تا
حقمان نگیریم
ازپا نمی
نشینیم!»
پیرامون
گردهم آئی
اعتراضی
بازنشستگان
در دهم
اسفندماه
جلال نادری
حرکت
اعتراضی سه-شنبه
۱۰ اسفند ۱۳۹۵ بازنشستگان
در برابر
مجلس، از جهات
متفاوتی شایسته
توجه است.
حضور در این
تجمع بیشتر از
پیش بود و
برابر گزارش
های مستقل
فعالان
صنفی بیش از
پنج هزار نفر
شرکت کرده
بودند.
بازنشستگان فرهنگی،
پرستاری
وپیراپزشکی
از شهرهای
مختلف آمده
بودند. از
شاخص های این
تجمع، حضور
موثر
پرستاران و پیراپزشکان
و مالباختگان
شاندیز بود.
کارگران
بازنشسته
صنعت و معدن
هم حضور داشتند.
فراخوان تجمع
هم از طرف بازنشستگان
کشوری و لشگری
صورت گرفته
بود. همدلی و
همبستگی نسبت
به آخرین تجمع
به شکل محسوسی
بالاتر بود.
شعارها هم
رادیکال تر
بود و تفاوت
های واقعی
گروه های
بازنشستگان
در بستر توجه
عمومی به
معیشت و
مخالفت با
تبعیض بی رنگ
شده بود.
بازنشستگان
شعار می دادند
:
«معیشت
منزلت سلامت
حق مسلم ماست!»؛
«خط
فقر چهار
میلیون، حقوق
ما یک میلیون.!»؛
«نماینده
ملت عدالت
خجالت»؛
«صداسیمای
ملی انعکاس
انعکاس!»؛
«نوبت
ما که میشه
خزانه خالی
میشه!»؛
«یه
اختلاس کم بشه
مشکل ما حل
میشه!»؛
«بیمه
کارآمد حق
مسلم ماست!»؛
«تا
حقمان نگیریم
ازپا نمی
نشینیم!»؛
«باز
نشسته به
پاخیز برای
رفع تبعیض!».
این
شعارها
گروههای
مختلف
بازنشستگان را
متحد کرده
بود.
واقعیت
این است که
حرکت سه-شنبه
۱۰ اسفند ۱۳۹۵ یک
قدم خیلی مهم
در مسیر نزدیک
تر شدن گروه های
مختلف
بازنشستگان
بر سر مطالبات
اساسی شان
هست؛ مطالباتی
که شاهد بودیم
در شعارها
مطرح شدند و
درست به همین
دلیل باید
انتظار داشته
باشیم که این
مطالبات در
قالب همین
شعارها یا
شعارهای وحدت
بخش دیگر در
تجمعات
اعتراضی دیگر
تکرارشود.
حضور برجسته
پرستاران و
زنان زحمتکش، در کنار
فرهنگیان، در تجمع
بازنشستگان
بی تردید مشوق
اقدام جمعی
میان فعالان
حوزه پرستاری
و کادر پرسنلی
بهداشت و
درمان است و
این چشم انداز
سازمان یابی
مستقل
مطالباتی
گروه های
وسیع تری از
پرستاران
کشور با کمک شبکه
های اجتماعی را
تقویت می کند.
نزدیک
تر شدن گروه های
مختلف
بازنشستگان
که تجمع سه-شنبه
۱۰ اسفند ۱۳۹۵نمادی
از آن بود، گرایش
اصلی و سمت
عمومی حرکت
مطالباتی این
لایه از اردوی
کار کشور ماست.
مهم ترین علت
این است که در
میان مجموعه
نهادهای
حاکمیتی هیچ
گوش شنوایی
برای پذیرش و
برآورده کردن
مطالبات لایه
های مختلف
بازنشستگان
نیست. با
بازنشستگان
بازی موش و
گربه درآورده
اند. دایمأ
وعده می دهند،
و دعوت به صبر
و انتظار می
کنند، در باغ
سبز نشان می دهند،
ولی جایی که باید
عمل بشود،
خبری نیست.
همین دولت
برای یک سفر
یک روزه وزرایش
به کرج یک و
نیم میلیارد
تومان هزینه
می کند. فقط
بابت خمیر
دندان اعضای
دولت برای همین
یک روز 450 هزار
تومن هزینه
کردند. برای
این جور هزینه
ها و ریخت و
پاش ها پول
هست، ولی میگویند
پول نیست که
مطالبات 40
هزار
بازنشسته
فرهنگی را برایش
در بودجه
امسال ردیف
اعتباری
اختصاص بدهند.
