Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷ برابر با  ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷  برابر با ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
ناقوس دلنواز انقلاب عرب

ناقوس دلنواز انقلاب عرب

محمدرضا شالگونی

هنگامی که محمد بوعزیزی ، جوان غیرتمند تونسی در ۱۷ دسامبر گذشته در جلو شهرداری بوزید (یکی از شهرهای نسبتاً کوچک و فقیر تونس ) از سر خشم و ناامیدی خود را آتش می زد ، نه خودِ او و نه هیچ کس دیگر فکر نمی کرد که او دارد فتیلۀ انقلابی را آتش می زنَد که در کمتر از دو ماه ، دنیای عرب و همه جهان را تکان خواهد داد. اما اکنون که محمد به عنوان شهید اول انقلاب عرب به جاودانگی پیوسته و موج جنبش های انقلابی تمام دیکتاتوری های عرب را می لرزاند ، همه شگفت زده در باره یک چیز صحبت می کنند : شتاب گسترش جنبش های انقلابی در دنیای عرب. این قابلیتِ اشتعال در دنیای عرب را چگونه باید توضیح داد؟ قبل از هرچیز ، فراموش نباید کرد که هرچند دنیای عرب به ۲۲ کشور متفاوت تقسیم می شود ، ولی اکثریت قاطع جمعیت آن پیوندهای فرهنگی و تاریخی چنان وسیعی دارند که خودشان را مجموعه ملی واحد و هم سرنوشتی می دانند. عربی زبان رسمی همه این کشورهاست که با حدود ۳۵٠ میلیون نفر جمعیت تقریباً همگی در امتداد جغرافیایی واحد از کرانه های اوقیانوس اطلس تا کرانه های خلیج فارس در کنار یک دیگر قرار دارند. زبان مادری نزدیک به ۸٠ در صد مردم این مجموعه عربی است و دین ۹٠ در صد آنها ، اسلام. وعربی به عنوان زبان دینی مسلمانان ، این مجموعه را به هسته مرکزی "دنیای اسلام" تبدیل می کند ، به گذشته تاریخی امپراتوری های اسلامی پیوند می دهد و بر ذهنیت توده ای آنها در متن رویارویی های امروزی سرمایه داری مرکزی و پیرامونی جهان ، اثر می گذارد. و اما آنچه ذهنیت توده ای امروز عرب ها را تشنه انقلاب می سازد ، تناقضات نظام جهانی سرمایه داری است که افق پیشرفت و رهایی از فلاکت و سرکوب را برای چنین جمعیت بزرگی ، در یکی از حساس ترین مناطق جهان ، تاریک  می سازد. آنها در تمام یک قرن گذشته ، زیر سلطه مستقیم و غیر مستقیم قدرت های امپریالیستی سرکوب شده اند. به ویژه اشغال فلسطین و حمایت قدرت های غربی از اسرائیل در شصت و چند سال گذشته ، ناسیونالیزم دفاعی آنها را در مقابل قدرت های غربی فعال نگه داشته و شکست پی در پی تلاش های شان