سوزاندن
انگشتها
تینا
لایش
ترجمه:
ایمان گنجی
شب
خوبی داشته
باشید خانمها،
آقایان و
دوجنسیها،
یک
مسکن قوی
بخورید. آن
وقت دو مشعل
از اجاق برقیتان
را روشن کنید
و منتظر
بمانید تا
سرخِ سرخ
شوند. سپس
چهارانگشت
دست راستتان
را روی مشعل
سمت راست، و
چهار انگشت
دست چپتان را
روی مشعل سمت
چپ بگذارید.
چرا
این کار را میکنید؟
این
تنها راهی است
که میتوانید
رابطهی میان
خودتان،
شخصیت
مقدستان و نیز
بدن زیبایتان
را ــ که میتواند
روح چه بسا
زیباترتان را
به حرکت بیندازد
تا از خود بیخود
شوید و ارگاسم
را تجربه کنید
ــ با اثر
انگشت،
اطلاعات
مربوط به تولد
و ثبت اسناد،
عکسهای پلیس
و اطلاعات
مربوطهی
بیشتر تخریب
کنید؛ همهی
آن چیزهایی که
انگار به شما
ارجاع دارند،
شما را تعریف
و تبیین میکنند
و ظاهراً به
شما برچسب میزنند.
چرا
این کار ضروری
است؟
شاید
شما جنگجویی
چچنی علیه
رژیم کادیروف
باشید. شما
فرار کردهاید
و میخواستید
به سالزبورگ،
محل زندگی
بخشی از خانوادهی
خود بروید.
اما پلیس در
مجارستان شما
را دستگیر
کرده است. بر
اساس مقررهی
دوبلین II، مجارستان
اکنون مسئول
شما است و حتی
اگر بارها
بتوانید به
خانوادهی
خود در سالزبورگ
برسید، باز هم
پلیس اتریش
شما را به مجارستان
بازخواهد
گرداند. و
مجارستان
جایی است که
شما نمیتوانید
روال منصفانهای
در درخواست
پناهندگی خود
انتظار داشته
باشید.
شاید
از کشوری عربی
آمده باشید و
بخواهید به هر
کسی که دوستدارید
عشق بورزید و
با او سکس داشته
باشید، آن هم
هر وقت که
دلتان میخواهد
و به هر دلیلی
که خودتان و
معشوقتان در سر
دارید. اما
این دلیل
مناسبی برای
پناهندگی نیست
ــ اگر چنین
چیزی ممکن
بود، نیمی از
جهان عرب به
این سمت میآمد.
درخواست شما
برای
پناهندگی در
آلمان رد شده
است. شما به هر
ضرب و زوری
شده به وین میروید
و میخواهید
آنجا نیز
شانستان را
امتحان کنید.
اما قطعاً اثر
انگشتتان در
دیتابیس
یوروداک ثبت شده؛
جایی که همهی
اثر انگشتهای
پناهجویان در
سرتاسر اروپا
ثبت میشود.
یا
شاید کُرد
باشید؟ فکر میکنید
کُردها، مثل
کوزووییها،
حق دارند دولت
خودشان را
داشته باشند.
به خوردتان
نمیرود که
آدمهای ارتش
ملی آزادیبخش
کوزوو را که
به لحاظ سیاسی
راستگرا
بودند و علیه
یوگوسلاوی
سوسیالیست میجنگیدند،
مبارزان راه
آزادی بدانند
و کردها را
تروریست؛ آن
هم فقط به این
خاطر که کردها
به لحاظ سیاسی
چپگرا هستند
و علیه ترکیه،
یعنی یکی از
دولتهای خط
مقدم ناتو، میجنگند.
