چرا از
کارزار
تشکل سراسری
کارگران
ایران
حمایت
می کنم؟
هادی
میتروی
فراخوان
۱۱ اردیبهشت
ماه ۱۳۹۷ «پیش
به سوی کارزاری
برای تشکل
سراسری
کارگران
ایران» (۱) از طرف
جمعی از
فعالین
کارگری مورد
حمایت قرار گرفته
است. جمعی از
فعالین
کارگری نیز
ضمن مثبت تلقی
کردن کوشش در
راه ایجاد
اراده سراسری
کارگران ملل ساکن
ایران، دلایل
عدم امضای این
فراخوان را توضیح
می دهند (۲)
نگارنده ضمن
استقبال از
شنیدن دلایل
امضا
نکنندگان،
تمایل خود به
شنیدن دلایل
حمایت دیگر
امضا کنندگان
را اعلان می کنم
و بنوبه خود
سعی میکنم در
کوتاهترین شکل
ممکن دلایل
خود در امضای
متن فراخوان
را حضور
خوانندگان
ارایه دهم.
اما
قبل از ورود
به بحث بناچار
چند نکته را
لازم به
یادآوری می
بینم.
نخست
اینکه تقسیم
مبارزه با
سرمایه داری
به سطوح و
حوزه های
اقتصادی و
حرفه ای و
سیاسی و دفاعی
و نظری و
فرهنگی و جنسی
و ملی و از این
قبیل،
امری ست
غیرطبیعی که
فرهنگ غالب
جامعه جهانی
طبقاتی
پدرسالار
بورژوایی به
طبقه کارگر
ملل سراسر
جهان تحمیل
کرده است.
در
کجا، کی و
کدام آیین
بشری انسان به
سیاسی و اقتصادی
و فرهنگی و
جنسی و زبانی
و عقیدتی تقسیم
شده است که
امروز برخی
رفقای ما مبارزات
کارگری را به
اقتصادی و
سیاسی و نظری
و فرهنگی و هر
نوع دیگر
تقسیم می
کنند؟
برای
من تقسیم
انسان به
سیاسی و
اقتصادی و فرهنگی
و به تبع آن
تقسیم کار
پرولتاریا به
اقتصادی و
سیاسی و نظری،
امری ست که
فرهنگ غالب
بورژوایی و
پلیس سیاسی
بورژوازی به
طبقه کارگر و کل
جامعه تحمیل
می کنند.
این
تقسیم کار
تحمیلی، که
برای تحمیق
پرولتاریا و
تحمیل اقتدار
بورژوازی بر
طبقه کارگر ایجاد
شده است،
استوار بر
فرهنگ و
سیاستی ست که
پلیس سیاسی با
بالا بردن
هزینه مبارزه
در راه کسب
قدرت سیاسی،
پرولتاریا را
از کسب قدرت
سیاسی باز می
دارد و او را
به گدایی لقمه
نانی بیشتر،
وادار می کند.
از طرف
دیگر
بورژوازی با
توسعه فرهنگ
مصرف و بریز و
بپاش در میان
پرولتاریای
دور از قدرت،
فرهنگ مصرف
بیشترو تقدس
مالکیت و امید
به بورژوا شدن
را در میان
پرولتاریا
پرورش می دهد.
این فرهنگ
منحط
بورژوایی
باعث شده است
که در اکثر
کشورهای جهان
پرولتاریا؛
که همراه با
خانواده های
خود اکثریت
جامعه
کشورهای صنعتی
را تشکیل می
دهد؛ فکر کسب
قدرت سیاسی را
از سر بدر کند
و برای گدایی
لقمه ای بیشتر
از بورژوازی،
نمایندگانی
انتخاب کند تا
به چانه زنی
با بورژوازی
بپردازند و
نهایتا کارگران
با فروش بخش
اعظم زندگی
خود، لقمه های
نان "اهدایی"
را سق زند و از
زنده بودن خود
شاد شود!
