سلب
مالکيت از
طبقه فرودست
در مسائل
آموزشي
غيراستاندارد بودن مدارس
ريشه در نئوليبراليزه کردن آموزش
دارد
گفتوگوی
آسو محمدي از
«وقايعاتفاقيه»
با
جعفر
ابراهيمي، از
فعالان صنفي
آسو
محمدي: بيتوجهي
به مشکلات
آموزشي در
مدارس، افت
کيفيت نظام
تعليموتربيت
را بهدنبال
خواهد داشت.
ازسويديگر،
از آنجاکه
اکنون آموزش
در کشور،
وضعيت چندان
مطلوبي
ندارد،
تغييروتحول
در امر آموزشوپرورش،
ضروري به نظر
ميرسد. لازمه
اين تغيير و
تحول، حمايت
همهجانبه از
مسئله مدارس و
توجه ويژه به
کيفیت آموزشوپرورش،
بهعنوان مهمترين
نهاد آموزشي
بهمنظور
پيشرفت و
توسعه پايدار
کشور در ابعاد
علمي،
فرهنگي،
اجتماعي و
اقتصادي است؛
بنابراین
سرمايهگذاري
و توجه به اين
مقوله بايد بهعنوان
يک اصل مورد
توجه قرار
گيرد.
در
هفته گذشته
اما محمدتقي
نظرپور، رئيس
سازمان
نوسازي،
توسعه و تجهيز
مدارس کشور
درباره کلاسهاي
درس «کَپَري»
در اظهارنظري
به ايسنا گفته
بود: «فينفسه
کلاسهاي
کپري را از
منظر معماري،
کلاسهاي بدي
نميبينیم و
اعتقادي به
حذف آنها
نداريم زيرا
معماري بومي
آنها، مناسب
شرايط زندگي
آن منطقه است.»
اين رويکرد
توجيهمحور و
اين کنش
منفعلانه نسبت
به حل مسائل
آموزشي و
مدارس کشور،
به نظر ميرسد
بيش از هر چيز
ناشي از
ناکارآمدي در
سطح مديريت و
رسيدگي به
مناطق محروم
باشد؛ مسئلهاي
که رئيس
سازمان
نوسازي
مدارس، امسال
در مراسم
معارفه خود،
قول رسيدگي به
آن را داده
بود، امروز
اين کاستيها
را مناسب
وضعيت بومي
آنجا ميداند.
درباره اين
رويکرد و اين
نوع نگاه به
حل مسائل و
معضلات آموزشوپرورش
با جعفر
ابراهيمي،
معلم شاغل و
از فعالان
صنفي معلمان
به گفتوگو
نشستيم:
صحبتهايم
را با اشاره
به مصاحبه
رئيس سازمان
نوسازي،
توسعه و تجهيز
مدارس کشور
درباره کلاسهاي
درس کپري شروع
ميکنم. چه
نقدي ميتوان
به اين طيف
رويکردهاي
توجيهمحور
وارد کرد؟
صحبتهاي
آقاي نظرپور،
تداعيکننده
حرفهاي آقاي
حسينعلي
شهرياري، عضو
کميسيون بهداشت
و درمان مجلس
است که بهجاي
حل معضلات و
مشکلات مردم،
به نيازمندان
توصيه به فروش
کليه ميکند و
فروش اعضاي
بدن انسان را
طبيعي،
قانوني و شرعي
جلوه ميدهد،
شنيدن اين نوع
سخنان از
فرادستان دور
از انتظار
نيست.
سخنان
رئيس نوسازي
مدارس، برخي
نمايندگان مجلس
و مديران را
بايد با توجه
به رويکرد
غالب در بين
تصميمگيران
تحليل کرد. در
رويکرد حاکم
بر اين افراد،
دولت وظيفه
ندارد در
مسئوليتهاي
اجتماعي
مداخله کند و
بايد نقش آن
هر روز کمتر
شود. اين
رهيافت داراي
پايه مادي و
اقتصادي است
که در پي
نئوليبراليزهکردن
خدمات
اجتماعي و سلب
مالکيت عمومي
از فرودستان
در عرصههاي
مختلف
اجتماعي چون
بهداشت،
سلامت و آموزش
است. پس بهجاي
نقد اين سخنان
بايد اين
رويکرد
بازاري را نقد
کرد که ميخواهد
به همه عرصههاي
زيست
اجتماعي،
محتواي
کالايي بدهد و
در معرض منطق
سود قرار دهد.
