بعد از توافق هستهای،
نوبت گشایش داخلی است!
بابک کسرایی
دولت روحانی، این نماد اتحاد موقت و متزلزل بخشّهای اصلی بورژوازی ایرانی، صد روز اول خود را در حالی به پایان رساند که موفق شد قدم مهمی در راه برنامهی خارجیاش بردارد. دولت او به کمک محمد جواد ظریف، دیپلمات زبدهای که اکنون وزیر خارجه است، توافقنامهای با گروه پنج + ۱ (پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل باضافهی آلمان) امضا کرد. توافقنامه پس از دو سری جلسات نفسگیر و شبانهروزی در ژنو امضا شد و برای مدت شش ماه اعتبار دارد. قرار است دورهای بعدی مذاکرات برای پیشروی بیشتر انجام شود.
طبق توافقنامه، ایران فعلا دست از پیشرفت و توسعهی تجهیزات هستهایاش بر میدارد (از جمله در رآکتور جنجالی آبسنگین در اراک)؛ غنیسازی را در زیر سقف ۵ درصد محدود میکند (پیش از این تا ۲۰ درصد بود)؛ بخش اعظم اورانیوم با غنیسازی بالا را نابود میکند و اجازهی نظارت بیسابقه و هرروزه به ناظرین بینالمللی را میدهد. در مقابل بخشی از تحریمها از اقتصاد ایران برداشته میشود.
این توافقنامه قدم اول است اما در بند آخر خود «راهحل جامع» نهایی را تصور میکند که شامل پذیرش ادامهی غنیسازی توسط ایران، توقف کلیهی تحریمها و خارج کردن پروندهی ایران از سازمان ملل خواهد بود. در مقابل ایران سطح غنیسازی را محدود به توافقهای بینالمللی خواهد کرد و در ضمن «پروتکل الحاقی» معاهدهی منع گسترش سلاحهای هستهای (ان.پی.تی) را امضا میکند (این پروتکل در واقع اجازهی نظارت جامعتر بر سایتهای هستهای را میدهد).
نفس امضای توافقنامه برای دولت ایران، پیروزی محسوب میشود چرا که برخورد دولتهای غربی با آنرا در مسیر دیپلماسی به جای تشدید تحریمها و جنگ قرار میدهد. این دولتها اکنون ایران را به عنوان قدرت اصلی منطقه پذیرفتهاند! در عین حال این توافق اجازه میدهد ایران به غنیسازی ادامه دهد، هدفی که ظریف و طرفِ ایرانی از اول به عنوان «خط قرمز» خود اعلام کرده بودند. (البته اعلام این «خط قرمز» خود هوشمندانه بود چون بیشتر ناظرین غربی قبول داشتند که اگر غرب بخواهد از در مذاکره وارد شود این حداقلی است که باید بپذیرد).
اما عواقب داخلی این توافق هستهای چه خواهند بود؟ پیش از این نوشتیم که دولت روحانی فعلا محبوب بخش عظیمی از مردم ایران است و دوران ماهعسل خود را با آنها طی میکند. این توافق چه تاثیری بر این ماه عسل میگذارد؟
شکی نیست که مردم ایران با گشادهرویی از خبر امضای توافقنامه استقبال کردند. توافقنامه در ساعات بامداد به وقت ژنو امضا شد که معادل با اولین ساعات صبح و از خواب بلند شدن ایرانیان بود. همان اول صبح بعضیها به خیابانها ریختند و شادی کردند.
دلایل این شادی البته مبرهن است. تحریمهای اقتصادی، گرچه دلیل اصلی ورشکستگی اقتصاد ایران و وضع فجیع مردم نیستند، بر آن افزودهاند. زحمتکشان ایران که در منگنهی بحران گیر آمدهاند امیدوار گشایش اقتصادی هستند و این به نظر قدمی در این راه میآمد. آنها در ضمن حق داشتند از این عقبنشینی بخشهای تندرو و ماجراجوی امپریالیسم آمریکا و غرب که میخواستند اوضاع را به سمت فضای جنگی پیش ببرند خوشحال باشند.
اما این توافق هرچقدر که محبوب بوده باشد، دولت روحانی در طولانیمدت نمیتواند روی حمایت گستردهی مردم حساب باز کند؛ به این دلیل ساده که برنامههای سیاسی و اقتصادی دولت او قادر به پاسخگویی به حتی سادهترین خواستهها و آمال مردم ایران نیستند.
از محبوبترین گفتههای روحانی در طول کارزار انتخاباتیاش بیان این بود که چرخیدن «چرخ زندگی مردم» نباید کماهمیتتر از چرخیدن سانتریفیوژهای پرشمار هستهای باشد. اما بلافاصله پس از توافق هستهای او عقبنشینی کرد و به یاد مردم آورد که «سومدیریت» دوران احمدینژاد گستردهتر از آن است که به این زودیها حل شود. او گفت: «تحریمها بخشی از مشکلات اقتصاد ایران را رقم زدند و مساله اصلی در سومدیریت بوده است». با این حساب او همچنان امیدوار به بردباری مردم است و بر کوس صبر و تحمل مینوازد.
اما برنامههای اقتصادی روحانی اگر هم بتوانند در کوتاهمدت کمی از هرج و مرج اوضاع بکاهند (گرچه همین هم در سایهی شک است) قادر به ارائهی چشمانداز روشنی به کارگران و جوانان ایران نیستند.
