واکنش
ها و نگاه ها
به
گردهم
آئی با شکوه
بازنشستگان
در سه-شنبه ۳۱
مرداد ۱۳۹۶
عکس
صفحه اول : معلم
بازنشسته ۸۳
ساله!
مهیندخت
قلیپور در
تجمع اعتراضی
بازنشستگان
در مقابل مجلس
در ۳۱
مردادماه
......................................................
وقتی
یک آخوند خشم
مردم را می
بیند!
دیروز
در مقابل مجلس
بر من چه گذشت...
محمدتقی
اکبرنژاد.
نماینده مجلس
دیروز
مجلس شورای
اسلامی جلسه
ای داشتم.
حدود ساعت
دوازده بود که
رسیدیم به درب
یک مجلس. برخلاف
چند مورد قبلی
این بار شلوغ
بود. مردم جمع
شده بودند.
البته اغلب
پیرمردان و
پیرزنان
بودند. پلیس
حضور داشت و
شرایط تحت کنترل
بود.
در
میان آن همه
جمعیت فقط یک
آخوند بود و
آن هم من بودم.
گویا قیافه من
می خورد که
نماینده مجلس
باشم. با
ملاطفت از
پیرمردی
پرسیدم: برای
چه اینجا جمع
شده اید؟ اما
نمی دانستم که
با این کار
انبار باروت
را کبریت زده
ام!
پیرمرد
شروع کرد که
ما بازنشتگان
لشکری و آموزش
و پرورش
هستیم. مجلس
ده سال پیش
قانون گذرانده
که حقوق ما را
با حقوق افراد
شاغل یکی حساب
کنند و این
هنوز اجرا
نشده است.
در این
حین بود که
خانم 55-60 ساله ای
که از سر و وضعش
پیدا بود که
هنوز از خودش
نا امید نیست،
با تندی جلو
آمد و پرسید:
شما نماینده
مجلسید؟ گفتم:
نخیر. بنده هم
مثل شما مراجعه
کننده هستم!
گفت: آقا شما
را به خدا اگر
دستتان می رسد
به اینها
بگویید: من
غلط کردم رفتم
آموزش و
پرورش. من
گداخانه رفتم!
به آقای خامنه
ای بگویید به
رئیس جمهور
بگویید به هر
کسی که دستتان
می رسد بگویید
ما واقعا بریده
ایم. ما این
انقلاب را نمی
خواهیم. ما از
شما آخوندها
متنفریم!
پیرمرد
قد بلندی که
ته ریش داشت،
پرید وسط حرف
خانم و در
حالی که از
شدت عصبانیت
همراه با کلماتی
که از زبانش
خارج می شد،
راست و خم می
شد و دستانش را
به راست و چپ
حواله می داد،
تو گویی با من
دعوا دارد
گفت: من یک
روزی به شما
افتخار می
کردم. توی
خیابان آخوند
می دیدم، دستش
را می بوسیدم. اما
حالا نه تنها
افتخار نمی
کنم، بلکه از
شما بدم می
آید. بلکه
متنفرم. آقا
من از شما
متنفرم. شما
این بدبختی ها
را سر ما هوار
کردید.
درست
وسط حرف های
پیرمرد بود که
زن 60 ساله ای در دو
قدمی من با یک
آرامش آکنده
به غروری گفت:
حاج آقا عبا
قبایتان را
بذارید توی
صندوقچه، مردم
به خونتان
تشنه اند!!! من
به روی خودم
نیاوردم. با
آرامش به حرف
ها گوش می
دادم و ابراز
همدردی می
کردم.
یک
پیرمرد تپلی
داشت می آمد
که با این
صحنه مواجه
شد. چند لحظه
ای به سخنان
یکی از خانم
های معترض که
با داد و
فریاد مرا
خطاب قرار
داده بود گوش
داد و با
قیافه جالبی
که گویا پت و
مت را می بیند
برگشت به خانم
گفت: هِه تو با
کی داری حرف می
زنی! فکر می
کنی این برایت
کاری می کند!! و
رفت!
به قدر
تند و عصبی
بودند که شاید
اگر دست از پا خطا
می کردم و
مثلا آرامشم
را از دست می
دادم یا حرف
مخالف میلشان
می زدم، حمله
ور می شدند. بعد
که از آنها
خداحافظی
کرده، جدا
شدم، با خودم
می گفتم:
عجب!!
مردم پایتخت
تا این اندازه
با ما بد شده
اند؟! تا این
اندازه از ما
متنفرند که به
قول آن زن
معترض باید
عبا و قبا را
بگذاریم توی
صندوقچه؟!
خدا می
داند آن لحظه
که از ناراحتی
سینه ام تنگ
شده بود در
درون خودم
فریاد می زدم
که:
چرا
بزرگان جامعه
و حوزه ما نمی
خواهند خستگی مردم
را باور
کنند؟! چطور
چشم بر همه
این مصائب می
بنندد و راحت
از کنار همه اینها
می گذرند؟!
چرا نمی
خواهند خطر
بزرگی که انقلاب
را تهدید می
کند، احساس
کنند؟
راستی
چرا؟!!
