فدرالیسم،
راهگشای گذر
از خودکامگی
و
آغاز بیداری
مردمی
بهنام
چنگائی
آنچه
را ما در
گذشته ها از دودمان
پهلوی و در این
35 سال از گروه
های واپسگرای دینمدار
و سران دیوانه
شان دیده
و بر پشت زخمی کشیده
ایم، تنها بیانگر
این است که دست
بالای دست فریبکارانِ
رنگین برای
بهره برداری
از سادگی و
آسیب پذیری بخشی
از ما و مردم آسمانزده
بسیار است. ناگزیر
باید هوشیار
شد و بیدار
گشت و بیش از
این در دام ها
نماند. زیرا
که ما بیشتر زودباور،
سخت زمینگیر و
شگفتا که گوش
به فرمان شده
ایم و گردنکشانِ
به گمان خویش زیرک
و بالا نشین، همچنان
عقاب ها بر
بالای سر ما آسمانگیر
گشته اند!
چرا؟
چون: دشمنان
مردم، هر بار در
پیچ و خم
ناسازگاری ها
و فرازِ شورش ها
و نافرمانی های
سرنوشت ساز ما،
آنان در جامه
های گوناگون توانسته
و دردا هنوز هم
می توانند بخش
ساده نگر ملت
های سرکوب شده
شاه و شیخ را به
آسانی سرگرم
بازی با
دلخوشکنک های مرامی
ـ آئینی، دلبستگی
های باستانگرایانه
و یا با غرور کور
و کر ناسیونالیستی
و شونیستی رام
کرده و بسیاری
را در پی
خویش، آسوده گول
بزنند؛ گمراه و
یا در چاه کنند؛
و آینده بهتر ملت
های زیر ستم دستگاه
شیعی را با دید
تنگ خود و خودخواهی
گروهی تباه
کرده و
جابجائی بایسته
و شایسته را واپس
نگهدارند و همزمان
ساختار
چپاولگر و
خونریز خودکامگان
ولائی را از
گزندِ اراده ی
شورشیان دور
کنند؛ زندگی
همگان را در
چرخش هستی، بارهایِ
بار دچار سر
در گمی کرده و
فردای خوب و
برابر را که
می توان با
همکاری و
مبارزه ی
همگانی در دست
گرفت، هرچه دست
نایاب تر سازند.
در
اینجا بد نیست
نگاهی پرسشگر و
پژوهشگر داشت
و هر یک از ما به
پشت سر آموزه
ها، ترفند ها
و تباهی ها و
زندگی سختِ تاکنونی
خود و
همبستگان دور
و نزدیک و
مردمان آزاده و
آشنای شهرهای خویش
بیافکنیم. آیا
ما در برابر ناتوانائی
های امروزی
گناهکار
نیستیم؟ چرا،
هستیم! آیا به
راستی اینک
گاه آن نیست
که: همگی با هم به
این دستگاه ویرانگر
و یا هر
سوداگر دیگری
با هر نامی که
داشته باشد،
به او نه بگوئیم؟
آری باید آنها
را شناسائی و
رسوا کرد و به
این خواری ها،
به این سرنوشت
های تلخ و به
این پیکر های شکسته
و خونین، به این
دست و شکم های
خالی که فروانروایان
زور و نادانی
بر سر خود و
کشورمان
آورده اند، با
همه ی توان، بلند
نه بگوئیم.
مگر
آیا، ما چاره
ای جز با هم بودن
در نبرد با زورمداران
جهانی و
ریاکاران نیرومند
داخلی داریم؟ نه
نداریم! هیچ ملتی
به تنهائی
آزاد و پیروز
نخواهد شد. پراکندگی:
همیشه تا بوده
و بوده مادر
شکست هاست. پس
دست در دست
باید با هم به پا
خیزیم و با هم
در ستیز با ناراستان
و دشمنان همبستگی
مان به همه ی
شان بلند نه بگوئیم.
آیا این
سرگردانی ها و
بی سرانجامی
ها و خانه
خرابی ها دیگر
بسنده نیست؟ آیا:
دور گمراهی ملت
ها، توده ها،
گزار پهلوان
ها، شاه ها،
خامنه ای ها،
رهاننده ها و
مفتخوری ها نگذشته
است؟ باید
پایان
بدبیاری را
آغاز کرد.
زندگی
همه کارگران و
مزدبگیران زیر
دست، ناتوان
گشته، لهیده شده
و تاراج گردیده
بیش از این
تاب گرسنگی، بردباری،
زورشنوی و
نابرابری های
رنگارنگ را به
هر نام و
بهانه ای که
باشد دیگر
ندارد. برای
نیروی کار و
تلاش همه ی
ملت های
ایران، بیش از
همه نان و
همگام و پیوسته
و جدائی
ناپذیر با آن
آزادی می خواهند
و برای همه
شان برابری و
رهائی از ستم ارزش
همسنگ دارد.
راز پیروزی مردم
کار و پدیداری
فردای اراده
مند ملت های
آنها تنها در
این همخوانی و
همراهی ست که
می تواند
جایگزینی
توان همبسته ی
آنها در اداره
ی کشورو خواست
ملی ملت ها در
فردا باشد.
باید جلوی
فریب ها را
بگیریم، گمان
ندارد که ناسیونالیسم
و شونیسم این فریبکاران
زیرک، کاسه
لیس چپاولگران
هستند!
ما
باید بپذیریم
و می پذیریم
که در کشور ما
ستم های ملی،
فرهنگی،
زبانی، دینی،
مذهبی، جنسی و
جنسیتی،
همچون ستمِ هار
سرمایه گذشته
ی بلند و ریشه
ی دردناکی
داشته و دارند.
