کنفراس
سالانه روزا
لوگزامبورگ و
کارزار
ضدکمونیستی
علیه حزب چپ
آلمان
روبن
مارکاریان
روزا
لوگزامبورگ
از بزرگترین
رهبران جنبش
کارگری آلمان
و جهان در
پانزدهم
ژانویه 1919
همراه با کارل
لیبنکنخت ازهمراهان
و رهبران
برجسته جنبش
کارگری، به
قتل رسید. او
تنها رهبر
سرشناس جنبش
کارگری در آن
دوره طوفانی
از تحولات
آغاز قرن
بیستم بود که
با تیزبینی
منحصربفردی خطاهای
بلشویک ها در
نقض آزادی های
سیاسی در
انقلاب اکتبر
را بازشناخته
و درباره عواقب
فاجعه بار آن
به طور جدی
هشدار داد.
روزنامه
چپ
آلمانی"دنیای
جوان" هر ساله
در آخر هفته
منتهی به روز
جان باختن این
دو رهبر جنبش
کارگری
کنفراسی به
نام کنفراس
"رزا
لوگزامبوگ"
برگزار می کند.
یکی از برنامه
های امسال
کنفراس
میزگردی بود
تحت عنوان"
چگونه می توان
به کمونیسم
دست یافت"! از
جمله کسانی که
برای این
میزگرد دعوت
شده بودند
عبارت بودند "
گزینه
لوچ"رهبر"حزب
چپ آلمان"،
"اینگه ویت"،عضو
سابق سازمان
چریکی"راف"
و"بتینا
یورگینسن"
رهبر "د.کا.پ"(
حزب کمونیست
آلمان غربی).
روز
دوشنبه سوم
ژانویه،
مقاله ای از"گزینه
لوچ"(1) در
نشریه " دنیای
جوان" منتشر
شد که در
برگیرنده
مضمون نقطه
نظرات او در
میزگردی بود
که باید در روز
شنبه هشتم
ژانویه
برگزار می شد.
این مقاله
عنوان" راهی
که به کمونیسم
می انجامد" را
برخود داشت.
در مدخل
مقاله "لوچ"
می گوید برای
رسیدن به
کمونیسم نمی
توان در کنار
گود نشست و
گفت کدام راه
ما را به
کمونیسم می
برد. برای آن
که بدانیم
کدام راه ما
را به کمونیسم
می برد باید
پای در راه
بگذاریم و، چه
در اپوزیسیون
و چه در حکومت،
همه راه های
ممکن و موجود
را مورد آزمون
قرار دهیم.
هیچ راه از
قبل مشخص و
تعیین شده ای
وجود ندارد و
تضمینی هم
نیست که راهی
را که در پیش
گرفته ایم ما
را به مقصد
خواهد رساند.
باید آماده
باشیم که
چنانچه به خطا
می رویم بازگردیم
و مسیرمان را
عوض کنیم.... مهم
نیست که کدام
راه به
کمونیسم را مد
نظر داریم همه
مان می
دانیم راهی که
به کمونیسم
منتهی می شود
طولانی و پراز
سنگلاخ است.
نکته
دیگر مهم
مقاله "لوچ"
تاکیدش به "رئال
پلتیک
انقلابی" است.
هنگامی که
"لوگزامبورگ"
دریافت
پرولتاریای
آلمان بخاطر
چرخش به راست
اکثریت
سوسیال
دمکراسی و خیانت
آن به انقلاب
نوامبر1918 قادر
به عملی ساختن
سوسیالیسم
نیست با
همفکرانش
تلاش کرد تا
همه نیرو و
ظرفیت وفرصت
های باقی مانده
از انقلاب را حتی
در دوره شکست
انقلاب و
وضعیت دفاعی
جنبش بسیج
کند. او همراه
با "کارل
لیبنکنخت"
برنامه
درخواست های
فوری را تدوین
کردند که هدف
آن به قول
"لوگزامبورگ"
پیشروی مرحله
به مرحله به
سوی دست یابی
به قدرت سیاسی
بود. او این
سیاست را"رئال
پلتیک
انقلابی" می
نامد. سیاست
سوسیالیستی
که در دوره ای
که کسب یکباره
قدرت سیاسی ممکن
نیست باید
دردستور کار
قرار گیرد.
