آوارگان
افغان
و «اخوّت»
اسلامی،
چرا
هر ایرانی باید
نسبت به
برخوردهای
توهین آمیز در
حق افغانی ها
شرمنده باشد!
ارژنگ
بامشاد
سخنان احمدرضا
شفیعی٬ مسئول
کمیته
انتظامی ستاد
تسهیلات سفر
شهر اصفهان که
گفته
بود:«به منظور
رفاه
شهروندان ،
نیروهای این
کمیته با همکاری
پلیس امنیت و
اداره اماکن
در روز ۱۳ فروردین
از ورود
افاغنه به
پارک
کوهستانی صُفه
جلوگیری می
کنند»، از عمق فاجعه
ای خبر می دهد
که دهان گشوده
است. برای ما
ایرانیان که
در چهار گوشه
ی جهان آواره
شده ایم، درد
و رنج
شهروندان
افغانی که با این
دستورالعمل
ضدانسانی در
اصفهان روبرو
شده اند، دردناک
و تکان دهنده است.
برای
ایرانیانی که
در اردوگاه ها
و یا شهرهای
پناهجو پذیری
هم چون محله ی
لیاری کراچی،
و شهرهای وان
و اسکی شهیر
ترکیه و
اردوگاه های
پناهندگی
تایلند،
سوئد، یونان،
فرانسه،
انگلیس
و دیگر
کشورهای
اروپائی سال
های سال از
زندگی شان را
در انتظار راه
نجاتی بسر
برده یا می
برند، درد و
رنج
پناهجویان
افغانی قابل لمس
است. برای ۱۲
پناهجوئی که
هم اکنون در
اردوگاه
پناهندگان
شهر ورتس بورگ
ایالت بایرن
آلمان در حال
اعتصاب غذا
هستند، تصور
اینکه در ایران
هم اکنون با
پناهجویان
افغانی چه می
کنند، تکان
دهنده است.
برای فرزندان
و نسل دومی
های چند میلیون
ایرانی
آواره، در
چهارگوشه ی
جهان، ظلمی که
بر فرزندان
افغانی می رود
که در
ایران متولد
شده اند، یادآور
رنجی است که
خود متحمل شده
اند. وقتی که
برای اولین
بار در مهد
کودک و یا در
مدرسه با
اصطلاح «مو
سیاه ـ کلّه
سیاه » و یا«
خارجی» روبرو
شده اند و درک
کرده اند که
«خودی»
نیستند، حالا
می توانند درد
و رنج آن دختر
جوان افغانی
که در ایران
متولد شده را
درک کنند وقتی
در دلنوشته ی
خود می نویسد: «آن
حس دفاعی ای
که از کودکی
در من ایجاد
شده بود، به
واقع در من
مانده بود و
همین بود که
نمی گذاشت
بپذیرم که من
مثل یک ایرانی
زندگی می کنم.
می گفتم من
همیشه صد در
صد افغان
هستم. حالا می
فهمم که من
نیمه ایرانی
شاید باشم.
چون اشتراکات
زیادی که با
محیط زندگی ام
ایجاد کرده
بودم، چنان در
من نفوذ کرده
اند که هیچ
وقت نمی توانم
دلتنگی ام را
برای ایران
خاموش کنم. من
ایرانی ای
بودم که مرا
نمی پذیرفتند.
افغانی ای
هستم که با هم
وطنان خودم به
راحتی نمی
توانم بجوشم.
برزخی است که
در آن باقی
خواهم ماند و
واقعیت هم
همین است». داستان
غم انگیز
آوارگی و غم
غربت، تنها
مختص ایرانیان
و افغانی ها
نیست. میلیون
ها نفر از مردم
جهان، اینجا و
آنجا آواره
هستند. از این
روست که
اروپائیان هر
روز برای
جلوگیری از
ورود پناهجویان
تازه،
دیوارهای
قلعه ی بزرگ
اروپا را
بالاتر می
برند و کنترل
های آن را
مدرن تر،
شدیدتر و
گسترده تر می
کنند.