او همان برنامهی اقتصادی را دارد که مرشدش، رفسنجانی، سالهای سال است دنبال میکند: تبدیل ایران به اقتصاد بازار آزاد منطبق با هنجارهای سرمایهداری جهانی.
چنین برنامهای، حتی اگر بتواند موزون و هماهنگ انجام شود، همراه با گسترش فقر و بیکاری و بدتر ساختن اوضاع برای تودهها خواهد بود. در بهترین حالت، نتیجه افزایش استثمار طبقهی کارگر (از طریق کاهش دستمزد واقعی یا سایر سازو کارها) خواهد بود. ماجراهایی که حول ماجرای قطع یارانهها دیدهایم تنها گوشهای از این تصویر است.
اما نکته در اینجا است که روحانی، هر چقدر که به ظاهر بر صدر «دولت وحدت ملی» نشسته، حتی قادر به اجرای موزون برنامهی خود هم نیست. کلاف درهمتنیدهی اقتصاد ایران در دست نهادهای مختلفی است که بسیاری در واقع دولتی نیز نیستند و غالبا به اشتباه اینچنین خوانده میشوند (مثل «بنیادها» که عملا بنگاههایی خصوصی هستند که دولت توان وارسی حسابها و هیچگونه کنترل بر آنها را ندارد). سپاه پاسداران خود سرشاخهی بخش مهمی از این کلاف مخلوط دولتی و شبهدولتی و غیردولتی است که به هیچ وجه تحت کنترل دولت روحانی یا حتی خامنهای در نیامده و از درجهای از خودمختاری برخوردار است.
حتی اگر همه نهاد ها و ابزار های مدیریتی در اختیار دولت باشد، باز هم به نظر می رسد نه تنها روحانی بلکه هیچ شخص دیگری در چهارچوب سرمایه داری بحران زده امروزی جهان و ایران قادر به حل مشکلات و ایجاد رونق اقتصادی نیست. چون در شرایط "تورم- رکودی" که بر اقتصاد ایران حاکم است، اگر دولت به ایجاد نقدینگی برای خروج از رکود اقتصادی دست بزند، به تورم سرسام آور دامن خواهد زد و از طرف دیگر پی گیری سیاست ریاضت اقتصادی و افزایش مالیات نیز به کاهش قدرت خرید مردم و رکود اقتصادی خواهد انجامید. باید این را اضافه کرد که اقتصاد ایران در بخش های کلیدی مانند نفت، گاز و پتروشیمی نیازمند حدود 200 میلیارد دلار سرمایه گذاری است، امری که در اقتصاد بحران زده جهانی دور از دسترس به نظر می رسد.
بنابراین در صحنهی اقتصادی، روحانی نمیتواند چندان امیدوار به ادامهی محبوبیت خود باشد. بر عکس، زمانی که به تدریج معلوم شود تغییرات اقتصادی جدید قرار نیست درمانی جدی برای مشکلات مردم باشد شاهد موجهای جدیدی از مبارزهی طبقاتی خواهیم بود.
اما وضع روحانی در سایر صحنهها چطور است؟
شکی نیست که او نه برای آوردن دموکراسی واقعی که جهت حفظ نظام از طریق کمی گشودن فضا و در نتیجه کاهش فشارها سر کار آمده بود. اما آیا در انجام این هدف خود موفق بوده است؟
خفقان سیاسی و فرهنگی بر جامعهی ایران تغییری جدی نیافته است و روحانی در شرایط کنونی قادر به حرکت جدی در این سمت نیز نیست. رفتن به سوی اقتصاد بازار آزاد و توافق با غرب به معنای برانگیختن خشم و مقاومت از سوی بسیاری دار و دستههای محافظهکار طبقه و نظام حاکم شده است. نتیجه آنکه اگر آنها آنچه «سازشها» در صحنهی دیپلماتیک میبینند پذیرفتهاند گرفتن سازش از آنّها در صحنهی داخلی هم دشوارتر خواهد بود.
حکومت ایران مدتها است که «سیاست محاصره» را به پیش میبرد. یعنی به بهانهی انزوای خارجی ایران و دعوا با امپریالیستهای غرب، خفقان داخلی را افزایش میدهد.
از طرف دیگر اما، مردم اکنون با منطقی دقیقا مخالف این حرکت میکنند. آنها فکر میکنند اکنون که گشایشی در صحنهی دیپلماتیک ایجاد شده است نوبت گشایش در صحنهی داخلی است. آنها خواهان باز شدن فضای سیاسی و فرهنگی هستند. و اینجا به همان دوگانهی قدیمی حکومتهای استبدادی میرسیم: اگر چنین گشایشی ایجاد نشود، نارضایتیها افزوده میشود و به سوی طغیان دیگری میرویم. اگر هم بشود، مردم از آن برای پیشروی و پیش بردن خواستههای خود استفاده میکنند که لاجرم به عقبنشینی حاکمیت منجر میشود.
روحانی و ظریف و سایر دولتمردان میتوانند هر چه میخواهند لبخند زدن را در صحنههای خارجی و داخلی تمرین کنند. اما نه این لبخندها و نه اخمهای مدل خامنهای نمیتوانند پاسخگوی خواستههای بنیادین تودههای ایران باشد.
روزهایی پرتلاطم در پیش رو است.