کوررنگی
شهاب شکوهی
آناهیتا
اردوان
"شهاب
شکوهی" مطلبی
در ستایش شعار
" مرگ بر
کارگر، درود
بر ستمگر" با
همین سرتیتر
نوشته اند که در
تارنمای خبری
"راه کارگر"*
انتشار یافته
است.
بدینوسیله،
کنشگران کارگری
را با
آمیختن
رویدادهای
ناهمساز؛ "وارونه
سازی"، "سفسطه"
و برداشتهای
نادرست، به
دنباله روی و
طبقۀ کارگر
ایران را به
تعمیق شعار
مذکور
فراخوانده
اند.
در
سطور نخستین
مطلب، با
جانبداری از
رویکرد
انحلال
طلبانۀ خود در
حمایت از شعار
انحرافی،می
پرسند؛ " وقتی
حتی اصلاح
طلبان حکومتی
هم تحمل نمی
شوند، چگونه
میتوان انتظار
داشت که
کارگران
بتوانند
صدایشان را به
راحتی به گوش
جامعه
برسانند؟"!!
شهاب
شکوهی بر چه
مبنایی باندی
موسوم به اصلاح
طلب در بلوک
قدرت را با
کارگران
گرسنه و
محروم، یکی
میکند؟مگر
شهاب شکوهی
نمیداند؛
کلیۀ باندهای
نظام
استبدادی در
استثمار، لگدکوب
حقوق و چپاول
ماحصل کار
طاقت فرسای
کارگران با
دیگر باندهای
حکومتی متفق
القولند. گویا
شعارِ " اصلاح
طلب اصولگرا
دیگر تمام شد
ماجرا" هنوز
به گوش "شهاب
شکوهی"،
نرسیده است.
جناحی در بلوک
قدرت با
پیشینه ای
ویرانگر و سهم
عظیمی در بهره
کشی سبعانه از
طبقۀ کارگر چه
ربطی به جنبش
کارگری ایران
برای احراز
حقوق خود
دارد.
اصلاح
طلبان حکومتی
در بلوک قدرت
همگی
میلیاردر و جزو
هزاردستان
قدرت و ثروث
بحساب می
آیند. شهاب
شکوهی،
کارگران زیر
خط فلاکت،
گرسنه و محروم
از دستمزد حتی
فیزیولوژیک
را
بدون توجه به
جایگاه و منافع
طبقاتی شان با
اصلاح طلبان
مقایسه میکند.
کدامیک از
اصلاح طلبان حکومتی
نان خوردن
ندارند؟
اصلاح طلب
حکومتی چه
منافع و وجه
مشترکی با
کارگران
گرسنه و بی حقوق
دارند؟
منازعات درون
بلوک قدرت حول
محور تاراج افزونتر
چه ربطی به
جنبش کارگران
دارد که به
کارگران
هشدار میدهد؛
استبداد تاب و
تحمل "اصلاح
طلبان" خود را
هم ندارد. بنابراین،
"به خود مرگ و
به ستمگران
درود
بفرستید!"
اصلاح
طلبان حکومتی
از آنچنان
حسابهای بانکی
کلانی
برخوردارند
که هنوز کسی
نمیداند
چگونه چنین
سرمایه ای را
تصاحب کرده
اند. آقای
شکوهی، بحث
کارگران محروم،
بحث "نان و دستمزد"
است. اینکه
جمهوری
اسلامی جناحی
در بلوک قدرت
را تحمل
نمیکند
هیچگونه ربطی
به جنبش
کارگری ایران
ندارد. گویا
آقای شکوهی
نمیدانند؛
عامل
مهم و نهایی
تعیین کنش و
واکنشها،
رفتار و
عملکرد و
تصمیم
گیریهای
کانون های
قدرت نسبت به
یکدیگر و
همچنین نسبت
به اعتراضات توده
ای در راستای
حراست از"
تداوم بقای
تمامیت نظام"
است. جناحها و
باندهای درون
حکومتی به رغم
درگیری
پیرامون سهم
افزونتر از
غارتگری،
چگونگی
پیشبرد
سیاستهای
چپاولگرانه،
استثمار
فزایندۀ نیروی کار
و دست یازیدن
به تتمه حقوق
کارگران،
پیوسته به
همزیستی در
بطن قدرت،
ادامه داده اند.
