Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
يكشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ برابر با  ۱۵ ژوئن ۲۰۲۵
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :يكشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴  برابر با ۱۵ ژوئن ۲۰۲۵

جنگ، ضربه ای بر جنبش ژینا

قلم های همسو

کابوس زمین سوخته

کارگاه دیالتیک

هیچ یک از دو‌ طرف به‌چیزی کمتر از به‌جاگذاشتن «زمینی سوخته» برای مردمان ستمدیده‌ی ایران بسنده نخواهد کرد. در یک سو، حاکمان اسرائیل پیشاپیش وجود چنین قابلیت و‌ عزمی را طی نسل‌کشی و نابودسازی تمام‌عیار غزه اثبات کرده‌اند؛ خصوصا که این‌بار هم (و شاید بیش از مورد جنگ‌ غزه) از همراهی تام قدرت‌ها و مصونیت بین‌المللی برخوردارند. و‌ در سوی دیگر، حاکمان ایران هم سال‌هاست که برای تضمین ماندگاری‌ سیاسی و منافع انحصاری‌شان، سرنوشت مردمان این‌ جغرافیای ستم را به قمار هسته‌ای‌‌ گره زده‌اند: فناوری هسته‌ای همچون کعبه‌ای تکنولوژیک به‌طور روزافزون تقدیس شد، درحالی که مصالح طلایی برپایی این کعبه‌ی دولتی با دزدی نان‌ از سفره‌ی مردمان فرودست تامین می‌شد؛ و امنیت‌اش با اعدام‌های روزانه‌ی فرزندان‌‌شان.

اما تبهکاری حاکمان ایران صرفا به پیامدهای مستقیم بی‌ارزش‌‌انگاری جان شهروندان (ازجمله با بسط نظامی‌گری و دامن‌زدن غیرمسئولانه به جنگ‌طلبی) محدود نمی‌شود. پیامد تراژیک‌تر این تبهکاری دگردیسی تباه طیفی از مخالفان جمهوری اسلامی است، که خود وجهی از پیامدهای سرکوب مستمر و خفقان سیاسی‌ فراگیر بوده است. این طیف از مخالفان جمهوری اسلامی چنان در تناقض رنج‌بار رویای براندازی و تجربه‌ی ناتوانی گرفتار شدند که نهایتا با هدایت رسانه‌ها و گفتمان‌های جریان اصلی به‌سمت پرستش قدرت سوق یافتند؛ قدرتی که خود را نقطه‌ی مقابل جمهوری اسلامی و عدوی آن معرفی کند؛ جایی که دولت اسراییل یکی از کاندیداهای اصلی بود. این روند تباهی البته به‌همین‌جا ختم نشد: تداوم مخالفت سلبی و قدرت‌مدار با جمهوری اسلامی در پیوند با استمرار دستگاه ستم و خفقان سیاسیْ درجه‌ی خویشاوندی این طیف از مخالفان/براندازان را با حاکمان افزایش داد: وقتی که ارزش‌زُدایی از جان انسان‌ها به رویکرد و رویه‌ی مشترک آنان تبدیل شد. این خویشاوندی شوم زمانی آشکارتر شد که طیفی از مخالفان جمهوری اسلامی توجیهات پروپاگاندای دولت اسراییل در سلاخی و نسل‌کشی فلسطینیان را تکرار می‌کردند. و این کمابیش مقارن بود با زمانی که آنان اشتیاق پیشین‌شان به «آزادسازی ایران» ازطریق تهاجم نظامی خارجی را با داعیه‌ی خیرخواهی حاکمان اسرائیل برای مردمان ایران پیوند می‌زدند.

بی‌گمان روند خیانت‌های مستمر و سیستماتیک حاکمان ایران به منافع اکثریت جامعه زمینه‌ی وقوع جنگ فاجعه‌بار کنونی را فراهم کرده است؛ خصوصا با تهدیدات مستمر علیه موجودیت اسراییل، به‌موازات توسعه‌ی تحریک‌آمیز توان هسته‌ای و موشکی. اما کسانی - در مقابل - چنان در عدوی خود خیره مانده‌اند که قادر نیستند سوختن زمین زیر پای‌شان را ببینند. آن مسخ‌شدگی سیاسی/انسانی اکنون در قالب هلهله‌کشیدن برای تهاجم نظامی اسرائیل تجلی یافته است: تو‌ گویی وعده‌ی «رستگاری» نتانیاهو به «ایرانیان» در نفیر انفجار بمب‌ها و موشک‌ها و ریزش آوارها جستجو می‌شود. ... با گسترده‌‌تر شدن ابعاد  ویرانی‌ها و فجایعِ جنگ البته این سودا هم فروخواهد نشست؛ ولی بسیار دیرهنگام و‌ پس از بازدارندگی‌های فاجعه‌بار علیه امکان تکوین یک جنبش مردمی مترقی از پایین.

