زندگی
مجردی، یا
ازدواج
اجباری
پیرامون
شورش جوانان
علیه
سنت و شریعت
ارژنگ
بامشاد
رشد
زندگی مجردی
جوانان کلان
شهرهای
ایران، از سوی
پاره ای دین
مداران و سنت
گرایان اسلامی
زنگ خطر محسوب
شده است. مجید
امیدی مدیر کل
فرهنگی
سازمان ملی
جوانان در
باره زندگی
مجردی جوانان می
گوید : «
آمار روی
آوردن جوانان
به زندگی
مجردی در ۶
کلانشهر
تهران،
شیراز، مشهد،
اصفهان، تبریز
و اهواز به ۳۰
درصد رسیده
است و غم
انگیزتر آنکه
روز به روز دختران
جوان تعداد
بیشتری از این
جامعه آماری
را تشکیل می
دهند». او
روی آوردن
جوانان کشور
به اتاق های
شخصی را مقدمه
ای برای روی
آوردن آن ها به
زندگی مجردی
در سال های
بعدی زندگی
خود دانسته و
افزوده: «در
حال حاضر زنگ
خطر زندگی
مجردی در کشور
زده شده و
متاسفانه در
مورد این مشکل
هم سکوت می شود».
و سارا گيوگل
در
روزنامه
اعتماد در سال۱۳۸۸ نیز
نوشته بود:« اگرچه از
زندگی مجردی
يا به قولی
خانه های مجردی
در تهران آمار
روشن و دقيقی
وجود ندارد
اما براساس
آخرين
تحقيقات و
نظرسنجی از
جوانان گفته
می شود ۳۵
درصد از
جوانان تهران
زندگی تجردی و
مستقل از
خانواده را
برگزيده اند».
برای
حل این مشکل
رامین
مهرآیینی از
سایت حزب
اللهی «
عماریون» به
بررسی این
پدیده پرداخته
و نوشته است «جامعه ما
در حال حاضر
دو ویژگی بارز
دارد : یکی اینکه
جامعه ای جوان
است و دوم
آنکه در حال
گذار از زندگی
سنتی به زندگی
مدرن است . این
دو ویژگی
اقتضاآتی
دارد که یکی
از آنها مساله
ای است به نام
بالا رفتن سن
ازدواج در
جامعه و نیز
گسترش میل به
فردیت و زندگی
شخصی و بی
همسر» و
بعنوان راه حل
خطاب به
مسئولان
حکومتی
می نویسد:« به نظر می
رسد تنها راهی
که برای
مبارزه با این
پدیده شوم ،
یعنی زندگی
مجردی و خانه
مجردی ، وجود
دارد اجبار
جوانان به
ازدواج
زودهنگام و
نیز اجرای طرح
جمع آوری خانه
های مجردی و
نیز اجباری
کردن شرط تاهل
به عنوان شرط
استخدام رسمی
برای دختران و
پسران هر دو
است و اختصاص
سهمیه
دانشگاه به
جوانان متاهل
و نیز کوتاه
تر کردن مدت
سربازی پسران
متاهل و البته
ایجاد دانشگاه
های تک جنسیتی
است ( واقعا چه
معنا دارد
کودکان ما در
دبستان که
شهوت ندارند تفکیک
جنسی باشند و
در دانشگاه و
در اوج شهوت،
اختلاط جنسی
باشند قطعا
بسیاری از
مفاسد ریشه در
همین اختلاط
آن هم در اوج
غلیان جنسی
دارد ) و نیز
اجرای طرح
خانه های عفاف
است».
نگرانی
مرتجعین و
واپسگرایان
دینی از رشد
زندگی مجردی و
استقلال
شخصیتی
دختران و پسران
جوان، از آن
رو جدی است که
بنیان دیدگاه
هایشان از سوی
نسل جوان کشور
و بویژه
دختران جوان،
به چالش کشیده
شده است. این
چالش نه امری
اخلاقی،
آنطور که دین
سالاران می
گویند، بلکه
نتیجه تحولات
اجتماعی است
که نظام
سرمایه داری
در کشور به
دنبال آورده و
می آورد. از هم
پاشیده شدن
نظام قرون
وسطائی و بافت
های عشریتی و
قبیله ای زیر
رشد مدام
مناسبات
سرمایه داری
در کشور که
تحت حاکمیت
جمهوری
اسلامی، هارترین
شکل آن را نیز
شاهدیم،
همراه خود
نظام ارزشی
گذشته را بر
هم می ریزد و
نظام ارزشی
نوینی
جایگزین آن می
کند. این نکته
ای است که از
سوی جزم
اندیشان به آن
توجهی نمی شود
و فکر می کنند
با
موعظه می
توانند ارزش
های عهد بوقی
و متعلق به
نظام عشیرتی
را همچنان حفظ
کنند. با
چنین نگرشی
دین و دولت در
هم ادغام شده
اند. از نگاه
دینی و از
نگاه اسلام،
زن، انسانی
است درجه دوم
و تحت قیمومت
مرد (الرجال
قوامون علی
النسا). به
دیگر سخن
شخصیت زن با
مرد خانواده،
پدر، برادر،
شوهر و پسر
تعریف می شود.