شهاب شکوهی
عملاً منافع
مادی مشترک
هنگفت میلیاردی
بعنوان حلقۀ
پیوند
کانونهای
قدرت و تضاد اشتی
ناپذیر بین
طبقۀ حاکم، (
هر باند و
جناح) با طبقۀ
کارگر را
عامدانه،
بدست فراموشی
می سپارد.
طرفه تر اینکه،
از کارگران
میخواهد از
منازعات درون
بلوک قدرت
عبرت بگیرند،
سر تسلیم فرود
آوردند و درماندگی
شان را تا حد
شعار " مرگ بر
خودشان و درود
بر ستمگر"
برابر
بورژوازی
افسارگیسخته،
پیش ببرند.
آقای
شکوهی، دقت
بفرمایید؛ بحث
پیرامون
مبارزات
کارگری،
اتخاد شعار
صحیح در
راستای احراز
حقوق و دستمزد
کارگران گرسنۀ
ایرانی
میباشد و نه
قدرت سیاسی.
درگیری
باندهای درون
حکومتی ربطی
به جنبش
کارگری ایران
ندارد و کلیه
جناح و
گماشتگان
نظام ضد منافع
و ابتدایی
ترین حقوق
کارگران عمل
میکنند.
تشتت
بین کانونهای
قدرت بسبب
رویارویی
منافع
اقتصادی-سیاسی
کانونهای
قدرت در پیوند
به سرمایه های
کلان، روی می
دهد. پیوستگی
این کانونهای
قدرت بسیار
حساس، بغرنج،
سیال و همزمان
در تعامل و
تقابل با
یکدیگر عمل
میکنند. رویارویی
باند و جناح و
تمامی
نمایندگان و
حتی ولی فقیه
نظام، در
دایرۀ تنگ
رعایت
قانونمندی های
اساسی حاکم بر
نظام بر پایۀ
منافع مشترک
مادی و
طبقاتی،
تبیین می گردد.
لابد، شکوهی
تمایزی بین رویکرد
و موضع گیری
جناحهای بلوک
قدرت نسبت به
طبقۀ کارگر
احساس میکند
که به
آگراندیسمان
شعار انحرافی
ضد نضج و
بالندگی مبارزات
طبقاتی ایشان،
می پردازد.
شکوهی
از تعمیق و
بسط شعار "مرگ
بر کارگر، درود
بر ستمگر" در
تداوم
مبارزات
کارگری و ورود
به مراحل
دیگر، سخن می
راند. تعمیق
مبارزات
کارگری با
چنین شعار
انحرافی، با
احتراز از سوبژکتیویسم
شهابی و پا
گذاشتن روی
زمین سفت
واقعیت، تنها
در برپایی
طناب دار توسط
خود کارگران،
خودکشیهای
دستجمعی
کارگران؛ (هاراگیری)،
( قمه زنی)،
(انتحار)،
تبیین و گسترش
می یابد.
شکوهی
در پاراگراف
بعدی در تایید
نظر انحلال
طلبانۀ خود به
قیاس مع
الفارق متوسل
میشود. شعار
انحرافی
کارگران
گرسنه و محروم
را ابتکاری
نظیرِ
مبارزات
رادیکال و
شجاعانه ضد
پوشش اجباری
زنان و دختران
بشمار می
آورد.
آقای
شکوهی،
عملکرد
شجاعانۀ
دختران و زنان
میهنمان برای
احراز حقوق
ابتدایی
خودشان از سوی
کلیۀ منادیان
ازادی و رهایی
قابل ستایش و
تمجید است.