سیاستی که
هدفش بهبود
نیازهای فوری
طبقه کارگر و
اکثریت مردم
است.
"لوچ"
می گوید پیشه
کردن چنین
سیاستی وطرح
مطالباتی
نظیر مخالفت
با اتحاد دو
آلمان بر
مبنای قواعد
بازار، مخالفت
با جنگ ناتو
در یوگسلاوی،
مخالفت با
پیاده کردن
دولت رفاه
توسط ائتلاف
سوسیال
دمکراسی و
سبزها، ... بود که
به "حزب چپ"
آلمان
موجودیت
بخشید ودر
ادامه حزب با
طرح مطالبات اجتماعی
در انتخابات 2005
و 2009 به
نیروئی سراسری
مبدل شد. او
همچنین به
برخی از
مطالبات مشخصی
که اکنون "حزب
چپ" باید از
نظر وی مطرح
کند نظیر سالم
سازی انرژی
مسکن و
ساختمان ها ،
کاهش تصاعد
گاز کربنیک در
شهرها برای
دهه آینده،
برقراری
حداقل
دستمزد،امنیت
اجتماعی،
ایجاد خدمات
اجتماعی با
کیفیت( در
عرصه آموزش،
بهداشت و
درمان، فرهنگ)
اشاره کرده و
می گوید که
این بخش ها
موتور ایجاد
اشتغال در
اقتصاد مردمی
جدید خواهند
بود.
او در
ادامه بر روی
دو نکته تاکید
می کند. ایجاد
بخش عمومی
اشتغال توسط
دولت های محلی
و مطرح می کند
که حزب چپ در
دولت های محلی
که
شرکت دارد
این تدبیر را
بکار بسته و
نتیجه آن
بویژه برای
مناطقی که در
آنها نرخ
بیکاری
بالاست مثبت بوده
است. او
همچنین بر روی
مسئله صلح، مخالفت
با جنگ و با
شرکت ارتش
آلمان در
مداخلات
جهانی که توسط
ناتو صورت
گرفته و
اکثریت قاطع
مردم آلمان با
آن مخالف
هستد،
پافشاری می کند.
دو
بخش آخر مقاله
او به درک
"روزا
لوگزامبورگ"
از سوسیالیسم
و آزادی
اختصاص دارد.
او می گوید
"روزا
لوگزامبورگ"
سوسیالیستی
بود که بیش از
هر رهبر
سوسیالیست
ضرورت حیاتی
ترکیب دو عنصر
آزادی و
سوسیالیسم را
بازشناخته و
بر آن تاکید
می کرد. او
خواهان خصلت اشتراکی
کمونیسم و
آزادی های
فردی
لیبرالیسم در هم
آیندی و ترکیب
با یکدیگر
بود. او تاکید
می کند به همین
خاطر "روزا
لوگزامبورگ"
یکی ا ز شخصیت
های مرجع حزب
چپ آلمان در
طرح افق
سوسیالیسم
دمکراتیک می
باشد. مقاله
او با تاکید
بر این که آینده
به
"سوسیالیسم
دمکراتیک"
تعلق دارد پایان
می یابد.
انتشار
این مقاله پس
از دو روز
هجمه
تبلیغاتی همه
جانبه ای علیه
"حزب چپ
آلمان" برانگیخت.
سایت
اینترنتی
"اشپیگل آن
لاین" در سرخط
این حمله قرار
داشت. مقاله
نویس این
تارنما نوشته
"گزینه
لوچ"را یک"
رسوائی و چرخش
"حزب چپ" به یک
حزب کمونیستی
توصیف کرد که
جنایاتی را که
بنام کمونیسم
انجام گرفته مسکوت
نهاده است.
رهبری حزب "س.