_______________
بگو
که ما آینده
تو هستیم
حرف های
فرزند یک
معلم
بازنشسته
در
حاشیه تجمع ۳۱
مرداد بازنشستگان
امروز برای
من96/5/31:
از پله
های مترو
همراه مادرم بالا می
آمدیم، چشم
هایم دنبال
چشمهای آشنا
میگشت،
چشم
هایی که
صداقت،
انسانیت و
مهربانی
جریان همیشگی
اش بود، باید
دنبال طرح رنج
کشیدگی در چشم
ها هم میگشتم،
پر بود، در
مترو و بیرون
مترو پر بود
از این چشم
ها، چشم های
آشنای معلم،
به مامان
گفتم، می بینی
معلم ها از
چند فرسخی
معلوم اند،که
معلمند،و این
همیشه برایم
جذاب بوده، مامان
میگفت بگرد
شاید تو هم
معلم هایت را
پیدا کردی، راستش
برایم فرقی
نمی کرد،هر
معلمی میدیدم
مادر خودم و
پدرم بود، آینده
خودم بود، و
آینه خودم، دوست
داشتم معلم
های شاغل را
هم ببینم، برعکس
تجمعات قبل
معلم شاغل هم
به چشم میخورد، در
طول تجمع
چندین نفر با
کنایه به شانه
ام میزدند که
خسته نباشی
بازنشسته، یا
که بازنشسته
ای مگه شما؟
مامان
میگفت جواب
شان را بده،
بگو که بخاطر
مادران و
پدرانت آمده
ای، بگو که ما
آینده تو
هستیم، بگو
بخاطر خودت هم
آمدی، اما
جایش نبود، جای
فریاد حق
خواهی بود
آنجا، و دیگه
اینکه فقط
اینها نبود
دلایل آمدنم، دوست
داشتم بگویم
تمام آنچه
دیده ام و بر
زندگی ام در
یک خانواده
فرهنگی
گذشته، از
زمانی که خودم
معلم شدم، از
زمانی که از ۳
ماهگی مهدکودک
گذاشتنم،چون
معلم ها حق
مرخصی زایمان
ان زمان
نداشتند، اینکه
چون ساکن و
متولد اهواز
بودیم و در
شرایط طاقت
فرسای گرمای
جنوب مادرم
شاغل بود چندین
بار مادرم با
چادر اجباری
که قانون
آموزش و پرورش
برای معلمان
در ان سال ها
بود،شاهد غش کردن
یا با چادر
زیر دوش رفتنش
بودم، اینکه
از زمانی که
به تهران
مهاجرت کردیم
طبق قوانین،می
بایست مامان
در مناطق
محروم حاشیه ی
تهران آموزش
میداد،و
انوقت ها را
در محروم ترین
بخش های اطراف
ری درس داد، من
وبرادرم مثل
بچه های دیگر
بزرگ نشدیم، کارهای
مدرسه مان
وبخشی از
کارهای خانه
با ما بود حتی
ثبت نام مدرسه
با خودمان
بود، هیچ
وقت ازجلسات
اولیا مربیان
خاطره ای از
حضورش
نداشتم، ساعت ۱۱
صبح میرفت و ۷
شب به خانه
میرسید،و
وقتی میرسید
مامان میشد،میرفت
یکراست
آشپزخانه،گاهی
یادش میرفت مقنعه
اش را درآورد، معلم
ادبیات بود و
هست،پای گاز
می ایستاد و
من انشاها را
بلند می
خواندم، دیکته
ها را تصحیح
میکردم، به
خاطرات
واتفاقات
روزی که
گذرانده گوش
میکردم، به
تلاش هایش
نگاه میکردم
که چطور در آن
مناطق محروم
جلوی ازدواج
های زود هنگام
شاگردانش را
میگرفت،و
چقدر اشک
میریخت وقتی
نمی توانست شرایط
رو برای ما و آنها
تغییر دهد، به
اینکه با چه
ذوقی نیما و
فروغ و
شاملو،و... برایشان
می خواند، برایشان
داستان
میخواند،هرمدرسه
ای که میرفت
کتابخانه اش
رازنده می
کرد،بچه هایش
راکتابخوان
میکرد، وقت
و پول خرید
لباس نداشت در
مهمانی ها هم
با یونیفرم
مدرسه می آمد، به
هر سختی که بود
در کنار کارش
وهزینه های
بالا ودرامد
کم لیسانسش را
گرفت برای
اندک ارتقای حقوقش،اما
باز هم حقوق
زحمات
مادر،به
میزان کارش
نبود، به
میزان زندگی و
شغلی که دوست
می داشت
نبود،و اینکه
همیشه و حتی
حالا آرزوی
سقفی برای خود
داشتن را به
دوش کشیده، و
اینکه حالا هم
که بازنشسته
است، بازننشسته...،و
مجبور است
بخاطر شرایط
اقتصادی سخت
هرروز هفته در
غیر انتفاعی
درس دهد، و از
آرزوهایش
بگوید که چقدر
سفر رفتن را
دوست دارد، چقدر
زندگی هایی و
رویاهایی در
سر داشته که
هیچ وقت به آن
ها نرسیده، اینها
منت نیست، اینها
غرولند
نیست،اینها
واقعیت
است،همین
گذشته
است،همین
حالاست،
همین
حالایی که
کنارم
مینشیند و می
گوید ؛ من عاشق
شغلم هستم
،اما بینا تو
هیچ وقت مثل
من زندگی
نکن،...
و من
منگ می مانم
که چه کنم؟
چه
چیزهایی دیده
ام؟
با
زندگی ام و
انتخابم
واهدافم چه
کنم؟
من
حدود دو سال
پیش در تعدیل نیرو
از مدرسه
بیرون
شدم،اما
معلمی را رها
نکردم،در
مدارس آزاد و
غیرانتفاعی
به معلم ها و دانش
آموزان درس
میدهم، گاهی
هم خصوصی
تدریس میکنم، هیچ
سهمیه ی فرزند
فرهنگی برای
استخدامم ندارم،اما
برایش در
تلاشم،
به
شغلم ایمان
دارم،
اینکه
شرایط
نابسامان است
من رو از حرکت
و هدفم دور
نمی کنه،
ایمان
دارم که اتحاد
ما و هم بستگی
معلم شاغل و
بازنشسته
درکنارهم، صرفاً
شرایط ما رو
بهبود نمی
بخشد، بلکه
شرایط نسلی را
سامان میدهد،
نسلی
را میسازد، نسلی
آگاه
،شاد،سالم،در
رفاه اجتماعی
و اقتصادی...
.......................................................................
