هرگز، تنیدگی
سرمایه و دین
از هم بریدنی
نیست
بهنام
چنگائی
تناقض
و کندی کنونی در
روند مذاکرات
هسته ای برای
خاطر چیست و
مخصوصا احتمال
شکنندگی آتی
آن در دراز
مدت، حتی در
صورت توافق چرا
می تواند
متصور باشد؟
آیا اصولا
دلیل این سستی
در اقدامات،
ناشی از ترس و
عدم تفاهم از
یک حکومت دینی
تند رو و بی
پرنسیپ است که
او هنوز قادر نبوده
و نیست اعتماد
سرمایه لیبرال
جهانی را جلب
کند؟ چنین
استدلالی در
اساس غلط و در
عمل نیز
هیچگاه صادق نبوده
است. زیرا
آنان پوشیده و
آشکار پیوسته همکارهای
مشترک سیاسی و
اقتصادی کلان
و کوچک داشته
اند.
پس،
تأخیر در امر حل
بحران هسته ای
که مورد توجه
و نیاز مبرم همه
طرف هاست،
ناشی از چه
موانعی ست؟
آیا: امور
پیشگیرانه ای جهت
تضمین
توافقات وجود
دارند که باید
با این وقفه
ها بررسی و تثبیت
شوند؟ یا نه،
غرب و آمریکا مجبورند
به هر رو جهت
از دست ندادن
دوستان پیشین دمبه
کلفت منطقه، به
هر شکل ممکن انتظارات
دقیق آنان را ناظر
بر تراکم قوا و
حفظ قطب بندی های
اشتراکات در
کل خاورمیانه به
گرد اتوریته ی
حل بحران مالی
جهانی محفوظ و
بگردانند! کدام
زوایه ی دید و
برداشت درست
تر است؟ آیا
امکان تعدیل
تندروی اسلام
سیاسی و زدودن
اختلاف نظر های
داخلی کشورها،
آرامش منطقه
ای و ثبات سیاسی
جهانی که همگی
تابع یافتن
راه حل های فرامذهبی
و ملی و دیپلماسی
مسالمت
جویانه می
باشد، میسر
است؟ آیا: تلاش
این ترفند ها
می تواند جز جهت
تأمین منافع
عموم گردنکشان
غرب در وحدت
با مرتجعان اسلامی
علیه جنبش ها
و خیزش های
انقلابی نباشد
و هدفی جز غلبه
بر شورش های نان
و آزادی نداشته
باشد؟ آیا
چنین نگاه و
پاسخی می
تواند دور از
منطق حاکم پس
از بهار عرب
در جهان اسلامِ
متلاطم و
دستگاه درهم
ریخته ی جهان
خواران مضطرب و
نگران حاکم بر
سرنوشت دنیای
اسلام نبوده باشد؟
یا اینکه
نه، کُنه خود این
کش و قوس های
بلند تضاد، راز
بقای سیستم
سرمایه داری
ست و بیانگر پوشش
اختلافات ماهوی،
تضاد استراتژیک
و منشأ حل
ناشدنی ذات دین
با بحران سرمایه
گلوبال جهانی
می باشد که آمپریالیست
ها آگاهانه برای
حفظ حیات
ساختار خود، ناگزیر
از یکسو بر
آتش دشمنی ملت
ها و مذهب ها می
دمند تا فروش
صنایع
میلتاریستی آنها
فعال شود و از
سوی دیگر مشوق
به همکاری و
دوستی با این سازش
ها شده و بیشتر
مصمم به یافتن
راه چاره برای
تطابق سود خود
با تندروی های
بنیادگرایان
پول دار منطقه
بوده است؟ واقعیتی
که البته انکار
ناپذیر است!
