Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ برابر با  ۱۳ مارس ۲۰۱۸
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۶  برابر با ۱۳ مارس ۲۰۱۸

مداخله گری در سوریه، فشار بر لبنان، جنگ دریمن

 

بن بست سیاست راهبردی عربستان سعودی در خاورمیانه

 

Gilbert ACHCAR

برگردان: بابک دهقان

 

عربستان سعودی قصد دارد مانع از شکوفائی جنبش دموکراتیک درمنطقه شده وبا نفوذ حریف ایرانیش به مقابله برخیزد. قدرت جدید، ابتکارعمل های متعددی در پیش میگیرد که اغلب آنها با شکست مواجه میشوند. ناتوان ازدامن زدن به شکست نظامی بشارالاسد در سوریه، ریاض درکشمکش یمن درگل فرورفته است واز تحمیل اراده خویش برقطر عاجز مانده است.

 

کلید ویژگی خاورمیانه اسلام نیست بلکه نفت است. ثروت موجود در حول خلیج (فارس) امپراتوری بریتانیا را به سوی ایجاد یا استحکام بخشیدن نهادهای کم وبیش ساختگی در کرانه عرب آن سوق داد. یکی از مشخصات منحصر به فرد کشورهای عضو شورای همکاری خلیج آنست که اکثریت نیروی کار آنها را خارجیان تشکیل میدهند. در بسیاری موارد عمده جمعیت این کشورها همین خارجی ها هستند( عربستان سعودی، عمان، کویت، بحرین، امارات متحده عربی وقطر). در کشورهائی چون قطر وایالات متحده عربی سهم این افراد در جمعیت کل کشور حتی به نود درصد نزدیک میشود !

 

ثروت نفتی کشورهای منطقه خلیج (فارس) مشوق امپراتوری بریتانیا برای تشکیل ویا تقویت عقب مانده ترین ساختارهای پادشاهی در جهان امروز شد. بریتانیا، با امید بازماندن به مثابه قدرت حامی تا اتمام تمامی ذخایرسوختی، با اتکاء به بقایای قبیله نشینی وبا حیات جدید بخشیدن به آن، گروه های قبیله ای را به « خاندان های سلطنتی» تبدیل کرده و قدرت های مطلقه موروثی را برسر کار گذاشت. همین ثروت، انگیزه عملکرد مشابه ایالات متحده در رابطه با تحت الحمایه بالفعلشان درمنطقه یعنی عربستان سعودی بود. رهبر«جهان آزاد»، ضد دموکرات ترین، زن ستیزترین و بنیادگراترین حکومت جهان، تنها کشوری که قرآن وشریعت در آن بعنوان قانون اساسی بحساب میایند، را زیرحمایت خویش گرفت.

 

خودکفائی بی نهایت حکومت، که ناشی از درآمدهای نفت وگاز است، تداوم ساختارهای ارتجاعی، که بر نهادهای دولتی واقتصاد سرمایه داری معاصرپیوند زده شده اند، را امکان پذیر میسازد. قدرت سیاسی، از آنجا که دردست عده معدودی متمرکز شده است، نسبت به عقلانیت اقتصادی – اجتماعی معمول، آن چیزی که درساختارهای سیاسی متکی بر منافع یک طبقه سرمایه دار یا قشری دیوان سالارگزینش های ممکن را محدود میسازد، توجه چندانی معطوف نمی کند : محدودیت هرچه بیشتر محفل رهبران، به موازات دراختیار داشتن گنجینه طبیعی برای تامین مالی حکومتی که آنرا ملک خصوصی خویش می انگارند، باعث نادیده گرفته شدن نسبی محدودیت های ساختاری وافزایش آزادی عمل رهبران میشود. در چنین شرایطی، تصمیمات آنها میتوانند شاهد تغییر مسیرهای ناگهانی بوده و شبهه تغییرات سردرگم وهوس بازانه را ایجاد کنند. درمقایسه با دستگاه های اداری کشور های بزرگ، که همچون کشتی های غول پیکر، به آرامی تغییر مسیر میدهند، قدرت های دولتی شدیدا متمرکز، به مثابه قایق های تند رو، میتوانند ویراژهای تندی را تجربه کنند.