این
تقسیم کار
نادرست
تحمیلی باعث
شده است که روشنفکران
پرمطالعه و
آکادمیسین
های دانشگاه
های بورژوایی
بادی به غبغب
اندازند و
اعلام
فرمایند که
بدون حزب،
پرولتاریا
مبارزه برای
قدرت را
فراموش کند.
این
دسته از کشیش
های خیّر، سال
هاست که پرولتاریا
را دعوت به
تشکیل حزب
انقلابی میکنند
تا جواز
انقلاب و خیز
بسوی قدرت را
صادر کنند!
گویی
انقلاب کار
توده ها نیست،
کار حزب پرولتاریاست
و برای انقلاب
به اجازه
ایشان نیاز می
باشد!
این دسته
از روشنفکران
با باور به
وجود همیشگی
«شرایط عینی
انقلاب» و
تقدم عنصر
سیاسی بر عنصر
اقتصادی، هر
نوع مبارزه
برای کسب قدرت
را موکول به
تشکیل حزب و
یا احزاب
گوناگون طبقه
کارگر میکنند!
این
گرایش اراده
گرایانه
روشنفکران
کتاب زده، درک
نمی کند که
حزب وسیله ای ست
که در اثر رشد
کمی و اعتلای
کیفی مبارزات
طبقه کارگر
نیاز به آن
احساس مس شود
و در دستور کار
پرولتاریا
قرار میگیرد.
این رفقا خیلی
هم که پیشرفت
میکنند
تشکیل موفقیت
آمیز حزب
سوسیال
دموکرات روسیه
از ۱۸۹۶ تا
۱۸۹۸ را مثال
می زنند اما
از مبارزات
سندیکایی
طبقه کارگر
روسیه که از
۱۸۷۰ اوج
گرفته است
سخنی نمی
گویند!
بی
تردید قشر
اگاه طبقه
کارگر موظف به
تجزیه و تحلیل
شرایط
پرولتاریای
هر ملت و
تدارک زمینه
های نظری چنین
حزبی ست اما
با توجه به
شرایط خاص ملل
ساکن ایران و
میزان
سازماندهی
پرولتاریای
این ملل،
رفقای گرامی
کو تا حزب به
معنای دقیق
کلمه؟
در
شرایطی بسر می
بریم که تشکل
های موجود
حاضر به صحبت
با یکدیگر هم
نیستند و هنوز
در حال شمشیر
بازی چوبین
دوران جنگ سرد
هستند. هر یک
دیگری را
اپورتونیست و
رویزیونیست
می نامد و به تنهایی
همچون دُن
کیشوت می
خواهد سرمایه
داری بومی ایران
را سرنگون کند
و به تنهایی
بر جای آن
نشیند. رفقا
با این نوع
تنظیم رابطه و
شرایطی که دانشمندان
ایران حتی
حاضر به
برگزاری
سمینارها و
نشست های
مشترک در
امنیت و رفاه
در تبعید نیستند
پرولتاریای
ایران در صورت
نزدیکی به این
و یا آن تشکل
سیاسی که دیگر
تشکل ها را
تحمل نمی کند
بیش از امروز
تجزیه و تضعیف
خواهد شد. این
روند خود مرکز
و خود محور
بینی که از
دوران جنگ های
ناشی از تیوری
فوق ارتجاعی
سه جهان آغاز
شده است نزدیک
به سه دهه پس
از سقوط دیوار
برلن همچنان
ادامه دارد و
هنوز بخش اعظم
روشنفکران
ایران دیگر
روشنفکران طبقه
کارگر را با
منطق دوران
جنگ سرد، فرصت
طلب و تجدید
نظر طلب می
نامند و به
روش تحلیلی دوران
جنگ سرد در
نفی دیگران
پناه می برند!