برای تعیین سرنوشت خودشان ، آشکارا ذهنیت توده ای جریحه دار شده و تحقیر شده ای را در میان آنها به وجود آورده است که برای رهایی از کابوسی که ظاهراً پایانی ندارد ، نومیدانه به هر ریسمانی چنگ می زند: از از انواع روش های تروریستی گرفته تا پناه بردن به بنیادگرایی اسلامی. اگر قبول کنیم که تروریسم محصول شکست و ناامیدی است ، آن وقت بهتر می فهمیم که چرا اختراع خشن ترین اشکال تروریسم در چند دهۀ اخیر ( یعنی هواپیما ربایی و انفجارهای انتحاری ) به عرب ها تعلق دارد. این ذهنیت جریجه دار شده را سمیر قصیر ( روزنامه نگار و فعال سیاسی فلسطینی تبارِ چپ لبنان که خود در یکی از بمب گذاری های زنجیره ای لبنان - که احتمالاً توسط رژیم سوریه اجراء می شدند - در سال ۲۰۰۵ به قتل رسید ) در کتاب کوچکی به نام "ملاحظاتی در باره بدبختی عرب ها" ( "تأملات فی شقاء العرب" - در سال ۲۰۰۴) با زبان بسیار گویایی توصیف کرده است. او می گوید ، حقیقت این است که عرب ها حتی اگر لحظه ای بتوانند بدبختی خود را فراموش کنند ، نگاه های تحقیرآمیز دیگران را نسبت به خودشان نمی توانند از یاد ببرند ؛ نگاه های تحقیرآمیزی که با تکبر تمام ، ناتوانی عرب ها را در فرار از وضعیت فلاکت بارشان مسخره می کنند ؛ نگاه های تحقیرآمیزی که به ویژه در قرارگاه های کنترل پاسپورت در مرزهای کشورهای دیگر فلج کننده می شوند. او می گوید ، ناتوانی به نماد بدبختی عرب ها تبدیل شده است ؛ ناتوانی در فرار از این احساس که تو در صفحه شطرنج جهانی که در سرزمین خودِ تو بازی می شود ، موجودی کنار گذاشته شده محسوب می شوی. سمیر قصیر با اشاره به اشغال عراق و راه پیمایی های اعتراضی میلیونیِ پیش از شروع حمله در سراسر جهان ، می گوید در حالی که مردم برخوردار از دموکراسی در غرب می توانستند علیه حمله به عراق راه پیمایی کنند ، عرب ها در سرزمین خودشان از حق برپایی چنین اعتراض هایی محروم بودند. او با اشاره به "اسلام سیاسی" می گوید "این رویکرد مذهبی ، خود نشانه بدبختی عرب هاست." و تأکید می کند که فرموش نباید کرد که اسلام گرایان در دوره نفوذ جنبش های چپ ، در بساط امریکا بازی می کردند و گرچه هر نیرویی می تواند تغییر کند ، اما آنها هنوز هم با زنده کردن بنیاد گرایی مذهبی و برانگیختن رویارویی های صلیبی به بازی "جنگ تمدن ها" می غلتند و بنابراین برتری غرب بر عرب ها و ناتوانی عرب ها را ابدی می سازند.