اين رويکرد
است که بهجاي
تأکيد بر حق
برخورداري
کودکان از
مدارس ايمن و
استاندارد در
سراسر کشور و
توجه به مقوله
عدالت
آموزشي، از سر
بيمسئوليتي،
وجود مدارس
کپري را توجيه
ميکنند. اگر
مدارس کپري
اينقدر ميتواند
تخيل
زيباشناختي
مسئولان را
تحريک کند،
چرا امثال اين
مدير،
فرزندان خود
را از اين بعد
زيبايي در
معماري محروم
ميکنند؟ آيا
فرزندان و
آقازادههاي
آنان نيز در
مدارسي درس ميخوانند
که فاقد
استانداردهاي
لازم هستند؟
از هر
منظر که به
اين سخنان
توجه کنيم، ميتوان
آنها را به
چالش کشيد؛ بهويژه
وقتي راويان
اين سخنان
کساني بوده که
مدعي ارائه
منشور حقوق
شهروندي
هستند.
به
حقوق شهروندي
اشاره کرديد،
صحبتهاي
آقاي نظرپور
را کجاي اين
منشور بايد
جاي داد؟
اساسا
استاندارد آموزشي
در مدارس، چه
اِلمانهايي
دارد؟
حق
تحصيل
باکيفيت و
رايگان، جز
حقوق ابتدايي هر
دانشآموز و
کودک است.
متأسفانه با
سياستهاي
پولسازي
آموزش و
کالاييسازي
آن، اين حق هر
روز بيشتر
ناديده گرفته
ميشود. اين
مختص به اين
دولت نيست و
در دولتهايي
قبلي هم وجود
داشته است. ميتوان
گفت که در
دولتهاي بعد
از جنگ، اين
سياستهاي
نئوليبراليزهکردن
آموزش و خدمات
اجتماعي به
مدد قدرت سياسي
اعمال شده که
نتيجه آن هم
اين است که
تعداد بيشتري
از کودکان، در
چند دهه اخير
بهدليل
نداشتن
استطاعت
مالي، مدرسه
را بهسوي
خيابان ترک ميکنند.
در اصل، آنها
ترک نميکنند
بلکه از چرخه
آموزشي طرد ميشوند.
اين نوع
سياستهايي
که در آموزشوپرورش
اعمال ميشود،
بخشي از سياست
طرد اجتماعي
است که در صحبتهاي
نماينده مجلس
و رئيس سازمان
نوسازي، شکلي
قانوني و عادي
به خود ميگيرد؛
يعني با عاديسازي
فقر ميخواهند
آن را طبيعي
جلوه دهند.
اقتضائات
کودکان در هر
مقطعي، اصل بر
«برخورداري»
است، نه بر طردشدن.
اين
رويکرد به
حقوق شهروندي
و حقوق مردم
متأسفانه در
ميان مسئولان
به شکل صوري
وجود دارد. اگر
بخواهيم يک
نقد جدي به
اين حرف داشته
باشيم، اين
است که اصولا
هر کودک بدون
درنظرگرفتن
منطقه
جغرافيايي،
بدون
درنظرگرفتن
عناصري که
هويت او را
تشکيل ميدهند،
حق دارد از
آموزشي
باکيفيت،
استاندارد و
رايگان
برخوردار
باشد. پشتوانه
اين حرف من،
اصل «30» قانون
اساسي است و
بهزعم من،
افرادي مانند
آقاي نظرپور،
رسما با اين
صحبتهايشان،
حقوق اوليه
انسانها را
ناديده ميگيرند
و از فقرا و
تهيدستان که
از حداقلهاي
جامعه محروم
هستند، سلب
مالکيت عمومي
ميکنند.