 

دو حکومت حاشیه خلیج (فارس) به دام چنین شکل بندی اجتماعی – سیاسی که دیگران دربند آنند نیفتادند : عراق وایران، چرا که هر دوی آنان حاصل تمدن هائی بسیار قدیمی ترند و جمعیتی فراوان تر وجامعه ای توسعه یافته تر دارند. آنها تنها دوکشور منطقه هستند که درآن حکومت سلطنتی سرنگون شده است. در عراق، سرنگونی حکومت سلطنتی سرانجام به تشکیل یک رژیم پدر سالارانه «جمهوری» منجر شد که گرفتار در پنجه آهنین یک خانواده مسلط ، تا زمان واژگونیش بدنبال تهاجمی به سرکردگی ایالات متحده در سال ٢٠٠٣، همان نارسائی های حکومت های سلطنتی را بازتولید میکرد.

 

در ایران، نقطه پایان چنین روندی ایجاد تنها حاکمیت منحصرا دینی ( بجز واتیکان) بود. ایران، برخلاف همسایه های شیخ نشینش، وعلی رغم قدرت مفرط (١) رهبر، بر اساس قوانین ونهادهای متکی برآنها ونه خواسته یک خانواده اداره میشود. از اینرو، ایران تنها کشور منطقه است که دارای یک سیاست راهبردی منسجم ومشخص میباشد : توسعه طلبی پاسداران انقلاب و تشدید تنش های منطقه ای حاصل از آن، حقانیت قدرت آنها را قوت می بخشد (٢).

 

چهارچوب تحرک جغرافیای سیاسی کنونی منطقه حاصل استقرار جمهوری اسلامی ایران در سال ١٩٧٩ است. انقلاب ایران، حکومت های سلطنتی همسایه عرب را شدیدا به وحشت انداخت، مخصوصا به خاطر اینکه ایالات متحده در ژرفای نزول پسا ویتنامی شان بودند ودر برابر چالش های متعدد فرا رو در همان سال، انقلاب نیکاراگوئه واشغال افغانستان توسط شوروی، فلج بنظر میرسیدند. تهاجم عراق به ایران در سال ١٩٨٠، به واشینگتن ومتحدان منطقه ای آن فرصتی اهدا کرد تا گلیم شان را از آب بیرون کشند : وانهدام متقابل دو حکومت آشوبگر را تسهیل کنند.

 

این جنگ، پس از هشت سال کشتاردیوانه وار( نزدیک به یک میلیون کشته بر اساس تخمین های متداول)، سرانجام به « بازی مساوی» منجر شد. صدام، که تقاضایش برای بخشودگی بدهی های انباشته شده اش در قبال وام دهندگان سلطنتی بی نتیجه مانده بود، تصمیم گرفت که با اشغال کویت درماه اوت ١٩٩٠ این مسئله را خودش حل کند. با چنین حرکتی او فرصتی عالی تقدیم واشینگتن کرد تا با یک تیر دو نشانه را هدف گیرد : بازگشت نیرومندانه به حوزه خلیج فارس وآنهم برای اولین بار از سال ١٩٦٢ به بعد – تاریخ تخلیه قرارگاه آمریکائی دهران در منطقه نفت خیزعربستان سعودی و زیر فشارمصر در دوران ناصر- ؛ و به نمایش گذاشتن برتری ( « ضروری» یا غیرقابل اجتناب) ایالات متحده درپیش روی متحدین، رقبا و دشمنانش در عرصه جهانی ودردوره پسا جنگ سرد وفروپاشی شوروی.

