اطلاعیه
ی کانون صنفی
معلمان ایران
در
ارتباط با
فداکاری
دو معلم در
سیستان و
بلوچستان
به نام
خداوند جان و
خرد
بار
دیگر حادثه ای
تلخ و مصیبت
بار گوشه ای
از وضعیت
اسفناک مدارس
و آموزش و
پرورش کشور را
برجسته نمود.
بار دیگر
معلمی برای
حفظ جان و سلامت
دانش آموزانش،
جان خود را
فدا نمود. در
کنار ارج
گذاری بر
فداکاری حمید
رضا گنگو زهی
ریگی،معلم
جوانی که خود
صاحب دو فرزند
است و عبدالر
یوف شهنوازی،دیگر
معلمی که در
اثر این حادثه
دچار شکستگی
پا شده است،
پرسش های بی
شماری ذهن هر
انسانی را به
خود مشغول می
دارد.
بودجه
ی چهار هزار
میلیاردی که
چند سال پیش
برای بازسازی
مدارس، تصویب
شد، آیا به
طور کامل
تامین اعتبار
شد؟ اگر پاسخ
مثبت است
چگونه جذب و
هزینه شد؟ اگر
این مبلغ به
علاوه
میلیاردها
تومانی که از
طرف خیرین
مدرسه ساز
هزینه می شود،
به درستی
مدیریت و در
جای خود هزینه
شده است، چرا
باز هم مدارس
فرسوده
همچنان جان
درصد بالایی
از دانش
آموزان و
معلمان را حتی
در مرکز کشور
تهدید می
کنند؟ چه رسد
به مدارس
محروم روستاهای
دور افتاده که
صدایشان و
اصلا وجودشان
در زمان بروز
چنین حوادثی
شنیده می شود
و اندکی به
چشم می آید و
البته به سرعت
نیز فراموش میشود.
چرا در
کنار آمار
مثبتی که از
بازسازی و
نوسازی مدارس
اعلام می شود،
همچنان می
شنویم که هنوز
102 هزار کلاس
درس در کشور
از شرایط
مطلوب برخوردار
نیستند مثلا
با بخاری های
غیر استاندارد
گرم می شوند؟
آیا سرمایه ای
با ارزش تر از
کودکان این
سرزمین هم
داریم؟
برخلاف
تبلیغات رسمی
که تنها دلیل
اعتراضات معلمان
را همواره به
تعویق افتادن
مطالبات مالی
شان وانمود می
کند-که البته
در جای خود اعتراض
بسیار دارد –
در سال های
اخیر پایین
بودن کیفیت
آموزش و شرایط
نامناسب
مدارس دولتی،
از مواردی
بوده که مورد
توجه جامعه
معلمان و به
ویژه فعالان
صنفی بوده
است.
به نظر
می رسد رابطه
معلمان و
آموزش و پرورش
شباهت زیادی
به موقعیت آن
دانش آموزان و
دیوار سست
بنیادی دارد
که فرو ریخت.
ظاهرا دانش
آموزان در
کنار دیوار
قرار گرفته
بودند تا از
سایه اش بهره
ببرند و در
پناه آن از
باد شدید محفوظ
بمانند. اما
دیوار سست
بنیاد فرو
ریخت و
معلمانی که
خود را سپر
بلای دانش
آموزان نموده
بودند، یکی
فوت شد و
دیگری از
پادچار
شکستگی شد.
واقعیت
آن است که
آموزش و پرورش
کشور خود آواری
است که بر سر
دانش آموزان
می ریزد و به
جای حفاظت از
آنان در برابر
تند باد حوادث،
خلاقیت و
نوجویی را در
وجود آنان می
کشد و معلمانی
که در مقابل
این کار می
ایستند، قربانی
می کند.
دوفرزند حمید
رضا گنگوزهی
اکنون پدر خود
را از دست
داده اند و در
یک منطقه ی محروم
معلوم نیست چه
کسی حامی و
پشتیبان آنان
به جای پدر
خواهد بود و
از این پس چه سرنوشتی
برای آنان رقم
خواهد خورد.