اس .او"( اتحاد
اجتماعی
مسیحی و متحد
حزب حاکم خانم
مرکل)(2) خواهان
ممنوع کردن
حزب چپ آلمان شد و
بدین ترتیب
کارزار
تبلیغاتی به
مطبوعات و
احزاب رقیب
حزب چپ گسترش
یافت.چهره های
جناح راست "حزب
چپ" نیز به
سرعت علیه
"گزینه لوچ"
موضع گیری
کرده و تاکید
کردند که از
نظر آنها "حزب
چپ" یک حزب
طرفدار "سوسیالیسم
دمکراتیک"
است نه حزب
کمونیستی.
"گریگور
گیزی" از
رهبران حزب و
رئیس فراکسیون
پارلمانی حزب
چپ نیز در
مقاله ایی در
روزنامه
"نویس
دویچلند"
وابسته به حزب
مقاله "گزینه
لوچ" را از همین
موضع مورد
انتقاد قرار
داد. تبلیغات
سنگین از خارج
حزب و نیز
فشار از داخل
موجب شد که
"گزینه لوچ"
شرکت خود را
در میزگرد را
لغو کرده و
بجای آن در
کنفراس به
سخنرانی
پرداخت. او در
مصاحبه ها ی
متعدد انجام
شده پس از
انتشار مقاله
و نیز سخنرانی
اش در کنفراس
تاکید کرد که با
جنایاتی که
بنام کمونیسم
انجام شده است
مرزبندی قاطع
داشته و دارد
و لازم نمی
بیند که هر
بار که از کمونیسم
سخن به میان
می آورد
دوباره آنها
را تکرار کند.
او همچنین در
سخنرانی خود
در کنفراس که
بشدت مورد
استقبال شرکت
کنندگان قرار
گرفت بر مواضع
خود پای فشرد
و به انتقادات
"گریکور
گیزی" نیز
پاسخ داد. (3)
"حزب
چپ"آلمان
اکنون دستخوش
مبارزه بسیار
حاد داخلی
است.جناح
رفورمیست حزب
که اکثرا"
توسط بخش شرقی
حزب نمانیدگی می
شود تلاش می
کند حزب چپ را
به "حزبی سالونی"
و یا به عبارت
دیگر المثنای
حزب سوسیال دمکرات
آلمان مبدل
سازد. این
جناح که هم
اکنون در شهر
برلین و ایالت
"براندربورگ"
با سوسیال دمکرات
ها دولت
ائتلافی محلی
تشکیل داده و
در صدد است که
همه موانع
موجود برای
مبدل شدن به
شریک حکومتی
حزب سوسیال
دمکرات و
سبزها را از
برنامه و
سیاست عملی
حزب حذف کند.
بخش غربی حزب
که خود
ائتلافی از
جناح های
گوناگون( طرفداران
نوعی سوسیال
دمکراسی چپ به
رهبری "اسکار
لافونتن"،
پلاتفرم
کمونیستی به
رهبری"سارا
واگن کنشت"،
گروه بندی ها
ی وابسته به
جنبش جهانی
ضدسرمایه
داری، گروه
بندی های
ضدفاشیستی و ...)
متقابلا"
تلاش می کنند
در مقابل این
روند که از
نظر آنها موجب
ورشکستگی و
فروپاشی
خواهد شد،
مقاومت کنند.
و بالاخره
باید به جناح
میانی و نیز
جناح عمل گرای
حزب نیز اشاره
کرد که مدافع
سیاست تلفیقی
و بعضا"
متناقض بوده و
تلاش می کند
وحدت حزب را
حفظ کرده و از
ضعف و فروپاشی
آن جلوگیری کند.(4)
نگاهی
به مقاله
"گزینه لوچ"
نشان می دهد
که او هیچ چیز
تازه ای که
مغایرتی با
مواضع
عمومی"حزب
چپ" آلمان و یا
حتی مخالفت
قاطع با سیاست
جناح رفورمیستی
داشته باشد،
بیان نکرده
است. برعکس او
تلاش کرده است
در مقاله اش مسئله
شرکت در دولت
بورژوائی را
نه فقط باز بگذارد
بلکه در
مواردی به
عنوان یکی از
راه های رسیدن
به کمونیسم
این سیاست را
مورد تائید
قرار دهد.