کنشگران
صنفی و تجمع
اعتراضی سی
ویکم مرداد
✍اسکندر
لطفی (
آموزگار)
تجمع
اعتراضی سی
ویکم مرداد
بسان دهها
اکسیون چند
سال اخیر
جامعه ی
فرهنگیان
بانی و برگزار
کننده ای
سازمان یافته
و تشکیلاتی
نداشته است
چنین اکسیونی
بخشی از روند
جنبش صنفی و محصول
اراده ی بدنه
اجتماعی و
هزاران معلمی
است که هر
کدام مطالباتی
جمعی با
محوریت معیشت
را در اولویت
دارند و در
تلاش هستند با
همراهی دیگر
کوشندگان
صنفی مطالبات
مدنظر را محقق
نمایند
با
امتنان از
تلاش عزیزانی
که به نوعی
زحمات سازماندهی
را تقبل کرده
بودند و بسان
دیگر اکسیون
های خودجوش مجموعه
ای با همت
مضاعف مدیریت
و نظم را عهده
دار بوده اند
بهتراست به
جای دامن زدن
به اختلافات
کم اهمیت؛
حاکمیت را متوجه
این مهم
نماییم
که افراد
خاصی اکسیون
ها را شکل نمی
دهند بلکه
شرایطی که از
سوی حاکمیت بر
جامعه ی
بازنشستگان
فرهنگی به
صورت خاص و
بدنه مزد بگیر
اعم از شاغل و
بازنشسته
بصورت عام تحمیل
شده است
منتج به شکل
گیری چنین
اعتراضاتی
شده است و
مادامیکه
چنین روندی
حاکم باشد این
اعتراضات به
شکل های مختلف
تداوم خواهد
داشت
صدها
هزار معترض
باورمند به
جنبش اعتراضی
هم باوجود عدم
مشارکت عملی
در تجمع اعتراضی
سی و یکم ، بخش
بزرگی از شکل
دهندگان این
اکسیون بوده و
بازوی بالقوه
ی دوام بخشی،
این اعتراضات
بوده و هستند
آنچه
اهمیت بیشتری
دارد تحلیل
های دقیق کامیابی
ها و ناکامی
های این
اعتراضات است
و ترسیم راه
برای آینده ی
پیگیری
مطالبات است
از همه
ی بزرگان عزیز
که با زحمات
طاقت فرسای خود
چنین روز
باشکوهی را
خلق کردند
انتظار می رود
به جای محدود
کردن جنبش
صنفی به بخش
مورد علاقه ی
خود، تلاش خود
را به مشارکت
گسترده تر
معطوف کرده و
حتی با سپردن
مسولیت های
اجرای به دیگر
بخش های این
جریان گسترده
، زمینه حضور
پرشورتر آنان
را فراهم
نمایند
به هر
روی تجمع سی
ویکم در میان
استقبال
نسبتا باشکوه
معترضین
برگزار شد و
اکنون باید
پیگیر خواسته
هایی بود که
در قالب
یادداشت،
طومار،
پلاکارد و
بیانیه و
قطعنامه ی
پایانی مطرح شده
است کار صنفی
تلاش حداکثری
برای دست یابی
به مطالبات
حداقلی است
در سی
ویکم یکی دیگر
از بی شمار
قدم های راه
سخت و طاقت
فرسای جنبش
صنفی برداشته
شد هر
نوع نتیجه
گیری مرهون
اقدامات قبلی
و منوط به قدم
های محکم بعدی
است
اشتباهاتی که
قدم های بعدی
را کند و
کندتر می کند
باید به حداقل
برسد
.........................................................................
این را
به کسی بگو که
تو را نشناسد
✍حسین
سوری
مگر
شوخی است که
فردی که 6 دختر
و پسر فوق
لیسانس بیکار
جویای کار در
خانه داشته
باشد که از سن
معمول کار و
ازدواج هم
گذشته اند و دارند
بر و بر نگاه
پدر بازنشسته
می کنند?
دیگر نمی
گویم که
گرفتاری های
دیگر به آدم چه
می کنند که
همدردانم
زیاد اند و
دادرسان ها خود
نجومی بگیرند
و بی خیال. آخر یک ماه و
یک سال است که
به آن ها
بگویم بروید
کتاب بخوانید،
جدول حل کنید
و وبگردی و
فلان نمایید? دختر یا
پسر، باید کار
کند که در
بازار کار تخته
است. باید
ازدواج نماید
که کو شرایطش?
نباید لااقل
غذا هم بخورد?
کو سفره اش?
بابا! به تاسی از
آن فرد مشهدی،
تو وزیر رفاه
دولتی با لقب
تدبیر و
امیدی! تو که
ذره امیدم را
هم گرفتی. با چه
امیدی زنده
بمانم?
هر کسی
این وزیر را
پیشنهاد داده
و کسانی که به
او رای اعتماد
داده اند،
علیه من
بازنشسته عمل
کرده اند. آیا
این وزیر فرد
بدی است? اصلا
و ابدا. در کار
اصلی اش تخصص
دارد. ولی مال
این کار نیست.
لااقل سابقه
چهار ساله اش
را بنگرند که
تبعیض بزرگ
تاریخ اقتصاد
نوین در دولت
یازدهم، با
ضریب جینی 42
صدم ثبت شد و
تمام.
نکته
را دقت
فرمایند که
بیماری با
مشکل حاد قلبی
دارم که نیاز
به جراحی قلب
دارد.
پای مرگ و
زندگی یک
عزیزی در پیش
است. باید با
صاحب نظران
مشورت کرده و
یقین یابم که
پزشک مورد نظر،
توانایی
انجام کار را
دارد، یا نه.
فرض از ده نفر
مورد مشاوره،
8 نفر گفتند
این پزشک. به
قدری خاکی و
محترم است که
اصلا انسان
یادش می رود
دردش را کامل
به او بگوید.
یک نفر می
گوید، خیر و
من خودم نزد
دیگری عمل قلب
داشتم و خیلی
هم راضی ام.