اگر مقاومت بدیلی از پایین شکل نگیرد تا روند تشدید رویکردهای ضدانسانیِ این دو دولتِ مرگ‌بنیاد را مختل کند، کابوس «زمین سوخته» بیش‌و‌کم محقق خواهد شد. ... نجات ما از این کابوس جهنمی در گرو همبستگی علیه جنگ و نظامی‌گری‌ و همبستگی برای زندگی‌ست.

..................................................

پرسش از ماهیت دستگاه نظامی ایران

کارگاه دیالتیک

باید از خود بپرسیم این واقعیت که ارتش اسرائیل طی ۶۰ ساعت پس از تهاجم به ایران، با تسلط کامل - و تقریبا بدون هیچ‌نوع بازدارندگی موثری - در قلمرو حریف جولان داده است و دامنه‌ی ویران‌گری‌های فاجعه‌بارش را به دلخواه انتخاب کرده و‌ گسترش داده است چگونه قابل فهم است و بر چه حقایقی درباره‌ی ماهیت دولت ایران و دستگاه عظیم نظامی‌اش دلالت دارد؟ مگر نه این است که از دیرباز تاکنون بسط نظامی‌گری با داعیه‌ی اقتدار نظامی منطقه‌ای (و قدرت بازدارندگی نظامی) همواره مولفه‌ی مهمی از راهبردهای کلان جمهوری اسلامی (و درنتیجه، بخشی از شالوده‌ی ماهیت آن) بوده است؟

انفعال نظامی محض دولت ایران در دفاع از قلمرو هوایی و‌ زیرساخت‌هایش و البته دفاع از جان شهروندان در برابر نیروی مهاجم چنان شگفت‌انگیز است که عبارتی مثل «شکست تحقیرآمیز» به‌هیچ وجه جان مطلب را بیان نمی‌کند. پس، آیا ما تمام این چند دهه با یک ببرکاغذی مواجه بوده‌ایم؟ (که بعید می‌نماید)؛ یا با نوعی جابجایی قدرت امپریالیستی از بالا مواجهیم؟ نسخه‌ای کمابیش مشابه با آنچه در سوریه رخ داد (خصوصا که در آن مورد هم ارتش اسرائیل طی چند هفته تا هر جایی که خواست جولان داد و زیرساخت‌ها را نابود کرد)؛ یا اینکه صرفا پای یک سازوکار امنیتی- جاسوسی بی‌نقص نظیر «ماجرای پیجرها و حزب‌الله» در میان است؟!

هرچه هست، توان نظامی جمهوری اسلامی آشکارا فلج شده است و تمامی داعیه‌های پرهیاهویش دود شد و به هوا رفت. در خوش‌بینانه‌ترین برآورد می‌توان‌ گفت گویا دستگاه‌ عظیم نظامی-امنیتی دولت ایران چنان بر قلمرو برون‌مرزی یا به‌اصطلاح «عمق استراتژیک»  (البته درکنار سرکوب مخالفان و معترضان داخلی) و نیز سودجویی‌های کلان اقتصادی متمرکز شده بود که از ضرورت آمادگی دفاعی در داخل قلمرو اصلی‌اش کاملا غافل مانده بود. نحوه‌ی فاجعه‌بار مدیریت بحران کرونا قاعدتا باید به ما نشان داده باشد که ما با دولتی روبرو هستیم که اگرچه دیوان‌سالاری و دستگاه نظامی عظیمی دارد، و در سرکوب و‌ پروپاگاندا تبحر دارد، ولی عمیقا و به‌طور ساختاری فاسد و پوسیده و ناکارآمد است.