چند روز پیش ، یکی دیگر از فعالان شناخته شده چپ نیز روی همین ذهنیت توده ای عرب دست گذاشت: حسام حملاوی فعال و بلوگر رادیکال مصری در مصاحبه ای اینترنتی با مارک له وین (استاد دانشگاه و پژوهشگر امریکایی در مسائل خاورمیانه ) یادآوری کرد که برای ما انقلاب تونس علتِ برانگیزاننده نبود ، عامل شتاب دهنده بود. ما در سال ۲۰۰۸ در مصر دو "مینی انتفاضه" یا "مینی تونس" داشتیم ، یکی خیزش کارگران در ماه آوریل  در "محله" بود و دیگری در "برولوس" در شمال. اعتراضات امروز مصر را نمی توان بی ارتباط با اعتصابات کارگری چهار سال گذشته یا حوادث بین المللی مانند "انتفاضه الاقصی" و اشغال عراق از طرف امریکا بررسی کرد.

این ذهنیت را که به هویت مشترک عربی در فراسوی مرزهای کشوری آگاهی دارد ، در همه کشورهای عربی می توان مشاهده کرد. ولی فراموش نباید کرد که تحقیر شدگی عرب ها ( که سمیر قصیر از آن سخن می گوید ) در کشورهای فقیرتر و به ویژه در میان طبقات پائین ، حالت انفجاری دارد. در غالب کشورهای عربی ، اقتصاد های عقب ماندۀ انگلی ، با بیکاری های وسیع پیدا و پنهان که در میان جوانان دامنه بسیار گسترده تری پیدا می کند و همچنین نابرابری های طبقاتی آشکاری که اکثریت جمعیت را به فلاکت فلج کننده ای گرفتار ساخته ، بیداد می کند. پاسداری از این اقتصادهای راکد و انگلی را حکومت های دودمانی سرکوب گری به عهده دارند که رکود و نابرابری اقتصادی را با رکود و خفقان سیاسی تکمیل می کنند. پادشاهی های عربی هنوز در دوران فرمانروایی های فئودالی به سر می برند. فقط کافی است به یاد داشته باشیم که در دنیای امروز فقط دوکشور رسماً قلمرو فرمانروایی خاندان سلطنتی حاکم نامیده می شود و هر دو در دنیای عرب قرار دارند: "پادشاهی عربستان سعودی" و "پادشاهی اردن هاشمی". و جمهوری های عربی را بعضی ها به طنز "جُملوکیه" (monarpublic) می نامند ( که ترکیبی است از دو کلمه "جمهوریه" و "مَلکیه") یعنی "جمهوری سلطنتی". در سوریه بشار اسد به جای پدرش حافظ اسد ، نشسته ؛ در عراق صدام حسین می خواست پسرش قصی حسین را به جانشینی بگمارد که ناکام شد ؛ در لیبی قذافی پسرش (سیف الاسلام ) را برای جانشینی در نمک خوابانده ، در یمن علی عبدالله صالح و در مصر مبارک. حکومت های دودمانی عرب ، خواه سلطتنی باشند خواه جمهوری ، از قانون آهنینی تبعیت می کنند: هرکس که به قدرت رسید ، دست از آن برنمی دارد ، مگر این که بمیرد یا از طریقی به زیر کشیده شود ( و این طریق پیش از انقلاب تونس همیشه کودتا بوده است). در پشت اقتصادهای انگلی و حکومت های دودمانی ، همه جا (جز سوریه) حمایت امریکا و شرکای آن قرار دارد. بنابراین انقلابی که شروع شده ، شورش توده های عرب است علیه این "تثلیث مقدس" که دیگر کسی حاضر نیست در برابر آن گردن خم کند.

تردیدی نیست که انقلاب عرب هنوز در آغاز راه است و معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد و تا کجا خواهد توانست پیش برود. اما هرچه بشود ( با الهام از شعر زیبای عبدالوهاب البیاتی ، شاعر نامدار عراقی ) با اطمینان می توان گفت که "سوراخ بزرگی در دیوار محال به وجود آمده است". تا اینجا چند چیز روشن است که من فقط فهرست وار به آنها اشاره می کنم:

۱ - بر دیکتاتوری های فاسد و دودمانی عرب ضربه گیج کننده ای فرود آمده و آنها حتی اگر بمانند ، ناگزیرند برای گریز از سرنوشت بن علی و مبارک ، به بزک کردن قیافه های کریه شان فکر کنند و به اصلاحاتی در نظام حکم رانی خود دست بزنند.

۲ - هر چه بشود ، امریکا ، اتحادیه اورپا و البته اسرائیل هم اکنون ضربه بزرگی خورده اند و دیگر نمی توانند با مردم کوچه و بازار عرب مانند حشرات برخورد کنند. آتشفشان عرب دیگر فعال شده است و می تواند همه چیز را به هوا بفرستد ، اگر نه امروز ، در فرداهای نزدیک.

۳ - هم اکنون روشن است که انقلاب عرب ، قبل از هر چیز انقلابی است برای نان و کار و بنابراین اگر پیش برود ، پس از به زیر کشیدن دیکتاتورها ، با سرمایه داری جهانی روبرو خواهد شد و جوانان عرب به سرعت درخواهند یافت که با فرامین مقدس سرمایه مالی جهانی نمی توانند به نان و کار برسند. آیا بحران بزرگ اقتصاد جهانی بادهایی را که در امریکای لاتین می وزد ، به خاورمیانه کشانده است؟ و آیا عرب ها خواهند توانست نخستین انقلاب های ضدسرمایه داری قرن بیست و یکم را دامن بزنند؟ آینده هرچه باشد ، اهمیت خاورمیانه را در اقتصاد انرژی جهانی نباید فراموش کرد. هم اکنون شاخص برنت نفت خام از بشکه ای ۱۰۰ دلار فراتر رفته است و انقلاب عرب می تواند آن را موشک وار بالاتر ببرد. "شب آبستن است تا چه زاید سَحر"!