با
این وجود چرا: طیف
های لیبرال داخلی
تصور دارند
که: دمکراسی غربی
و بورژوزائی
لیبرال با حیات
حکومت های
دینی و تمامیتگرا
سازگار نیست؟
چرا هست! مگر
تاکنون تضاد رهبران
ادیان با
دمکراسی به
اصطلاح غربی
منظور نظر
روابط
دیپلماتیک جهانی
آنان نبوده است؟
مگر در
کشورهای
اسلامی و
دیکتاتوری
های موجود قدرت
افقی و سیاست
متکثر قابل تحمل
سرمایه داری داخلی
و جهانی بوده است؟
هیچگاه و مسلما
که نه! همانگونه
که تک قطبی خاندان
سعودی های و آل
هاشمی ها مورد
توجه و احترام
بوده، و تلاش
برای حفظ اخوان
المسلمین ها و
طالبان ها و
القاعده ها و...را
هرباره و پس
از هر جنگ
زرگری،
دوباره به
خوبی برتابیده
اند! قطعا
اینگونه بوده
و به نظر می
آید که چنین هم
خواهد ماند. زیرا:
همه می دانیم
که سیاست اهرم
هدایت سرمایه است
و خود سرمایه در
مفهوم ملی آن
بی معناست و
ضرورتا این
کشمکش های دین
و سرمایه در
حوزه های روبنائی
بوده و در
مبانی و
مفاهیم عام
ساختاری،
هیچکدام از نزاع
دول غرب با سران
کشورهای مسلمان،
دچار تعلل در
حفظ سرکردگی نظام
استثماری نداشته
و مباینت پایه
ای نیز با منویات
بهره کشانه و
انباشت خارق
العاده ثروت یکدیگر
نداشته و ندارند.
بنابرین،
پرسش: آیا وعده
سازش و نرمش جهانی
و حمایتهای گسترده
ی ائتلافی از
روحانی ـ ظریف،
هر دو در
راستای تحکیم اتحاد
بین جناح های لیبرال
داخلی و خارجی
برای تدارک
قدرت و
استقلال بیشتر
دولت می باشد و
به تبع آن سمتگیری
اش در مقابل سرنوشت
آتی ولایت و
تضعیف استبداد
تاکنونی
خامنه ای ست؟ آیا
خود طیف لیبرال
های موتلف و مخالفان
تمامیتگرائی
رهبر، اگر جدی
باشد! تفکری پلورالیستی
و دمکرات
دارند؟ و یا
اگر بتوانند تمایل
به حل سریع و
جدی بحران
هسته ای و رفع
تحریم ها به
سود بهبود
زندگی توده ها
و لاجرم تقویت
اقتصاد
زمینگیر کشور و
ایجاد فضای
باز سیاسی را
برای مردم دارند؟
آیا اصولا
دولت ائتلافی
روحانی ـ
رفسنجانی ـ
خاتمی مخالف تمرکزگرائی
سیاسی و یکصدائی
حاکم بر کشور
است؟ آیا توان
اجرائی نیروهای
متحد با دولت و
احتمالا مخالف
با ولایت به
تنهائی قادر
به اعمال
اراده ی سیاسی
در تقویت مواضع
صلح جویانه در
منطقه، و
مسالمت جوئی با
غرب و آمریکا
بدون دخالت باند
رهبر هستند؟
آیا در پشت
پرده ی
مذاکرات هسته
ای داخلی و
خارجی، طرح جدائی
دین از دولت، زدودن
اراده فوق
بشری رهبر مطرح
شده که عملا به
اختلافات و
نگرانی های
تندروها دامن
می زند؟ دلیل
ابهام در تصویب
و اجرای
قرادداد ژنو 2 چه
بوده است؟ آیا
در پی پرنسیپ
های شناخته
شده ی دیپلماسی
غرب، موردی
وجود دارد که به
خاطر نقض حقوق
بشر توسط مستبدانِ
ادیان، و
قلدران ِسرمایه
وفاق و معاهده
بین دین و
سرمایه به
خاطر آسیب به مصالح
انسان کنار
زده شده و یا به
جدائی، تقابل
و تضاد آنها
با هم به سود مردم
و مزدبگیران انجامیده
باشد؟ هرگز!