 

مداخله نظامی ١٩٩١ آمریکا درعراق، با توجه به اینکه عراق بعثی را هدف قرارمی داد، برداشتهای ناهمگونی در میان رهبران ایرانی به بار آورد. اما این نمایش قدرت باعث اطمینان خاطر خاندان سعودی شد که ازاین پس خود را در برابریک تهاجم ایرانی در امان میدیدند. ریاض چگونگی واکنش نسبت به جنگ واشینگتن بر علیه بغداد را به زیربنای روابط منطقه ای خویش تبدیل کرد. عربستان تمامی آنهائی را که از حمله به کویت استقبال کرده ومخالفت خویش با مداخله آمریکا را ابرازکرده بودند تنبیه کرد : اخراج نزدیک به یک میلیون کارگرمهاجر یمنی؛ قطع کمک مالی به سازمان آزادی بخش فلسطین یاسرعرفات ؛ قطع روابط با اخوان المسلمین.

 

پادشاهی عربستان تا آن زمان یکی از اصلی ترین حامیان این فرقه تاسیس شده در سال ١٩٢٨ درمصر بود. آنها به همراه واشینگتن به مبارزه برعلیه حکومت ملی گرای جمال عبد الناصر(١٩٧٠ – ١٩۵٤)، مورد حمایت مسکو، پرداخته بودند وحکومت به سهم خویش آنان را به شدت سرکوب کرده بود. اما اخوان المسلمین بهنگام جنگ خلیج فارس، اگر نمی خواست تعداد قابل توجهی از اعضایش را از دست بدهد، نمی توانست با ریاض همصدا شود. ریاض، با قطع کمک های مالی وتدارکاتی از آنها میخواست که همچون سازمان آزادی بخش فلسطین پوزش خواهی کنند.

 

با به قدرت رسیدن حماد بن خلیفه آل تهانی در قطر، پس از کنار گذاشتن پدرش در سال ١٩٩۵، دیری نپائید تا شرایط تغییر کند. امیر جدید احتمالا داستان « قورباغه ای که میخواهد ازگاو بزرگتر بنظر برسد» لافونتن را نخوانده بود. مشتاق داشتن نقشی مهم تری دربازی سیاست منطقه، او تصمیم گرفت که کمک مالی به اخوان المسلمین را بعهده بگیرد، اندکی شبیه ثروتمندانی که یک تیم فوتبال می خرند. او همچنین مبلغ گزافی وقف ایجاد یک شبکه تلویزیونی ماهواره ای، الجزیره، کرد که اخوان المسلمین شیرازه آن به حساب میامدند. با فراهم کردن امکان اظهار نظر برای مخالفین درجهان عرب، به استثنای همسایه سعودی وخود قطر، که مخالفت با رژیم میتواند به حبس ابد منجر شود، این شبکه تلویزیونی درمدت کوتاهی تماشاچیان بسیاری بدست آورد.

 

دو گزینه ضد انقلابی

 

برای مواجه با خشم برادر بزرگ سعودی و با تکیه بر این دو ابزارسیاسی، امیر یک سیاست بگیروبستان « پیش بینی خطر» بکارگرفته و « تنوع اموال» را در دستور کار قرار میدهد. بعبارت دیگر، او با تمام نیروهائی که در منطقه به حساب میایند روابط برقرار میکند. اوبا ساختن محرمانه وبه خرج قطر یک پایگاه هوائی برای ایالات متحده (در العدید نزدیک دوحه) شاهکار میکند، با اسرائیل روابط تجاری ایجاد میکند وهمزمان روابط حسنه خویش با ایران را به نمایش میگذارد واز حزب الله لبنان وحماس فلسطینی حمایت میکند.

 

اما تهاجم سال ٢٠٠٣ به عراق داده ها را درتمام منطقه عمیقا تغییر می دهد. ازنقطه نظر منافع راهبردی، این مداخله نظامی بی تردید سنگین ترین شکست سیاست امپریالیستی تمام تاریخ آمریکاست : آنها ناچار شدند در سال ٢٠١١، بدون دست یابی به حتی یکی از اهداف بنیادی خود، عراق را ترک کنند. بدتر از آن اینکه، آنها این کشور را تحت تسلط دشمن بزرگ منطقه ای یعنی ایران رها کردند.

