اندیشه
های
سوسیالیستی
در
راستای تحقیر
غارتگرانِ راست
و مذهبی
بهنام
چنگائی
"شبیخون
غارتگران
ولائی"
امروزه
مردم چپاول شده
ایران به دلیل
شبیخون طولانی
غارتگران
ولائی، بهتر
از همدردان منطقه
ای و جهانی خود
و بیشتر از هر
زمانی به فساد
دستگاه شیعی و
به ویژه در تندیگی
سران نظام با ساختار
فرادستان سرمایه
داخلی و جهانی
باخبرگشته اند؛
و عموما نسبت
به پیشترهایِ
آسیب پذیر، هوشیار
از ترفند های مشترک
"دین و
سرمایه" شده اند
و می دانند که سود
سرمایه نه خدا
می شناسد و نه
اخلاق و نه
مظلوم نه
نوعدوستی!
زیرا: در هر
گوشه از ایران،
همسانِ جهانِ
نابسامان، بسیاری
از نیروهای کار،
بخش عمده ی از لایه
های میانی و قریب
به اتفاق مردم
فرودست، همچنان
به قدر
نیاز(آب، نان،
آزادی،
امنیت،
سرپناه،
درمان، پوشش،
آموزش و
بهداشت) کافی نداشته
و یا اصولا هنوز
ندارند.
انسانِ نوعی مزدبگیر
و گرفتاران در
بند نداری، همچنان
دچار تبعیض ها
و اسیر
محرومیت ها می
باشند و به
خوبی آگاهند که
تأمین نان و رفع
تبعیضات و کسب
ضروریات
حیاتی آنها،
هیچگاه با وعده
ی چندش آور یاری
خدائیِ دینمداران
و دمکراسی
بورژوائی به
هیچوجه قابل دسترسی
نیست و رهائی
و نجات آنان از
فلاکت ها، بدون
دخالت مستقیم
آنها در عرصه
های سیاسی و
اقتصادی و بدون
سازمان های
مستقل خود
حکومتی و لزوما
جز با به
پاخیزی و شورش
همگانی هرگز میسر
نیست. این یگانه
راه نجاتبخش
نیز به نوبه
خود، نیاز به تشکل
صنفی، سازماندهی
طبقاتی، باور
به حضور و
توان توده ای
و همزمان راه
حل سراسری و
همآهنگِ کارگران،
برابری خواهان،
غارتشدگان،
زنان، نسل
جوان و ملیت
های زیر ستم و
سر به طغیان
در هر گوشه ی
ایران و جهان دارد.
آیا این شرم
آور نیست که 50%
مردم ما زیر
خط فقر و
بیکاری
وبینوائی هستند
و یا تنها"85
میلیاردر"
برابر با نیمی
از جمعیت جهان،
دارائی های مسروقه
دارند؟ تردید
ندارد که این
نظام اقتصادلیبرال
از ایران تا
اعماق جهانِ تنگدستی،
شدیدا ضدبشری و
تنها برای یک
مشت انگل و
مفتخور برپاست
که باید توسط
تنگدستان
زمینگیر
ایران و جهان ویران
گردد. عصر
زوال سنت های استبدادی،
ضد مردمی و
غارتگری آغاز
شده است و زمان
فروریزی بساط
رنگین و شرم
آورشان در سطح
جهان و مخصوصا
امروز در "ایرانِ
دزدبازار"
مناسبتر از
همیشه فرارسیده
است.
"انتقاد
از سنت های مزاحم
و منحط چپ"
کم
و بیش در 35 سال
گذشته روش و سیاست
های عمیقا سکتاریستی،
ایدئو لوژیگرا،
فرمالیته و سنتی
چپ، ثابت
مانده و منشأ ناهنجاری
های فراوان و
موانع
راهکارهای مبارزه
متحد آنان را در
درون خویش و
با همرزمان
دیگرو نیروهای
دمکرات و
مترقی را تقویت
کرده و از
همینرو مایه ی
تحکیم بساط ارتجاع
ولائی و
پراکندگی
نیروهای
دگرگونساز و
مردمی بوده
است. ما ناچار،
صراحتا و
لزوما باید
اقرار کنیم که
نیروهای چپ و
کمونیست با
پراکندگی
خویش به
اندازه کافی
در این ضایعات،
خسارات و
تاراج رژیم
ولائی و از هم
گسیختگی های"توان
یکدست نبرد
مردمی" بر
علیه رژیم
خشونتگرا و
فاسد نقش
داشته ایم.