و باز می‌دانیم که تاوان آن خطاها (جنایت‌ها)ی راهبردی و این ویران‌گری‌های امپریالیستی هم بر گُرده‌ی مردمان ستمدیده‌ و‌‌ رنج‌کشیده خواهد بود. جان و‌ حیات و آینده‌ی مردمان جغرافیای ایران در‌خطر است. سپردن «مدیریت بحران» به دولت پیامدی جز فاجعه‌بارتر شدن ابعاد این بحران و دایمی‌شدن آن نخواهد داشت. (آنان به‌جای دفاع از جان مردم و زیرساخت‌های حیاتی جامعه، و برای پنهان‌کردن ژرفای ناتوانی‌شان، همچنان بر ادامه‌ی سیاست موشک‌پراکنی‌ِ نمایشی پافشاری می‌کنند؛ حال آنکه بدین‌طریق تنها زمینه‌ی بین‌المللیِ گسترش تهاجمات ویرانگر و مصیبت‌بار اسراییل را فراهم می‌آورند).هر اقدامی برای بهبودی و نجات، مستلزم قطع امید کامل از این دولت و برپایی سازمان‌های مردمی و نهادهای متکی بر همبستگی (در فضاهای داخلی و فرامرزی) است. مهم‌ترین آماج بی‌واسطه‌ی این همبستگی بی‌گمان پایان‌دادن به این جنگ خانمان‌سوز است؛ که مستلزم ایستادگی توامان در برابر جنگ‌افروزی و جنگ‌طلبی «دولت‌های متخاصمی»ی‌ است که  به‌لحاظ دشمنی عمیق با انسان و زندگی، یاران نزدیک و دیرین یکدیگرند.

...................................................................

اسراییل دارد زیرساخت های این کشور را می‌زند

حسن مرتضوی| فیسبوک

تمام تهران زیر بمباران است. هیچ جای تهران نیست که بمباران نشده. از صبح تا به حال تمام مناطق مختلف تهران زیر آتش قرار گرفته. در محل کارم تمام تهران را غرق در دود می‌بینم. هر بمبی که به زمین می‌خورد تمام شیشه‌ها می‌لرزد. ساختمان تکان می‌خورد و لرزه به جان همه ما که آنجا هستیم. هوا داغ است. در آفتاب ۴۸ درجه. هوا صاف صاف و روزی درخشنده و زیبا. اما باورت نمی‌شود چه جان‌ها که دارند همین الان همین لحظه تباه می‌شوند. رقم‌ها هولناک است: ۸۰ نفر، ۶۰ نفر. یک ساختمان چهارطبقه یک جا فرو ریخته. و جنگنده‌های اسراییلی یا ریزپرتاپه‌های قاتلش دارند مردم ایران را می‌کشند و ما در داخل نظاره‌گریم که عده‌ای طرفدار اسراییل و سلطنت‌طلب به به و چه چه می‌کنند که آفرین بزن بزن که خوب می‌زنی. یک سال پیش همین جا گفتم احتمال حمله اسراییل به ایران بالاست و رفقای عزیز فریاد می‌زدند نه نه ممکن نیست. یک سال پیش پرسیدم که اگر اسراییل یا آمریکا به ایران حمله کرد چه باید کرد؟ چپ چه باید کند؟ همین چپی که نه سازمان دارد نه جریان دارد بلکه عناصر پراکنده‌ای هستند که هنوز به آرمان سوسیالیسم و رهایی انسان معتقدند. پاسخ چه بود: مشتی شعار. فقط شعار. اکنون خون مردم جاری است. خانه‌ها، مزارع، کارخانه‌ها، پالایشگاه‌ها دارد نابود می‌شود. اسراییل دارد زیرساخت این کشور را می‌زند و ما هنوز احمقانه نمی‌دانیم در مقابل این خونریزی سفاکانه چه باید کرد.

به قول شاملو : ساده است نوازش سگی ولگرد/ شاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی می رود و گفتن که «سگ من نبود»./ ساده است ستایش گلی/ چیدنش و از یاد بردن که گلدان را آب باید./ دوست داشتن بی احساس عشقی/ او را به خود وانهادن و گفتن/که دیگر نمی شناسمش/ ساده است لغزش های خود را شناختن/ با دیگران زیستن به حساب ایشان/ و گفتن که من اینچنینم.