اما، پرسش
اینجاست؛ چرا
شکوهی به
کارگران
محروم و گرسنه
می رسد
خواستار کاربست
چنین شهامت و
جسارتی نیست؟
چرا باید زنان
برای حقوق
ابتدایی خود
از چنین شهامت
ستایش انگیزی
برخوردار
باشند، برای
حقوقشان جسورانه
مبارزه کنند و
برابر دشمنان
صف ارایی
کنند. اما،
کارگران
محروم و گرسنه
برای دستمزد
شان چنین
شهامتی
نداشته باشند،
به خود مرگ
بفرستند و
ستمگر را
ستایش کنند؟
چرا آقای
شکوهی خواستار
شهامتی از جنس
شهامت و جسارت
دختران برای
طبقۀ کارگر و
مبارزات
کارگری نیست؟
این
نوعی انحلال
طلبی در
رویکرد اقای
شکوهی و زبونی
فعالان
کارگری را
میرساند که
شوربختانه
شهامتشان را
در رویارویی
با بورژوازی
از دست داده
است. اقای
شهابی با چنین
رویکرد
انحلال طلبانه
ایی در زمره
افرادی قرار
میگیرد که از ترس
بورژوازی به
احتمال زیاد
خودکشی خواهد
کرد. شکوهی در
تشخیص رنگ زرد
از سرخ دچار
کوررنگی شده
است، شعار زرد
و سرخ را از هم
تشخیص نمیدهد.
این کوررنگی
رویکرد و موضع
گیری شان را نیز
تحت تاثیر
قرار داده
است.
بدین ترتیب،
عملکرد
رادیکال و
شجاعانۀ
دختران را از شعار
انحرافی
کارگران؛ از
یکدیگر تمیز
نمیدهد. شهاب
شکوهی،
برای
کارگران
خواستار شهامتی
نظیر زنان و
دختران نیست و
آنان را برده
و مطیع نظام
استبدادی
میخواهد که هر
چه اعتراضات
کارگری
ناآگاهانه
تر، مطیع تر و
فلاکت بارتر
ببالند بنفع
امثال شکوهی
هاست.
پس
از قیاس مع
الفارق بیشتر
به خطا میرود
و به رنگ سفید
روسرها و شال
ها متوسل می
شود؛ " آیا روسری
سفید یا پارچه
سفید صلح را
بدون هیچ شعاری،
علامت تسلیم
طلبی تعبیر
کنیم یا
اعتراض به
حجاب
اجباریست؟".
وی
با عنوان این
پرسش، می کوشد
اینگونه
وانمود سازد
که در پس شعار
انحرافی مورد
نظر،
محتوا و
ماهیتی
رادیکال وجود
دارد. ماهیتی
رادیکال که بزعم
ایشان "عقل کل
ها"از فهم و
درک آن
عاجزند! مگر،
شکوهی
"انحلال طلب"!
مبارزات
شجاعانه و بی
نظیر زنان هیچ
ربطی به نوع
روسری و رنگ
آن ندارد. رنگ
سفید شال و
روسری که
دختران
و زنان در
دست می گیرند
ربطی به رنگ
سفید نماد و سمبل،
صلح طلبی،
ندارد. زنان و
دختران
بهادرمان برای
متمایز کردن
اعتراضات شان
رنگ سفید را برگزیده
اند. شکوهی
بهتر است ساده
گویی و سطح نگری
را کنار
بگذارد، به
عملکرد
رادیکال مبارزات
زنان مبارز
دقت بیشتری
کند. چنین
حرکت رادیکال
و صف آرایی شجاعانه
نمیتواند رنگ
سفید را
بمعنای صلح
طلبی، را
برگزیند. از
آنجا که ماهیت
عملکردشان
کاملا رادیکال
است نمیتواند
رنگ سفید
بمعنای " صلح طلبی"
را دربرگیرد. دختران
مبارز ، دچار
کوررنگی نشده
اند که برای
حرکت رادیکال
شان، رنگ سفید
بمنظورصلح
طلبی، را برگزینند.
مگر میشود
ماهیت
عملکردی
رادیکال باشد
و سپس رنگ
سفید را بمنظور
صلح طلبی،
انتخاب کنند.