دخترکان رسول
بداقی نیز شش
سال است از
گرمای وجود
پدر در خانه
حتی برای لحظهای
محرومند. آیا
رسول جز این
می خواهد که
دیوار مدرسه
ای بر سر دانش
آموزی آوار
نشود؟ دخترکان
شین آباد در
آتش بی عدالتی
نسوزند؟
معلمان به جای
اندیشیدن به
مشکلات شغل
دوم و سوم به
بهبود کیفیت
آموزش خود
بیندیشند؟
اما
رسول نیز
قربانی می
شود، اخراج می
شود. بدون آن
که حکم
دهندگان
بیندیشند چه
سرنوشتی برای
همسر و
فرزندان او
رقم خواهد
خورد.
کانون
صنفی معلمان
ایران ضمن عرض
تسلیت به همسر
و فرزندان و
سایر اعضای
خانواده این
معلم فقید و
ابراز مراتب
سپاس خود نسبت
به او و همکار
فداکارمان
،عبدالریوف
شهنوازی، از
تمامی جامعه
آموزش و
پرورش،به
ویژه مسئولان
وزارت آموزش و
پرورش می
خواهد،
نگذارند
بازماندگان
این معلم در
زیر آوار
مشکلات ناشی
از فقدان همسر
و پدرشان حبس
شوند و از حداقل
شرایط برای یک
زندگی مطلوب
محروم بمانند.
حمید رضا گنگو
زهی با مرگ
خود به تعدادی
از کودکان این
سرزمین زندگی
دوباره
بخشید، ما شرایط
یک زندگی
ارزشمند را از
فرزندانش
دریغ نکنیم.
کانون
صنفی معلمان
ایران ( تهران)
1395/1/19
نشر
توسط:حقوق
معلم و کارگر
_______________________________
و باز
فداکاری
معلمان در
مقابل بی
تدبیری فرادستان…
نشر
توسط:حقوق
معلم و کارگر
مهدی
فتحی / دبیر
ریاضی ناحیه
یک سنندج
حمید
رضا گنگوزهی
معلم فداکار
اهل ” خاش ” در استان
سیستان و
بلوچستان که
با اهدای جان
خود برگ زرین
دیگری بر
افتخارات
معلمان این
مرز و بوم
افزود . و سند
دیگری شد برای
اثبات بی
تدبیری و بی
توجهی
مسئولان و فرادستان
پر مدعا به
اوضاع و احوال
مدارس و دانش آموزان
این سرزمین .
مسئولانی که
برای کارهای حاشیه
ای و باز کردن
دست اختلاس
گران جهت اجرای
برنامه ها و
مقاصد شوم خود
، هزاران
میلیارد از
منابع این
کشور را هزینه
می کنند ، اما
حاضر نیستند
که به اوضاع
آموزش و پرورش
، مدارس ،
دانش آموزان و
معلمان کشور
کمک در خوری
کرده باشند.
که اگر همان
مدرسه حصار یا
دیوار حایلی
داشت اکنون
داغدار جان
باختن این
جوان 28 ساله
دارای دو
فرزند خردسال نبودیم
. جوانی که
باوجود 7 ماه
عدم پرداخت
حقوق از طرف
آموزش و پرورش
، همچنان در
کلاس های درس
حاضر شده و
جان خود را
نیز در این
راه قربانی
ندانم کاری
مسئولین و
فرادستان کرد
.