۴ – آنهایی که ورد گرفته بودند و پایان عصر انقلابات را موعظه میکردند ، حالا باید اوراد دیگری سرهم بندی کنند. انقلاب عرب نشان می دهد که قرن بیست و یکم نیز می تواند مانند قرن بیستم ، قرن انقلابات توده ای و قرن شورش لگدمال شدگان و گرسنگان باشد. و همین یک ماه گذشته نشان داده است که پائینی ها خشونت نمی خواهند ، بالایی ها هستند که خون می ریزند و تا نفس آخر ، می کوشند وحشت و فلاکت و نابرابری را به نام "نظم و قانون و ثبات" بر مردم تحمیل کنند.

۵ – انقلاب عرب تا همین جا نشان داده است که مردم برای نان و کار و آزادی انقلاب می کنند و نه برای "اسلام عزیز". برخلاف تبلیغات نژادپرستانه قدرت های امپریالیستی و برخلاف تقلاهای مذبوحانۀ جمهوری اسلامی ، می بینیم که بنیاد گرایی مذهبی در ژن ( یا فطرت ) عرب ها و مسلمانان نیست. پناه بردن به اسلام گرایی ( همان طور که  از سمیر قصیر نقل کردم ) خود نشانه ناتوانی و بی پناهی است. انقلاب عرب اگر خفه نشود ، اسلام گرایی رنگ خواهد باخت. بعلاوه خواهران و برادران عرب ما نتایج فاجعه بار شکست انقلاب ایران به دست آیت الله ها را دیده اند و تصویر زنده ای از جنبش ضد استبدادی ما در سال گذشته را در حافظه دارند. آنها می توانند از شکست ها و تلاش های ما بیاموزند و باید امیدوار باشیم که ما نیز از پیروزی های آنها بیاموزیم. انقلاب عرب بعد ار رسوایی "انقلاب اسلامی" در ایران شکل می گیرد و بنابراین دلیلی ندارد آنها بی توجه به تجربه ما پیش بروند.

۶ – انقلاب عرب تا همین جا نیز شرایط خاورمیانه را زیر و رو کرده است. در شرایط کنونی تشدید تحریم ها علیه ایران بسیار دشوارتر شده است و حمله هوایی اسرائیل به ایران تقریباً ناممکن. این گرچه در سطح بین المللی و در کوتاه مدت می تواند فشار بر جمهوری اسلامی را کاهش بدهد ، ولی نفس بیدار کننده و زندگی بخش انقلاب ، بیش از همه ، فضای مساعدی برای خیزش مجدد و تجدید آرایش جنبش ضد استبدادی مردم ایران فراهم آورده است. تردیدی نباید داشت که انقلاب عرب متحد بزرگ مردم ایران است و به سرعت می تواند به تهدید بزرگی علیه استبداد مذهبی ایران تبدیل شود.

بگذارید این یادداشت را با قطعه ای از "ناقوس" ( شعر بلند و زیبای نیمایوشیج ، پدر شعر نو ایران) پایان بدهم که تمثیلی از ندای امید بخش انقلاب است:

ناقوس دلنواز

جا برده گرم در دل سردِ سَحَر به ناز

آوای او به هر طرفی راه می بَرَد

سوی هر آن فراز که دانی ،

اندر هر آن نشیب که خوانی ،

در رخنه های تیرۀ ویرانه های ما ،

در چشمه های روشنی خانه های ما ،

در هر کجا که مرده به داغی است ،

یا دل فسرده مانده چراغی است ،

تأثیر می کند.

او روز و روزگار بهی را

( گم گشته در سرشت شبی سرد)

تفسیر می کند.

محمدرضا شالگونی – ۱۲ بهمن ۱۳۸۹ ( ۳ فوریه ۲٠۱۱ )

         

 

    

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©