او از خود
شخصیت مستقلی
ندارد. از این
بدتر، نگاه
روحانیون به
زن، نگاهی است
شهوانی. در
توضیح
المسائل
عملیه،
فتواها، و
نوشته های آیت
الله ها و
بسیاری از
متفکرین دینی
تاکید شده است
که برجستگی
های زن و
به قول خودشان
"حجم زن" نباید
دیده شود و از
این رو روی
چادر بعنوان
"حجاب برتر"
تاکید می شود.
زیرا در نگاه
کثیف آنها، زن
یک انسان نیست
یک کالای جنسی
است. حتی
تاکید کرده
اند که وقتی
مردی نامحرم و
بیگانه از پشت
در خانه ای زن
خانواده را
صدا می زند،
زن باید سنگ
ریزه ای در
زیر زبانش
بگذارد، تا
صدای اصلی او
توسط مرد
نامحرم شنیده
نشود. به نظر
آنها، حتی صدای
زن نیز می تواند
برای مرد
تحریک آمیز
باشد. با چنین
نگاه
غیرانسانی و
مشمئزکننده
ای، روحانیون در قدرت
تلاش گسترده
ای بکارگرفته
اند تا الگوی
متحجرانه و
ضدانسانی و زن
ستیز خود که
متعلق به مناسبات
عشیرتی و
ماقبل سرمایه
داری است، را
بر جامعه
تحمیل کنند.
روحانیون
حاکم از شجره
ی کسانی مثل
سید حسن مدرس
هستند که وقتی
در مجلس شورای
ملی حق رای
زنان مطرح شد،
بر آشفت و به
آن اعتراض کرد
و گفت: « از اول عمر
تا به حال
بسیار در بر و
بحر ممالک اتفاق
افتاد بود
برای بنده،
ولی بدن بنده
به لرزه
درنیامد و
امروز بدنم به
لرزه آمد.
اشکال بر
کمسیون اینکه
اسم نسوان را
در منتخبین
برد، که از
کسانی که حق
انتخاب ندارند
نسوان
هستند…خداوند
قابلیت در اینها
قرار ندادهاست
که لیاقت حق
انتخاب داشته
باشند،
مستضعفین و
مستضعفات و آنها
از این نمرهاند
که عقول آنها
استعداد
ندارد. گذشته
از اینکه در
حقیقت نسوان
در مذهب اسلام
تحت قیمومتند،
الرجال
قوامون علی
النساء، در
تحت قیمومت
رجال هستند».
و یا روح الله
خمینی در
خرداد ۱۳۴۱
در رابطه با
لایحه
انتخابات
انجمن های
ولایتی
وایالتی در
نامه ای به
شاه نوشت: «حضور
مبارك
اعلیحضرت
همایونی، پس
از اهدای تحیت
و دعا به طوری
كه در روزنامه
ها منتشر شده است
دولت در انجمن
های ایالتی و
ولایتی اسلام
را در رأی
دهندگان و
منتخبین شرط
نكرده و به زن
ها حق رأی
داده است و
این امر موجب
نگرانی علمای
اعلام و سایر
طبقات مسلمین
است!…» با چنین
تفکراتی،
روحانیت پس از
شکست انقلاب از
درون، بر
اریکه قدرت
نشست. اما از
همان ابتدای
کار با مقاومت
گسترده ی زنان
روبرو شد.