اين
مناطق به قول
آقاي رئيس که
مناسب اين
وضعيت هستند،
در اصل
خوشايند هيچ
دانشآموزي
نيست که در
اين فضا آموزش
ببيند و
خوشايند هيچ
معلمي نيست که
در چنين مکان
غيراستانداردي
بخواهد آموزش
بدهد.
در
همان مصاحبه،
آقاي نظرپور
ميگويند:
«انتظار نميرود
در جمهورياسلامي،
دانشآموزاني
باشند که
نتوانند در
فضايي مناسب
تحصيل کنند و
اين امر
برعهده ماست.»
اساسا تعريف
از فضاي مناسب
و استاندارد
براي آموزشوپرورش
دانشآموزان
چه ميتواند
باشد؟ آيا اين
در تناقض با
صحبتهاي او
در ارتباط با
کلاسهاي
کپري نيست؟
مدارسي
که در اين سالها
بهدليل
مسائل ايمني و
...
استانداردبودنِ
فضاي آموزشي،
در سطح ملي
مسئله ايجاد
کردند، کم
نداشتيم؛
مدرسه شينآباد
که منجر به
سوختن تعداد
زيادي از دانشآموزان
پيرانشهر شد.
آواري که روي
معلمِ زابلي
(آقاي
گنگوزهي)
فروريخت و
خودش در زير
آوار ماند و
دانشآموزانش
را نجات داد و...
نمونههايي
قابلتأملي
هستند که بهدليل
نامناسببودن
و غيراستانداردبودن،
حادثه ايجاد
کردند. تعداد
زيادي از مدارس
امروزي ما با
شاخص علمي و
مهندسي،
ناايمن محسوب
ميشوند.
امروز کلاسها
و محيطهای
آموزشي وجود
دارند که حضور
دانشآموز در
آنجا خطرناک
است و دولت و
سازمان نوسازي
هيچ برنامه
برايشان
ندارد. با
توجه به اين موضوع
بايد گفت که
اين سخنان
تناقض دارند.
تناقض در اين صحبتها
ناشي از اين
است که برخورد
ايشان با
استانداردسازي
مدارس، يک
تصور ذهني
است. کسي که
فکر ميکند که
کپرنشيني
واجدشرايط
خاصِ منطقهايي
است، طبيعي
بوده که فکر
کند که در
کشور مدارس
نامناسب وجود
ندارد. براي
تشخيص مدارس
نامناسب
نيازي نيست که
شما به مناطق
کويري و
کپرهاي استانهاي
کرمان و
سيستانوبلوچستان
برويد. اگر به
مناطق مرکزي و
جنوبي تهران
سري بزنيد، از
نزديک شاهد
عمق اين فاجعه
خواهيد بود که
در تهران در
شرايط بحراني
مثل زلزله با
چه فاجعهاي
روبهرو
خواهيم بود.
به
وضعيت
نامناسب
مدارس تهران
اشاره کرديد.
آبان امسال
اسماعيل
دوستي، نايبرئيس
کميسيون
عمران شوراي
شهر تهران در
مصاحبهاي
گفته بود:
«درحالحاضر،
550 مدرسه
فرسوده در شهر
تهران وجود
دارد که همه
اين مدارس در
بافت فرسوده و
ناپايدار این
شهر قرار
گرفتهاند؛
مدارسي که حتي
در محرومترين
استانهاي
کشور نيز
نمونه آن را
نميتوان
مشاهده کرد.
متأسفانه،
امروز در
منطقه 13 اکثر
مدارس، خانههاي
[استيجاري]
مردم هستند که
در فضايي 200
متري بعضا
براي 80 دانشآموز
تنها يک چشمه
سرويس
بهداشتي وجود
دارد.» اين سطح
از بيتوجهي
به مسئله
مدارس و آموزشوپرورش
که حتي در خود
پايتخت هم
تبديل به معضل
شده است، از
کجا ناشي ميشود؟
اين
مسئله به
رويکرد کلي
دولتها به
مسئله آموزشوپرورش
برميگردد.