 

در همان سال، واشینگتن شاهد ازهم پاشیدگی دولت های متعددی، که تسلط منطقه ایش برآنها استوار بود، میباشد. درمواجه با « بهارعربی» در درون دژ ارتجاعی شورای همکاری خلیج (٣) دو گزینه ضد انقلابی رقیب پدیدار میشوند : یکی از گزینه ها مورد حمایت پادشاهی سعودی است ودیگری از سوی امیر نشین قطر دنبال می شود.

 

سعودی ها، بطور سنتی شدیدا محافظه کار، طرفداربرپا نگاه داشتن حکومت های موجود بودند، خواه با سرکوب شورشیان، به همان گونه ای که با دخالت نظامیشان درمارس ٢٠١١ در منامه، پایتخت بحرین درآن شرکت کردند، خواه با مذاکره برای دست یافتن به سازش، آنجائی که سعودی ها روابط خوبی با مخالفین رژیم داشتند، همچون یمن. قطر به نوبه خویش خود را حامی قیام منطقه ای وانمود میکرد واستدلال میکرد که به لطف نفوذ تعیین کننده اش برروی اخوان المسلمین قادراست که آنرا درچهارچوبی دلخواه نگاه دارد. اخوان المسلمین ازاین شرایط بهره جسته وبا کمک مالی وتلویزیونی قیم خود نقش درجه اولی یافتند. بهترین نشانه تقابل دو دیدگاه، کشوری است که همه چیز از آنجا شروع شد : تونس. امیرنشین قطر، با حمایت ازشریک تونسی اخوان المسلمین یعنی النهضه قیام را همراهی کرد در حالیکه پادشاهی وهابیون به دیکتاتور سرنگون شده، زین العابدین بن علی، پناهندگی داد.

 

دولت آقای باراک اوباما میان این دوگزینه مردد بود. آمریکا سرکوب قیام در بحرین را پذیرفت اما دریمن از سازش پشتیبانی کرد. آمریکا درجائی که قیام به مرحله حادی رسیده بود، نظیرمصر، تلاش کرد تا با کمک اخوان المسلمین، پیش از اینکه آنها برنده انتخابات ریاست جمهوری مه – ژوئن ٢٠١٢ شوند (۴)، اوضاع را به نفع خویش تغییر دهد. درلیبی، واشینگتن توسط متحدین اروپائیش، بویژه فرانسه و بریتانیا، قانع شد تا نیروهای معمر قذافی را بمباران کنند. قطر فعالانه دراین کارزار شرکت کرد اما عربستان پیوستن به آنرا رد کرد. همگی نتیجه را شاهدیم : هرج ومرج حاکم بر لیبی آقای اوباما را از شرکت درفروپاشی هررژیمی در منطقه منصرف کرد. درسوریه، رئیس جمهورآمریکا ازدادن ابزارلازم برای خنثی کردن برتری نظامی مهم رژیم، یعنی دراختیار داشتن منحصربه فرد امکانات هوائی، به مخالفین سرباز زد : او نه تنها از ایجاد منطقه پروازممنوع، نظیرآنچه که در لیبی صورت گرفت، خوداری کرد بلکه مانع تحویل هرگونه سلاح ضد هوائی به مخالفین رژیم شد. به این ترتیب، حکومت بشرالاسد کنترل پهنه هوائی را ازآن خود کرد واز آن از جمله برای انداختن بمب های بشکه ای مرگبار توسط بالگردها بهره برداری کرد. همزمان، آقای اوباما وظیفه پشتیبانی از مخالفین دولت سوریه را به عهده متحدینش در خلیج فارس وترکیه میگذاشت.