زنانی که
دوشادوش
مردان در حرکت
های انقلابی
شرکت کرده
بودند، زنانی که در
نتیجه رشد
مناسبات
سرمایه داری از
پاره ای حقوق
فردی
برخوردار شده
بودند، اجازه
ندادند که
افکار
ارتجاعی
حاکمیت در
مورد زنان،
بصورت تمام و
کمال به اجرا
درآید. دیگر
در میان
روحانیون کسی
جرأت نمی کرد
نسبت به حق
رأی زنان
اعتراض کند. هر
چند گروه
کثیری از زنان
را از شغل های
دولتی اخراج
کردند، تمامی
قضات زن را از
مصدر قضاوت
دور کردند، اما
نتوانستند
زنان را از حق
تحصیل و حق
کار، آنگونه
که انتظار
داشتند محروم
سازند. تلاش
گسترده ی
حکومت اسلامی برای
خانه نشین
کردن زنان و
ارائه الگوی
زن به عنوان
"خدمتکار
شوهر"،
"ابزار تولید
مثل"، "کالای
مورد مبادله
در ازدواج های
سنتی"، و "کالای
جنسی" برای
تمایلات مرد
در طرح های
فاجعه بار و چندش آوری
چون صیغه و
چند همسری، با
شکست گسترده
ای روبرو شده
است. تاکید
ویژه برخی
مقامات
حکومتی بر رشد
جمعیت و ضرورت
ازدواج های
زودهنگام و
تشویق چند
فرزندی نیز از
همین نگاه ضد
زن نشأت می
گیرد.
آنها نمی
خواهند
بفهمند که در
جامعه ای شهری
و امروزی شده
، دیگر نمی توان
همچون جوامع
ماقبل سرمایه
داری، و یا
قبیله ای و
عشیرتی، روی
فرزند بیشتر و
خانواده های
پراولاد
سرمایه گذاری
کرد. جامعه
شهری مدرن،
همچون یک
روستا نیست که
پدر خانواده
به نیروی کار
"پسران
رشیدش"
وابسته باشد و
فرزند بیشتر و
بویژه پسران
بیشتر برایش
سرمایه ای
برای تداوم
کار باشند. در
جوامع شهری، و
زیر شلاق
مناسبات
سرمایه داری و
استثمار شدید
نیروی کار،
زندگی آنچنان
سخت و طاق
فرساست که
فرزند بیشتر
می تواند
دامنه ی فقر
را گسترده تر
و فلج کننده
تر سازد.
مقاومت
زنان در برابر
این الگوی
قرون وسطائی و
عشیرتی، زمینه ساز
شکست گسترده و
قطعی حاکمیت
اسلامی در
تحقق جامعه
اسلامی
موعودش شده است.
وزن اجتماعی دختران
و زنان تحصیل
کرده ی کشور،
غیرقابل
انکار است.
آمارهای
تمامی سال های
گذشته نشان می
دهد که نزدیک
به ۶۰
درصد قبولی
های دانشگاه
های کشور و تا ۷۰ و ۸۰
درصد برخی
رشته ها را
دختران جوان در اختیار
دارند. بالا
رفتن دانش و
آگاهی در
دختران جوان،
آن ها
را نسبت به
حقوق خود به
عنوان انسان
برابر آگاه
تر کرده و
دیگر حاضر
نیستند تن به
سنت های عقب
مانده و نگاه
زن ستیز دین
سالاران
بدهند. رشد
آگاهی عمومی
در دختران
جوان زمینه
ساز آن شده
است که از تن
دادن به
ازدواج های
زودهنگام و
بویژه اجباری
و سنتی روی گردان
شوند و تلاش
کنند همراه و
شریک زندگی
خود را مستقلأ
برگزینند.
تمایل به کار
و استخدام و
داشتن درآمد
شخصی نیز باعث
شده است که زنان
بتوانند به
لحاظ مالی از
مردان
مستقل شوند.
با رشد و
گسترش
استقلال
مالی، دیگر
نمی توان از
تقسیم کارِ زن
به عنوان "نان
خور" و از مرد
به عنوان "نان
آور" خانواده
دفاع کرد. در ایران
امروز
بسیارند
زنانی که
درآمد مستقل دارند
و بسیارند
خانواده هائی
که بدون درآمد
زن و مرد ، چرخ
های اقتصادی
خانواده شان
نمی چرخد. توجه داشته
باشیم که
هزینه های
زندگی در کلان
شهرها،
آنچنان
بالاست که چرخ
های زندگی نمی
تواند تنها بر
پایه ی درآمد
مرد تأمین
شود. همین امر
سبب شده است،
در کشوری که
اکثریت مردم
زیر خط فقر
زندگی می
کنند، بخش
وسیعی از زنان
مجبور به کار
برای تأمین هزینه
های زندگی
باشند وحتی
مردان نیز
مجبورند بصورتی
چند شغله کار
کنند تا از پس
تامین هزینه
های سرسام آور
زندگی شان
برآیند.