شما
پیش از این
یکی از
فرماندهان
پ.ک.ک بودهاید
و به آلمان
گریختهاید،
اما مقامات
آلمانی شما را
به عنوان
«عضوی از یک
گروه
تروریستی» تحت
تعقیب قرار
دادهاند. پس
از قتل سه کرد
سیاسی در
پاریس ــ که
یکی از آنها
دوست نزدیک و
رفیق شما بود
ــ حالا نگران
جانتان هم
هستید. همهی
شواهد حاکی از
دخالت دولت
ترکیه در قتل
ساکین
کانسیز،
فیدان دوژان و
لیلا سیلماز
است. شاید شما
نفر بعدی در
لیست ترور
باشید.
یا
شاید از تاریخ
درس گرفتهاید؟
میدانید که
۷۵ سال پیش،
بسیاری از
اتریشیهای
تحت تعقیب
نازیها که
توانستند
فرار کنند،
تنها به این
خاطر جان سالم
به در بردند
که توانستند
رابطهی بین
خودشان با
اطلاعات ثبتشده
دربارهی آنها
توسط مقامات
را از بین
ببرند. شاید
آنها
توانستند با
پاسپورت جعلی
به موقع از
مرز بگذرند و
جانشان را نجات
بدهند و با
هویت جعلی از
مرگ فرار
کنند. شما با
سوزاندن
انگشتانتان
میخواهید
پیامی دربارهی
حقِ ناشناختهبودن،
مبهمبودن و
ناپدیدشدن
صادر کنید.
به
علاوه، حق
زیستن بدون
تشخیص هویت و
فارغ از کنترل
هدف شماست. شما
میخواهید
نشان دهید که
ثبتشدن اثر
انگشت همهی
شهروندان در
پاسپورت آنها
خواستهای
غیرمنطقی است.
اثرانگشت که
در آغاز ابداع
شد تا به پلیس
در مبارزه با
مجرمان و
جانیان کمک
کند، اکنون به
طور گستردهای
علیه مهاجران
و پناهجویان
به کار گرفته
میشود و یکی
از درخواستهای
استاندارد هر
تکنولوژی
دولتی است.
امروز همه به
طور بالقوه
مجرم و جانی
هستند و به
همین صورت نیز
ثبت میشوند.
همین موضوع
شما را عصبانی
کرده است!
یا
شاید شما یکی
از آن
پناهجویانی
هستنید که نوامبر
گذشته از
اردوگاه
پناهندگان در
ترایزکیرشن
به سوی وین راهپیمایی
کردهاند و در
کلیسای فوتیف
پناه گرفتهاند.
یکی از
مطالباتی که
به خاطرش
اعتصاب غذا کردید،
این بود که
اثر انگشتتان
از دیتابیس یوروداک
حذف شود تا
وقتی یک کشور
اروپایی درخواست
پناهندگی شما
را رد میکند،
شانس دوبارهای
برای
پناهندگی در
کشور دیگری در
اتحادیهی
اروپا داشته
باشید. شما
هیچ شانس
دیگری به جز
صدمهزدن به
خودتان از این
طریق [یعنی از
طریق اعتصاب
غذا] برای
مطرح-کردن
خواستههایتان
ندیدهاید.
«مرزهایی که
مرا از حقوق
بشر اولیه، از
داشتن یک
زندگی خوب منع
میکند، فراتر
از این سیمهای
خاردار برپا
شدهاند. مرزی
که «مردم» را از
«مردم بیارزش»
جدا میکند:
این مرز
همان خطوط
ظریف روی
انگشت من است».
این همانچیزی
است که قبل از
قرار دادن
انگشتهایتان
روی مشعلهای
سرخ اجاق میگویید.
صدای
خودم را میشنوم
که میگوید
«واستا! دست
نگه دار! شاید
بتوانیم جور
دیگری به این
هدف برسیم؛ یک
جنبش اعتراضی
عظیم میتواند
به این حقوق
بشر دست یابد
و دیگر لازم نیست
کسی به خودش
برای رسیدن به
چنین هدفی
صدمه بزند».
* منبع: Burning Fingers, by
Tina Leisch
پراکسیس http://praxies.org/?p=1742
14 April 2013