دولتها به
آموزشوپرورش
يک نگاه
بازاري دارند
و آن را
ارگاني ميدانند
که هيچ درآمدي
ندارد و چون
خروجي
اقتصادي
مانند يک
بنگاه را
ندارد، پس
نبايد برايش
هزينه کرد.
اخيرا
نماينده
سازمان برنامهوبودجه
در يک مصاحبه
تلويزيوني در
مورد بودجه
سال 96 و سهم
آموزشوپرورش
که مورد
اعتراض بيش از
140 هزار نفر از
معلمان کشور
قرارگرفته،
گفته بود که
ما نميتوانيم
به آموزشوپرورش
بيشتر از اين
مبلغ اختصاص
دهيم چون خروجي
ندارد. يعني
اين باور وجود
دارد که
کودکان اين
سرزمين، ارزش
سرمايهگذاري
ندارند چون
خروجياش مثل
بازار يا
کارخانه نيست.
اين نشان از
يک ديدگاه
سرمايهسالارانه
است که بر
تفکر بخش مهمي
از مديران دولتي
بهويژه در سازمان
برنامهوبودجه
و آقاي نوبخت
و معاونان او
حاکم است. تا
اين رويکرد
وجود داشته
باشد، طبيعي
است که سرمايهگذاري
مناسب در بخش
آموزش عمومي
صورت نميگيرد.
وقتي ميشود
ساختمان
فرسوده را که
شايد براي
زندگي هم مناسب
نباشد با قيمت
پاييني اجاره
کرده و در آنجا
مسئله آموزش
را رفعورجوع
کنند، چرا اينهمه
هزينه کنند؟!
يعني عملا
دولت همه
مسئوليت مدارس
و تجهيز آنها
را از دوش خود
برداشته و اين
مسئوليت را بر
دوش خيّران
مدرسهساز
گذاشته است.
مگر تعداد اين
خيّران چقدر
است؟! مگر
آنها چقدر
توان دارند که
نيازها و امکانات
آموزشي ما را
تأمين کنند؟
اين نکته را
هم بايد در نظر
داشته باشيم
که وجود
خيّران مدرسهساز،
نبايد باعث
شود که دولت
وظايف قانوني
خود را در
قبال مسئله
آموزش و تجهيز
مدارس انجام
ندهد. اما در
ارتباط با
بافتهاي
فرسوده مدارس
چهبسا آمار
بيشتر از اين
موارد باشد.
اين خانهها
کف استاندارد
را هم ندارند
و اساسا براي
آموزش ساخته
نشدهاند.
جداي از اين
مسئله، بحث
فضاهاي
آموزشي، بهداشتي،
آزمايشي و
ورزشي مطرح
است که اين
خانهها فاقد
چنين محيطهايي
هستند.
براساس
آماري که آقاي
نظرپور ارائه
ميکند،
وضعيت
استانداردسازي
مدارس اينگونه
است که 36 درصد
مدارس ما طول
عمر 20 ساله، 47 درصد
عمر 20 تا 40 ساله و
فقط 16 درصد عمر
بالاي 40 سال
دارند. در
مجموع ميتوان
گفت 57 درصد
کلاسهاي درس
استانداردسازي
شدهاند و 43
درصد هنوز
باقيمانده
است. اين
آمارها ظاهرا
جنبه خبري
براي آنها
دارد و عملا
هيچ کاري دراينزمينه
انجام نميشود.
اين معضل در
بلندمدت چه
مصائبي براي
مدارس خواهد
داشت؟
طبيعتا
با گذشت زمان
به ميزاني که
مدرسه عمرش بالاتر
ميرود،
بافتش فرسودهتر
خواهد شد.
بحثي که اينجا
مطرح ميشود،
حفظ و نگهداري
مدارس است که
وقتي از يک تاريخ
مشخصي عبور ميکند،
هزينههايش
بيشتر ميشود
و بيش از هر
چيزي به سازههاي
استاندارد
برميگردد که
در ساخت آنها
چقدر مسائل
فني و عمراني
رعايت شده اما
چيزي که واضح
است اينکه
مدارس با توجه
به نيازهاي
محيط اجتماعي
و آموزشي، ساخته
نميشوند.