پس دعوا و
دیرکرد توافق بر
سر چیست؟
تردید
ندارد که وحدت
سرمایه با ادیان
امری حیاتی
بوده و به
ویژه همکاری
با همین اسلام
سیاسی مرتجع و
مخرب در این
دوران همچون
همیشه به سود همه
طرف ها و به عنوان
یک اصل مسلم
است. همانگونه
که در اغلب
کشورهای غرب
این پیوستگی و
همبستگی، خود
را در حمایت از
دریافت
مالیاتی برای کلیسا
به یاری دولت
های سرمایه و برای
حفظ این وحدت به
پیش رفته و رسما
و آشکارا سرمایه
های عظیم
واتیکان ناشی
از دارائی های
گذشته و
همچنین به همت
همین پشتبانی
های بی دریغ است
که توانسته
است، سازمان
های انتفاعی
کلیسا را عملا
به دومین
مراکز کاردهی قدرتمند
رسانده و به
بهره کشی از
کار و تولید
انسان در غرب فرارویانده
و قدرت
اقنصادی اش را
گسترش دهد. با
این توضیح که
اراده ی سیاسی
اغلب کشور های
غرب نیز، هنوز
عملا زیر سلطه
احزاب مسیحی راست
می باشد.
اما،
رابطه پرسش های
بالا و پاسخ
های احتمالا
رنگین شما و
من به چگونگی
روابط سرمایه
و دین به
آنها، تغییری
در امر حمایت
از آزادی
ادیان،
گرامیداشت
ارکان عقیده و
آزادی وجدان
انسانی ندارد
که چهره مخالفی
را بنمایاند.
من مخالف
دخالت دین در
عرصه های سیاسی
و اقتصادی و
فرهنگی آن
هستم. سرمایه
و دین دشمن
وحدت انسان با
کار و مانع
تولید مادی و
معنوی مستقل
او در زندگی
هستند. آنها، هستی
مفید انسان را
می خورند و
بدون تردید
مکمل همدیگر برای
تباهی و بیگانی
او از خویش و
همدردان
طبقاتی اش را مهیا
می سازند. در
روابط آنها
هیچ رازگونه نبوده
است: دین
انسان مطیع و
بردبار تربیت
می کند و
سرمایه خون
این برده های
خویش را که
همان تصاحب
ارزش افزوده
تولید و تلاش باشد
را پیوسته با
ادیان وارد
حساب های خود
نموده و انباشت
می کنند. این
شرح کوتاه و
رابطه مستقیم آنها
با هستی برباد
رفته ی انسان
داشته، و واقعیتی
هستند غیر
قابل انکار که
با زمینه ها و
ریشه های
تاریخی و
بنیادی این دو
پدیده ی پیر و
فرسوده، عملا
با ویرانی و
استثمار
انسان از
انسان هماهنگی
و همراهی ذاتی
داشته و هر یک
به سهم خود در
این وحدت،
منافع حیاتی دارد
و به پشتیبانی
دیگری نیازمند
جدی بوده است.
اوج
فساد و تباهی
اسلام سیاسی
امروز با ناتوانی
و اعماق فساد
در دستگاه مسیحیت
دیروز قابل
مقایسه است. باید
به اوج قدرت و
ثروت و همچنین
جاه طلبی های دو
جنگ دویست
ساله صلیبی در
شرق و غرب
اروپا، و فرآیند
فروریزی قدرت
خداگونه ی پاپ
توجه داشت که
چگونه میسر
شد؛ رفرماسیون
دینی و
پروتستانیسم
مارتین لوتر را
شکل داد؛
هماهنگ با هم
رنسانس و عصر
روشنگری را در
پهنای تاریخ بشر
علیه جدائی
دین از حکومت
را فراهم
ساخت؛ و توانست
عملا با نفوذ ویرانگر
و جنایات رُم در
بیفتاند و او
را در عرصه های
بزرگ سیاسی
تضعیف و به
پستوهای
محافظه کاری
بکشانند و تا
حدودی هم
توانستند. اما
در عرصه
اقتصادی آنچه
را که مردم به
همت مبارزه
خود و تلاش روشنگرانه
نیروهای انقلابی،
مستقل و آگاه از
دستگاه پاپِ
نانوان پس
گرفته بودند، دریغا
آن دست
آوردها، به
مرور توسط رذالت
دولت های فاسد
و ضعیف و زیر
شورش توده ها
و ترس از قیام
گرسنگان
ناراضی، دوباره
دسیسه ها و
حمایت های
واتیکان و
حکومت های وقت
در هم آمیخت و آغاز
و متدوال شدند،
حکومت ها
مالیات کلیسا
را تصویب و کلیسا
ها بردباری
مردم را از
دولت های جابر
تثبیت کردند!