 

سعودی ها نمی توانستند از آقای اسد به خاطر اتحادش با ایران دفاع کنند. اما آنها، همچون قطر، نمی توانند با یک انقلاب دموکراتیک و لائیک در همسایگی شان کنار بیایند. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند مخالفین سوریه ای را تقویت کنند تا آنها را با ذات ارتجاعی حکومت خودشان همسان سازند. آنها برای کمک مالی به گروه های مسلح بنیادگرای اسلامی ( سلفی – جهادی) وسنی وارد رقابت شدیدی با محور دوحه – آنکارا شدند. انقلاب ٢٠١١ سوریه، گرفتارمیان پتک و سندان، در هم شکست : از یک سو حکومت، شبه نظامیان بنیادگرای شیعه هدایت شده توسط تهران وسپس از ٢٠١۵ به بعد نیروی هوائی وموشک های مسکو؛ واز سوی دیگرگروهای مسلح بنیادگرای مورد پشتیبانی آنکارا، دوحه وریاض.

 

حتی افزایش قدرت داعش، تصرف موصل درعراق واعلام خلافت نتوانستند آقای اوباما را وادار کنند تا برنیروهای مسلح عرب سنی معتبردراین دو کشور اتکاء کند واین علی رغم آنکه بسیاری او را به این کار تشویق میکردند. آنها استدلال میکردند که، ازآنجا که اشغال عراق توسط نیروهای آمریکائی نتوانسته بود از پس نسخه پیشین، یعنی دولت اسلامی عراق، برآید، بنابراین تنها با حمایت مالی از شبه نظامیان قبیله ای اعراب سنی ومسلح کردن آنهاست که میشود زیر پای داعش را بطور همیشگی جارو کرد. واشینگتن برخلاف این توصیه ها، بهنگام دخالتش درعراق وبرغم افسوس ریاض، برنیروهای ارتشی وشبه نظامیان اکثرا شیعی ودر سوریه، برغم افسوس آنکارا، به نیروهای ملی گرای کرد اتکاء کرد.

 

کارکرد آقای اوباما به گونه ای منسجم در چهار چوب سیاست تنش زدائی او با تهران و امیدواریش به جناح معتدل، به اصطلاح اصلاح طلب، حکومت ایران جای میگیرد؛ سیاستی که، توافق در باره فعالیت هسته ای ایران زیربنای آنرا تشکیل میدهد. این توافق برای رئیس جمهور آمریکا اولویت داشت وسرانجام پس از مذاکراتی طولانی با مشارکت روسیه، چین، بریتانیا، فرانسه، آلمان واتحادیه اروپا، در ژوئیه ٢٠١۵ به امضاء رسید. او،علی رغم گسترش منطقه ای تهران، که پس ازدردست گرفتن کنترل دولت درعراق، با اتکاء به خدمه های منطقه ایش، از سال ٢٠١٣ به بعد به گونه ای فزاینده در سوریه دخالت میکند، این مسیر را ادامه داد. سهل انگاری واشینگتن خشم دو دشمن منطقه ای ایران، یعنی اسرائیل وعربستان سعودی را به دنبال داشت.

 

هراس سعودی ها، بهنگامی که حوثی ها، دوستان ایران و همسویان ایدئولوژیک آن ومتحدین رئیس جمهور قبلی علی عبدالله صالح (۵)، پایتخت یمن، صنعا را به تصرف در آوردند، به اوج رسید. بر پهنه چنین شرایط نگران کننده برای رهبران سعودیست که آقای سلمان بن عبدالعزیزآل سعود، جانشین برادر ناتنی اش، که ٢٣ ژانویه ٢٠١۵ مرده است، میشود.