از طرف
دیگر گرایشی
در میان
کارگران آگاه
وجود دارد که
با تقسیم کار
در میان
پرولتاریا،
نادرست به
مرحله ای کردن
وظایف
پرولتاریا می
پردازد و هر
نوع کوشش به
کسب قدرت
سیاسی را موکول
به دوران
انقلابی و خلا
قدرت ناشی از
انقلاب می
دانند و طبقه
کارگر را از
هر نوع کوشش
برای مشارکت
در قدرت سیاسی
در دوران
اقتدار بورژوازی،
برحذر می
دارد.
نتیجه
این تزهای غیر
پرولتری،
بویژه در شرایطی
همچون امروز ایران
ضدانقلابی
ست، تن دادن
به تداوم به
بربریتی ست که
همین امروز
همگی در دهکده
کوچک جهانی
دچار آنیم.
این همه جنگ و
خونریزی و فقر
و فلاکت انسان
امروز نتیجه
این تقسیم کار
نادرست و
تفکیک بغایت
ارتجاعی از
وظایف
پرولتاریاست.
پرولتاریای
ملل تا زمانی
که از این تقسیم
کار نادرست و
ضدانسانی
تحمیلی
بورژوازی خلاص
نشوند، نه
اراده سراسری
پرولتاریای
ملل در کار
خواهد بود، نه
انترناسیونالیزم
پرولتری
جدیدی شکل
خواهد گرفت و
نه انقلاب
جهانی در نفی
نظام سرمایه
داری، متصور
است.
انقلاب
ارتباطات
شرایط جهانی
را فراهم آورده
است که با
مبارزه
ایدیولوژیک و
درهم کوبیدن
تیوری تقسیم
کار و تقسیم
مبارزات به
اقتصادی با
کارفرما و
سیاسی با
کارفرمای
کارفرمایان
دولت،
می توانیم
پرولتاریای
ملل را در
تمامیت خود به
صحنه آوریم.
اگر
قادر به رفع
از
خودبیگانگی
پرولتاریا در هر
نوع تقسیم کار
و دخیل بستن به
دموکراسی
نیابتی شویم،
تقدم کار فکری
بر یدی و یا
برعکس که در
دو انحراف یاد
شده در بالا ریشه
در آن دارند
نیز، به آنی
محو خواهد شد
و پرولتاریا
در تمامبت
وجود خود در
نفی فرهنگ و
سیاست و
اقتصاد نظام
بورژوایی،
بطور مستقیم
شرکت خواهد
نمود.
بحث
های "بالا و
پایین" و در
"صحنه و در
تبعید" در
درون طبقه
کارگر نیز
حاکی از همین
انحراف
بورژوایی و
تقسیم کار در
میان
پرولتاریاست.
دانشمندان
معاصر با تفوق
به عنصر ذهن
بر عین، خود
را بالا و
پرولتاریا را
پایین می
نامند و به
این از
خودبیگانگی دوچندان
دامن می زنند.
این
سنت نادرست و
این تقسیم کار
تحمیلی
بایستی با
مبارزه ایدیولوژیک،
نخست در میان
بخش آگاه طبقه
کارگر هر ملت
نابود و محو
شود.
پس
مخاطب من نه
دانشمندان
بورژوایی کم
حوصله و نه
بخش راحت طلب
مدافع
دموکراسی
نیابتی که بخش
ناچیزی از
پرولتریای
آگاه هر ملت
است که با
گوشت و پوست
خود نتیجه این
تقسیم کار
ضدانقلابی را
در همه جا می
بیند و بویژه
در ایران، در
آغاز مرحله
نوین از
سازمان دهی
طبقاتی،
نارسایی چنین
سازماندهی را
می فهمد.
آن
بخشی از
پرولتاریا که
راست روی
سندیکالیست
ها در ازلی و
ابدی دانستن
نظم بورژوایی
و تشویق به
گدایی از
بورژوازی و
عملا تعطیل
مبارزه برای
کسب قدرت
سیاسی را می
فهمند.