کمتر جریانی
وجود دارد که
خالی از
اشتباه، گمراهی
و یا دوری از
راه مبارزه ی
توده ای ـ
کارگری در طی
این سال ها
نبوده باشد. (اعتراف
به تقویت نقاط
ضعف چپ، که ناشی
از جدائی از
بدنه ی عظیم توده
ای ـ اجتماعی باشد،
لاجرم بیگانگی
های
روشنفکرانه چپ
را با اهداف
والای انقلابی
او به مرور
زمان تشدید کرده
است؛ این واقعیت
به عنوان یک
اصل شامل همه
ی جریان های
رنگین چپ و
کمونیست می
شود.)
بنابرین، روش
درست در این
شرایط، شجاعت
در انتقاد از
خود و دست
شستن از فرصت
تحقیر، کنایه
و تشدید
چنددستگی های
تاکنونی ست. اینک
فصل درس آموزی
از اشتباهات
گذشته ها،
تصفیه حساب ها
با شیوه ی خودمحور
خویش و کنار
گذاردن تمامی
الگو های
تاکنونی مزاحم
و منحط است. در
این میان نقش
انتقادی"چپِ بزرگ"
از خود و
گذشته اش الگوی
بسیار برجسته،
حیاتی،
انقلابی و
راهگشا برای
برانگیختن
کارگران و
همبستگی
فرهیختگان
مترقی با آنهاست
و می باید بیش از
این هیچ
جریانی به بیگانگی
ها و ستیز ها با
طیف گسترده ی
چپ، با هر
بهانه ای که
باشد، به رل
قیم مآبانه، نخبه
گرایانه و یا
با دعاوی
مبارزه بر
علیه رفرمیست های...و
اپورتونیست
های ...بی هوده و
بیش از این تن ندهد
و دشمن مشترک و
ضد بشر ولائی را
بیش از این با
اینگونه
تفرقه افکنی ها
در صفوف چپ تقویت
نکند.
"هیچ
جریان چپ و
کمونیستی
تاکنون خائن
نبوده است"
((آنکس
که می گوید کنارگیری،
بردباری و یا همکاری
با رژیم خامنه
ای و انصارش بهتر
از همیاری با
چپ... است، قطعا یار
رژیم، خائن به
سوسیالیسم و
دشمن مردمِ
کارمزد و
مسکین است. در یک
چنین نگاه فوق
زمینی و
افلاطونی بی
گمان
افراطیگری او تاب
مقاومت در
برابر خواست و
خیزش توده های
خشمگین، عصیانی
و دست و کام
تهی ندارد و
ناگزیر و
نچندان دور،
چنین رویکردهائی
از گردنه ی
تند و تیز
مبارزه
طبقاتی روزی خارج
و فرو خواهند
شد. «هیچ جریان
چپ و کمونیستی
تاکنون خائن نبوده
و الزاما مقصر
به عمد نیست!» اختلاف
بر سر اتخاذ
روش های
مبارزه است. مگر
اندیشه های چپ
نیز مانند هر
پدیده ای محصولی
طبقاتی،
چنددست و
گوناگون
نیست؟! پس لاجرم:
تصمیمات،
سیاست ها و
انگاره های چپ
ها هم باید
متفاوت باشد
که بوده است. هیچ
تضمینی در
شرایط
نااستوارِ
سیاسی برای
اتخاذ سیاست و
تاکتیک درست
وجود نداشته و
ندارد و مشکل هم
در اینجاست! ما
چپ ها و
کمونیست ها جهت
گذر از پراکندگی
و نگاهِ سازمانی
و درک ضرورت
همکاری،
ناگزیریم برای
کسب ایده آل
های انسانی خود
در کنار خود
مردم باشیم،
با ضعف ها و خط
های مخالف هم
کنار آنیم و
با نیروی
مشترک مان در
یک صف توده ای،
کارمزدی با
همه فرودستان به
حیات انگلی
رژیم شیعه
پایان دهیم؛
از هر شیوه
سکتاریستی که
به نفع آینده
مردم کار
نباشد فاصله بگیریم.