 

او به هنگام به قدرت رسیدن ٧٩ ساله است وهدف اساسیش، قرار دادن پسرمحبوبش محمد، که درآنزمان هنوز سی سال نداشت، درموقعیتی است که بتواند جانشین او شود. در وحله اول، او را به سمت وزیر دفاع منصوب میکند، دو سال بعد درماه ژوئن ٢٠١٧، محمد بن سلمان، ولیعهد موروثی میشود(٦). پادشاه جدید وپسر جوانش برآنند که در برابر خطر ایران واکنشی نیرومند نشان دهند : آنها تصمیم میگیرند که مستقیما دریمن وارد عمل شده و با بهبود بخشیدن به روابط با دوحه و نرمش بیشتر درمقابل اخوان المسلمین جبهه متحد سنی منطقه را برپا سازند.

 

دخالت نظامی ریاض در یمن از ماه مارس ٢٠١۵ به بعد و زیر نظارت شاهزاده محمد، منجر به ایجاد ائتلافی شد که قطر را نیز در بر می گرفت. هدف ائتلاف، حمایت از دولت « قانونی» یمن بود که خود آن نیز حاصل ائتلافی بود که شامل اخوان المسلمین یمنی هم میشد. آنها یکی از اجزاء بنیادی حزب الاصلاح میباشند که پادشاه جدید با آنها ارتباط برقرار کرد وآنهم در حالیکه پادشاه قبلی آنان را طرد کرده بود.

 

اما خط مشی جدید ریاض بدون ایجاد تنش هائی با مصر مارشال عبدالفتاح السیسی، مدافع برخوردی خشن با این فرقه وعامل سرکوب شدید آنان در کشورش، پیش نرفت. این موضع انعطاف ناپذیرمیان قاهره وامارات متحده عربی، جائی که شاهزاده وارث ابوظبی ومرد پرقدرت اتحادیه، محمد بن زیاد آل نهیان، خصومتی شدید برعلیه اخوان المسلمین را موعظه میکند، مشترک است (٧).

 

انتخاب آقای دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا، یک بار دیگرهمه چیز را بهم ریخت. رئیس جمهورجدید آمریکا بلافاصله مشاوران اسلام ستیزی برگزید که خواهان برخوردی سخت با اخوان المسلمین بوده و حتی جای دادن فرقه در لیست سازمان های « تروریستی» را پیشنهاد میکنند. امارات وسفیربسیار فعالش درواشینگتن مشاوران مذکور را برای عملی کردن چنین پیشنهادی ترغیب میکنند. آنها دست در دست، خواهان مجبور کردن قطر برای قطع حمایت ازاخوان المسلمین شدند.

 

آقای ترامپ، که برای اولین سفر خارجیش بعنوان رئیس جمهور، در ماه مه ٢٠١٧ بگونه ای پر زرق وبرق مورد استقبال خانواده سلطنتی سعودی قرارگرفت، برمیزبانانش فشارآورد تا دوحه را وادار به قطع همکاری با اخوان المسلمین کرده و آنها را از استفاده از شبکه الجزیره محروم سازند. کمتراز پانزده روز بعد از این سفر، پادشاهی سعودی، امارات، بحرین و سپس مصر وچند دولت دست نشانده دیگر روابط دیپلوماتیک خود با قطر را قطع کردند. سه عضو شورای همکاری خلیج (فارس) حتی تا متوقف کردن ترابری ومبادله تجاری با عضو دیگراین شورا پیش رفتند. این ماجرا، که هیاهوی بسیاری به بارآورد، تاکنون با شکستی مفتضحانه روبرو شده است. قطر، بیرون شده از ائتلاف مداخله کننده دریمن، به فرمان برداری تن نداد. قطر، با تکیه بر منابع مالی عظیمش وکمک تجاری ونظامی ترکیه، متحدش و پدرخوانده دیگر اخوان المسلمین ازآغاز « بهار عربی» تاکنون، خود را با شرایط انطباق داد.