……........................................………

این جنگ بر سر هژمونی در خاورمیانه است

مهرداد وهابی

ابعاد جنگی که میان اسرائیل و ایران آغاز شده است به شدت نگران‌کننده و از جوانب مختلف پرمخاطره هستند هم برای مردم ایران در درجۀ اول هم برای کل مردمان منطقه و جهان. این جنگ هزینه‌های اجتماعی را به شدت افزایش خواهد داد و به فقر و فلاکت عمومی خواهد افزود.  

در نتیجۀ این جنگ شوک‌های ارزی از نو ظاهر خواهند شد، نرخ دلار شدیداً افزایش خواهد یافت و به همان نسبت قدرت خرید مردم نیز کاهش خواهد یافت. در پی آمد این جنگ بی برقی و بی آبی با مشکل نبود ارزها توأم خواهد شد.

این جنگ به هیچ‌وجه به مردم ایران تعلق ندارد. این جنگ به رژیم جمهوری اسلامی ایران و رژیم بنیامین نتانیاهو در اسرائیل و نیز مجموعه تحرکات حکومت دونالد ترامپ در منطقه محدود می شود. این جنگ بر سر هژمونی در خاورمیانه است چه از جانب رژیم جمهوری اسلامی ایران برای پیشبرد اسلام سیاسی به پشتوانۀ نیروهای نیابتی‌ چه از جانب رژیم نتانیاهو برای شکل دادن به یک خاورمیانۀ جدید.

به همین خاطر است که این جنگ به مردم ایران ارتباطی ندارد و اساساً هیچگاه نیز از مردم ایران سئوال نشده است که آیا خواستار این برنامه و نیروی هسته‌ای هستند. تاکنون و برغم صرف و اتلاف هزینه‌های گزاف مالی حتا یک لامپ هم به پشتوانۀ این باصطلاح صنعت هسته‌ای در خانه‌ای در ایران روشن نشده است. این نیروی هسته‌ای به اندازۀ یک شمع هم به روشنایی خانه‌ای در ایران کمک نکرده است.

تمام تلاش جمهوری اسلامی ایران این بوده است که برای تضمین بقاء خود همانند برخی کشورها نظیر ژاپن به توان تولید سلاح هسته‌ای نزدیک شود.

در این جنگ مردم ایران خواهان صلح هستند. به هیچ وجه نباید در این جنگ کنار جمهوری اسلامی قرار گرفت. در وضعیت حاضر باید خواستار رجوع به آراء عمومی برای برخورداری یا عدم برخورداری از انرژی هسته‌ای و ادامه یا عدم ادامۀ حکومت جمهوری اسلامی ایران شویم.

از یاد نبریم که چگونه جمهوری اسلامی طی روزهای اخیر بی وقفه سرگرم اعدام فعالان دستگیر شده در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی و نیز تشدید اختناق در کشور بوده است. پایان اعدام‌ها، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، برگزاری همه‌پرسی بر سر بود و نبود جمهوری اسلامی، برخورداری یا عدم‌برخورداری از سلاح‌های هسته‌ای همگی از جمله شعارها و مطالباتی هستند که می‌توانند به بیرون آمدن ایران از بن‌بست امروز یاری برسانند. ما باید خودمان را برای ورود به دورۀ مابعد جمهوری اسلامی آماده بکنیم و مراقب باشیم که در وضعیت حاضر به گوشت دم توپ جمهوری اسلامی از خلال مشارکت در ماجراجویی‌های منطقه‌ای آن تبدیل نشویم.

 

