در باره
شعار
«مرگ
بر کارگر،
درود بر ستمگر
!»
شهاب
شکوهی
اولین
بار که این
شعار را در
صفحات
تلگرامی دیدم،
فکر کردم
اشتباه شده
است. ولی بعد
ها تکرار آن و
صحت آن من را
به نکته سنجی
هوشمندانه
کارگران از
شرایط مشخص به
وجد آورد. می
دانم کسانی این
شعار را شعاری
منفعلانه و از
روی استیصال
قلمداد کرده و
تصور آن را
دارند که،
کارگران
قاعدتا ً باید
مشت گره کرده
با پرچم سرخ
دیده شوند.
چیزی که بطور
سمبلیک همیشه
در تاریخ
مبارزات
کارگران به
چشم و یا نظر
آمده است. اما
اگر هم چون
همین کارگران
که مبتكر این
شعار هستند به
موضوع زمینی
بنگریم می
توانیم بهتر
درک کنیم که چرا
این شعار در
این شرایط
مشخص می تواند
انقلابی باشد
و منجر به
ادامه مبارزه
شود.
می دانیم
که یکی از راه
های تداوم و
تعميق مبارزه،
گسترش آن است.
سوال این است
كه کارگران
چگونه می
توانند در
ادامه مبارزه
با جمهوری اسلامی
با توجه به
وضعت
فلاکتبارشان
از یکطرف و
مواجه شدن با
رژيمی
سركوبگر از
سوي ديگر مقابله
کنند؟ وقتی
جنبش
مطالباتی در
همان ابتدا به
شدت سرکوب می
شود و حتی
اصلاح طلبان
حکومتی هم
تحمل نمی شوند،
چگونه می توان
انتظار داشت
که کارگران
بتوانند
صدایشان را به
راحتی به گوش
جامعه
برسانند؟ از
این رو
مبارزات کارگران
و زحمتکشان
طبیعتا ً خودش
را در اشکالی
نشان خواهد
داد که امروزه
با هشیاری
کارگران دیده
می شود.
مسلماْ همه
این اشکال می
تواند کاملاْ
موقتی و بستگی
به تاثیر
گذاری آن استفاده
شوند و شعار
امروز فلان
کارخانه در فلان
جا ممکن است
تاکتیکی و فقط
کارایی اش در زمان
معین و نیازی
خاص باشد. ولی
همان طور که تاکید
کردم پیشبرد
مبارزه بستگی
به دست يافتن به
مراحل بعدی
خواهد داشت.
اينجا
اشاره ای بکنم
به این حرکت
زیبای تاریخی
''دختران
خیابان
انقلاب''. آیا
روسری سفید یا
پارچه سفید
صلح را بدون
هیچ شعاری،
علامت تسلیم
طلبی تعبیر
کنیم یا
اعتراض به
حجاب
اجباریست؟ من
فکر میکنم این
حرکت خود جوش
و زیبا
ابتکاریست که
وقتی
میلیونها کله
به کار می
افتد در میان
آنها بروز
خواهد کرد.
این اعتراض
مشخص با پرچمی
که حتی رنگش
هم ممکن است
اتفاقی بوده ولی
مضمونش
اعتراض به
زورگويی
حاکمان مرتجع
با نگاه عهد
بوقی آنهاست،
نشان از آن
داشت که در دل
جامعه دیگ های
در حال جوش
هست که وقتی
فوران کنند
تاثیری بس
بسزا خواهند
داشت. و همه
نیک می دانیم
که این اعتراض
ها (که مردم را
به تشویق و
تحسين واداشت)
نه تنها به
روسری بلکه به
نادیده گرفتن
حقوق ابتدایی
زنان این جامعه
است. و
همانطور که
همه از این
حرکت و تاثیراتش
به وجد آمدیم،
آیا واقعا ً
هیچ عقل کلی
می توانست
چنین حرکتی را
ساخته یا
حداقل بیش
بینی کند؟
موضوع اینجاست
که در زمان
بحران هر لحظه
و به هر دلیلی
می تواند
انفجار رخ دهد
و یا حرکاتی
بس تاثیر
گذاراتفاق
بیفتد. مثلا ً
خودسوزی آن
دست فروش
تونسی آیا
منجر به
تحولات بزرگی
در تونس نشد؟
من از درست يا
غلط بودن آن
سخن نمی گویم،
بلكه موضوع
این است که در
این شرایط
خفقان چگونه
می توان
مبارزه را
ادامه داد.
برای
روشن شدن
موضوع مثالی
یادم می آید
که شاید -
حداقل برای
کسانی که از نزدیک
آ ن شرایط را
دیده اند - مثالی
حدودا ً مشابه
وضع کنونی
کارگران باشد.
اواخر
سال ٦٢ و اوایل
سال ٦۳ جو زندان
به گونه ای
بود که شاید
به جرئت بگویم
در تاریخ
شکنجه در دنیا
اگر بی نظیر
نباشد، کم
نظیر بود. زندانیان
بطور مرتب و
سیستماتیک از
كله سحر تحت انواع
شکنجه های
روحی و جسمی
قرار داشتند.
