دیدگاه
(نگاه
شورای
سردبیری
جامعه نو به
بحران اصلاح طلبان
در شرایط خروش
اعماق جامعه و
مقاومت قدرت
مسلط)
............................................................................................................................................
لبه
تعادل!
شورای
سردبیری:
جامعه
نو
شورای
سردبیری: در
واپسین
روزهای سال
پیش، بالاخره
صدای
استخوانی که
کارد به آن
رسیده است
درآمد: یک
فعال سیاسی از
لزوم تشکیل
هسته سخت
سیاستورزان
حرفهای
اصلاحطلب
سخن راند و
یکی دیگر از
آشتی با جنبش
خیابانی حرف
زد. اعتراف
آقای خاتمی
درباره
ناامیدی مردم
از صندوق رای
و تحول مسالمتجویانه
مبتنی بر رای
هم مزید بر
علت شد و به آن حرف ها فضای
توجه بخشید. این بحث در
گرفت که آیا
باید آینده را
در کف خیابان
جستجو کرد
یانه؟ اکنون
روشن شده
گرایش به تحولخواهی
از نوع متمایل
به رویارویی
خشن در کشور هوادارانی
جدی یافته
است. واقع
وضعیت جامعه ما
این است که
حکومت حضور
خیابانی بدون
خشونت را اخیرا
تا حدی تحمل
میکند: مثلا
جایی که
کارگران حقوق
عقبافتاده
طلب کنند یا
مخالف خصوصیسازی
باشند، و
زمانی که
طلبکاران
موسسات مالی
به ناله و
نفرین رئیس
بانک مرکزی
جمع شوند. اما
فقط تا همین
جا. نمیتوان
تصور کرد طرح
مطالبات
سیاسی در قالب
خیابان بدون
بروز خشونت از
سوی شاخهای
ازحکومت و به
دنبال آن از
سوی جماعت
ممکن باشد.
اما به نظر
میرسد نه یک
نفر، که بخشی
از نیروهای
سیاسی هریک به
طریقی و لابد
با پذیرش فرجام
خشونتآمیز
به سودمندی
طرح مطالبات
در خیابان
باورمند
میشوند. آیا
این انعکاس یک
بیصبری
روشنفکرانه
است در شرایط
دشوار
نیروهای
سیاسی که دچار
خلاء نظریه و
بنبست در عمل
سیاسی هستند،
یا انعکاسی از
یک تحول
اجتماعی در
شرف وقوع و
منجر به تحرک
تودهای که
اهل سیاست را
در باره تعریف
زودهنگام نسبت
خود با آن
فریفته و
آماده کارزار
خیابانی
میسازد ؟
هر دو
ممکن است.
هنگامی که سیر
تحول یک روند
را کند مییابیم،
و مثلا برآمد
جامعه ایران
در مقابل ناکاری
و ناکارایی
فزاینده
حکومت را
آنقدر کند میبینیم
که ممکن است
آنرا توقف
بینگاریم،
راه برون رفت
از موقعیت
ایستا، دمیدن
در جرقه خردهجنبشها
به امید شعله
کشیدنشان تا
مرحله
تاثیرگذاری
بر رفتار
حکومت از کار
در میاید.
دعوت به بازگشت
اصلاحطلبان
به خیابان و
یا حداقل نفی
نکردن آن از بعد
نظری، چیزی جز
این نیست؛ این
اعتراف که دیدن
مردمان
ونزوئلا و
الجزایر در
خیابان
ها
و دستاوردهای
بزرگ در شرف
زاده شدن
آنها، صدور
این ایده را
سبب شده،
نشانی سرراستی
است. ایدهای
مبتنی بر
احساس قابلتوجه
بودن این
فرضیه که تحرک
تودهای قابل
توجهی در راه
است و برای
رقم زدن پایان
خوش بر آن و
تبدیلش به
اسباب تعامل
کارا با
حکومت، لازم
است بپذیریم
که "رفتن به خیابان"
و "تشکیل دادن
مرجعی با نام
هستهسخت یا
هسته پیشرو
برای سیاستورزی
حرفهای"
لازم است.