آقای شکوهی،
به بیراهه نروید؛
زنان شجاع رنگ سفید
را تنها برای
تمایز
برگزیدند که
زمانیکه در
دست می گیرند
مشخص باشند و
به چشم
بیایند.
اشاره به رنگ
سفید؛ نماد
صلح طلبی، از
سوی شکوهی
برای تایید
رویکرد
انحلال
طلبانۀ و
حمایت از شعار
انحرافی،
مغلطه ای بیش
نیست.
اما،
عملکرد
رادیکال
دختران و زنان
همانطور که
شکوهی می
نویسد، مسلما
توجه و ستایش
دیگر اقشار را
جلب کرده است.
چون حرکتی مملو
از شهامت و
شجاعت
برای هدفی
مشخص است. اینکه
زنان
شجاع با چنین
عملکرد
رادیکالی به
بذل ستایش،
توجه و همراهی
دیگر اقشار
جامعه با خود
توفیق یافته
اند اظهر من
الشمس است. موردی
که می بایست
از سوی کلیۀ
منادیان
رهایی و برابری
مورد ستایش و
تقدیر قرار
گیرد. اما،
چرا
شکوهی
خواستار
عملکردی
رادیکال
مشابه از جانب
کارگران
نیست؟ چرا
شکوهی
نمیخواهد؛ کارگران
با
شعاری مناسب
و عملکردی رادیکال
توجۀ دیگر
کارگران و
متحدالمنافع
خود را در
راستای نبرد
برای احقاق
حقوق و
دستیابی به
مطالبات شان،
جلب کنند و
آنان را با
خود همگام سازند.
چرا
شکوهی از
عملکرد
رادیکال زنان
بهره نمیجوید
و کارگران را
به عملکردی
شجاعانه نظیر
آنان، تشویق و
ترغیب نمی
کند. چون،
اقای شکوهی
استاد تخریب
هستند، استاد
تباهی و تخریب
از واقعیتی
خوب، عملکردی
رادیکال و بسیار
عالی نتیجه ای
بد می گیرد. از
نتیجه گیری بد دیواری
خارایین بدور
مبارزات
کارگری می کشد
و
صدمات نتیجه
گیری بد خود
را متوجه
مبارزات
کارگری می
سازد.
شعار
" مرگ بر
کارگر، درود
بر ستمگر"
آنگونه که
شکوهی در سطور
بعدی می
نویسد،
"مظلومانه"
نیست. برعکس،
مبین درماندگی و فلاکت
است. شعار
انحرافی که شکوهی
آن را
"ابتکار"
بشمار می آورد
نه تنها
همبستگی
ایجاد نمیکن.
بلکه، آنتی
پاتی ایجاد
میکند. شعاری
که نمیتواند
از خود دفاع
کند چگونه
میخواهد
رهبری جنبش را
بگیرد و از
حقوق دیگر گردانهای
ستمدیده،
دفاع کند.
هراس از
رادیکالیسم
مبارزات
کارگری آقای
شکوهی را به
یاوه گوییهای
مصلحت آمیز
مصداق " آهسته
برو، آهسته بیا
که گربه شاخت
نزند"
انداخته است.
براستی
که
آگراندیسمان
"حماقت"،
تنها "حماقت"
لازم دارد!
"کارگر"- "
عنصر پیشرو
اجتماع" را به "گربۀ
ملوس"
بورژوازی،
مبدل ساخته
است." مرگ بر
کارگر..درود
بر ستمگر" از
سوی طبقه
کارگر بمثابۀ
پیشروترین
نیروی
اجتماعی چه
تاثیری بر روی
دیگر اقشار
جامعه دارد؟
اقشاری که او
تنها با رهایی
خود میتواند
همۀ ایشان را
رها سازد؟ چه
پیامی برای
کارگران و
دیگر
گردانهای
زحمتکش دارد؟
چه خواستی را
طلب میکند؟!
کارگر به
کارگر دیگر
"مرگ" می
فرستد و دشمن
طبقاتی خود را
ستایش میکند.