دهمین نفر، می
گوید ازخودم
تا 270 نفر که نام
و نشان همه را
در گوشی ام
دارم، بهمانی
صاحب تخصص
واقعی است.
شما
جای من و
بفرمایید
مریض عزیز در
دانه ام را به فردی
خاکی و افتاده
بسپارم، یا به
کسی که از مرگ
حتمی نجاتش می
دهد?
من
خانه نشین دست
استاندار سیب
زمینی احمدی نژادم.
پس
همان احمدی
نژاد دشمنم
است. ولی وقتی
پای انصاف به
میان آید،
دشمن من بوده،
به جای خودش،
ولی نباید پا
روی انصاف و
اخلاق گذاشت.
اگر پا روی
اصول گذاشتم،
چه ادعایی که
خدا پرستم و
پیرو حق و
حقیقت?
پشت سر
هم می گویند
سند توسعه
اشتغال فلان
استان تصویب و
دارد اجرا می
شود. اخیرا برای
بازنشستگان
هم، پشت سر هم می
خوانند که
وزیر رفاه،
به
دنبال اصلاح
ساختار صندوق
ها است. این
جاست که می
گویم این را
به کسی بگو که
تو را نشناسد.
آیا در
سال 90 ایشان
وزیر بود و
روحانی رییس
جمهور? احمدی
نژاد گفت 12 نوع
بیمه داریم و 24
صندوق بازنشستگی
که قابل اداره
نیستند. علیه
دشمنم هم خلاف
واقع نمی
نگارم که اگر
نگاشتم، من
نیستم. محمود
باز چی گفت?
گفت این
بیکاری، نیاز
به راه
کارهایی دارد
و...
یک
شرکت مادر
تخصصی
میلیارد ها
پول گرفت و
خود شرح خدمات
و آمار های
پایه ای را
داد. شرکت
هایی را دعوت
به همکاری کرد
تا تعدادی
برای بیمه و
بازنشستگی،
مطالعه کنند و
تعدادی هم سند
توسعه اشتغال
استان ها را
تدوین نمایند.
اگر اولی ها
پول را خوردند
و چیزی پس
ندادند،
اطلاعی ندارم.
ولی مشاوری
تهیه سند
توسعه اشتغال
لرستان را به
من سپرد که
بعدا همان
شرکت ریالی به
من و دیگران
نداد و خود
ماجرایی
قضایی و شرحی
مبسوط دارد.
همان
سند مرا بردند
و با دستکاری
و کم و زیاد کردن
ارقام، کردند
سند توسعه
اشتغال
لرستان، خراسان
جنوبی و
آذربایجان
غربی. در یکی
از دادگاه های
تهران، قاضی
به
مدیر عامل آن
شرکت کذایی
گفت که این
متن و این نوع
نگارش سه کتاب
دارد داد می
زند که
نویسنده هر سه
یکی است و...
بگذریم.
هم اصلاح
ساختار بیمه و
بازنشستگی و نیز
تهیه سند
اشتغال،
مربوط به سال 90
است. اولی را
دیگران بر
عهده داشتند.
ولی سند
اشتغال را که
خودم در داخل
گود بودم و
ذره به ذره اش را
در جریان بوده
و هستم. این که
هر مدت یک بار
می گویند سند
توسعه اشتغال
فلان استان
تصویب شد و می
خواهیم اشتغال
را رونق
ببخشیم، چه
صیغه ای است?
کجا را رونق
بخشیدند?
افزون بر این،
این همه بوق و
کرنا که اصلاح
ساختار صندوق
های
بازنشستگی
کلید خورد و
برخی نوشتند
جدا کلید
خورده، چه
ماجرایی است?
سال 90 کجا و سال 96
کجا?
بلی، خبر
دارم که دستور
کار جلسه روز
یک شنبه آینده
دولت، یکی
اصلاح ساختار
صندوق هاست و
از هم اکنون
بازنشستگان
گوش هایشان را
آماده شنیدن صداهای
دلخراش
سورناها کنند.
حال آن
که یک پیش
تجمع موجب شد
که این را
اینک مطرح
کرده و طوری
هم شلوغش کنند
که ماه ها این
بشود مشغله
فکری
بازنشستگان.
خواهند دید.
محمود
ظلم می کرد و
ظلمش قابل
تحمل بود. تو
پیوسته داری
تبعیض می کنی.
اگر یک
ذره جدیت در
کارت بود، مرا
احضار می کردی
تا در مقابل
ملت به همه
ثابت کنم که
این معضلی که
خودت به پا
کردی، چگونه
راحت حل می
شود. تفکرت
مال این کار
نیست. پس، این حرف
ها را به کسی
بگو که تو را نشناسد.
............................................................................................................
دو
دلنوشته از دو
معلم با دو
دیدگاه
دلنوشته اول
میخواهم
زنگ بزنم به
گذشته ام.
نمیدانم
در این عصر
ارتباطات و
دنیای مجازی
وسیله ای هست
که مرا به
گذشته ام ببرد
تا از آن عذر
خواهی کنم یا
نه ؟
میخواهم
زنگ بزنم و از
عمر هدر رفته
ام پوزش بطلبم
من یک معلم
باز نشسته ام.
تقریبا
بیش از ۱۴ سال
نداشتم با
امتحان و
مصاحبه به مدت
۴ سال تحصیل
در دانشسرا
درس خواندم و
وارد آموزش و
پرورش شدم.
نوجوانی
۱۸ ساله صاف و
ساده و صادق و
سرشار از احساسات
و عواطف پاک و
لبریز از شوق
خدمت به فرزندان
وطن، روز اول
کاری مرا به
همراه یکی از
همکاران به
روستایی دور
افتاده
فرستادند.
آری. یک
معلم باز
نشسته ام،
اکنون
میخواهم عذر
خواهی کنم .
میخواهم
از جسمم
،روحم، روانم
و خانواده ام
عذر خواهی
کنم. میخواهم
از بدن مجروحم
پوزش بطلبم.