نکته
تازه ای که در
مقاله "گزینه
لوچ" دیده می شود
این است که او
کمونیسم را به
تعبیر "رزا لوگزامبورگ"به
کار برده و از
استعمال
اصطلاح "کمونیسم
" به
مثابه جامعه آزاد
و همزمان رها از
استثمار
انسان از انسان
، واهمه ای به
خود راه نداده
است. همین امر
سوختبار
تبلیغاتی به دست
احزاب راست
آلمان برای
کارزار
تبلیغاتی گسترده
علیه حزب چپ
داده است.
واقعیت
این است که واکنش
دستگاه سیاسی
حاکم تنها یک تعرض
مرسوم و سنتی
ایدئولوژیک
برای ضربه زدن
به حزب چپ
نیست.
ساختارسیاسی
و آرایش حزبی
کشور آلمان در
آستانه پوست
اندازی و
انتقال به شکل
بندی جدید
قرار دارد. در
دوره پس از
جنگ جهانی دوم
نظام سیاسی
آلمان بر پایه
دو حزب اصلی(
دمکرات مسیحی
و سوسیال
دمکرات) و حزب
نسبتا" کوچک
لیبرال شکل
گرفت. هر یک از
دو حزب اصلی
در صورتی که اکثریت
مطلق در
انتخابات را
به دست نمی
آوردند با حزب
لیبرال وارد
ائتلاف
حکومتی می
شدند.
در دهه
هشتاد و نود
قرن بیستم با
تبدیل حزب
سبزها از یک
جنبش اعتراضی
خیابانی به یک
حزب جدید
اصلاح طلب
پارلمانی
تحول ساختار
قبلی به ساختار
چهار حزبی
تکمیل
شد.اولین
حکومت ائتلافی
حزب سوسیال
دمکرات و
سبزها بازتاب
این تحول
درساختار
حزبی
کشورآلمان
بود.این تحول
اما مقارن بود
با تعرض
نئولیبرالیسم
در مراکز اصلی
جهان سرمایه
داری و آغار
بحران احزاب
سوسیال
دمکرات. احزاب
سوسیال
دمکرات
برای انظباق خود
با موج جدید(
نئولیبرالیسم)
باید از احزاب
اصلاح گرای
سرمایه داری
به احزاب
برچیدن اصلاحات
و یا احزاب"
ضداصلاحات"
مبدل می شدند.
بدین ترتیب
ائتلاف
سوسیال
دمکرات ها با
سبزها بزرگترین
تعرض به دولت
رفاه آلمان را
تحت عنوان
"دستور کار2010"
سازمان داد.
اتخاذ این
سیاست بسرعت
حزب سوسیال
دمکرات را
دچار بحران و
سقوط آزادکرد.
انتخابات
2005 شکل گیری حزب
چپ نقطه
عزیمت وسرآغازی
برای تحولی
جدید در
ساختاری حزبی
آلمان شد. این
تحول پیدایش و
قدرت گیری حزب
چپ بود که
ضرورت دفاع از
مطالبات اجتماعی
را در دستور
کار خود قرار
داده بود.
ائتلاف حزب "سوسیالسم
دمکراتیک" که
نفوذش محدود
به ایالت های
شرق آلمان بود
با " اتحاد
انتخاباتی
برای کار و
عدالت
اجتماعی" تحت
رهبری اسکار
لافونتن که
جناح چپ
سوسیال
دمکراسی
منشعب از حزب
سوسیال
دمکرات را
نمایندگی می
کرد توانست
نطفه بندی حزب
چپ را زمینه
سازی کند. در انتخابات
2009 این حزب
توانست حدود
دوازده درصد آراء
را به خود
اختصاص داهد.
پس از پیروزی
در انتخابات
سراسری
حزب چپ
توانست در ایالات
های بخش غربی
آلمان وارد
پارلمان های
محلی شده و به
این ترتیب
ساختار آرایش
حزبی آلمان را
به ساختار پنج
حزبی متحول
کند.
تکوین
این تحول اما
در بستر
بزرگترین
بحران جهان
سرمایه داری
معاصر به وقوع
می پیوندد.
این بحران اگر
چه مهار شده
اما هنوز پشت
سرنهاده نشده
و بویژه
اتحادیه اروپا
و منطقه پولی
یورو با بحران
ها ی ویژه ای
دست و پنجه نرم
می کند که
ممکن است بار
دیگر تعادل
لرزان کنونی
را بر هم زند.