"دشمن
کارگر"؛
"کارگر دیگری"
شده است.
آقای
شهابی، چنین
شعاری تنها به
درد "مترسکِ
رابوچایا
میسل" و مضحکۀ
"خودتان" میخورد
و نه "روشنفکر
طبقۀ کارگر" و "مبارزۀ
طبقاتی". شعار
انحرافی که
هیچ خواستۀ
صنفی و مطالبۀ
صنفی عام
کارگری را
بازتاب نمیدهد،
چیزی را نیز
ثابت نمیکند.
شعاری ناشی از
"عدم معرفت
طبقاتی
کارگر" و منتج
از "هستیِ متناقض"
اوست. کارگر
آگاهِ مولد که
برای خواستهای
صنفی خود به
چنین شعاری
مضحکی، اتکاء
نمیکند، بعقب
نمی نشیند، و
به ابزارهای
"اخلاقی و
ستایش عرفانی
دشمن" متوسل
نمیشود.
بخش
عمده ای از مطلب شکوهی
در روند از شعار
انحرافی به
خاطره ای از
زندان با آب و
تاب فراوان
تخصیص داده
شده است.
بسیاری در آن
دهه ها و پس از
آن
زندان رفتند
و خاطرات
بسیاری دارند.
اما، بله، بله،
متوجه شدیم که
اقای شکوهی
بسیار آدم
مهمی هستند.
شکوهی می
نویسد؛" ..
شاید هم کمی
ناامید از
ادامه زندگی!
از این رو
ناخودآگاه برابر
جمعی از
توابان کلمۀ
لعنت از زبانش
جاری میشود.
زمانیکه با
یورش توابان و
پرسش " لعنت به
کی" روبرو می
شود از روی
ترس و هراس به
ابتکار فوق
العاده بی
نظیری دست می
زند و " لعنت
بر کسی که
اینجا بشاشد"
را به " لعنت
به کسی که
اینجا اشغال
بریزد"، تبدیل
میکند. شکوهی
با عنوان این
خاطره می
کوشند؛
نادرستی شعار
مرگ بر کارگر
و درود بر
ستمگر را
لاپوشانی و
آنرا ابتکار خلاقانه
ای نظیر
ابتکار
خودشان از روی
ترس،
بشناسانند.
راقم
این سطور
نمیداند
خاطرات زندان
شکوهی چه ربطی
به مبارزات
طبقاتی
کارگران دارد.
اما، شگفتا!
چنین انسان
مجرب و مبتکری
در شرایط
حالایی چه
منفعتی برای
مبارزات
کارگری ایران
و تبدیل پرولتاریای
در خود برای
پرولتاریای برای
خود دارد؟!
حمایت از
شعاری
انحرافی! با
اندکی تامل و
تعمق در خاطره
ای که شکوهی
تعریف میکند
به پاسخی تاسف
بار دست یافتم.
چون اقای
شکوهی بسیار
مهم هستند
معتقدند؛ کارگران
حقوق صنفی خود
را در شعار
نگنجانند و پیرو
ترس و هراسی
که شکوهی با
خود از دهه
شصت حمل میکند
به عملکردی
مشابه شکوهی
از روی ترس
مبادرت ورزند
و در
خیابانهای
کشور بگویند "
مرگ بر کارگر،
درود بر
ستمگر"، حرکت
ناخودآگاه شکوهی
برایند ترس در
زندان و برابر
توابان را در
خیابان و میدانها
بکار گیرند و
بسط و تعمیق
هم بدهند!
آقای
شکوهی، " ترس و
هراس از چماق
و شلاق و
زندان و
شکنجه" امری
کاملا زمینی و
واقعی ست.
اما، چرا
میخواهید
همان هراس و
ترسی که چند
دهه پیش در
زندان تجربه
کردید و شما
را به تغییر "
لعنت بر کسی
که اینجا
بشاشد" به "
لعنت بر کسی که
اینجا اشغال
بریزد" وادار
ساخت را در
کالبد
مبارزات
طبقاتی کارگران
بریزید.
