق
دولت انتحاری
«تلگرام ۷۱»
آدولف هیتلر
در پایان جنگ
است: «اگر
پایان جنگ
شکست است،
باشد که ملت
هم نابود شود».
مسأله
ابداً یکسان
کردن شرایط
جنگ جهانی اول
با اکنون یا
مقایسه حکومت
نازیها با
جمهوری
اسلامی نیست،
بلکه اشاره به
شرایطی
ساختاری است
که دولتهای
انتحاری را به
وجود میآورند.
دولت انتحاری
در شرایط صلح
یا جنگ تمامعیار
مورد اشاره
ویریلیو یک
ویژگی مهم
دارد. اینکه
تنها هدف
دولت انتحاری
حفظ خود و
پیگیری ایدهآلاش
است و واقعیت
موقعیت را در
نظر نمیگیرد.
مردم یا باید
به خاطر این
ایدهآل
بجنگند، یا
«باشد که ملت
هم نابود شود.»
فرم
ناب دولت
انتحاری در
واقع چنین
چیزی است:
دولتی که نه
تنها «دیگری»
برساختهاش
برای «ملت» ــ
چه داخلی و چه
خارجی ــ را
خواهد کشت،
بلکه از
نابودی «مردم
خودش» هم
ابایی نخواهد
داشت.
این
تفکر در پیام
روحالله
خمینی درباره
پذیرش
قطعنامه
پایان جنگ هم
حتی حضور
داشت:
«مردم
ایران ثابت
کرده اند که
تحمل گرسنگی و
تشنگی را
دارند، ولی تحمل
شکست انقلاب و
ضربه به اصول
آن را نخواهند
داشت… ملت
عزیز ما که
مبارزان
حقیقی و
راستین ارزشهای
اسلامی
هستند، به
خوبی دریافته
اند که مبارزه
با رفاهطلبی
سازگار نیست…
چه شیرینی
بالاتر از اینکه
ملت بزرگ
ایران مثل یک
صاعقه بر سر
آمریکا فرود
آمده است.»
اینکه
رهبر جمهوری
اسلامی برای
قاسم سلیمانی و
ابومهدی
مهندس عزای
عمومی اعلام
میکند و کشتن
صدها تن در
اعتراضها را
«پیروزی» میخواند،
نشانه نگرانکننده
دیگری است.
بنابراین،
به جای
خوشحالی از
هلاکت
سلیمانی یا
عزا در شهادت
او، باید
کارکردهای
این ترور را
در سیاست
داخلی ایران
سنجید و تضاد
را از دوتایی
کاذب مربوط به
خوب یا بد
بودن کشته شدن
او، به جای واقعیاش
در درون جامعه
جابجا کرد.
اخلاق سیاسی
به این
معناست.
در
روزهایی که
گذشت، آنیشا
اسداللهی به
زندان بازگشت،
پیکر یک فعال
محیط زیست کرد
در مهاباد کشف
شد، سها مرتضایی
روز هفدهم
اعتصاب غذا را
از سر گذراند،
زندانیان
گمنام آبان
هنوز در شرایط
نامشخص در حبس
به سر میبرند،
و اعتراضهای
کارگران
ادامه دارد.
اما سایه جنگ این
مبارزه واقعی
را تحت الشعاع
خود قرار داده
است.
مسأله
اصلی این است:
نه تنها
جمهوری
اسلامی میتواند
به سمت
انتحاری شدن
پیش برود و هر
مخالف این
گرایش
انتحاری را
مجرم و خائن
بشمرد، بلکه
در همین راستا
با امنیت و
آسایش بیشتری
اعتراضها را
سرکوب خواهد
کرد و مخالفان
داخلیاش را
نابود.
..................................
برگرفته
از:«وبسایت
زمانه»
۱۶
دی ۱۳۹۸
https://www.radiozamaneh.com/482754
.............................................................
در
توضیح عکس
مربوط به این
مقاله
تصویر
خندان خامنهای
در ۲۶ آبان،
روزی که
معترضان را
اشرار خواند و
عواملش ۱۵۰۰
نفر را به قتل
رساندند.
تصویر
گریان خامنهای
در ۱۶ دی بر سر
تابوت قاسم
سلیمانی.