من حتی
یک ثانیه هم
از خدمت دریغ
نورزیدم.
از
زانوانم که
سالها به آنها
ظلم کردم و
کیلومترها
راه را پیاده
در سرما و
گرما طی
نمودند تا من
به موقع در
کلاس حاضر شوم
و اکنون از
شدت درد
عاجزند.
از
ستون فقراتم
عذرخواهی کنم
که در کلاسهای
۴۰ نفری مجال
حتی یک لحظه
استراحت را به
آنها ندادم و
اکنون به دیسک
مبتلا شده
اند.
میخواهم
از گردنم عذر
بخواهم که ۳۰
سال ۴۰ دفتر
دیکته و ۴۰
ورقه را هر
روز صحیح کرد
و دچار آرتروز
شدید شد.
از
کلیه هایم که
به خاطر سرمای
کلاسها و
نداشتن ماشین
شخصی و طی
مسافتهای دور
در سرماهای شدید
سالهاست که
بیمارند.
از
چشمانم که آن
قدر ورقه و
مشق و دیکته
تصحیح کردند
که کم سو شده
اند.
از بند
بند انگشتانم
که به خاطر
نوشتن زیاد روی
تخته سیاه و
حمل دفتر
دیکته و کشیده
شدن دائم با
درد گرفتارند.
آری من
یک معلم باز
نشسته ام
میخواهم از
گذشته ام عذر
خواهی کنم.
میخواهم
از تارهای
صوتی ام عذر
بخواهم که مجبور
بودند آن قدر
بلند واژه ها
را بخش کنند و
هجاها را
بکشند تا صدای
من در کلاسهای
شلوغ، حواس
همه را جمع
کنند که نکند
دانش آموزی
درس را خوب
یاد نگیرد و
امروز صدایم کرخ
شده است.
از ریه
هایم که آنقدر
سرما و گرد گچ
و دود بخاری
نفتی را تحمل
کردند که نای
یک تنفس
معمولی را هم
ندارند و تنگ
نفس میشوند.
آری
میخواهم عذر
خواهی کنم از
جسم و روحم.
میخواهم
از بدن مجروحم
عذرخواهی کنم
بدنی که سالها
در کنارم
فشارهای جسمی
را تحمل کردند.
آری من
یک معلم
بازنشسته ام
از بچه هایم
عذرخواهی
میکنم که به
خاطر شغل
مادرشان
مجبور بودند
در نوزادی و
کودکی
ساعتهای
زیادی در مهد
کودک باشند و
دیرتر از همه
ی مادرها به
دنبالشان میرفتم
چون در
دورترین جاها
خدمت میکردم.
میخواهم
از خانواده
ام، بارها و
بارها
عذرخواهی کنم
که به علت
نبود شرایط
مناسب کاری و
در نتیجه
نداشتن وقت
کافی
برای آنها آن
طور که خود
میخواستم،
خوب مادری
نکردم.
من از
تمام گذشته ام
عذرخواهی
میکنم چون
تمام این
سختیها و
مشکلات را
تحمل کردم، و
همیشه در انتظار
آینده ای بهتر
برای خود و
فرزندانم بودم
ولی متاسفانه
آینده هم روی
خوشی به ما
نشان نداد.
حاصل آن همه
تلاش و از خود
گذشتگی چیزی نشد
جز یک جسم
بیمار و یک
دنیا شرمندگی
در مقابل
فرزندان و
چندرغاز حقوق
که کفاف دارو
و درمان را هم
نمیکند تا چه
رسد به هزینه
های دیگر
زندگی
واقعا
از گذشته ام
از عمر تلف
شده ام از روح
و روانم و از
خانواده ام
هزار بار عذر
خواهی میکنم،
هزار بار
..............................
دلنوشته دوم
عبدالله
نظری؛ معلم و
فعال صنفی
درود
پیشکسوت
عزیزم
من در
جواب شما
،امروز می
نویسم و از
آیندگان عذر
خواهی می کنم.
اگر چه
در عصر
ارتباطات
وسیله ای برای
رفتن و عذر
خواهی از جسم
و روح و جوانی
و خانواده درگذشته .....نیست .
ولی من
امروزمی
نویسم تا از
آیندگان ،از
نوادگانم واز
جامعه ای
سالهای بعد
زندگی می کنند
پوزش می
خواهم.
من
موظف بودم نسل
آینده
رابسازم ولی
امروز
آنقدرترسو و
عاجز و
ناتوانم که
جسمم ،روحم
،اعضای بدنم
،خانواده ام
،امروز
فرزندانم
و.......همه را
باختم.
من
موظف بودم
فردای مملکتم
را بسازم اما
امروز را هم
نمی توانم
بسازم.
من
شرمنده ام که
فقر را
پذیرفتم اما
جرات تغییر
ندارم .خفت
کرایه کشی و
صف یارانه و
برگزاری
انتخابات را
پذیرفتم ولی
جرات ندارم دم
برنم.
من از
تمام آینده
کشورم عذر می
خواهم که
امروز حزب
بادم و آینده
وطنم را بر
باد دادم.
مرا
عفو کنید که
می دانم و
آگاهانه
آیندتان را
تخریب میکنم.
مرا
عفو کنید که
منتظرم لطف و
کرم دیگران
وطنم را
بسازد.
مرا عفو
کنید که دیدم
عبدی ها و ....را
ولی ترسیدم
وسکوت کردم و
خفت را بر خود
و ایندگان
ارمغان گذاشتم.
.........................................................................
رضا
باغبانی
بازنشسته
آموزش و پرورش
ناحیه 3 اصفهان
جناب
آقای دکتر
ربیعی وزیر
محترم تعاون،
کار و رفاه
اجتماعی!
با
سلام و
احترام!