نابرابری ها،
ستمدیدگی ها و
رنجبردگی ها در
میان ملت های
ما دلخراش و فراوان
هستند. راه ما
جدائی و
بیگانگی از هم
نیست؛ درمان
دردهای ما، همراهی
برای یافتن
چاره های
همگانی ست. پس
ما باید برای یافتن
نان، همانسانکه
برای داشتن
نام ملی،
آزادیِ
فرهنگی،
زبانی،
مرامی، جنسی و
جنسیتی خویش همچنان
مبارزه پیگیر
و پیوسته داشته
باشیم و خستگی
ناپذیر راهِ
سخت و دشوارمان
را پیگیری کنیم.
چاره و
راهکار تلاش دو
سویه و همزمان
است تا مگر که نیازمندان
نان و آزادی
از ستم دوچند خودکامگی
و بهره کشی ها همزمان
رها شوند.
رهائی و
رستگاری که: می
بایست برایش همه
ملت ها، یکدست
و در کنار هم
برای ایران
آزاد و برابر آستین
ها را بالا
زده و با دست
همبستگی خویش
در دست، پای همراهی
و همگامی را
در برابر بنیادگرائی
درنده بایستانند،
اراده کوچک و تکرو
ناسیونالیستی
و تنگ چشمی و
سراسرگرائی شوینیستی
را سست کنند و
به آز و خرد
بیمار آنها لگام
زده و میدان
ندهند و به
دشمنی پایه ای
با سرمایه ی سیر
ناشدنی و
غارتگر خودی و
بیرونی به
نبرد کلان برخیزد
و او را با
یکپارچگی خویش
به فرمانبرداری
وادار سازند؛ همبستگانی
که هیچگاه رو
در روی و در
برابر خواست هم
نمی ایستند و هرگز
به هم آسیب نمی
زنند تا
هیچکدام از
هیچ دشمنی کلاشی
آسیب پذیر
نگردند!
ما
نباید
بپذیریم و نمی
پذیریم که
بهانه های ناسیونالیسم
و شونیسم در
ایران روزی پرچمدار
جنگ ملت های
اسیر ما شوند.
هر گرایش
برتری جوی ملی،
دینی و
سکتاریستی،
دشمن ملت خود
و دیگر ملت های
کشور رنگین ماست.
همچنانکه هر
نگاه و سازمان
ملی، بی مبارزه
با سرمایه داری
خودخواه خودی،
می تواند پایگاه
بهره کشی های دزدان
کار در دل
زندگی ملت های
در بند مزد باشد
و هست. دشمن همه
ی ما ساختار
سرمایه انگلی،
جهانخواران و پراکندگی
گارگران و
مزدبگیران همدرد
است. هر نگاه
ملی که سود
سرمایه داری
را در هر کجای
ایران از چشم
ملت های خود
می پوشاند و
یا بپوشاند،
افشا و
روشنگری درست
ار آن ندارد،
یک درغگوی
برجسته، یک
دغلباز و یک
گمراه کننده وابسته
به سرمایه است.
کسانی
که سرمایه
داری ملی را
افشاگری نمی
کنند
فریبکارند. ما
ناگزیریم هر
چه زودتر برای
خواسته های برجا
مانده و کهنه
و بازپس دادن
و گرفتن آنها،
پاسخ های
همگانی
بیابیم و چاره
جوئی های راهشگای
سراسری دست و
پا کنیم. تا راه
ریامداران را همواره
افشا و رسوا
سازبم و
خواهیم ساخت.
ناسیونالیسم
و شونیسم دو
دشمن همزاد
زندگی مسالمتگرایانه
ملت ها در
ایران و سرتا
سر جهان بوده
و هستند و
چندان سر
دوستی با مزدبگیران
غمگسار را ندارد.
ستم شاهی و ستم
دینی و ستم غارتگری
هستی ما را بر
باد داده و
نگرانی از
ویرانگری کنونی
و آتی، همه و
همه تنها از زیستنگاه
چنین اندیشه های
پلید و پوسیده
ای برخاخسته است
و از صدهای
پیش این فرهنگ
گروهی و زبده
پرور، توانسته
زنجیر بر
اراده توانای
توده ها و ملت
های شان بزند
و زده است؛
زنجیرهائی که
دیگر باید
بریده شوند.
خواست جنبش
مشروطیت در
برابر
خودکامگی
قاجار به همین
خاطر ساده بود
که پای گرفت و پاس
یافت. مجلس
شورای ملی و
نخستین قانون
اساسی ایران
به سود چنین درخواست
و خیزش پایه
ای بوده است
که جنبش توده
ای و
آزادیخواهانه
را بر روی پا مردمی
نشاند. هدفی
که هنوز و پس
از صد سال جستجو،
آن جستنگاه را
ملت ها و مردم
ما نیافته و نیازش
در دل فرهنگ
گسترده، به
اراده ای
مردمی فرانروئیده
و هنوز پذیرفته
نشده است. ایران
امروز ما بیش
از گذشته در
برخورد با
نارسائی ها و
نابسامانی
ها، نا آرام و
پریشان است و
ناگزیر
نیازمند
ساختاری ست که
توان پاسخ به
خواست همگان
را داشته باشد.
فاز همبستگی کنونی
و آتی ما می
تواند فدرالیسم
شورائی باشد؛ شیوه
ای که تمامیتگرائی
"اَبر ها" را
کوچک و اراده
ملت ها را
برای چند و
چون سرنوشت
خویش بزرگ می
کند. این دست
آویز یکی از
پیشنهادها و
راه ِراهگشای
گذر از
خودکامگی و
آغاز بیداری ملی
و مردمی کشور
ماست.
بهنام
چنگائی 16 دی 1392