………….............................………

جنگ در خدمت انجماد وضعیت موجود است

آرمان اسماعیلی

در شرایطی که بار دیگر آسمان خاورمیانه زیر دود و آتش فرورفته، و تیترهای رسانه‌ها پُر‌شده‌از «حملات دقیق اسرائیل» و «وعده‌ی انتقام جمهوری اسلامی»، آن‌چه دیگربار در حاشیه مانده، سرنوشت مردمی‌ست که نه در اتاق‌های عملیات تصمیم‌گیری می‌کنند و نه در پناه‌گاه‌های زیرزمینی مخفی شده‌اند. جنگ همیشه از آنِ کسانی‌ست که خود نمی‌جنگند؛ فرماندهان، سیاست‌گذاران، صاحبان صنایع نظامی و رسانه‌ها. و آن‌ها که می‌میرند، خانه‌شان ویران می‌شود، یا نان شب‌شان از سفره می‌افتد: مردم‌اند. هیاهوی جنگ و تهدید، به‌ویژه در سال‌هایی که مشروعیت سیاسی رژیم‌ها ترک برداشته: فروپاشی اقتصادی و خیزش‌های اجتماعی از دی‌۹۶ تا ۱۴۰۱، به نقطه‌ای رسیده که تنها «وضعیت جنگی» قادر است کنترل کامل بر جامعه را بازگرداند. در چنین وضعیتی، هر گونه مطالبه‌ی مردمی به‌راحتی در چارچوب «هم‌صدایی با دشمن» خفه می‌شود. سوی دیگر ماجرا نیز چندان تفاوتی ندارد؛ رژیم صهیونیستی که پاکسازی قومی و نژادی را به‌شدت و به‌شکلی ساختاری پیش می‌برد، از هر فرصتی برای بازتولید تصویر «کشوری محاصره‌شده در میان دشمنان» استفاده می‌کند، تا هم سیاست توسعه‌طلبانه در سرزمین‌های اشغالی را ادامه دهد و هم بحران‌های داخلی -از اعتراضات علیه فساد تا شکاف‌های طبقاتی- را به‌حاشیه براند. جنگ، ادامه‌ی سیاست است با ابزارهای دیگر. سیاست در دوران سلطه‌ی سرمایه‌داری، چیزی جُز بازتولید منافع اقلیت مسلط نیست. دولت مدرن چیزی نیست جُز کمیته‌ای برای اداره‌ی امورِ مشترک تمام بورژوازی. چه تفاوتی دارد اگر این اقلیت در تهران باشد یا در تل‌آویو، وقتی هر دو از خون مردم برای بقای خود تغذیه می‌کنند؟ هر دو، از کارِ کارگران و تهی‌دستان مالیات می‌گیرند، آن را خرج تانک و پهپاد می‌کنند، و در نهایت، همان تهی‌دستان را زیر آوار یا در صف قبرستان رها می‌کنند و توده‌ها هیچ منافعی در این جنگ ندارند. آن‌چه زیر بمباران ازبین می‌رود، نه صرفاً زیرساخت‌ها یا کارخانه‌هاست، بلکه امکان دگرگونی است. جنگ در خدمت انجماد وضعیت موجود است. در لحظه‌ای که زنان در ایران برای آزادی، معلمان برای دستمزد، کارگران برای حق تشکل مبارزه می‌کردند، و در فلسطین و سراسر جهان نیز جنبش‌های مردمی علیه اشغال‌گری شکل می‌گرفت، این جنگ با تمام خشم خود نازل شد تا اولویت‌ها را عوض کند، امیدها را مدفون کند، و آینده را فقط در قالب خاک و تفنگ تعریف کند. شاید هیچ‌گاه مثل امروز، نیاز به صدای سوم چنین ضروری نبوده؛ صدایی نه از ستادهای جنگ و پادگان‌ها، بلکه از دل همان‌هایی که جنازه‌شان به دوش مردمان دیگر می‌افتد. نه با شعارهای رسمی، نه با پرچم‌های خونین، بلکه با آگاهی به این‌که نجات از این چرخه‌ی مرگ، نه در پیروزی یکی بر دیگری، که در شکست هر دوست. توده اگر تن به جنگ بدهد، در واقع جان و سرنوشت خودش را به‌نابودی سپرده است. امّا این صدا نباید تنها در «نفی» متوقف بماند؛ باید بر مبارزه و مقاومت پافشاری کند. صدای سوم، باید از دل رنج مشترک و رؤیای رهایی، به شبکه‌ای از همبسته‌گی بدل شود، میان فرودستان همه‌ی آن سرزمین‌هایی که نظمِ سرمایه و دولت‌ها، مرزهایشان را به سنگر، و خیابان‌هایشان را به خاکریز بدل کرده‌اند. باید بیاموزیم به‌جای تکرار روایت‌ِ قدرت‌های حاکم، بازتاب‌دهنده‌ی آن‌چه از دل ایستاده‌گی برمی‌خیزد باشیم؛ تجربه‌هایی که نه از پشت میزهای سیاستمداران، که در سنگینی آوار، در صدای مادران، و در اعتصابات شکل گرفته‌اند. باید سازمان بیافرینیم، چون در لحظه‌ی جنگ تنها زنده‌گی فیزیکی نیست که تهدید می‌شود، بلکه امکان کنش جمعی، امکان ارتباط، و امکان گفت‌وگوی مستقل نیز در هم می‌شکند. وقتی اینترنت قطع می‌شود و رسانه‌ها پژواک جنگ‌افروزان می‌شوند، آن‌چه باقی می‌ماند تنها پیوند ما با یکدیگر است. و این پیوند، باید از جنس مقاومت باشد. نه چون واکنشی اضطراری، بلکه به‌مثابه نیرویی که ما را به بیان مشترک، به حمایت متقابل، و به ایستاده‌گی در تاریک‌ترین لحظه‌ها فرامی‌خواند.