در
نشست رسانه ای
اخیرتان
اشاره
فرمودید که عقب
افتادگی 67
درصدی حقوق
بازنشستگان
مربوط به سال
های گذشته است
و هیچ
اقتصاددانی
نمی پذیرد که 67%
اختلاف حقوق
های
بازنشستگان
یکباره و در
عرض یک سال حل
شود چون ایجاد
بحران می کند
و کشش اقتصادی
ندارد و ....
جناب
ربیعی!
به
نظر شما 9 سال
قانون گریزی
دولت ها که 4
سال آن مربوط
به دولت تدبیر
و امید و در
دوران وزارت جنابعالی
بوده است از
نظر
اقتصاددانان
توجیه
اقتصادی
داشته است؟ و
آیا کوچکترین
توجهی نسبت به
درخواست ها و
مذاکرات و
مراجعات
بازنشستگان
در طول دوران
دولت یازدهم
داشته اید.
جناب
ربیعی!
آنچه
اقتصاد مملکت
و امنیت جامعه
را به خطر
انداخته و
خواهد انداخت
زیاده طلبی و
سوء مدیریت
کلان مملکت
بوده و هست.
سوال
ما از شما این
است که چطور
برای حقوق های
غیرقانونی و
نجومی و 7
برابری،
بودجه هست ولی
برای پرداخت
حقوق قانونی
بازنشستگان،
آن هم
بازنشستگان
فرهنگی توجیه
اقتصادی را در
نظر می گیرید؟
ما
بازنشستگان
زمانی رو به
تجمع آوردیم
که متوجه شدیم
سازمان
بازنشستگی
کشوری و وزارت
رفاه حتی برای
بخشنامه ها و
جوابیه های
خود و اظهارات
خودشان در
جلسات کانون
های
بازنشستگان
استان ها از
جمله اصفهان کوچکترین
ارزشی قائل
نبوده، به طور
نمونه بخشنامه
شماره 4113/ص/250
مورخ 91/3/3 صندوق
بازنشستگی
کشوری و یا
جوابیه صندوق
بازنشستگی
کشوری به حضور
جناب آقای
حسین منیری،
مشاور محترم
وقت وزیر رفاه
و مدیر کل
حوزه وزارتی
وزارت تعاون،
کار و رفاه
اجتماعی مورخ
92/9/2 به شماره 16804/ص/250
که در بند 2 این
نامه قید
گردیده در
خصوص مطالبات
ناشی از ضرایب
حقوق سالانه
موضوع ماده 125
قانون مدیریت
خدمات کشوری
به محض تامین
بار مالی لازم
نسبت به
پرداخت آن
اقدام خواهد
شد، همچنین به
دنبال پیگیری
های مستمر در
تاریخ 94/10/27 در
سالن
اجتماعات صندوق
بازنشستگی
کشوری آقای
اسلامیان
اعلام داشتند
پیگیر فراهم
کردن 32000
میلیارد
تومان هستند
که بدهی ما را
پرداخت کنند
که هنوز به دنبال
تهیه پول
هستند.
جناب
آقای ربیعی!
مشکل
صندوق
بازنشستگی
کشوری را سوء
مدیریت دولت
ها بوجود
آورده و این
صندوق
زیرمجموعه
دولت است و
کارگزار دولت
و بازنشستگان
هیچ نقشی در
مدیریت آن
نداشته و
ندارند و
نخواهند داشت
به طوری که
مدیران عامل
صندوق از طرف
دولت ها
انتخاب شده و
می شوند، هیات
مدیره های شرکت
زیرمجموعه
صندوق هم از
طرف صندوق انتخاب
می گردند و ما
بازنشستگان
کسورات بازنشستگی
خود را به
دولت پرداخت
کرده ایم و
حقوقمان را از
دولت مطابق با
قانون مدیریت
خدمات کشوری
می خواهیم و
کاری به نظر
کارشناسان
اقتصادی
نداشته و
نداریم و
برداشت ما این
است که دولت
اراده ای برای
سامان دادن به
معیشت بازنشستگان
نداشته و
ندارد که نوعی
حق الناس می باشد.
همچنین دولت
محترم یازدهم
برای نامه و درخواست
جناب آقای
محمد حسین
میرمحمدی
نماینده مردم
شریف شهرستان
های گلپایگان
و خوانسار و
عضو کمیسیون
اقتصادی مجلس
شورای اسلامی
که از دولت
محترم جهت
تامین منابع
مالی و اعتبار
لازم آن از
صندوق توسعه
ملی جهت
پرداخت مطالبات
بازنشستگان
لایحه ای دو
فوریتی را تقاضا
نموده بودند،
که متاسفانه
دولت محترم
نسبت به
درخواست
نماینده
مذکور
کوچکترین
اقدامی انجام
نداده است،
خود جای تامل
دارد. در ضمن تصاویر
نامه های قید
شده بالا به
پیوست می باشد.
با
احترام
رضا
باغبانی
بازنشسته
آموزش و پرورش
ناحیه 3 اصفهان
....................................................................
ضرورت
ایجاد اراده
ملی برای حل
مشکلات صندوقهای
بازنشستگی
۱۳۹۶/۰۶/۰۴
-
مديرعامل
صندوق
بازنشستگي
کشوري با
تاکيد بر
اينکه بايد
اراده ملي
براي حل
مشکلات صندوق
ايجاد شود،
گفت: بحرانهايي
که در آينده
تهديد کننده
هستند را نميتوان
يک شبه حل
کرد، زيرا يک
شبه ايجاد
نشدهاند.
به
گزارش اداره
کل روابط
عمومي و امور
بين الملل
صندوق
بازنشستگي
کشوري، محمود
اسلاميان در
گفتوگو با
ايسنا، درباره
اولويت صندوق
بازنشستگي
کشوري در دولت
دوازدهم
اظهار داشت:
پيش از هر
چيزي بايد يک
واکاوي علمي
در خصوص صندوق
بازنشستگي
کشوري صورت
بگيرد.