روشن است با
دگرگون شدن
وضعیت مالی
زنان و سقوط
نقش مردان به
عنوان
تنها "نان
آور"
خانواده، دیگر
نمی توان از
مناسبات سنتی
گذشته و تاکید
بر نقش "آقا
بالاسر"
مردان دفاع
کرد. عدم
پذیرش وضعیت
جدید از سوی
مردان که به
"مواهب"
مردسالاری
عادت کرده
اند، زمینه
ساز رشد طلاق
بویژه در کلان
شهرهای کشور
شده است. همین
امر باعث می
شود که دختران
جوان دیگر
تمایلی به ازدواج
های سنتی و
گرفتار آمدن
در زندگی های
گروهی، قومی،
قبیله ای و
تحت کنترل کل
خانواده ی مرد که متعلق
به مناسبات
اجتماعی
ماقبل سرمایه
داری است،
نداشته باشند
وحاضر نباشند
به مناسبات
نابرابر در
روابط
خانوادگی تن
در دهند. چنین
وضعیتی ناشی
از گسترش
مناسبات سرمایه
داری است.
زنان جوان،
خواهان تشکیل
خانواده با
مردانی هستند
که به برابری
زن و مرد
اعتقاد داشته
باشند و حاضر
باشند به
خانواده های
تک یاخته
ای و سرشار از
مهر و محبت و
به دور از
حسابگری های
خانوادگی و
مالی و رسوبات
مردسالارانه
روی آورند.
عدم
تمایل جوانان
به ازدواج های
زودهنگام،
جدا از بالا
رفتن آگاهی
های عمومی و
تلاش برای
تشکیل زندگی
شاداب و عاطفی
و دور از سنت
های دست و
پاگیر، با
مشکلات مالی
جوانان نیز
گره خورده
است. روشن
است که تلاش
برای کسب کار،
در جامعه ای شهری
شده و زیر
مناسبات
سرمایه داری و
مدرن، به تخصص
های روزآمد
نیاز دارد.
دستیابی به
تخصص و مهارت
لازم برای
استخدام، به
دانش و ادامه
ی تحصیل
نیازمند است.
روشن است با
طولانی شدن تحصیل،
فاصله ی زن
بلوغ و سن
ازدواج نیز
افزایش می
یابد. تلاش
دین سالاران
برای تاکید بر
ازدواج های
زودهنگام،
نادیده گرفتن
این اصل اولیه
برای کسب
مهارت های
لازم برای
اشتغال است.
حاکمیتی که
نمی تواند
برای جوانان
کشور فرصت های
شغلی ایجاد
کند، تلاش می
کند تا با
خانه نشین
کردن زنان،
بخشی از نیروی
جوینده ی کار
را از بازار
کار خارج
سازد. پیشنهاد
نویسنده ی سایت
حزب اللهی
"عماریون" برای درخواست
گواهی ازدواج
در موقع
استخدام،
نشان می دهد
که آنها می
خواهند بر
ناتوانی خود
در ایجاد فرصت
های شغلی
سرپوش گذاشته
و با اتخاذ
شیوه های
سرکوب گرانه
برای این مشکل
چاره ای
بجویند. نگاهی
به آمار دولتی
در نرخ بیکاری
جوانان،
ابعاد این
ناتوانی را به
شکل حیرت انگیزی
بر ملاء می
سازد. سایت
تابناک بر
پایه آمار
حکومتی
پیرامون
بیکاری
جوانان
ایرانی می
نویسد: «بر
پایه نتایج
طرح آمارگیری
نیروی کار در
بهار سال ۱۳۹۰که
از سوی مرکز
آمار ایران
انتشار یافته
است، میانگین
نرخ بیکاری در
میان جوانان ۱۵تا
۲۴ ساله کشور ۲۵درصد
است که از
مجموع ۳۱ استان
کشور، ده
استان دارای
نرخ بیکاری
جوانان بیش از
۳۰درصد است.