هرگز نباید
فراموش کرد که
چپ از زمان
پیدایش اش در
ایران پیوسته در
دست حوادث ناگهانی
و تاریخ
قلدران، در
جنگ و گریز
بوده و هیچگاه
در پیوند زنده
با توده های
کارمزد و
تنگدست نبوده
تا مگر محک
عملیِ نظرات سازمانی
خود را بازبیابد.
اگر، پشتوانه
چپ از هویت اش
که مردمی و
کارگری باشد، برمی
خیزد. پس نباید
به یک فرقه ی ایده
ئولوژیک مسخ شود
و مبارزه نان
و آزادی و
تبعیض ستیزی را
به زبان دراز
فریبکاران شیعی
بسپارد.))
"طیف
راست ِملی،
مذهبی و
لیبرال ها"
اگر
چپ پیوسته
توسط رژیم ها
سرکوب و بی
رحمانه کشتار شده
که البته چنین
بوده است؛
برعکس او، طیف
راستِ رنگین، نولیبرال،
لیبرال ملی، ملی
مذهبی ها و
تجارِبازاری،
همگی مورد
حمایت رژیم ها
بوده و پایگاه
ثابت و محکمی در
دل اجتماعات رسمی،
موسسات
دولتی، خصوصی
و مذهبی کشور داشته
و اغلب برای
پیشبرد بی درد
سر منافع مالی
خود که همان سود
سرمایه باشد،
به یارگیری و
باند بازی با
حکومت ها دست برده
و تبعا پشتیبانی
های لازم را همیشه
یافته اند. بخش
بزرگی از این جریان
ها در گذشته و
حال چه خود و
یا پدرانشان پیوسته
دست در کاسه و
کیسه شاه و
شیخ برده و در
طی تاریخ حیات
وابستگی خویش به
بالائی ها، خود
نیز بخشی از قدرت
آشکار و پوشیده
با حاکمان وقت
و بی گمان از
مهره های حساس
سیاسی و
اقتصادی کشور بوده
و ضرورتا در همبستگی
با حاکمان
محلی و سراسری
جا و راه
یافته و آرام به
مال اندوزی پرداخته
و در کنار
سفاکان در سرکوب
و یا تأیید
سرکوب مبارزات
مردمی سهمیم
شده اند. طیف
راست، که
عمدتا پایگاه
اجتماعی آنان
جزو جامعه ی
مرفه و متمول می
باشد؛ اینان توامان
برای کسب سود
بیشتر و پوشش
ترفندهای
مالی خود،
همیشه در همگامی
با روحانیت
دله دزد و
فریبکار شیعی دست
در دست بوده اند.
عمده ی راست
در دوره ی شاه
با دربار هم
سفره بود و در
این دوره با
شیخ! راستِ
ایران، همسان
یاران منطقه
ای و جهانی
تابع کمترین
پرنسیپ های
نوعدوستانه و
انسانگرایانه
بوده اند. هم اینک
نیز بخش بزرگی
در داخل و یا
خارج در حال معامله
و کاسه لیسی
رژیم و یا
علیه او همراه
با طرح اربابان
جهانخوار برای
فردای ایران می
باشند. و تنها
آن بخش که از
ترس جان و مال خود
چه پس و یا پیش از
57 از کشور متواری
و ویلان گشته
اند، شاید
تنها آن بخش،
از این طیف
گسترده،
امروز درد
آشنا شده باشد
و برایش بجا
که: با نگاهی
به پرونده های
قطور، سیاه و
خونین خود و
همقطاران، با سرافکندگی
از درگاه
انسان لهیده، عاصی
و گرسنه، با
شرمندگی بگذرند
و آینده را بدون
دسیسه با
دشمنان داخلی
و خارجی، این
بار به دست
خود مردم کار
و فرودست بسپارند
و در "صورت
محال" ایکاش برای
نجات آوراگی خود
و یاری مردم
ستمزده بر
علیه بیدادِ
ولایت در صف
دگرگونی و
سرنگونی و به
سود آینده ی
بیدادرسان بایستد.