آن
بخشی از
پرولتاریا که
فاجعه تقسیم
کار و انحراف
چپ در تقدم
قایل شدن بر
ایجاد حزب و
سپس خیز بسمت
قدرت را می
فهمند و نفی
می کنند. چه از
تعطیل مبارزه
از همین حالا
برای کسب قدرت
سیاسی، در
رنجند.
در
خلاصه ترین
شکل ممکن، این
تقسیم کار و
وظایف و بالا
و پایین کردن
و داخل و خارج
شمردن پرولتاریا،
ریشه در
انحراف عمیق
در درک
کمونیسم و سه
منبع و سه جزء
آن دارد و
نتیجه اش
تقسیم کار ضد
پرولتری و از
خودبیگانگی
پرولتاریا و
عدم فهم وظایف
پرولتاریا در
نفی بربریت و
آغاز دوران
"رهایی" بشر
است.
حال بر
مدافعین
تقسیم کار
پرولتری ست که
با ادبیات خود
به سوالات زیر
پاسخ دهند:
-
پرولتر خارج و
داخل یعنی چه؟
-
پرولتر آگاه و
نا آگاه به چه
معناست؟
-
منظور حضرات
از بالا و
پایین چیست و
کیست؟
آیا
آنها که اهل
کتابند بالا و
مایی که سواد
خواندن و
نبشتن نداریم
پایینیم؟
حال
چرخش چرخ کبود
را ببینم که
پرولتاریای
بالا نشین اهل
کتاب، دیگران
را از دخالت
در کار پایینی
های زیرزمین
زی بر حذر می
دارند!
هیچ کس
نیست که از
این رفقا
بپرسد با این
منطق هیچ
کمونیستی در
کار
پرولتاریا چه
در داخل باشد
و چه در خارج
باشد نباید
دخالت کند الا
شما؟
شما
بالایی ها چه
امتیازی
دارید که ما
پایینی ها
نداریم؟
شما چه
ویژگی هایی
دارید که از
روز ازل
رهبران بی عیب
پرولتاریا
هستید و ما چه
نقایصی داریم
که همواره
توده های نفهم
پرولتاریا
بحساب می آییم؟
شما را
به چه سوگند
دهیم که
بفرمایید این
تقسیم کار
غیرکمونیستی
ضدپرولتری را
از کدام تجربه
موفق تاریخی
درآورده اید؟
سوالاتی
از دانشمندان
اهل کتاب ما
که بجای ارایه
پاسخ یا
نادیده
انگاشته می
شوند و یا
نگارنده را به
حزیان گویی
متهم می کنند.
حزیان نیست
عزیزان زاری و
التماس در
دوران جنگ گرم
و در مشاهده
کشتار کودک و
زن و مرد و دیگر
بیگناهان نه
تنها در
فلسطین و یمن
که، در پنج
قاره است!
ببایید
تا دیر نشده
است و بربریت
سرمایه، دهکده
کوچک جهانی و
حیات را نابود
نکرده است،
بخود آییم.
بخود آییم و
با بازگشت به
هویت پرولتری
و آشنایی با
کمونیسم، این
چرخه معیوب
واگرایی در
جنبش کارگری
را با کار
مداوم، همراه
با فرهنگ و
روشی درست و
رفیقانه در
برخورد به
دیگر گرایشات
کارگری، به روند
همگرایی در
جنبش کارگری
ایران تبدیل
کنیم. بیایید
با کوشش در
ایجاد شبحکه
ای سراسری از
هسته های
کارگری که در
مبارزات
روزمره طبقه
کارگر مشارکت
دارند و به
کنترل تولید و
توزیع و خدمات
در هر موسسه
نظر دارند، به
روند همگرایی
جهت ایجاد
شبکه ای
سراسری بدون
تقسیم نادرست
کار، یاری
رسانیم.