سهم بیکاری
جوانان به طور
عام بیش از ۲
برابر نرخ
بیکاری در کل
کشور است و
این در حالی
است که نرخ
بیکاری زنان
جوان نیز ۲
برابر نرخ
بیکاری
جوانان در کل
کشور است». لازم به
یادآوری است
که
آمار رسمی
دولتی نرخ
بیکاری، متکی بر
حداقل دو ساعت
کار هفتگی است
و با این معیار
نرخ بیکاری
میان گروه سنی
۱۵
تا ۲۹
سال را ۲۵
تا ۳۰
درصد عنوان میکنند.
اگر
استاندارد
تعریف اشتغال
را بالا ببریم،
خواهیم دید که
نرخ بیکاری در
جوانان به نزدیک
۵۰
درصد هم خواهد
رسید. با چنین
بیلان کاری در
مورد اشتغال
جوانان، دین
سالاران می
خواهند مشکل را با
حضور زنان در
بازار کار
توضیح دهند.
نویسنده سایت
"عماریون" در
این رابطه می
نویسد:«
از مسایل دیگر
حضور بیش از
حد و افسار
گسیخته
دختران و زنان
در ادارات است.
این مساله
علاوه بر آنکه
عرصه را بر
مردان که نان
آور اصلی
خانواده
محسوب می شوند
تنگ کرده و
موجب افزایش
نرخ بیکاری
پسران نیز شده
از سویی دیگر
سبب شده توقع
دختران به شدت
افزایش
بیابد». سایت
حزب اللهی سیاسی
فرهنگی
"نگار" نیز در
این رابطه می
نویسد: « از دیگر
عوارض حضور
زنان در عرصه
اشتغال محروم
شدن پسران از
شغل است متاسفانه
امروزه
دختران و زنان
که وظیفه
پرداخت نفقه و
خرجی زن و
فرزند را بر
عهده ندارند
مشاغل بسیاری
را در جامعه
اشغال کرده
اند که این موجب
بیکار شدن خیل
زیادی از
جوانان پسر
شده است همین
مساله هم برای
دختران مشکل
ساز شده است
هم برای پسران
، زیرا وقتی
پسر نتواند شغل
خوبی دست و پا
کند طبیعی است
که نمی تواند ازدواج
کند و دختران
بسیاری نیز به
دلیل داشتن
شغل و درآمد
بالا ، آنقدر
پر توقع شده
که حاضر به
ازدواج با هر
کسی نمی شوند
و این خود ار
آسیب های
اجتماعی
جامعه ماست ».
چنین
نگرشی به کار
زنان، جوهر
تبعیض آمیز
تفکر دین
سالاران در
مورد زنان و نابهنگام
بودن تاریخی
تفکرات قرون
وسطائی شان
را بیش از پیش
برجسته می
سازد. آن
ها که نمی
خواهند درک
کنند در جامعه
ای زندگی می
کنند که دیگر
در آن مناسبات
عشیرتی و قبیله
ای ماقبل
سرمایه داری حاکم
نیست، از درک
ساختار
اقتصاد و
الزامات چرخ
های اقتصادی
ناتوانند و
تلاش می کنند
ناتوانی شان
در اداره کشور
را بر گردن
زنان بیاندازند.
اگر
فاشیست ها و
نژاد پرستان،
کارگران
خارجی را عامل
بیکاری در هر
کشور معرفی می
کنند، در
ایران ما، حزب
اللهی های
متحجر، نیمی
از جمعیت کشور
را مسئول رشد
نرخ بیکاری دانسته
و طرح هایشان
را برای محروم
کردن زنان از
حق کار به
اجرا می
گذارند.
وجود تفکر زن
ستیز در میان
حاکمان
اسلامی است که
بخش اعظم
بودجه بخش های
اقتصادی شان
را صرف حفظ
پوشش زنان و
دخالت در
انتخاب های
شخصی آن ها
کرده اند.
بگونه ای که
حفظ ظاهر
زنان، آنهم به
زور اسلحه
تنها
دستاوردشان
در زمینه
اجرای اسلام عزیزشان
شده است. اگر به
دیگر عرصه ها
نگاه کنیم،
بیلان کار
جمهوری
اسلامی در سه
دهه ی گذشته،
بیلان مشمئزکننده
است. فقر
گسترده،
بیکاری بی
مهار، تورم
لجام گسیخته،
اقتصاد ورشکسته،
کارخانه های
تعطیل شده، اعتیاد
خانمان سوز
بویژه در میان
جوانان،
فحشاء آشکار و
پنهان، بالا
بودن دختران
فراری،
تجاوزات
جنسی فردی و
سازمان
یافته، دزدی،
اختلاس های
کلان، جنایت
های
سازمانیافته،
ناامنی
گسترده، بالا
بودن آمار
سکته حتی در
سنین پائین،
رشد گسترده ی
بیماری
دپرسیون و
بالا بودن
خودکشی بویژه
در زنان و ...............