نوبت
خودشان که می
شود شتر را با
بارش می برند؛
آش را با جایش،
به بازنشسته
ها که می رسد
می گویند به
خاطر "بار
مالی" نمی شود
همسان سازی
حقوق
بازنشستگان را
که خودمان
تصویب کردیم
اجرایی کنیم.
این تناقض نشان
می دهد که پشت
سر وعده ها و
عملکردهای
مسوولان،
قانون توازن
قوای طبقاتی
عمل می کند.
برای حاکمیتی
که جز زبان
زور و قدرت
زبان دیگری
سرش نمی شود و
خودش نزدیک
چهار دهه با
توسل به زور و
سرکوب دوام
آورده، هر کس
ضعیف تر و بی
پناه تر باشد
بیشتر و بدتر
سرکوب می شود.
منطق واقعی
این ها را حسینعلی
شهریاری
نماینده مجلس
از زاهدان و عضو
کمیسیون
بهداشت و
درمان مجلس
شورای اسلامی،
خوب بیان می
کند که خطاب
به
خاکسترنشین
های طبقه ما
می گوید:«چه
اشکالی دارد
افراد فقیر بروند
کلیه شان را
بفروشند؟» اینها
پورشه،
لامبورگینی،
بستنی روکش
طلا، میهمانی
های شاهانه،
خانه های لوکس
در مناطق خوش
آب و هوای
ییلاقی؛
سفرهای گرانقیمت
خارجی را حق
بدیهی طبقه خودشان
می دانند و
انتظار دارند
ما که تا مغز
استخوان
دوشیده شده ایم
برویم یک کلیه
مان را
بفروشیم که
بتوانیم
مخارجمان را سر
پیری تامین
کنیم. اینها
چیزی از سهم
غارت شده ما را
پس نمی دهند؛ اینها
کوچک ترین
اهمیتی به رنج
و عرق میلیون ها
زحمتکشی نمی دهند
که چهار دهه در
این مملکت
خالق ارزش های
واقعی بودند و
کاری کرده اند
که با وجود
همه چپاول ها
و غارت های
حکومتی ها این
کشور سرپا بماند
و فرونپاشد.
ما تازه وقتی
به خاک سیاه
نشانده شویم
باز به ما می گویند
بروید کلیه
هاتان رو
بفروشید.
برای
همه
بازنشستگان،
همه معلمان،
همه
پرستاران،
همه کارگران و
همه بیکاران
هیچ راهی جز
اعتراض وجود
ندارد. برای
همه آحاد این
اردوی عظیم
هیچ راهی جز،
بی اعتمادی
کامل به همه
حرف ها، وعده
ها و طرح های
حاکمیتی و
اتکا به خودشان
و سازماندهی
مستقل خودشان
برای مطالبات
برحق صنفی شان
وجود ندارد.
درس بزرگ
محرومیت های
تحمیلی زندگی
برای
میلیونها زحمتکش
کشور ما این
است: تا وقتی
متفرقیم، ما را
زیر پایشان له
می کنند. حق
خواهی هم که
بکنیم: می گویند
بروید کلیه تان
را بفروشید.
فردا خواهند
گفت: چشم تان را
بفروشید، بچه
تان را بفروشید،
خودتان را
بفروشید...! ما
باید متحد بشویم،
باید بتوانیم
صدایی بشویم
که نتوانند با
ما مثل گل ته
کفش شان رفتار
کنند. این
اهمیت حیاتی
صدا شدن برای
تامین نان شب
را، همه گروه های
مزدبگیران با
یک آهنگ، به یک
شکل و از یک
طریق درک نمی
کنند. اینجا
تفاوت فاز
هست، ولی حرکت
های درخشان اعتراضی
مثل حرکت سه-شنبه
۱۰ اسفند ۱۳۹۵نشان
می دهد که یخ
ها شکسته شده،
و حرکت شروع
شده است.
ناچاری و
ناگزیری،
لشکر بزرگی از
اعماق جامعه را
به صحنه
رویارویی
مطالباتی می
کشاند. حرکت
های فعلی
طلایه های این
حضورهستند.
گرایش به
همگرایی در
میان گروه های
بازنشستگان را
که در شعارها
و مطالبات شان
بازتاب داشته
را باید بر
چنین بستری و
چنین آینده ای
ببنیم.