چنانکه در
آيندهاي نهچندان
دور، تعداد
مدارس ناايمن
از مدارس ايمن
بيشتر خواهد
شد و هر حادثهاي
در مدرسه
ناايمن ممکن
است رخ دهد.
«وقایع
اتفاقیه» ـ ۵
٢شناسه خبر:
٦٢٩٢٢ | تاریخ
مخابره: ۱۳۹۵/۱۲/۲۶
- ٠١:٠٠
لینک
کوتاه: http://vaghayedaily.ir/fa/News/62922
----------------------------------------------------------
ديده و
شنيده شدن،
بالاترين
مطالبه
فرهنگيان
وحيد
ميرشکار
فعال
صنفي معلمان
استان تهران
مطالبهگري
معلمان در
فرايندهاي
آسانسازي و
ايمني شرايط
شغلي، در توجه
به سيستم حاکم
تعريف ميشود.
متأسفانه، پس از
بيان خواستههاي
معيشتي و شغلي
واکنش مفيد و
مؤثري از جانب
دولتمردان و
طراحان
اقتصادي و
آموزشي کشور دريافت
نشد.
اين
ناديدهانگاري
علاوه بر
اينکه در نظر
بسياري از
فرهنگيان
اشتياق به
انجام وظايف
شغلي را کاهش
داده، حس
اضافيبودن
را نيز در
آنها تلقين
کرده است.
مطالبات
معلمان از
ابتدا بر
محوريت رفاه و
بهبود شرايط
معيشت در ميان
فرهنگيان درک
شد و با
واکاوي
کارشناسان
اجتماعي به
شرايط حسي و
رواني کار
پيوند خورد؛
خواستهاي که
درگيري معلم
را از سطح
مطالبات فردي
به خواستههاي
اجتماعي
تعميم داد. شرايط
کيفي و کمي
آموزش با
تأثير از
کيفيت جامعه
بر زندگي
معلمان سايه
خود را
گستراند و در رفتار
دستاندرکاران
و برنامهريزان
آموزش اين
سايه را سنگينتر
نمودار کرد.
داستان
اعتراضات
معلمان، آغاز
فرايند
مطالبهگري
را در آنها
پروراند.
در
ميان اين
مطالبات،
توجه به معيشت
جايگاه ويژهاي
را در ذهن و
اراده
فرهنگيان بهخود
اختصاص داده
است. خواستهها
و مطالبات
فرهنگيان را
در توجه به
آموزش رايگان
و کيفي با
اصلاح
ساختاري در
نگرش فرادستان
و تدوينگران
بالادست
آموزشوپرورش،
عملکرد
کارآمد مبتنيبر
امنيت شغلي در
نيروهاي رسمي،
پيماني و
قراردادي،
بهبود سريع
وضعيت بيمههاي
حمايتي، رفع
تبعیضهاي بهوجودآمده
شاغلان و
بازنشستگان
آموزشوپرورش
با شاغلان
ديگر
وزارتخانهها
و ارگانهاي
دولتي، رفع
خشونتهاي
رفتاري و
شخصيتي نسبت
به عوامل سهگانه
آموزش (معلم،
شاگرد و
والدين)،
تأمين بودجه
لازم مدارس
برای تهيه
اقلام مورد
نياز و ايجاد
بسترسازي
مناسب آموزشي
در مدارس و
نگاهي دوستانه
به فعاليتهاي
صنفي و... ميتوان
خلاصه کرد.
وضعيت
اسفبار مدارس
در مناطق
حاشيهاي و
استانهاي
محروم، باور
معلمان سراسر
کشور را به
خود جلب کرد.
مدارس تککلاسه
بدون تعيين
حريم و ديوار،
مدارس کانکسي
و کپري استانهاي
سيستانوبلوچستان،
کرمان و... مؤيد
دلمشغوليهاي
مطالبهگران
آموزشوپرورش
در بدنه
آموزشي کشور
بوده و هست.
خيل
بازماندگان
از تحصيل،
تشويشهاي
معلمان را به
فردايي روشن
با جامعهاي
آگاه مورد ظن
و ترديد قرار
داده است.