 

حکومت ترامپ، برخلاف ادعایش، قادراست خود را با سرکار ماندن آقای اسد تحت قیمومت روسیه سازگارکند به شرطی که مسکو به عقب راندن ایران ومتحدینش از این کشور مساعدت کند. هردوی این جهت گیری ها، از زمان بازدید رئیس جمهور آمریکا تاکنون، توسط ریاض دنبال شده اند. در آغاز اکتبر ٢٠١٧، امیر سلمان اولین دیدار یک پادشاه سعودی از پایتخت روسیه را انجام داد. هدف این کارزار دلربائی، با توجه به نمایندگی عالی رتبه ای که پادشاه را همراهی میکرد وقراردادهای مذاکره شده، قانع کردن رئیس جمهور پوتین به تغییر روش در برابر تهران بود. یک ماه بعد، آقایان ترامپ وپوتین، بهنگام حضور در گرد هم آئی همکاری اقتصادی آسیا – اقیانوس آرام در دا نانگ ویتنام، بیانیه مشترکی را امضاء کردند : حمایت از روند بین المللی کنفرانس ژنو وتضمین ضمنی برسرکار ماندن آقای اسد تا تصویب یک قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات.

 

در این فاصله، ریاض نخست وزیر لبنان، که خانوده اش شدیدا به سعودی ها وابسته اند (٨)، را احضار کرد تا براو خواندن متن استعفایش به گونه ای مضحک در۴ نوامبر ٢٠١٧ وآنهم در عربستان را تحمیل کند. این اعلامیه، با انتقاد شدید الحن از ایران ووابسته لبنانیش حزب الله، که آقای حریری در دسامبر ٢٠١٦ یک دولت وحدت ملی با آن تشکیل داده بود، به هرگونه همکاری با حزب شیعه پایان میداد.

 

این عملیات از جنس همان سخنانی است که آقای ترامپ، وقتی که آقای حریری بهنگام سفرش به واشینگتن در ماه ژوئیه درکنارش ایستاده بود، در روی چمن کاخ سفید ایراد میکرد : پس از حمله ای طولانی به حزب الله وتشبیه آن بعنوان « خطری برای دولت ومردم لبنان وتمامی منطقه»، بی توجه به اینکه حزب خدا در دولتی مشارکت دارد که خود آقای حریری آنرا هدایت میکند، او آنرا همسان داعش والقاعده معرفی میکرد.

 

تمامی این عملیات نیز با شکستی افتضاح آمیز به پایان رسید : در بازگشت به لبنان، وپس ازآنکه امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه او را ازچنگال سعودی ها بیرون کشید، آقای حریری استعفایش را پس گرفت. اما ائتلاف دولتی لبنان بسیار شکننده باقی مانده ودر معرض بحران های پیاپی است. اضافه براین نشانه های تنش میان مسکو وریاض بر سرسوریه ظاهر شده اند : پس از همسوئی اولیه با روش روسیه که گفتگو میان رژیم ومخالفین را ترغیب میکرد، بنظر میرسد که ریاض مواضع خود را سخت ترکرده ومخالفین رژیم را به رد ابتکار مسکو تشویق میکند. سرنوشت سوریه، در تحلیل نهائی، در گروی تحول روابط میان روس ها وآمریکائی است. درحال حاضر، رفتار واشینگتن در رابطه با مسکو سخت تر شده است : کارزار برعلیه دخالت روسیه در انتخابات، تحریم های جدید، ارسال اسلحه به اوکراین وغیره وغیره. وتمامی اینها برخلاف خواست دونالد ترامپ که آشکارا ازاین جریان ناخرسند است.

 