"راهِ
بازسازی توان
چپ"
همه
جریان های
راست، مذهبی و
سنت های سیاسی
تاکنونی هر
کدام به نوعی تنها
به سمت و سوی منویات
سیاسی،
اقتصادی و
ذاتی خاص خود در
ساختار قدیم و
جدید به هر
طریق راه برده
اند و در
کوران انقلاب،
رویدادهای
بعدی و
جایگیری ها
تاریخی و منحصر
به خویش، آنان
پیوسته اهداف
و منافع خود
را در درون
حاکمیت نمایندگی
کرده اند. مگر تنها
چپ و کمونیست
ها!؟ چپ در
کوتاهترین
فاصله ی ممکن در
فردای 22 بهمن 57 و
به بعد و حتی
مدافعان
خمینی نیز توسط
فرمان امام
مسلح به سلاح
سنگین به سرعت
و شدت سرکوب،
آگاهانه احزاب
و سازمان های
شان تخریب و یا
با برنامه های
دقیق داخلی و
خارجی، اندیشه
ها، رسانه ها
و اهداف چپ و
کمونیستی از
ذهن و عین جویا
روشنگری جامعه
با نام خدا به
سرعت زدوده و
با علم و کتل شیعه
به تاریکی
اعصارِ
بربریت پرتاب
شدند تا روحانیت،
راستِ مُکلا و
همدستان
رنگین سرمایه،
راحت تر شیرهای
نفت مردم را در
دست گرفته و ایران
را به امروز
ویران
بکشانند و
کشاندند. اینک
اما، کارگران،
جوانان،
زنان، احادِ
مردم و کشور
در شرایط
بحرانی و طغیانی
می باشند. فقر
و فاقه بیداد می
کند. بی قراری
بیکاران،
گرسنگان،
تبعیض زدگان ملی
و مذهبی و
فرهنگی و
سرکوب شدگان
غلیان آتش می
افشاند و سنت و
رل چپ تنها در میان
این مبارزه ی طبقاتی،
ضد استبدادی و
ضد استثماری به
واقعی ترین
وجه خالی خالی
ست و چپ خود را
در پاسخ به
این وهله از مبارزه
ی تاریخی، می
بایست بیش از
هر زمانی مسئول،
قابل تبین و
دسترس بداند! چپ
سود سازمانی و
منافع جدا از
توده ها
کارمزد و
تنگدست ندارد.
چرا چپ دچار
دوری و گمراهی
از اهداف و
وظایف خود گشته
و همکاری
مشترک را دیریست
برنمی تابد؟ و
چرا با این
شیوه، همچنان مشغول
ویرانسازیِ هر
چه بیشتر اراده
ی پراکنده
خود،
کارگران،
زحمتکشان،
جوانان،
فرهیختگان و
نیروهای
مترقی
دمکرات،
سوسیالیست و
کمونیست به
سود تداوم
پاسداران
حماقت است و
می شود. این چه چپی
ست که او: غرق
در خود بزرگ
بینی ایده
ئولوژیک مانده
و تبدیل به
چند فرقه شده
است؟
"اندیشه
های
سوسیالیستی
در تعقیب
غارتگران"
بنابرین
"چپ ها" نیز در
سرنوشت گذشته
و حال کشور کم
و بیش سهیم
اند و هر کدام
به نوعی با اعمال
و افکار خود،
با جدائی
ناخواسته از
بدنه،
رودردروئی
ها، پراکندگی
ها، تنگ نظری ها
و ناباوری به
نیروی شگرف
توده هایِ کارمزد
و فرودستان، و
به همین دلیل،
بخشی نیز از
روی ناتوانی و
ناباوری به توان
کلِ چپ، رو به
طیف استحاله چی
ها و اصلاحیون
دینی و ناراضی
حکومت داشته و
البته معتقد
به قانون
اساسی و شخص
خمینی و گرایشات
مشابه یافته
اند. از همین
رو این طیف چپ از
چشم بسیاری رانده
شده اند؛ طبعا
این یک
سمتگیری
خوشباورانه است
که در بهترین
حالت، تنها می
توانست یک
حاکمیت دینی
بی ولایت باشد،
ولی دندان تیز
قوانین آدمخواران
فقاهت همچنان
بر پوست و
استخوان
قانون اساسی نظام
محکم باقی بماند.