دولتهاي
پيشين و کنوني
هنوز در عوامل
شرايط ناکارآمد
کنوني بهدنبال
معلول ميگردند.
حال آنکه
عوامل در
مطالبههاي
بدنه فراگير
شده است اما
دريغ از چارهجويي.
ميتوان
به جرأت از
بزرگترين
خواسته
فرهنگيان
پردهبرداري
کرد که همانا
ديده و شنيدهشدن
ميليوني
فرهنگيان
سراسر کشور
است؛ فرهنگياني
که در سطح کنشهاي
اجتماعيداري
بيشترين
بازخورد
رفتاري و
شخصيتي هستند.
رفتار
رودررو و
واقعي هزاران
معلم با ميلیونها
دانشآموز
خود عامل درک
عوامل مثبت و
منفي آموزش را
رقم زده و
خواهد زد؛
عواملي که
بدون هيچ هزينه
رخنمايي خود
را در زندگي
هزاران
فرهنگي شفاف
ميکند.
معلم
بهعنوان مهمترين
رکن در سيستم
آموزشي کشور
بهدرستي
کاستيها و
معضلات آموزش
را در بازخورد
رفتاري دانشآموزان
درک کرده و در
بعد کشوري
تمام سعي خود را
ميکند تا با
ارتباط
برقرارکردن
با سطوح مختلف
تدوينگر و
برنامهريز
آموزش بازگوکننده
کاستيها
باشد اما وقتي
اين فراکنش در
سطح يکطرفه باقي
ميماند،
آنگاه معضلات
انباشتهتر
ميشود.
مشکلات
از حريم يک
مشکل خارج شده
و به معضل بدل
ميشود. گرهها
کورتر و کورتر
ميشود.
معلمان
شاغل و
فرهنگيان
بازنشسته
امروز بيشتر
از هميشه نياز
خود را در
ديده و شنيدهشدن
تعريف ميکنند؛
مطالبهاي که
چون نيک به آن
بنگرند، ميتواند
در راهبري
مؤثر بر رفع
مشکلات
آموزشي باشد.
اگر سياستگذاران
و فرادستان
آموزش نيت و
خواستهشان
حل اين
ناکارآمديها
باشد.
لینک
کوتاه: http://vaghayedaily.ir/fa/News/62924
------------------------------------------------------
چرا
معلمان معترض
هستند؟
ياسر
ريگي
عضو
هيأتمديره
کانون صنفي
معلمان
کساني
که اخبار
جامعه
معلمان را
دنبال ميکنند،
بهخوبي ميدانند
که معلمان از
شرايط شغلي
خودشان راضي نيستند
و به طرق
مختلف، صداي
اعتراضشان را
به گوش
مسئولان و
جامعه رساندهاند.
در همين ماه
اسفند،
معلمان در دو
حرکت اعتراضي،
مطالباتشان
را بار ديگر
اعلام کردند و
از دولت و
مجلس خواستند
که به اين
مطالبات
رسيدگي کنند.
حرکت
اعتراضي اول،
کمپين بودجه
عادلانه بود که
با 140 هزار امضا
توسط تعدادي
از فعالان
صنفي از نقاط
مختلف کشور به
مجلس تحويل
داده شد. پس از
آن، معلمان در
تاريخ 19 اسفند
در تجمعات
اعتراضي در
شهرها و استانهاي
مختلف،
خواهان
پيگيري
مطالباتشان
شدند. اما چهچيزي
معلمان را به
اين نوع
اعتراضات سوق
ميدهد؟ چهچيزي
باعث ميشود
که افرادي وقت
و انرژي
بگذارند و
امضا جمع کنند
يا براي بيان
اعتراضشان به
خيابان بيايند؟
شايد انگيزههاي
مختلفي افراد
را بهسمت اينگونه
اعتراضها ميکشاند
اما نگاهي به
شرايط زندگي و
شغلي معلمان،
دلايل اصلي
اين نوع حرکتها
را آشکار ميکند.