جالب
تر از همه
اینها پیام
های تسلیت و
تعاریفی است
که کار بدستان
در وصف این
معلم غیور
بلوچستانی در
رسانه ها و
شبکه های
اجتماعی قرار
می دهند …
نمی
دانم با چه
رویی چنین
پیام هایی را
منتشر کرده و
از این شهید
راه تعلیم و
تربیت سخن می
گویند ؟ یعنی
خودشان نمی
دانند که این
حادثه ناشی از
بی تدبیری و
عدم توجه به
مناطق محروم و
مدارس این
مناطق بوده و
در صورتی که
مدارس و امکاناتمان
استاندارد
بود قطعا شاهد
چنین اتفاقاتی
در کشور
نبودیم ؟؟؟
و نمی
دانم تسلیت و
توصیف
قهرمانانه
این اتفاق و
این شیرمرد و
در بوق و کرنا
کردن این
توصیفات
بخاطر
خودنمایی های
رسانه ای
فرادستان ، به
چه کار آن مرحوم
و خانواده اش
، و از همه مهم
تر استان محرومش
و تمامی مناطق
محروم کشور می
آید ؟ و همچنین
نمیدانم
نامگذاری
بناها و مدارس
مخروبه و غیر
استاندارد
دیگر این دیار
به نام این
ابرمرد چه
دردی از
دردهای این
ملت رنج کشیده
دوا می کند ؟
یقینا
این اولین و
آخرین اتفاق ،
و تلفاتی
نخواهد بود که
در این دیار
رخ داده و
خواهد داد ، و
اگر فکری
اساسی برای
مدارس تخریبی
، کپری ،
فرسوده و غیر
استاندارد
کشور نکنیم
خدای ناکرده
ممکن است
اتفاقات بس
ناگوار تری را
تجربه کنیم .
از
تمام این حرف
ها که بگذریم
، با نگاهی
کوتاه به
اطراف خود ،
متوجه می شویم
که در میان
تمامی
کارمندان دولت
، و با وصف
چنین اوضاع
اسف باری که
در حق معلمان
این سرزمین
روا داشته اند
، باز این
معلمان هستند
که در صدر
ایثار و
فداکاری
جامعه ی کارمندان
کل کشور قرار
دارند .
بسیار
کمتر شنیده
ایم که کارمند
یکی از ادارات
برای نجات
ارباب رجوع
های خود نه
تنها جان خود
را گرو بگذارد
، بلکه حتی
حرکت کوچکی هم
در این زمینه
کرده باشد . در
حالیکه بارها
و بارها از در طبق
اخلاص گذاشتن
جان خود توسط
معلمان در حق
دانش آموزان
شان شنیده و
دیده ایم . و
شاید اصلا نشنیده
باشیم که
کارمندان
دیگر ادارات
برای یک یا
چند کودک فقیر
، پولی جمع
کرده باشند و…
ولی معلمان در
این زمینه نیز
همیشه پیشتاز
بوده و هستند.
بجز
معلم کدام
کارمند می آید
و سرش را
بخاطر دل بچه
فرد دیگری از
بیخ می تراشد
؟ کدام کار به دست
می آید و خودش
را در آتش می
اندازد تا جان
بچه های دیگران
را نجات دهد ؟
چه کسی با
وجود آگاهی
کامل از اینکه
هر لحظه امکان
دارد دیوار در
اثر باد بر
سرش فرود آید
، ولی باز به
پای همان
دیوار رفته تا
بچه های مردم
را نجات دهد ؟
بی
تردید این دو
معلم سیستان و
بلوچستانی –
حمید رضا
گنگوزهی و
عبدالغفور
شهنوازی – که
همانا اصالت
بلوچ بودن خود
را به رخ
جهانیان
کشاندند
قهرمانان
تاریخ در این
عصر هستند . در
عصری که
دیگران از
سفره میلیون
ها انسان می
گیرند تا سفره
خودشان و
خانواده
هایشان رنگین
تر شود . در
عصری که بی
محابا چاقو بر
گردن انسانی
دیگر می نهند
و بخاطر هم
عقیده نبودن با
یکدیگر سر از
تن هم جدا می
کنند .و در
دورانی که نان
را به نرخ روز
می خورند ،
جان را بی هیچ
نرخی فدا کردن
فقط از بزرگان
و معلمانی چون
این دو قهرمان
بر می آید که
یکی با دادن
جان خود و دیگری
با دادن
سلامتی خود
این افتخار را
آفریدند .