خب اگر
برخورد
رفیقانه در
مبارزه
ایدیولوژیک
مبنای لازم
وحیاتی ست شرط
حرکت به سمت
همگرایی
چیست؟
اکثریت
ارتش عظیم ۵۰
میلیونی
کارگران و
بیکاران و خانواده
هایشان بر اثر
نفوذ فرهنگ
مبتذل مصرفی
بورژوایی از
یک سو و
پرهزینگی
دخالت مستقیم در
سرنوشت خویش
از دیگر سو،
امر مشارکت در
قدرت را موکول
به آینده ای
نامعلوم کرده
است و چه در
ایران و چه در
دیگر کشورهای
سرمایه داری
تنها بدنبال
زندگی
شرافتمند
حداقلی ست و
دوست می دارد
تعدادی
نماینده؛ که
در ایران لازم
است از جان
کذشته هم
باشند؛ را به
نمایندگی خود
به مصاف
بورژوازی
برای چانه زنی
بفرستد.
بخش
دیگری از
کارگران
ایران در
تلاشند تا بکمک
خود دولت و
مجلس اسلامی
با تقویت شورای
اسلامی کار و
خانه کارگر
زندگی حداقلی
کارگران را
تامین کنند.
بخش
دیگری که
بویژه خیل
بیکاران را در
بر می گیرد
نیز بدنبال
سازمان های
سیاسی
رنگارنگ پنتاگونیست
به لطایف
الحیل و به هر
قیمت در صدد برانداری
حاکمیت
اسلامی
سرمایه در
ایرانند تا
حاکمیت
سرمایه ژیگول پیگول
و اطو کشیده
"دموکراتیک و
لاییک" را بر جای
دولت مذهبی
سرمایه بر سر
کار آورند و
بعد از این
همه هزینه و
کشت و کشتار،
بورژوازی "مدرن"
راه و رسم
سازماندهی و
مبارزه
طبقاتی را به
طبقه کارگر
ملل ساکن
ایران آموزش
فرماید!
اما
هستند
کارگرانی که
مبارزه
طبقاتی با
سرمایه داری
را در هیچ
سطحی تقسیم و
تجزیه نمی
کند. این بخش
اگر چه نسبت
به کارگران
مسخ شده در
نظام سرمایه
داری بسیار
ناچیزند اما
به شواهد
تعدادشان از
ماجراجویان
در حال
براندازی
بورژوازی
بومی ایران و
از جان
گذشتگان آماده
شهادت در راه
چانه زنی
قانونی با
سرمایه داری
بومی ایران،
بیشتر هستند.
این
درصد ناچیز از
کارگران که در
صحنه هستند و
در مبارزات
روزمره
کارگران شرکت
دارند و این مبارزات
را نه با هدف
لقمه نانی
بیشتر و گدایی
روزمره از
سرمایه داری،
که با هدف رشد
و گسترش فرهنگ
پرولتری و
داشتن چشم به
قدرت به سازماندهی
طبقه کارگر می
پردازند،
مخاطب من
هستند.
این
کارگران خود
را از دیگر
اقشار طبقه
کارگر جدا نمی
دانند!
اين
هسته های کارگری
برغم اجبار به
سازماندهی
مخفی جهت
مشارکت و
ارتقای
مبارزات علنی
روزمره طبقه
کارگر، در
مجامع عمومی و
مبارزات علنی
کارگران
مشارکت فعال
می کنند.
این
دسته از
کارگران با
محوری کردن
مبارزه برای
سرنگونی
حاکمیت مذهبی
سرمایه به نفی
دیگر اشکال
مبارزه طبقه
نمی پردازند و
عملا این سطح
از
مبارزه
طبقاتی را
تعطیل نمی
کنند و مبارزه
برای مشارکت
در قدرت را به
ظهور امام
زمان حواله
نمی دهند.
این
دسته از
کارگران با
دفاع از منافع
قشری و حرفه
ای و ملی
کارگران و با
پیش گرفتن روش
مبارزاتی دور
از چشم و گوش
پلیس سیاسی،
طبقه کارگر
ملل ساکن
ایران را تجزیه
نمی کند.