ائتلاف حاکم
در آلمان برای
نجات بانک ها
و نظام مالی بودجه
ای معادل
پانصد
میلیارد دلار
اختصاص داده و
همراه با آن
بخشش های
مالیاتی میلیاردی
به ثروتمندان
اعطاء نموده است. در
چنین شرایطی
توجیه
خوراندن داروی
تلخ یک برنامه
ریاضت
اقتصادی
هشتاد میلیارد
دلاری به
مردم- که
ائتلاف حاکم
در صدد اجرای
ان است -امر
ساده ای نیست.
بیهوده نیست
که حزب لیبرال
در ائتلاف
حاکم که موتور
اصلی اصلاحات
نئولیبرالی
است بشدت دچار
سقوط شده است(
آراء حزب لیبرال
که در آخرین
انتخابات پانزده
درصد بود
اکنون زیر پنج
درصد سقوط
کرده است).اوضاع
بحرانی حاضر و
ورود "حزب چپ"
آلمان به عنوان
یکی از احزاب
پنج گانه در
ساختار سیاسی
کشور، دستگاه
حکومتی و
احزاب
بورژوائی
آلمان را از
تقویت بدیلی
که بتواند به
یک بدیل
ضدسرمایه
داری جدی فرا
روید، بیمناک
ساخته است.
بدیلی که
بتواند
ترجمان
رادیکال
اعتراضات
طبقه کارگر و
مزد و حقوق
بگیران از
اوضاع کنونی
برای زندگی
بهتر باشد. در
سال جاری که
در هفت استان
اتنخابات منطقه
ای برگزار
خواهد شد این
اعتراضات می
توانند عرصه
فراخی برای
بازتاب یافته
و بدین ترتیب
انتقال به ساختاری
پنج حزبی را
با تقویت "حزب
چپ" تثبیت
کنند. در چنین
شرایطی است که
مقاله "گزینه
لوچ" به بهانه
ای برای حمله
ای متمرکز و
تلاشی هماهنگ
توسط احزاب و
رسانه های
وابسته به
بورژوازی جهت
بدنام کردن "
حزب چپ"در
موقعیت کنونی
مبدل شده است.
کارزار
هیستریک حاضر
علیه "حزب چپ"
در عین حال
خصلت و ماهیت
دمکراسی
لیبرالی را در
ارتباط با
آزادی بیان و
عقیده برملاء
می سازد. بخاطر
مقاله ای که
"گزینه لوچ"
درباره راه
های رسیدن به
کمونیسم
نوشته و در آن
نگاه خود را درباره
موضوع یک
میزگرد بیان
کرده است
احزاب حاکم
خواهان
ممنوعیت فعالیت
"حزب چپ" و یا
تحت نظر قرار
گرفتن همه
اعضای حزب
توسط سازمان
امنیت داخلی
می شوند.
اشاره به این
نکته خالی از
فایده نیست که
در بخشی از استان
های آلمان همه
اعضای حزب چپ
رسما" ( به
عنوان دشمنان
قانون اساسی
آلمان) تحت
نظر سازمان
امنیت داخلی
قرار دارند.
این در حالی
است که این
حزب دارای
فراکسیون
پارلمانی
بزرگ بوده
ویکی از احزاب
پنج گانه نظام
سیاسی آلمان
است.
مشکل
"حزب چپ"
آلمان اما
حملات
تبلیغاتی و
ایدئولوژیک
احزاب و رسانه
های وابسته به
انحصارات، که
در دو دهه
گذشته به طور
فشرده ادامه
داشته است، نیست.
این حزب علیرغم
کارزارها و
هجمه های
خصمانه
ایدئولوژیک
تنها حزب چپ
در کشورهای
پیشرفته
سرمایه داری
است که
توانسته است
موجودیت خود
را حفظ کرده و
در دهه گذشته
رشد چشم گیری
داشته باشد.