در برابرهرج ومرج باورنکردنی سیاست آمریکا، سعودی ها پا در گل مانده اند. از همه مهم تر اینکه، تهاجم آنان در یمن به درازا کشیده وسبب یکی از بدترین فجایع انسانی عصر حاضر، حتی وخیم تراز مصیبت سوریه، شده است. امید آنان به تغییر شرایط با همراه کردن آقای صالح، مشهور به چرخش های سیاسی فرصت طلبانه، با خودشان، با کشته شدن او توسط آنانی که به آنها خیانت کرده بود، نقش بر آب شد. از آن پس، معضل دیگری نیز رو نموده است : درگیری میان نیروهای ائتلاف به سرکردگی عربستان سعودی، ازآنرو مشکل آفرین است که برخی از آنان از حمایت ابوظبی ودیگران از پشتیبانی ریاض برخوردارند. قطر، لبنان، سوریه، روسیه : تمامی ترفند های رهبران سعودی به تحریک آقای ترامپ دوام نیاورده اند. از همه بدتر، شناسائی اورشلیم بعنوان پایتخت اسرائیل از سوی ترامپ است که آنان را درتنگنا گذاشته است. آنها، بر اساس تمایل ترامپ، فشار بررهبرحکومت خودگردان فلسطین، آقای محمود عباس را آغاز کرده بودند تا او اوامر اسرائیل را بپذیرد اما ناچار شدند از این کار صرف نظر کنند. ومنزوی شدن رئیس جمهور آمریکا در رابطه با پرونده هسته ای ایران درعرصه بین المللی عامل دیگری برای تشدید بد خوئی آنان است. رقص شمشیر آقای ترامپ با میزبانان سعودیش در ماه مه گذشته دیگرخیلی دور بنظر میرسد...

 

١ – مراجعه کنید به : فیلیپ دکام و سسیل مارن، « یک حکومت ملائی با قانون اساسی» لوموند دیپلوماتیک، مه ٢٠١٦ ٢ – مراجعه کنید به : برنارد هورکاد، « ایران در کسوت قدرتی منطقه ای سربر میدارد»، لوموند دیپلوماتیک فارسی، فوریه ٢٠١٨ http://ir.mondediplo.com/article292...

 

٣ – اززمان قطع روابط دیپلوماتیک میان قطر وهمسایگانش، فعالیت شورای همکاری خلیج (فارس) عملا به تعویق درآمده است. ۴ - مراجعه کنید به : « اخوان المسلمین خواهان " انتقالی مهارشده " اند »، لوموند دیپلوماتیک فارسی، مارس ٢٠١١ http://ir.mondediplo.com/article167...

 

۵ - مراجعه کنید به : لوران بونفوا، « در گل فرورفتن سعودی ها در یمن»، لوموند دیپلوماتیک فارسی، دسامبر ٢٠١٧ http://ir.mondediplo.com/article288...

 

٦ - مراجعه کنید به : نبیل مولین، « سازش های کوچک با وهابیگری»، لوموند دیپلوماتیک فارسی، ژانویه ٢٠١٨ http://ir.mondediplo.com/article289...

 

٧ – مشهور است که آقای محمد بن زاید، متولد ١٩٦١، فرمانده دستگاه امنیتی امارات در سالهای ١٩٩٠، توسط افسران مصری مهاجر، که اعضای اخوان المسلمین درکشورزادگاهشان هدف اصلی به شمار میآمدند، آموزش دیده است. با متهم کردن اخوان المسلمین به توطئه برای در دست گرفتن قدرت، او سرکوب آنان وطرفدارانشان را هدایت کرد.

 

٨ – پدر آقای سعد حریری، نخست وزیر پیشین لبنان رفیق حریری که در سال ٢٠٠۵ به قتل رسید، ثروت انبوهی درعربستان به لطف امیر فهد بن عبدالعزیز آل سعود بدست آورده بود.

...................................

برگرفته از:« لوموند دیپلماتیک»

http://ir.mondediplo.com/article2931.html

نويسنده

Gilbert ACHCAR

*استاد دانشگاه پاريس ٨ ، آخرين آثار منتشر شده : شرق ملتهب ( ٢٠٠٣ )

و جدال دو توحش ( چاپ مجدد ٢٠٠٤ )

آخرين مقالات اين نويسنده:

 ماجراي کهنه نشدني مفتي اعظم بيت المقدس

 آیا مذهب می تواند درخدمت پیشرفت اجتماعی باشد؟

 «کاپیتالیسم غائی» اخوان المسلمین

 بازگشت به «بهارعرب»

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©