در اینجا
قصد ندارم به
موضوع آوارگان
به طور کلی و
عام بپردازم. سخن
بر سر آوارگان
افغانی
است که از ترس
جنگ، حکومت
طالبانی،
درگیری های
قومی و قبیله
ای و حضور جنگ
سالاران در
قدرت، خانه و
کاشانه ی خود
را رها کرده و
به کشور همسایه
پناه آورده
اند. افغانی
ها به عنوان همسایگانی
با ریشه های
فرهنگی و
زبانی مشترک،
با آداب و
رسوم گاه مشابه،
با مذهب یک
سان به ایران
تحت حاکمیت
جمهوری
اسلامی پناه
آورده اند.
اما جمهوری اسلامی
که خود را
مبلغ باصطلاح
«اخوت اسلامی»
می داند و
برای حزب الله
لبنان و گروه
های جهادی
فلسطینی
هزینه ها می کند
و یا برای
کشاندن دو
هزار جوان
مسلمان از
کشورهای عربی
در کنفرانس
باصطلاح
«بیداری
اسلامی» از
پول مردم
ایران،
میلیون،
میلیون هزینه
می کند، وقتی
پای
پناهجویان
افغانی در میان
می آید، به
یکباره سیاست
دیگری را در
پیش می گیرد. ادارات
اتباع خارجی
وزارت کشور و
استانداری ها
به مراکزی
برای کنترل و
اذیت و آزار
افغانی ها
تبدیل می شوند.
گروه های گشت
برای شکار
افغانی های
باصطلاح
غیرقانونی
تشکیل میدهند
تا فشار بر آوارگان
را صد
چندان کنند.
به یاد داریم
که در دو سال
گذشته، ماجرای
دردناک اخراج
افغانی ها از
استان سیستان
و بلوچستان به
شدیدترین
وجهی به اجرا
گذاشته شد. آن
ها حضور
افغانی ها در
بلوچستان را
خطری برای
امنیت منطقه
ای خود قلمداد
کرده و با
دستگیری و
اخراج گسترده
ی افغانی ها،
یکی از شنیع
ترین سیاست
های اخراج
پناهجویان را در
پیش گرفتند. فشار
سازمانیافته
امنیتی ـ پلیسی
در سیستان و
بلوچستان چنان
بالا گرفته
بود که بسیاری
از خانواده
های افغانی که
سال ها به کار
و زندگی در استان
مشغول بودند و
روابط انسانی
گسترده ای میان
آنها و مردم
محل ایجاد شده
بود، را مجبور
کردند تا هست و
نیست اندک شان
که با کار
طاقت
فرسایشان فراهم
آمده بود را، به حراج
بگذارند و دست
خالی این
استان را ترک
کنند. در بخشنامه
های
استانداری
تهدید شده بود
که اگر کسی به
افغانی ها
پناه دهد و یا
آنها را از
دسترس ماموران امنیتی
و انتظامی دور
سازد با مجازات
های سنگینی
روبرو خواهد
شد. سیاست اخراج
افغانی ها از
کشور، تنها یک
وجه سیاست
دولت جمهوری
اسلامی است.
عدم صدور کارت
اقامت، عدم
صدورشناسنامه
برای فرزندان
متولد شده از
مادران
ایرانی و پدران
افغانی،
جلوگیری از
تحصیل کودکان
افغانی، عدم
ارائه کارت
خدمات درمانی،
از جمله
اقداماتی است
که برای فشار
بر پناهجویان
افغانی در
جمهوری
اسلامی اعمال
می شود. طبق
آمار رسمی
وزارت کشور هم
اکنون «۳۲
هزار کودک
بدون هويت و
شناسنامه
حاصل ازدواج
زنان و دختران
ايرانی با
اتباع بيگانه»(۱)
در
ایران حضور
دارند و
« طبق آمار
رسمی فقط ۳۰
هزار زن ايرانی
با مردان
افغانی
ازدواج کرده
اند که اگر به آمارهای
غيررسمی
استناد کنيم
اين تعداد
ازدواج ها
بيشتر است. از
سال ۸۵ ازدواج
اتباع خارجی
با دختران و
زنان ايرانی می
بايد با اجازه
وزارت امور
خارجه ايران
انجام شود. از
اين رو در سال
۸۵ مجلس شورای
اسلامی طرحی
را تحت عنوان
«تابعيت ايرانی
فرزندان حاصل
از ازدواج
مادر ايرانی و
پدر خارجی» در
دستور کار خود
قرار داد اما
اين طرح تاکنون
مسکوت مانده
است.»(۲) جدا از
فشارهای
سازمانیافته
ی پلسی ـ
امنیتی،
سازماندهی
فشارهای
روانی و بسیج
بخش های عقب
مانده ی جامعه
علیه
پناهجویان
افغانی نیز
یکی دیگر از سیاست
های جمهوری
اسلامی است.