اما
همچنان که در
بالا اشاره
کردیم "حزب
چپ" اکنون
دستخوش قطب
بندی های شدید
میان جناح های
درونی و تلاش
جناح
رفورمیست
برای سمت و سو
دادن به مجموعه
حرکت این حزب(5)
و تبدیل آن به
چرخ پنجم
رفورمیسم
سوسیال دمکراسی
است. این همان
سیاستی است که
احزاب بزرگ چپ
اروپای غربی
مانند حزب
کمونیست
ایتالیا، فرانسه
، حزب تجدید
بنای
کمونیستی... را که در
دو مورد اولی
بزرگترین
احزاب کشور
خود بودند به
نابودی
کشانده
و یا به
حاشیه صحنه
سیاسی پرتاب
کرد(6). این
اختلافات هم
در سیاست عملی
حزب و
هم در بحث های
برنامه ای - که
اکنون مدتی
شروع شده است- بازتاب
می
یابد."گزینه
لوچ" در مقاله
اش می گوید که
"رزا
لوگزامبورگ"
شخصیت مرجع
برای "حزب چپ"
آلمان است. اما آیا
وافعا" چنین
است؟ می دانیم
که "روزا
لوگزامبورگ"
سوسیالستی
انقلابی و
سازش ناپذیر
بود که لنین
به درستی او
را "شاهین
انقلاب
پرولتری"
نامیده بود.
او از بدو
ورودش به حزب
سوسیال
دمکرات آلمان
به طور
سیستماتیک با
رفورمیسم و
اپورتونیسم
به مقابله
پرداخت و به
سفارش "نوسکه"
رهبر جناح
راست حزب
سوسیال
دمکرات ترور شد.
دو سه سال
آینده مقطع
تعیین کننده و
سرشار از آزمونی
است که نشان
خواهد داد
"حزب چپ" کدام
مسیر را در
پیش خواهد
گرفت؟
***************************************************************************
(1)-
"گزینه لوچ":
از اعضای سابق
"حزب دمکرات
سوسیالیسم"
آلمان شرقی و
استاد
دانشگاه در
رشته زبان آلمانی
و انگلیسی
است. او از سال 1990
هشت بار با
رای مستقیم در
سنای برلین و
پارلمان
آلمان غربی
انتخاب شده
است. در
انتخابات سال
2002 که آرای"حزب
دمکرات سوسیالیسم"
به زیر پنج
درصد سقوط کرد
و حزب از
پارلمان
آلمان حذف شد
"گزینه لوچ" و
"پیتر پاو"
تنها کسانی
بودند که با
رای مستقیم به
پارلمان راه
یافتند.
در انتخابات
سال 2009 باز هم با
قریب پنجاه
درصد آرای
مستقیم
منطقه
انتخابیه اش به
نمایندگی
پارلمان
آلمان انتخاب
شد. و بالاخره
در مه 2010 با 98 در
آرا همراه "
کلاوس ارنست"
در راس "حزب
چپ"
قرار گرفت.
(2)-
یکی از مقاله
نویسان "
اشپیگل آن
لاین"، در ارتباط
با هیاهوئی که
احزاب راست(
دمکرات مسیحی
و اتحاد
اجتماعی
مسیحی) در
ارتباط با
جنایاتی که
تحت نام
کمونیسم
انجام شده است
راه انداخته
اند تاکید کرد
که اگر قرار
باشد حسابرسی
انجام شود پس
جنایاتی که
کلیسا در تمام
قرون وسطا
انجام داده،
قربانیان جنگ
های صلیبی،
قربانیان
همکاری
واتیکان با
هیتلر و...هم
باید به وسط
کشیده شده و
در آن صورت
معلوم نیست که
تکلیف احزاب
یاد شده چه
خواهد شد.البته
این نویسنده
محترم فراموش
کرده است که
فهرست
قربانیان جنگ
های استعماری
سه قرن حاضر،
دو جنگ جهانی
امپریالیستی
اول و دوم و
نیز در ادامه
وپس از جنگ جهانی
دوم قربانیان
صدها جنگ کوچک
و بزرگ و از
جمله عراق و
افغانستان را-
که هم اکنون
جاری است- را
باید بهمین
سیاق وارد
پرونده احزاب
مدافع نظم
بورژوایئ کرد.