جریانی که حتی
برای نه نجات انسان
از بهره کشی،
بلکه امکان
آزادی وجدان
را در نیز در
یک کشور رنگین
هنوز نپذیرفته
و برای آزادی
عقیده ی و
زندگی مسالمت
جویانه ی انسان
ها بهائی
درخور قائل نیست،
و خود به شکلی
از اشکال منشأ
و مظهر تضییقات
و تبعیضات موجود
و آتی می باشد
و قطعا در
صورت حاکمیت
بر آنها
افزوده، به
نابرابری ها
دامن زده و
استبداد شیعه را
به سبک خویش بازآفرینی
و فرصت تعمیق و
تدوام آن را
ممکن می گرداند.
وظیفه ما
تغییر
بنیادی،
ترویج اندیشه
های سوسیالیستی
و تعقیب و
افشاگری
دکانداران
رنگین مالی و
مذهبی ست.
"دعوت
و انتشار
فراخوان
همکاری چپ"
از
دید جوانان پائینی
و میانی بیکار،
زنان مبارز و
مترقی، لایه
های
تحصیلکرده و متوسط،
قشر آگاه
فرهنگی،
دانشجوئی و
فرهیختگان
نوعدوست، این
سرخوردگی 35
ساله چپ و
نبود حداقل های
همبستگی ها و
همکاری های مشترک
آنان، موجد
شکنندگی شدید مبارزات
مردمی، خسران و
فقدان همه
جانبه حقوقی و
تشدید تضاد
طبقاتی و
تعمیق تبعیض
های ملی و
دینی و مذهبی
شده، و بخشی
از شکست های
خیزش مردمی یکراست
متوجه نیروهای
دمکرات،
مترقی، چپ و
کمونیست است
که صاحبان
سرمایه و دولت
های مطیع رهبر
را ناخواسته تاکنون
پروار و هار ساخته
است. اینک بی
اعتمادی و بی
اعتباری
گسترده نسبت
به همه ی سنت
ها عملا معروف
و رسوا در بین
نیروهای مدعی،
از دید
کارگران و
زحمتکشان و
مردم حقوق
بگیر زمینگیر
شده هم که
بیشترین ستم
استثمار و استبداد
مذهبی را بر
کول می کشند، دیگر
قابل چشم پوشی
نیست و باید چپ،
هر چه زودتر با
انتشار یک
فراخوان و
دعوت واقعی
برای همکاری و
در یک صف و
جبهه متحد و
با همبستگی
مستقل و طبقاتی،
وارد گود عمل و
نظر گسترده
مبارزاتی با
دیگر مدعیان
هدایت فردا
شود. این چپ
خشونتگریز و
باورمند به
مبارزه ی
خیابانی و
تشکل صنفی و
سازمانیابی
طبقاتی می
باید تا سرحد
ممکن خشونت
پرهیز باشد، و
نیروهای،
دمکرات،
مترقی،
انقلابی و در
بهترین حالت سرنگونی
جو را به
همکاری دعوت
کند.
بهنام
چنگائی 10 بهمن 1392