شکوهی
در زندان از
توابان
ترسیده است. قدر
مسلم، به هیچ
وجه نمیتوان
منکر لزوم و
ضرورت بررسی
علائم
اختلالهای
مزمن استرسی
پس از رویدادهای
فاجعه امیز
نظیر ( پی تی اس
دی) گشت. اما،
حتما باید
مابین تجزیه و
تحلیلهای
منتج از چنین
اختلالاتی با
نضج مبارزات
طبقاتی
کارگری و اهمیت
شعارهای
راهبردی،"
چکیدۀ کاری که
کارگران
میخواهند
انجام بدهند"،
تمایز قائل
شد. به
بیان صریحتر،
آقای شکوهی
متعقدند؛
مبارزات
کارگری باید
از ترس نهادینه
شده در وی از
سال شصت پیروی
کنند و بعوض
اینکه
بگویند؛" لعنت
بر کسی که
اینجا بشاشد"
بگویند؛ "
لعنت بر کسی
که اینجا
اشغال بریزد". آقای
شکوهی
میخواهند ترس
نهادینه شده
شان، متعلق به
چند دهه قبل
را بین
کارگران
همگانی و
نهادینه
سازند. بدین
ترتیب، با
موعظه و پند و
اندرز و
رویکردی
انحلال
طلبانه، آسمان
ریسمان را به
هم می بافند و
از شعار انحرافی
که باعث شد
خامنه ای
بگوید؛ "کارگران
عوامل و نوکر
خارجی هستند
که دستمزد خود
را طلب میکنند"،
حمایت و
خواستار بسط و
تعمیق آن نیز
هستند.
آقای
شکوهی شما
زمانیکه در
زندان بودید
از توابان
ترسیدید.
امروز از چه
می ترسید که
اینگونه جلوی
مبارزات
غریزی کارگری
خم میشوید و
به
شعاری
اینچنین
انحرافی و مخرب
تن می سپرید؟
اقای شکوهی
شجاعت این را
نداشتند
بگویند "لعنت
بر کسی که
اینجا بشاشد"
گفته اند "
لعنت به کسی
که اینجا
اشغال ریخته است".
چنین رویکردی
برای زندانی
قابل درک است. اما،
چرا ایشان
چنین خواسته
ایی را از
کارگران دارند؟
چرا باید
کارگران
گرسنه ای که
ماهها دستمزد
نگرفتند و با
یورش نیروی
سرکوبی به خانه
هایشان
دستگیر شدند،
دچار همان
ترسی باشند که
شما تا کنون
با خودتان حمل
میکنید. ترس و
هراسی که از
سال شصت تا
کنون در
وجودتان
نهادینه شده
است را با
رجعت به زندان
برای مبارزۀ
طبقاتی تجویز
و ترس خودتان
را در
پیکر جنبش
کارگری ایران
بیشتر تزریق
میکنید. آفرین
و صد آفرین به
چنین
روشنفکران
طبقۀ
کارگری!
اقای
شکوهی شما در
زندان بودید و
از توابان ترسیدید.
اما، مشخص
نکردید
کارگران باید
از چه کسی
بترسند؟ از
بورژوازی! پس
شما از نوعی انحلال
طلبی در موضع
گیری و رویکرد
به مبارازت
صنفی کارگران
در رنجید. آقای
شکوهی شما
دیگر در زندان
نیستید! اگر
از ترس
نهادینه شده
در رنج هستید
بهتر است بجای
پروپاگاندا
انحلال طلبی و
حمایت از شعار
انحرافی، بروید
تراپی و فکری
عاجل برای ترس
نهادینه شده
در وجودتان
بکنید و سره
از ناسره،
شعار زرد از
سرخ، اهمیت
شعار در مسیر
بسط مبارزات
بر طبق تحلیل
مشخص از شرایط
مشخص .....تشخیص
دهید. باور
بفرمایید،
تراپی کردن
برای ترس
نهادینه شده
بهتر از توصیه
و تجویز ترس
در شکل زبونی و
تسلیم تا سر
حد حمایت از
شعار انحرافی
مرگ بر کارگر
درود بر
ستمگر، است.