نتیجه اش:
همین موسسات
ظاهرا خیریه و
خدماتی کلیساست
که علنا وارد
بازار کار،
سود و بهره
کشی شدند که
امروز ما شاهد
تجارت طلای آنها
هستیم.
نقش
دین در تحریف
آسمانی
مشکلاتِ انسان
و تأیید و
تشویق
استثمار
انسان از
همنوع قاعدتا بر
کسی پوشیده
نیست؟! زیرا: مبانی
نگاه ادیان به
وجود و ضرورت جامعه
طبقاتی عزمی
بیرون از
اراده ی انسان
و حکمی الزاما
الهی می دهند و
لاجرم "انسان
کار" و بهره
کشی از او
توسط انسان
دیگر در این
نگرش، همیشه و
همیشه مقبول و
اجتناب
ناپذیر بوده و
ریشه در برتری
بخشی از انسان
ها، تقدس
مالکیت آنها و
تشویق بندگی و
کشاندن کارگران
به میدان
نابرابری های
عملا موجود
جهانی،
تاکنون رل
اصلی و تحریفی
را داشته است. و
رسما هم
تاکنون خود کلیسا
دارا مانده و یاور
سرمایه داران
گشته و عملا هم
هر دو مخل تغییر
و مانع تحول
هستی به سود
انسان زحمتکش در
سطح جهان بوده
و می باشند. بیائید
با هم بپذیریم
که تاخیر در
توافق هسته ای
بر سر همین
تفاهم بزرگ
است!
برای
همه ی انسان
های مترقی، نوعدوستان
و برابری
خواهان ضروریست
بدون چشم پوشی
با تمام توان
علیه وحدت
مرگبار دین و
سرمایه افشاگری
و روشنگری
کنند. زیرا که تفاهم
بهره کشی
ادیان از
انسان و تشریک
کامل مواضع و
منافع سرمایه داران
و ادیان هرگز
از هم جدائی
پذیر نیست و در
واقعیت های تلخ
مزمن و جنایت
آمیز و
نابرابری های هراسناک
دیروزین و امروزین،
هر دو آنها در متن
و بطن جامعه جهانی
فقیر و جنگ زده
و نا امن بشری و
در این نابسامانی
و نا همآهنگی های
گسنرده در ساختار
متناقض سرمایه
داری در سطح
جهان، سهم
مشترک دارند. بد
نیست که در
اینجا بگویم: من
با احترام به
اقدام
متهورانه و
اعتراض شرافتمندانه
ی پاپ فرانسیس*
علیه جنایات و
کثافات جامعه
جهانی سرمایه
داری بر آن
ارج می گذارم
و آن را درخور ستایش
دانسته و بانگ
همدردی اش با
گرسنگان را
الگوئی برای
بیداری اعماق
خود خواهی،
خوابرفتگی و سرسپردگی
افرادی بدانم
که راه حل
بازار آزادِ
بوژوازی و
اقتصاد و
سیاست نئولیبرالی
را هنوز با
این همه فجایع
ضدبشری که پاپ
اعظم آنرا جار
رسما می زند ترجیح
می دهند. با
این وجود اصرار
می کنم که اگر
مستکبر ستیزی
و مستضعف
پناهی خمینی و
خامنه ای درست
بود! پس همین
حد فریاد به
حق سرکرده ی
دستگاه
واتیکان و پاپ
هم می تواند
علیه آدمخواران
آمپریایست
مفید و موثر باشد
و البته که
نیست.
بد
نیست بدانیم
که (خورخه برگولیو)
پاپ فرانسیس امروز
پیشترها
دربان بود و
بعد به شغل
مکانیکی روی
آورد و در
نهایت معلم
ادبیات و
بعدها پاپ و
اینک مرد سال 2013
مجله تایم شد!
بهنام
چنگائی 1 دی 1392