نامتان
جاودان و
راهتان استوار
----------------------------------------
آخرین
درس معلم خاشی
زندگی
دوباره دانش
آموزان با
اهدای جان
معلم جوان
درد
دل یک کاربر
در فیسبوک
درپی
نجات دانش
آموزانی که بر
اثر ریزش
دیوار مخروبه
ای جان آنان
در خطر بود
معلم فداکار
حمیدرضا
گنگوزهی جان
به جان آفرین
تسلیم کرد.
مهربانی
و فداکاری دو
واژه ژرف و
پرمعنا است که
این روزها
گاهی به دست
فراموشی
سپرده میشود
و گویا خداوند
انسانهایی
را در میان
این همه
فراموشی
برگزیده تا درس
فداکاری را
دیگر بار مشق
کنند و دیکته
این دو واژه
را با قلبها
آشناتر سازند.
فداکاری،
مهربانی،
گذشت، خدمت،
انسان دوستی،
مادری مهربان
و معلمی
فداکار،
اینها کمترین
و ناچیزترین
واژهها در
برابر ایثار
معلم خطه
سیستان و
بلوچستان است
که با نثار
جانش جان دانش
آموزان خاشی را
نجات داد.
حمیدرضا
کنگوزهی یکی
از معلمان
مهربان و دلسوز
شهرستان خاش
بود که با
تلاش خود در
نجات جان دانش
آموزان، یک
بار دیگر ثابت
کرد معلمان
همیشه برای
هرگونه ایثار
و فداکاری
آماده اند.
زندگی
دوباره دانش
آموزان با
اهدای جان
معلم جوان
علیرضا
نخعی مدیر کل
آموزش و پرورش
سیستان و بلوچستان
در تشریح این
حادثه گفت:
روستای نوک جو
از توابع
دهستان روتک
شهرستان خاش
روز گذشته
شاهد حادثه ای
دلخراش و
افتخار آمیز
بود.
وی با
بیان اینکه در
مسیر رفت و
آمد دانش آموزان،
دیوار مخروبه
ای وجود داشته
که به دلیل بارندگی
های اخیر
استحکام آن به
کمترین حد خود
رسیده است،
اضافه کرد:
آموزگاران
این مدرسه پس از
اینکه یقین
پیدا کردند که
دیوار در حال
ریزش است دوان
دوان خود را
به دانش
آموزانی که در
کنار این
دیوار قرار
داشته می
رسانند و دانش
آموزان را از
خطر قرار
گرفتن در زیر
آوار با پرت
کردن آنان،
نجات می دهند.
متاسفانه
در مرگ معلم
فداکار
حقایقی هرگز
به زبان آورده
نمیشود
روز
حادثه
نزدیکان من در
نزدیک آن
منطقه بودند،
نه طوفان و نه
گردباد
آنچنان شدیدی
وجود داشته که
سبب ریزش
دیوار شود.
دیوار
مدرسه به شدت
قدیمی بوده و
این از با تدبیری
مسئولین
استان و
کشورمان هست.
حمیدرضا
گنگوزهی معلم
فداکار و
دلسوز بلوچ که
رشادت و
ایثارش را از
مدافعان
سرحد، آنانکه
جانانه در
مقابل قشون
انگلیس
ایستادند و
کمرش را
شکستند به ارث
برده بود،
وقتی دیوار را
در حال ریزش
میبیند، خود
به زیر آوار
میرود تا جان
کودکانش را نجات
دهد.
چرا
نباید در
منطقه ی
صفرمرزی یک
دستگاه آمبولانس
وجود نداشته
باشد، آیا این
پاداش (دفاع
از خاک)
مرزداران
بلوچ است؟؟؟
جای
تأسف است که
نیروی
انتظامی
جمهوری اسلامی
ایران وقتی
حمیدرضا زخمی
میشود و زنده
است، آمبولانسش
را در اختیار
آنها
نمیگذارد، تا
شاید او زنده
بماند و همسر
بیست و چهار
ساله اش بیوه
و دو دختر
معصومش عسل و
یسنا بی پدر
نشوند!!!