چون واقعا این
کار درستی
نیست که ترس
نهادینه شده
در وجودتان را
به کارگران
رهنمون و نوید
دهید.
انحلال
طلبان
(نارسیستیک)
با
ترسی نهادینه
شد به اسم
روشنفکر طبقۀ
کارگر، خاک در
چشم کارگر از
خودبیگانه می
پاشند و او را
برهنه تر راهی
"مسلخ"
میکنند. آقای
شهاب شکوهی،
مبارزۀ
طبقاتی آستان
لوطی گری و
شرمنده ساختن
سرمایه داران
نیست! زمانیکه
کارگر بخود
مرگ و ناسزا
می فرستد و
ستمگر را با
درود فرستادن
ستایش میکند
در حقیقت
مبارزه
طبقاتی را نه
به "کمدی".
بلکه، به "مضحکه"
مبدل ساخته
است.
هر
نیرو و هر کسی
به هر بهانۀ
واهی از شعار "
مرگ بر کارگر،
درود بر
ستمگر" دفاع
یا آن را
بعنوان " شیوه
ایی" جهت
پیشبرد
مبارزۀ
طبقاتی،
ستایش میکند؛ در
یک کلام: "عامل
انحراف
مبارزۀ
طبقاتی کارگران"
است. سرمایه
داری
نئولیبرال،
غارتگران سپاه
و بنیادهای
زیر مجموعه
نظیر خاتم الانبیاء،
مافیای قدرت و
ثروت را
نمیتوان در معذورات
اخلاقی قرار
داد، شرمنده و
خجالت زده کرد
و دستمزد خود
را طلب کرد.
شهاب
شکوهی حتی در
نظریه پردازی از
ترس، ترکه را
بطرف هر
مبارزۀ
خودبخودی
کارگری، سازمان
نیافته و
شعارهای
چرکین، خم
کرده و آستان
مبارزۀ
طبقاتی را به
عرصۀ شوخی و
مسخرگی، لوطی
گری و لوطی
بازی و
قراردادن
سرمایه
داران،
دلالان و
صاحبان دستان
نامرئی بازار
در معذورات
اخلاقی برای دریافت
دستمزد بدل
کرده است.
استادان
انحلال طلبی
در نظریه
پردازی به قلع
و قمع آگاهی
طبقاتی
کارگران
پرداخته و قصد
دارند
مبارزات صنفی
کارگران، را
با حمایت از
لطیفه و بذله
گویی،
کماکان، زیر
بال و پر
سرمایه
نولیبرال، نگاه
دارند.
حضرات
دستان خود را
روی سینه خالی
گذاشته اند و
در تجزیه و
تحلیل و نظریه
پردازی نیز
کارگران را به
بهانۀ "غریزۀ
طبیعی
رابوچایی"،
بیشتر بسوی
ابژگی و
انقیاد،
تریدیونیسم
بورژوایی،
سوق میدهند.
آقای
شکوهی ترس
نهادینه شده
در وجود
خودشان را با صحه
گذاری بر
پذیرش بندگی و
عبودیت کارگر
برابر
بورژوازی
لاپوشانی
میکنند و خاتمۀ
چنین نتیجه می
گیرد؛ "در
نهایت تصمیم
مبارزه برای
زندگی بهتر را
آنهایی که
زنجیر در
پایشان دارند
می گیرند".
آقای
شهاب شکوهی ما
بعنوان
روشنفکر طبقۀ
کارگر در مسیر
گسست زنجیرها
تلاش میکنیم.
شما بفرمایید
بگویید؛ چرا تا
این حد
ستایشگر زنجیرها
شدید که به
کارگران مرگ
می فرستید و دشمنان
طبقاتی شان را
درود می
گویید؟
چگونه
طبقه کارگر
ایران انحلال
طلبان را از خود
براند؟ لعنت..."
لعنت به کسی
که اینجا
آشغال بریزد"
* https://rahekargar1358.wordpress.com/2018/03/13/mary-9872/