عده ای را از
ساعت هفت صبح
به سمت شکنجه
گاه ٢٠۹ می بردند.
اگر زندانی
هنوز در مراحل
بازجویی بود
که در مسیر
زیر زمین قرار
می گرفت، ولی
اگر بازجویی
آنها ظاهرا
تمام شده بود و
چیزی از آنها
گیر بازجو نیامده
بود، آن وقت
برخورد
ایذایی و
شکنجه روانی
برای خرد کردن
و از پای
درآوردن
زندانی شروع
می شد. تمام
روز زندانیان
با چشم بند و
سر بر زانو باید
چمپاتمه می
زدند و در
انتظار کشنده
ای قرار می
گرفتند تا
آنها را برای بازجوئی
صدا کنند. و
این فشار
روانی
گاهی به سال
می کشید. (داستانش
مفصل است).
بقیه
زندانیانی که
در اتاق های
دربسته قرار داشتند،
بالاجبار
باید جلوی
تلویزیون
مداربسته می نشستند
و بدون اینکه
حرف بزنند،
مصاحبه های
دردناک و
اجباری بخصوص
زندانیان قزلحصار
که توسط حاج
داوود
جنایتکار
انجام میگرفت
را نگاه کنند.
خود تابوت ها
یا قبرهای حاج
داوود و یا
اعدامهای
مرتب حتی هر
روزه ، کافی
بود که فولاد
را آب کند.
در
آن شرایط روزی
از بازجویی بر
می گشتم. به
اتاق در بسته ٦۳
که وارد شدم
حدود ۱٠ نفر تواب
مشغول نماز
جماعت بودند
كه به محض ورود
من آنها با
مشتهای گره
کرده به طرف
من با خشم
ادامه شعاری
معروف که در
زندان ساخته
بودند را سر
دادند : '' مرگ بر
کمونیست''! آن
روز من بسیار
خسته و عصبی
بودم ؛ شاید
هم کمی ناامید
از ادامه
زندگی! از این
رو ناخودآگاه
کلمه لعنت.... بر
زبانم جاری
شد. که یک
مرتبه یکی از
تواب ها به
طرفم حمله کرد
و گفت : لعنت به
کی؟ من هم که نمی
دانستم این سگ
را چگونه از
خودم برانم
جواب دادم:
لعنت به کسی
که اینجا
آشغال بریزد!
ناگهان بقیه
زندانیان
زدند زیر
خنده. تواب که
حسابی بور شده
بود و نمی
دانست باید چه
بگوید با خشم
به من گفت به
زودی می
بینمت. قضیه
با وساطت
مسئول اتاق
آرام گرفت. روز
بعد در
بازجويی یقه ام
را گرفتند که منظورت
از لعنت به کی
بوده.
نکته ای که قصد
گفتنش را دارم
همین جاست. از
آن روز به بعد
هر زمان تواب های
اتاق به طرف
کسی شعار می
دادند، طرف
آرام رو به
سویی دیگر
میکرد و جواب
می داد: لعنت... و
واقعا ً بدون
اینکه مستقیم
وارد درگیری
شویم و طبیعتا
ً عواقب سنگین
آن را بپذیریم،
آتش می زدیم
به وجود
توابانی که
قصد شکستن روحیه
زندانی را
داشتند.
نتیجه
این که گاهی
کلمه و یا
شعاری از دل
شرایط درمی
آید که اولا ً
تصورش را از
قبل نمی شود کرد؛
دوما ً به
غایت موثر است
که در زمان
خاص کاملا ً
کار خودش را
خواهد کرد. پس
اگر امروزه این
شعار ''مرگ بر
كارگر، درود
بر ستمگر'' که
در واقع نشان از
مظلومیت
کارگران دارد
را می شنویم
باید توجه
کنیم که آیا
این شعار به
گسترش دامنه
حركت و
همبستگی با
دیگر اقشار و
طبقات کمک می
کند یا نه.
یادمان باشد
که
کارگران
برای ادامه
راه و کم
هزینه کردن
مبارزه و
گسترش آن گاهی
نیاز به روش هايی
خواهند داشت
که بهتر از
خود آنها کسی
به راحتی آن
را درک نخواهد
کرد. و با توجه
به آگاهی
کارگران و
تسلط آنها بر
محیط
زندگیشان این
شعارها و
حرکات خود به
خود پیش خواهد
آمد. پس اگر ما
معتقد به توان
و قدرت
کارگران و
زحمتکشان
هستیم، باید
آنها را
همانطور که
هستند درک
کنیم و قدر
مسلم اگر
انتقادی
داریم به
گوششان
برسانیم. اما
در نهایت
تصمیم مبارزه
برای زندگی
بهتر را
آنهايی که
زنجیر در
پایشان دارند
می گیرند.
شهاب
شکوهی
شنبه/۱۹/اسفند