………........................................…..

آنها مخالف جمهوری اسلامی نیستند،

 آنها رقبای جمهوری اسلامی‌اند

هژیر پلاسچی:

باور کنید این جبهه‌ی «ضداستبدادی»ای که از بعد از ترکیدن ورق‌پاره‌ی «جرج‌تاون» حول یک‌سری سلبریتی- اکتیویست شکل گرفته که مثلن مسیح علی‌نژاد یکی از چهره‌های شاخص آنهاست، از فاشیست‌های رضاخواه خطرناک‌ترند. به همان اندازه مزدورصفت و آویزان از هر قدرت خارجی که گوشه‌ی چشمی به آنها نشان دهد و از قضا در خطوط عام سیاسی تفاوت چندانی با رقبای رضاطلبشان ندارند: طرفدار پر شور بازار آزاد، متنفر از انقلاب پنجاه و هفت، چکمه‌لیس اسرائیل و آمریکا و البته با یک تفاوت عمده. اگر فاشیست‌ها دست‌کم در موضع فاشیستی خودشان تثبیت شده‌اند اینها کمترین اصولی ندارند و به همین دلیل قابلیت چرخش از ویژگی‌های بنیادین آنهاست. فراموش نکنیم که مثلن دفاع از ساواک را اتفاقن مسیح علی‌نژاد و مریم معمارصادقی کلید زدند، همین‌ها بودند که ابتدا تشدید تحریم‌ها و بعدتر بارها حمله‌ی نظامی به ایران را توجیه و توصیه کردند، برای لابی در کنار و دوشادوش ضدزن‌ترین سناتورها و مقامات، ضدهمجنسگراترین شخصیت‌های سیاسی و ضدکارگرترین روسای جمهور ایستادند و عکس یادگاری گرفتند و اگر رضا پهلوی با زیاده‌خواهی بساط گنگ جرج‌تاون را به هم نمی‌زد، همین حالا هم هیچ مشکلی در همراهی با همان فاشیست‌هایی که این روزها با آنها خیلی شدید درگیر نبردهای مجازی‌اند، نداشتند و در آینده هم نخواهند داشت. آنها که دور میز جرج‌تاون نشستند، همه‌ی آنها، نشان دادند در تندپیچ‌های تاریخی قابلیت سازش و همدستی با فاشیسم را دارند و خواهند داشت. گذشته از این اما سه روز است درست در قامت همان مزدور حقیری که هستند دارند از حملات اسرائیل به ایران زوزه‌ی خوشحالی می‌کشند. حتا ظاهرسازی نمی‌کنند که مثلن مقصر اصلی جمهوری اسلامی است اما اسرائیل هم گه خورد. راست و مستقیم در مقام ستون پنجم اسرائیل در میدان مجازی حضور دارند و از پیش دارند دست‌های خون‌آلود رژیمی را می‌شویند که هنوز، لابه‌لای موشک و بمبی که به سمت ایران روانه می‌کند، نسل‌کُشی در غزه را هم ادامه می‌دهد. آنها مخالف جمهوری اسلامی نیستند. آنها رقبای جمهوری اسلامی‌اند بر سر صندلی‌های قدرت و درست به همان اندازه فاسد، دروغگو، شارلاتان، بی‌اصول و بی‌همه‌چیز. از قضا آن جنگی که «جنگ ما نیست» دقیقن همین دعوای میان زامبی‌های حاکم و زامبی‌های منتظر‌الحکومه است. کاسب‌های مرگی که از روی تخت و زیر تخت به هم چنگ و دندان نشان می‌دهند اما در نهایت چیزی جز مرگ و ویرانی در چنته ندارند.

…………………………………….

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2025 ©