وي
افزود: البته
اين اقدام از
سوي صندوق با
همکاري يک
گروه از
متخصصان و
مشاوران علمي
خارجي انجام
شده که گزارش
آن ارائه
خواهشد شد.
مديرعامل
صندوق
بازنشستگي
کشوري با
تاکيد بر
اينکه بايد يک
اراده ملي
براي حل
مشکلات بوجود
بيايد، گفت:
بحرانهايي
که در آينده
تهديد کننده
هستند را نميتوان
يک شبه حل
کرد، زيرا يک
شبه ايجاد
نشدهاند.
اسلاميان
افزود: در
دولتهاي
گذشته ۲۸
تصميم غلط
درباره صندوقهاي
بازنشستگي
گرفته شده که
بار مالي آن
تامين نشده
است و هنوز
گرفتار تبعات
آن هستيم. به عنوان
مثال در دولت
نهم و دهم
قدرت خريد
بازنشستگان
کشوري به دليل
عدم افزايشهاي
سالانه
متناسب با نرخ
تورم تا ۶۷,۷
درصد کاهش
پيدا کرد و
شاهد خسارت ۳۵
هزار ميليارد
توماني ناشي
از آن، به
بازنشستگان
کشوري بوديم.
وي
با بيان اينکه
تلاش کرديم
براي جبران
کاهش قدرت
خريد
بازنشستگان
برنامههايي
را در هر سال
اجرا و آن را
ادامه دهيم،
گفت: طي دو سال
اخير، حقوق
بازنشستگان
کشوري به صورت
پلکاني
افزايش يافت و
دولت بودجه
مازادي را
براي آن درنظر
گرفت. در سال
۹۵، ۶۰۰ ميليارد
تومان و در
سال جاري نيز
۲۲۰۰ ميليارد
تومان مازاد
بودجه صندوق،
از سوي دولت
تخصيص يافت و
توانستيم به
صورت ميانگين
حقوق
بازنشستگاني
را که زير دو
ميليون تومان
دريافتي
داشتند تا
۱۸,۵ درصد
افزايش دهيم.
مديرعامل
صندوق
بازنشستگي
کشوري همچنين
افزود: تلاش
ميکنيم اين
روند ادامه
پيدا کند و
تبعات ناشي از
عدم افزايش
متناسب حقوق
بازنشستگان
در سال هاي
گذشته کاهش
يابد.
.....................................................................
یکچهارم
بازنشستگان
کشوری ساکن
تهران هستند
مدیر
صندوق
بازنشستگی
کشوری استان
تهران گفت: ۲۵
درصد کل
بازنشستگان
تحت پوشش
صندوق بازنشستگی
کشوری، ساکن
استان تهران
هستند.
یکچهارم
بازنشستگان
کشوری ساکن
تهران هستند
به
گزارش
افکارنیوز،
شبر زارعین
اظهار داشت:
۲۹۱ هزار
بازنشسته
کشوری و
مستمریبگیر با
درصد ترکیبی
۶۳ درصد مرد و
۳۷ درصد زن
تحت پوشش
صندوق
بازنشستگی
کشوری در
استان تهران هستند.
زارعین
ادامه داد: از
این تعداد، دو
هزار و ۸۲۷
نفر
ازکارافتاده
هستند.
وی
همچنین گفت:
استان تهران
دارای شش
نمایندگی
شامل صندوق
بازنشستگی
شمال، جنوب،
شرق، غرب، مرکز
و آموزش و
پرورش است.
وی
یادآور شد: ۷۰
کانون
بازنشستگی در
استان تهران
فعالیت دارند
که در انتخاب
شورای هماهنگی
کانونها،
پنج نفر هیاتمدیره
استانی و ۱۱
نفر هیاتمدیره
کشوری از این
طریق انتخاب
شدند.
مدیر
صندوق
بازنشستگی
کشوری استان
تهران تصریح
کرد: واحد
پاسخگویی و
مشاوره صندوق
بازنشستگی
استان تهران
از ابتدای
امسال تاکنون
به ۴۱ هزار و
۴۷۴
بازنشسته،
خدمات مشاورهای
ارائه داده و
به طور
میانگین
روزانه پاسخگوی
۴۵۰ نفر بوده
است.
وی
ادامه داد:
واحد
پاسخگویی،
خدماتی مانند
احراز هویت
وراث، صدور
معرفی نامه
برای وکالت
ورثه
بازنشستگان
به بانک، چاپ
فیش و حکم،
استعلام از
دیگر صندوقهای
بازنشستگی،
دریافت مدارک
مربوط به عینک،
عصا و سمعک و
اصلاح
اطلاعات
هویتی را به
بازنشستگان
ارائه میدهد.
......................................................................................
همیشه
غذای اصلی مال
تو و پیاز و
ترشی، مال من؟!
حسین
سوری
الان
ساعت حدود 4
بعد از نیمه
شب است و من دارم
پیام های
واصله به پی
وی ام را می
خوانم. دقیقا 14
سوال، با
انشاهای
مختلف و با یک
مفهوم
مشترک این می
باشد که آیا
امیدی هست که با
برنامه ششم، مشکل
ما
بازنشستگان
حل شود?
اگر
در 6 برنامه تدوینی
و 5 برنامه
عمرانی قبل از
انقلاب و در 6
برنامه
تدوینی و 5
برنامه اجرایی
توسعه
اقتصادی و
اجتماعی بعد
از انقلاب،
حتی یک مورد
یافتند که
نوشته شده،
حقوق فلان قشر
یا گروه، باید
از فلان رقم
به بهمان رقم
برسد، آن موقع
قانون م. خ. ک را
رها کرده و به
برنامه دلخوش
کنند. لااقل
یک سال اول
برنامه ششم را
ندیدند که غیر
از 486هزار نفر،
حقوق بقیه
بازنشستگان نابسامان
تر شد و بهتر
نشد? این را
واقعا ندیدند? دارند
با تمام وجود
این زخم کاری
را حس می کنند
و بعد هم می
پرسند?