با پخش شایعات
رذیلانه ی دروغین
و انعکاس
بیشرمانه ی آن
در روزنامه
های محلی و
سراسری علیه
شهروندان
افغانی، تلاش
می شود بسیاری
از موارد جرم
و جنایت را به
گردن
تمامی جمعیت
افغانی های
مقیم ایران
بیاندازند. از
آن گذشته، بسیار
اتفاق افتاده
است که
مسئولین
استانی و
دولتی، وقتی از
علل نرخ بالای
بیکاری سخن می
گویند، حضور کارگران
ارزان افغانی
را یکی ازاصلی
ترین دلایل آن
به حساب می
آورند.
نگاه
حاکمیت
اسلامی به
پناهجویان
افغانی، نگاهی
است امنیتی،
نژاد
پرستانه،
خارجی ستیزانه
و فاشیستی. در این
نگاه، از آن
باصطلاح «اخوت
اسلامی» هیچ
اثری دیده نمی
شود. دروغ
پردازی های
مبلغان
حکومتی و
مقامات دولتی
در باره «اخوت
اسلامی» بسیار
رذیلانه و
مشمئز کننده
است. وقتی از
حضور
شهروندان افغانی
به دلیل
افغانی بودن
در مراسم
سیزده بدر در
پارک ها
جلوگیری می
شود، این
توهین غیرقابل
بخشی به یک
جامعه ی بزرگ
و به شهروندان
یک کشور
همسایه است. چنین
اقدامی نمی
تواند مایه
شرمساری هر
ایرانی آزاده
و با وجدان
نگردد. هر
ایرانی باید
از این گونه
اقدامات و از
توهین هائی که
به
شهروندان
افغانی در ایران
می شود،
شرمنده باشد. دامن زدن
به چنین نفرت
سازمان یافته
ای علیه یک
گروه بزرگ
انسانی، بیش
از هر چیز یک
اقدام جنایت کارانه
است که تنها از
فاشیست ها، نژاد
پرستان و
بنیادگرایان
مذهبی بر می
آید. هدف
جمهوری
اسلامی از
دامن زدن به
نفرت ضدافغانی
در میان مردم،
سرپوش گذاشتن
بر ناتوانی
هایش در مدیریت
یک کشور بزرگ
است. بی جهت
نیست که نرخ بالای
بیکاری را نه
تنها به گردن
پناهجویان و مهاجران
افغانی می
اندازند،
بلکه آن را
حتی به گردن
نیمی از جمعیت
کشور، یعنی
زنان نیز می
اندازند. آنها
که که با
ویران کردن
اقتصاد کشور،
بیکاری،
اعتیاد، فقر و
فحشا را توده
ای کرده اند،
بالارفتن نرخ
جرم و جنایت و
حتی جنایت های
سازمان یافته
و تجاوزات
جنسی را نه تنها
به گردن
پناهجویان
افغانی می
اندازند بلکه
تلاش می کنند
آن را به گردن
«تهاجم
فرهنگی» خارجی
و "فساد
اخلاقی"
جوانان
بیاندازند. تاریک
اندیشان
بنیادگرا که
تلاش می کنند
با دامن زدن
به نفرت
ضدافغانی بر
ناتوانی های خود
سرپوش
بگذارند به
همین راحتی
نیز قادر
هستند نفرت
قومی را در
میان مردم
کشور چند
ملیتی مان
دامن بزنند.