فعلا
نمیخواهیم در
باره عواقب بکارگرفتن
چنین دیدگاه
رمانتیکی که
ما را به یاد
بحثهای
آرمانی و
نیروی پیشگام
تودهها در
دهه پنجاه
میاندازد سخن
بگوییم؛ خطری
محدود دارد:
روشنفکران
درباره خردهجنبش ها به
هیجان می آیند،
به دنبال تودهها
و به تصور شکلگیری
یک اهرم تودهای
فشار از پایین
برای درهم
شکستن کمر و
مقاومت سیستم
کفش و کلاه
میکنند،
هزینه تصور
نادرست را هم
خودشان
میدهند. زیاد
پیش آمده و
زیانبخش است،
اما فاجعه
نیست. گاهی هم
مثل آنچه در
دی۹۶ رخ داد،
از روی آن به
سلامت پریدهایم.
اما
شیوع استقبال
از کف خیابان
و تصور تشکیل
هسته سخت و
نیروی پیشرو
(برای رهبری
خیابان؟) علت
دیگری هم
میتواند
داشته باشد:
هنگامیکه
جامعه به
آستانه
تحرکات قابل
توجه تودهای
میرسد،
علائمی قابل
مشاهده است.
خردهجنبش ها،
تظاهرات و
اعتصاب ها
سازمانیافتهتر
میشوند،
مطالبات شکل
خواست های
عمومی میگیرند
و محتوای
اجتماعی و
سیاسی آنها
غلظت مییابند
و از توانایی
حکومت برای
کنترل تحرکات کاسته میشود.
قدرت مجابکنندگی
و توجیهی
حکومت نیز به
سمت صفر گرایش
مییابد و
دیگر نمیتواند
به شیوه گذشته
و جز به زور
قدرت سخت و سرکوب
حکومت کند، و
شرایط عینی
تغییر فراهم
میآید. به
نظر خیلیها
چنین آمده که
اخیرا این
وضعیت در
ایران حادث
شده است و
روندی
فزاینده
گرفته است.
حتی اجزای
حکومت نیز آن
را حس میکنند
و نام فتنه ۹۸
رویآن
گذاشتهاند. با
وجود برخی
امیدها به
کنترل، اکثر
کارشناسان
سال را دوره
پردردسری مییابند.
رویکرد
نیروهای
سیاسی در چنین
وضعیتی معمولا
نگاه به
آمادگی خود
برای روبرو
شدن با وضعیت
است. در
گذشته، اولین
فاز این نگاه
به عوامل ذهنی
بود: گفته
میشد باید
بدانیم قرار
است تغییر و
به هم خوردن
تعادل موجود
به شکلگیری
چه تعادل تازهای
منجر شود و
جنبش مفروض
اجتماعی
سازمان و
نیروی هادی
دارد یا نه. پس
از ان بود که
ناتوانی
حکومت از
حکمرانی به
سیاق پیشین و
نارضایی
عمومی از
زندگی بر روال
پیشین به
عنوان عوامل
عینی مد نظر
قرار میگرفت.
امروزه گویا
این حداقل از
شیوه بررسی
وضعیت عینی و
ذهنی نیز به
کار گرفته
نمیشود. انگار
که حتی
استخوانخردکردههای
فعالیت سیاسی
نیز جامعه را
دربست و بدون
بروبرگرد در
وضعیت پیشاانقلابی
مییابند.
معلوم نیست
تصور واقعبینانهای
باشد.
ما
استدلال یا
قرینهای بر
اینکه کدام یک
از دو موقعیت
توصیف شده در
پیش است در
دست نداریم تا
به خوانندگان
عرضه کنیم.
فقط این را
میدانیم که
سیلاب های
اجتماعی
معمولا چنان
یکباره به راه
میافتند که
فرصت چندانی
برای بحث و
مشاوره و وارسی
و استدلال جهت
تصمیمگیری
به نیروهای
سیاسی
نمیدهند.
معمولا همه را
به شکلی درگیر
میکنند و به
دنبال خود
میکشند.
بنابراین
برای جلوگیری
از خطا فقط
میتوان به
تجربههای
پیشین اتکا
کرد. مثلا
شاید بتوان
این پرسش را
مطرح کرد که
از دیماه ۹۶
(تحرکات ده
روزه خیابانی
در متجاوز از
صد شهر) تا
امروز چه تحول
عینی و ذهنی
در پیکره
جامعه حادث
شده که لزوم تغییر
رویکرد را
مطرح کند؟ در
ان خردهجنبش
درگرفته در
شهرهایی
بسیار، توده
عاصی و کور
از همراهی
نیروهای
تعیین کننده و
پیشرو محروم
ماند چراکه
درشعار در
جستجوی
رضاخان بود.