اصلا رقم
حقوق چه ربطی
به برنامه
توسعه اقتصادی
و اجتماعی
دارد? یک تجمع
نیم بند شد و
این ها عجول
که چه کنند? آن
کردند که کاری
بی ربط بود و
هست و خواهد
بود.
یقین
دارم هر کس
دیگری به جای
من باشد، دیگر
پاسخی نخواهد
داد. چرا? چند
هم نه که چندین
بار عرض کردم
این کدهای
اصلی بودجه ای
و این هم مفاد
قانون و این هم
قوانین فرا
دستی و
فرودستی و...
به
جد می گویم و
نه گلایه کنم
که انتقاد
عزیزانی را که
نوشته اند به
فلانی بگویید
مختصر بنویسد،
با تمام وجودم
می پذیرم.
زیرا قرار
نیست با
داستان های
صادق کرده و
حسین کرد
شبستری، متل
بسازم. ولی
شما به جای من
و خود بگویید
چه کنم?
سوال
را با سوال
جواب می دهم
که نان و
آبگوشت خوراکی
های اصلی اند.
آیا ترشی و
پیاز هم غذای
اصلی اند?
خربزه چجور?
اگر
من پدر
خانواده،
فرزندانم را
به دو دسته
تقسیم کردم و
آمرانه و
عامدانه، روش
کار دادم که
نصف آن ها حق
دارند با
آبگوشت لذیذ
بروجرد ما و
نان، به اضافه
ترشی، پیاز،
سبزی و مخلفات
دیگر تغذیه
نمایند و گروه
دوم فقط
با ترشی و
پیاز سیر شوند
و الان هم نه و
بعدا، چه
خواهید گفت? خودم
چون بابایم و
کسی قدرت
مقابله با من
را در این جمع
ندارد، اصلا
غذای اصلی و
فرعی چیست که
گلی به جمالم که
آبگوشت ایتالیایی
می خواهم.
آبگوشت که
خوراکی اصیل
ایرانی است.
باشد و من،
منم!!
اندکی
تامل که گروه
دوم، الان
گرسنه اند و
تازه من نه
تنها وعده
بعدا را می
دهم که می
گویم با ترشی
و پیاز، مانند
بقیه بعدا
سیرتان می
کنم!! خیلی حرف
است که بگویم
اقتصاد دان ها
گفتند!!
وقتی
پزشک می شود
معاون اتاق
فکر اقتصاد
کشور و اقتصاد
دان به جای
پزشک باید کار
بهداشت و
درمان و تغذیه
را بر عهده
بگیرد، مگر می
شود توقعی غیر
از این داشت?
فرزندان
گرسنه می
گویند: بابا!
چهار سال قبل
همین ها را
گفتی و باز
همان است.
جواب من که
اصلا بلد
نیستم منطق را
باید با کدام
"ت" نوشت که تق
کار را خودم
در آوردم و می
گویم عامل این
فاجعه دایی
تان بوده است.
دایی کجاست?
اصلا زندگی من
چه ربطی به
دایی دارد? و...
خدا
به داد من یکی
برسد که دقیقا
دارم به مانند
یک دیوانه
کامل با ضریب
هوشی نزدیک به
صفر سخن می
گویم و بدتر
این که توقع شدید
دارم که
فرزندان
گرسنه ام، من
را نه فقط بابا
که جناب آقای دکتر
مهندس بابای
بی نظیر خطاب
کنند!!! البته
که بی نظیرم.
در چی?
این
چه وعده ای
است که حتی
ذره ای به نوع سرخرمن
هم شباهت
ندارد و باید
فرهنگستان
برود صدها
متخصص را جمع
کند تا زبانزد
دیگری به نام
وعده
بازنشستگان
پاییز بعد از
زمستان، یا چیزی
که بیانگر این
واقعه بس
ناگوار باشد،
اختراع کنند?
اما این هم
غلط است که
زبانزد در بطن
و متن جامعه
شکل می گیرد.
اول
که در طول
برنامه باشد.
خود همان فرد
در هتل المپیک
گفت اگر 7 تا 8
سال هم شد،
بقیه اش را
نگارنده سانسور
کنم که در هیچ
عقلی نمی
گنجد. دوم،
پیاز و ترشی،
هضم کننده
اند، نه سیر
کننده. سوم،
واقعا به حدی
در حال انفجار
مغزی ام که
نمی دانم چه بگویم?
این
چه منطقی است
که می گوید
توی مقام دست
اندرکار،
بهترین غذای
اصلی را بخوری
و به شاغلین
نیز نوع اصلی
اش را
بخورانی و
تمامی مخلفات
هم رویش و من
با پیاز و
ترشی با
وعده 40
ساله، در عالم
خیال بسازم?
واقعا 40 ساله و
نشدنی. سیر
ترشی 7 ساله را
بکنند ترشی 40
ساله، چون با
اقتصاد دان
های خیالی
مذاکره شده
است!
مگر
سال اول برنامه
را ندیدند?
چند نفر سهم
بردند و
اکثریتی مفلوک
تر شدند? این
ها که همگی
مدارکشان
موجود است،
باز باید از
اول گفت و
نوشت?
این
که اصل قانون
و مدرک اصلی
است که بودجه
کشور، در چهار
امور اصلی
توزیع می
گردد:
به ترتیب این
چهار امور،
رقم سمت
چپشان 1 ، 2 ، 3 و 4
است. دارند می
بینند که از
ردیفی با رقم
سمت چپ 5 اعتباری
دادند که 486
هزار نفر بهره
مند و وضع بقیه
نابسامان تر
شد. لطف کنند
بنشیند تا
صبحی بدمد و
جلوی چشم همه
بازنشستگان
نه تار که
تاریک کامل
شود.
تعارف
الکی کنم?
به
همین خیال
باش، تا پخته
شود آش!
✍حسین
سوری
..........................................................................