تاکید
بر ازدواج
زودهنگام و
بویژه اجباری
کردن ازدواج،
در شرایطی
مطرح می شود
که نسل جوان
کشور، بسیاری
از مرزهای
ارزشی
مردسالاری پوسیده را در هم
ریخته است و
دیگر نمی خواهد
به شیوه های
سنتی و مرسوم
ناشی از نظام
مردسالارانه
زندگی کند.
اگر دختران
جوان کلان
شهرهای کشور
برای ایجاد
فضای آزاد
زندگی مستقل،
به زندگی مجردی
روی می آورند،
در بخشی از
استان ها و
شهرهای با
بافت سنتی،
تعدادی از
زنان و دختران
برای نجات از
شرایط اسارت
بار،
متاسفانه خود را
به آتش می
کشند و دست به
خودکشی می
زنند.
اگر خودکشی در
دیگر کشورهای
جهان، امری
مردانه است،
ایران تنها
کشوری است که
خودکشی در آن
زنانه شده
است. و این
نشان می دهد
که چه فشار دهشتناکی
بر زنان جامعه
ی ما وارد می
شود. روشن
است که این
شیوه مقاومت
منفی و مرگبار
راه نجات
نیست.
از یاد نبریم
که در کشوری
زندگی می
کنیم، که به
مدت سه دهه،
دختران جوان و
زنان این کشور
از ورزش محروم
بوده و هستند.
آسیب های جسمی
و روحی این
جنایت
اسلامی، در
دهه های آینده
گریبان مردم
کشورمان را
خواهد گرفت.
بنابراین راه
نجات را
دختران و پسران
جوانی نشان می
دهند که برای
نجات از سنت های
دست و پاگیر و
یا بایدها و
نبایدهای
حکومت دینی
راه های جدید
و مدرن زندگی
را در پیش می گیرند.
تمایل به
زندگی مجردی و
با بدست آوردن
استقلال فردی
تمایل به نوع
های مدرن تر
زندگی مشترک
را نیز نشان
می دهد. در پیش
گرفتن زندگی
مشترک و
انتخاب شریک
زندگی بر پایه
ی شناخت های
شخصی و شکل
گیری عواطف
زیبای
انسانی، امری
است که نه
تنها نباید با
بدبینی
نگریسته شود
بلکه باید
مورد تشویق قرار
گیرد.
شکاف میان
بلوغ جنسی و
ازدواج که در
جوامع شهری،
اجبارأ روز به
روز گسترده تر
می شود، زمینه
ساز بروز جلوه
های جدیدی از
روابط انسانی
خواهد بود که
باید به
استقبال آن
رفت.
خوشبختانه
مقاومت در
برابر شریعت و
احکام جامعه ی
شترچرانی آنچنان
در جامعه دامن
گرفته است که
بسیاری از خانواده
ها اکنون در
کنار فرزندان
خود هستند و
از روند نوین
زندگی
اجتماعی به
انحاء مختلف
حمایت می
کنند. در
گذشته، بسیاری
از خانواده ها
در چهارچوب
سنت های
مردسالارانه
در کنار
روحانیت و
احکام منسوخ
آن ها قرار می
گرفتند اما
امروزه به مانند
گذشته این
همسوئی وجود
ندارد
و این دستآورد
بزرگی است.
تحولی
که در جامعه
در جریان است
و نقشی که
جوانان بر
عهده گرفته
اند، بیان
آشکار شکست
شریعت و فراهم
آمدن عقب
نشینی سنت و
زمینه ساز
زندگی عرفی و
مدرن است.
دولت دینی و
دستگاه روحانیت
و اهرم های
گسترده ی
آموزشی و
تبلیغی شان،
به طور قطع در
برابر شورش
جوانان علیه
شریعت و سنت
شکست خورده
اند و به عقب
نشینی های
بیشتری وادار
خواهند شد.
این مبارزه اکنون
به خانه های
دین سالاران
نیز راه یافته
و بافت سنتی
خانواده های
آن ها را نیز
در هم خواهد
ریخت.
۱۰
فروردین
۱۳۹۱ـ ۲۹ مارس
۲۰۱۲
.