دامن زدن به نفرت
های قومی میان
کردها و ترک
ها و فارس ها ،
میان فارس ها
و بلوچ ها،
میان عرب ها و
فارس ها، میان
ترکمن ها و
فارس ها از
این نمونه
هاست. جمهوری
اسلامی حتی
نفرت های
مذهبی را نیز
با شدت و حدّت
دامن می زند.
مدام علیه
کردها و بلوچ ها
به دلیل سنی
بودن تبلیغ می
کنند. به گفته
مولوی
عبدالحمید،
اهل سنت در
شهرهای بزرگ
ایران حق
اقامه ی نماز
جماعت و یا
نماز عید را
ندارند. دامن
زدن نفرت
شیعیان علیه
دراویش و
بهائیان نیز
از دیگر
اقدامات نفرت
انگیز جمهوری
اسلامی است. چاشنی
کردن نفرت های
مذهبی با نفرت
های قومی، کشور
چند ملیتی ما
را به بشکه ی
باروت
خطرناکی
تبدیل خواهد
کرد. این
جنایتی است که
سران جمهوری
اسلامی در حق
این کشور می
کنند.
سیاست
نژاد پرستانه
و خارجی
سیتزانه ی
جمهوری
اسلامی،
سیاست نفرت
انگیز و بشدت
خطرناکی است
که همبستگی
انسانی در
کشور را نشانه
رفته است. امید
به اصلاح این
سیاست، امید
عبثی است. اما افشای
این سیاست
بشدت
ضدانسانی و
مبارزه با
نمودهای
آشکار آن ، وظیفه
ی هر انسان
آزاده ای است.
در کشور چند
ملیتی ما،
تاکید بر
همبستگی
انسانی و
تاکید بر هم
سرنوشت بودن
مردم از هر
قوم، جنس،
مذهب ، فرهنگ
و عقیده ای از
پایه ترین
وظایف انسانی
است. درست است
که سران و
مبلغان
جمهوری
اسلامی مدام
تخم نفرت های
ملی، قومی و
مذهبی می
پاشاند، اما
اینجا و آنجا،
هستند
هموطنانی که
به این
تبلیغات
مسموم گوش فرا
داده و آن را
باور می کنند
و موضع
ضدانسانی و
نژادپرستانه
ای علیه افغانی
ها و یا
دیگرخارجی ها
و یا مردم
ملیت های کشور
اتخاذ می کنند.
چنین همسوئی
با تبلیغات
نفرت انگیز و
نژادپرستانه
ی حکومتی، به
اتحاد طبقاتی
فرودستان،
تهیدستان و
زحمتکشان
جامعه، آسیب
های جدی وارد
خواهد ساخت.
دامن زدن به
نفرت های قومی
و ملی و
تبلیغات نژادپرستانه،
حربه شوم و
مسموم طبقات
بالا و دارندگان
ثروت و قدرت
علیه توده های
تهیدست جامعه است.
همسوئی با
چنین تبلیغات
مسمومی، به
معنای تبدیل
شدن به گوشت
دم توپ طبقات استثمارگر
و چپاولگر
جامعه است. از
این رو برای
ساختن جامعه
ای انسانی،
مبارزه ی
روزمره با
تمامی مظاهر
فرهنگ خارجی
ستیزی، نفرت
قومی و ملی
ضرورتی تعطیل
ناپذیر است.
دفاع از حرمت
و شرافت
شهروندان
افغانی در
کشور و حمایت
از حق
پناهندگی
آنها و گسترش
دوستی ها و
روابط انسانی
تنگاتگ، و
مقابله با
سیاست های تفرقه
افکنانه ی دولتی،
می تواند راه
را برای ایجاد
جامعه ای
شایسته ی حرمت
انسانی هموار
سازد. برای
جامعه ی چند
ملیتی ما،
چنین تلاشی
ضرورتی تام
دارد.
۱۷
فروردین
۱۳۹۱ـ ۵ مارس
۲۰۱۲
ـــــــــــــــــــ
پانوشت
:
۱ـ
روزنامه
خراسان
۲۵مرداد ۱۳۹۰
۲ـ روزنامه
خراسان
۲۵مرداد ۱۳۹۰