این
دسته از
کارگران از
منافع مشترک
اقشار و حرفه
ها و ملل
گوناگون طبقه
کارگر ملل
ساکن ایران
دفاع می کنند.
این
دسته از
کارگران به
ایدیولوژیک
کردن مبارزه با
بورژوازی و
اسلامی و غیر
اسلامی کردن
مبارزات و یا
زنانه و
مردانه کردن
مبارزه
طبقاتی تن نمی
دهند.
این
دسته از
کارگران،
دیگر مزد و
حقوق بگیران فاقد
سرمایه را به
جوان و پیر و
کوچک و بزرگ و
زن و مرد و
آذری و بلوچ و ترک
و عرب و فارس و
کرد و لر
تقسیم نمی
کنند.
این
دسته از
کارگران
مبارزه با
سرمایه داری خودی
را از مبارزه
با کلان
سرمایه داری
جهانی تفکیک
نمی کنند!
این
دسته از
کارگران
ابتکارات
کمونیست ها را
نادیده نمی
گیرند و به
عنوان کوشش
های از «بالا»
مورد تحقیر و
تمسخر قرار
نمی دهند!
هم از
این روست که
من چه در
فرانسه باشم و
چه در ایران
می بودم از
فراخوان جهت
ایجاد نهضتی
برای تشکیلات
سراسری
کارگری حمایت
می کردم و میکنم
چه این
فراخوان از
طرف چنین
رفقای کارگری برای
آغاز طرحی نو
و نهضتی
سراسری در
جنبش کارگری
ایران، به
تحریر درآمده
است. این رفقا
برای ایجاد
نهضتی سراسری
که همه
گرایشات طبقه
کارگر را در
مصاف با اژدهای
هفت سر سرمایه
داری در
برگیرد،
بدرستی و هشیارانه،
هیچ یک از
سطوح مبارزه و
هیچ یک از اشکال
مبارزه طبقه
کارگر را نه
نادیده میگیرد
و نه نفی می
کند.
این
فراخوان بجای
چشم و هم چشمی
با گرایشات
دیگر اقشار
طبقه کارگر و
بازهم تجزیه
ای دیگر در
ارتش
رهاییبخش
پرولتاریا،
با هدف ایجاد
کارزاری
سراسری، دست
یاری به سوی
همه فعالین
کارگری دراز
می کند.
عزیزان
نگارنده این
فراخوان خود
را از آن طبقه
می دانند و
اگاهانه بجای
کوشش در
پیشبرد منافع
قشر خود در
میان طبقه،
پیشنهاد
ایجاد نهضتی
توده ای و
بمعنای دقیق
کلمه سراسری
را ارایه می
دهند.
جهت
مزاح و لطافت
فضای بحث
اشاره به جدل
های کودکانه
برخی از
دانشمندان در
پایان بی
مناسبت نیست.
این بخش از
دانشمندان
وطنی ادعا میکنند
تشکل های
مستقل موجود
سراسری هستند
چه یک یا چند
نفر در شمال و
یک یا چند نفر
در جنوب و یک
یا چند نفر در
شرق و یک یا
چند نفر در
غرب ایران را
در ارتباط با
هم قرار داده اند!
رفقای
کارگر آیا این
نوع جدل های
کودکانه که ارتباط
ده ها و یا
صدها و یا
هزاران رفیق
کارگر را
«تشکیلات
سراسری» بنامیم
و آنرا با
تشکل سراسری
ده ها میلیون
کارگر ملل
ساکن ایران
یکی تلقی
کنیم، مغلطه
ای صادقانه
است؟
براستی
تا کی نادیده
کرفتن،
خودمحوربینی،
تحریف و
ابتذال ناشی
از منیت و
فرقه گرایی
قرن گذشته،
طبقه کارگر
ملل گوناگون
را از داشتن اراده
ای سراسری
محروم خواهد
کرد؟
هادی
میتروی،
آموزگار
تبعیدی در
فرانسه
یکشنبه
۲۰م خردادماه
۱۳۹۷