بخش دیگر
انتقادات
مبنی بر این
بود که چرا
"گزینه لوچ"
هنگام سخن
گفتن از
کمونیسم نامی
از قربانیان
آن نیاورده
است. واقعیت
این است بخشی
از "حزب چپ" که
از حزب حاکم
"آلمان شرقی"
جدا شد و" حزب
سوسیالیسم
دمکراتیک"(پ.د.اس)
را تشکیل داد
به طورصریح از
جنایاتی که
تحت نام
کمونیسم و
سوسیالیسم
انجام شده است
انتقاد و به
سهم خود مغذرت
خواهی کرده
است. جنگ
ایدئولوژیکی
که رسانه های
بورژوائی راه
انداخته اند برای
جلوگیری از
رشد حزبی است
که می تواند
به مظهر اعتراضات
ضدسرمایه
داری مبدل
شود.
(3)-
"گزینه لوچ"
در سخنرانی اش
گفت فشار
زیادی از سوی
احزاب راست بر
او برای عدم شرکت
در کنفراس
روزا
لوگزامبورگ
وارد شده است
اما او اجازه
نخواهد داد که
احزاب راست
برای او تعیین
تکلیف کنند....
درباره
طرح درخواست
ممنوع کردن
احزاب طرفدار
کمونیسم توسط احزاب
راست، او گفت
لابد "ماندلا"
باید از
"زیهوفر"(
رهبر حزب "اتحاد
اجتماعی
مسیحی" در
جنوب آلمان)
سوال می کرد
که برای
سرنگونی
آپارتاید
اجازه دارد با
کمونیست ها
ائتلاف کند یا
نه؟ و اگر دست
این آقایان
بود حتما" تا
امروز
آپارتاید سرکار
باقی می ماند
و
انحصاراتشان
همچنان سودهای
کلان از بابت
صادرات و به
هزنیه مردم
آفریقای
جنوبی به جیب
می زدند....
درمورد
انتقاد گیزی
او گفت گیزی
حق دارد وقتی
که می گوید
خیلی ها
کمونیسم را
مترداف
استالین و یا
دیوار برلین
می انگارند.
ما باید در
این مورد کار
روشنگرانه
انجام دهیم. اما
حرف گیزی که
ما نباید از
مفهوم
کمونیسم
استفاده کنیم
درست نیست.... .... و در
پایان اضافه
کرد که
درخواست و راه
حل های ما در
ارتباط با
موضوعات
گوناگون
نباید این توهم
را به ذهن
متبادر کند که
گویا مسائل
عظیمی که
اکنون جامعه
در برابر آن قرار
دارد در
چهارچوب نظام
حاضر قابل حل
است. ما بر
آنیم که
سرمایه داری
پایان تاریخ
نیست و آینده
به سوسیالیسم
دمکراتیک
تعلق دارد.
(4)-
این صورت کلی
جناح بندی های
داخل "حزب چپ "
است که نیاز
به تدقیق داشته و
پرادختن به آن
بررسی
جداگانه ای را
می طلبد.
(5)- " حزب
سوسیالیسم
دمکراتیک"(پ.د.اس)
به خاطر سیاست
راست روانه هم
در عرصه ملی و
هم محلی تجربه
سراشیبی سقوط
رفورمیستی را
از سر گذرانده
است. در سال 2002
حزب با نرسیدن
به پنج درصد
آراء در
انتخابات
سراسری از
مجلس
نمایندگان آلمان
حذف شد. پس از
آن بود که
مرزیندی روشن
با حزب سوسال
دمکرات
که - بخشا"
تحت تاثیر
نزدیکی با
نیروهای چپ
آلمان غربی بود- توانست
بازگشت به
صحنه سیاسی و
موفقیت های
بعدی را زمینه
سازی کند .
(6)- استالنیسم
، عدم توانائی
در خانه تکانی
فکری و نقد
ریشه ای
سوسیالیسم
اردوگاهی نیز
از عواملی
بوده است که
برخی از احزاب
کمونیست
اروپای غربی
را دچار رکود
ساخته جذابیت
آنها را بویژه
برای نسل جوان
و رزمنده از
بین برده و آنها
را به حاشیه سیاست
رانده است.