جنبشبیسر،
حکومت را
نمیخواست ولی
نمیدانست از
پساین حکومت
چه میخواهد و
چه ساختاری
انتظارش را
میکشد. آن
دسته از
ناظران و
نیروهای فعال
سیاسی نیز که
حیرت زده و
گیج نشده و از
فکر کردن
بازنمانده
بودند از
عاقبتش می ترسیدند
و از پس کنترل
ان هم بر نمیآمدند.
نمونه کاملی
بود از
ناآمادگی
شرایط عینی و
ذهنی لازم
برای تغییر.
شورش بیسر و
کور شهری فقط
به آشکاری
ناتوانی
حکومت در
اقناع مسالمتآمیز
جامعه و اثبات
فقدان رابطه
نیروهای
سیاسی با
جامعه انجامید.
روز دهم
دیماه،
درحالی که
جنبش
شادکننده روح
رضاشاه شهربهشهر
توسعه مییافت،
روزنامه
جامعهفردا
به احزاب و
نیروهای
سیاسی توصیه
کرد جماعت را
از کف خیابان
به زیرسقف
بکشند،
مطالباتی
منطقی برای ان
عرضه و تثبیت
کنند و از
گسترش آشوب
بدفرجام در
کشور جلو
بگیرند.
روزنامه به
وزارت کشور
نیز که آچمز
شده و قافیه
را باخته بود
پیشنهاد کرده
بود مجوز
گردهماییهای
سیاسی برای
احزاب را صادر
کند. در
اقدامی نادر،
وزارت کشوری
که به احزاب
اصلاحطلب
اجازه
برگزاری مجلس
ختم نمیداد،
ظهر همانروز
سران همه
احزاب را فرا
خواند و از
آنها کمک
خواست. هیچکس
زیر بار نرفت.
هیچکس ارتباط و
نفوذ اجتماعی
و شجاعت لازم
برای سخن گفتن
با مردم را
نداشت. شیره
سیاستورزی
اجتماعی، از
آن نوعی که در
نیمه دوم دهه ۷۰
با ظهور خاتمی
پدید آمد و
میتوانست
جماعت را به
زیر سقف بکشد
و نظم دهد،
اکنون خشکیده
بود. نقل شد که
دبیرکل
بزرگترین حزب
منحل شده در
سال ۸۸ در ان
جلسه گفته است
"اگر
گردهمایی
گذاشتیم و دیوانهای
آن وسط فریاد
زد مرگ بر
فلان، عناصر
فرصتطلب
نظام کل این
جریان مخرب
سیلابی را به
حساب ما
نخواهند
گذاشت؟..."
چنین بود و
هست، موقعیت
جماعت در کف
خیابان و
ذهنیت فعالان
نهادهایی که
قاعدتا باید
به مطالبات جامعه
سمت و سوی
عقلایی
بدهند، فرهنک
اعتراض خیابانی
را به سمت
مسالمت و نظم
هدایت کنند، و
ظرفیت
استفادهاز
ان را برای
آنچه خودشان
فشار پایین مینامند
افزایش دهند.
قرائن
دقیقی از آنچه
در پیش است در
دست نداریم:
دهانهای کف
کرده و خشمی
که از سوی
حکومت انکار
میشود نشان از
تندآبهای
اعماق رود
میدهند؛ اهل
نظر تعادل
موجود را
شکننده و حاصل
آن را سیلابی
و مخرب میبینند؛
با حکومتی
روبروییم که
عناصر تاثیرگذارش
اخیرا به
کارایی
واردات مزدور
افغانی و
پاکستانی و
یمنی برای
کنترل جامعه
باور یافتهاند،
و اهل سیاست
به خاطر
نازایی سیاسی
سال های
اخیر ممکن است
در موقعیتی از
عمل قرار گیرند
که در منظری
تاریخی، خرد
شکاک و
عقلانیت محافظهکار
از آن غایب
باشد، هرچند
که به لحاظ
منطقی بتوان
آن را محتوم و ناگزیر
توصیف کرد.
March 25, 2019
https://telegra.ph/ba-03-25