معلمان
معترض هم در
کمپين بودجه
عادلانه و هم
در تجمعات
اخير، بهصراحت
اعلام کردهاند
که دليل
اعتراضشان
کاملا صنفي و
مطالبهمحور
است.
نگاهي
به وضعيت
زندگي معلمان
به ما اين
جرأت را ميدهد
که با قطعيت
بگوييم که
وضعيت معيشتي
و حقوقي
نامناسب
معلمان، عامل
اصلي
نارضايتي اين قشر
از جامعه است.
فشار
مالي و عدم
عزم دولت براي
بهبود وضعيت
حقوقي که در
بودجه سال 96
نيز بهروشني
نمود داشت،
مهمترين
عامل
لبريزشدن صبر
معلمان است.
پايينبودن
دستمزد،
گراني و تورم،
هر روز بيشازپيش،
فشار بر اين
بخش را افزايش
ميدهد. وضعيت
نابسامان
حقوقي براي
معلمان قراردادي
بخش خصوصي و
بازنشستگان،
بهمراتب
بدتر از
شاغلان رسمي و
پيماني بخش
دولتي است.
بههميندليل
است که
بازنشستگان
در
اعتراضاتشان
بهگونهاي
مستمرتر و
پيگيرتر، دست
به کنشهاي
ميداني ميزنند
و تقريبا هر
ماه اعتراضي
خياباني از
اين بخش را
شاهد هستيم که
نشان ميدهد
برايشان چارهاي
جز اعتراض
باقي نمانده
است. علاوه بر
حقوق و
دستمزد،
شرايط بد
مدارس دولتي از
نظر تأمين
بودجه و
امکانات
آموزشي که
آموزش رايگان
را به محاق ميبرد،
از ديگر عوامل
اعتراض
معلمان شاغل
است. صرفهجويي
دولت در بخش
آموزش و حذف
تدريجي بودجه
و سرانه
مدارس، وضعيت
سختي را براي
معلمان ايجاد
کرده است.
يکي از
نشانههاي
بارز اين صرفهجويي،
عدم تأمين
معلم کافي
براي مدارس
است که منجر
به شلوغي کلاسها
شده است که
علاوه بر
پايينآوردن
کيفيت
آموزشي، فشار
کاري براي
معلمان را
بيشتر کرده
است. حقوق
ناچيز، عدم
اختصاص بودجه
کافي و شرايط
کاري که هر
روز سختتر ميشود،
اين حس را در
معلمان ايجاد
کرده است که در
ساختاري
کاملا رهاشده
از سوي
مسئولان،
مشغول به
تدريس هستند.
ساختاري که در
آن حتي مديران
مجبورند براي
تأمين
نيازهاي
حداقلي از
جمله پرداخت
قبض آب، برق و
گاز، با گرفتن
پول از خانوادهها
يا با کمک
خيرين، مشکل
را حل کنند.
جمله
«پول نداريم»
از طرف مديران
مدارس در پاسخ
به درخواست
معلمان براي
تأمين
امکانات آموزشي،
جملهاي
آشناست که هر
معلم دلسوزي
را دلسرد ميکند.
اينها، بخشي
از مشکلات
معلمان است که
آنها را بهسمت
اعتراض براي
گرفتن حقشان
سوق ميدهد.
معلمان
به گونهاي
عريان و واضح،
مشکلاتشان را
اعلام ميکنند
و از اينکه
فقر خودشان را
فرياد بزنند و
سفره خاليشان
را نشان
بدهند، ابايي
ندارند زيرا
ديگر صبرشان
لبريز شده
است.
واقعيت
اين است که
همواره نقطه
شروع هر
حرکتي،
برخاسته از
شرايط عيني
است و در
صورتي که
شرايط ذهني
نيز آماده
شود، شاهد حرکتهايي
جمعي خواهيم
بود. در مورد
معلمان آنچه
واضح بوده اين
است که شرايط
عيني، يعني
وضعيت بد
معيشتي و
شرايط بد
شغلي، عامل
اصلي اعتراض
است. و اگر
عامل ذهني را
در نظر بگيريم
بايد بگوييم
معلمان به اين
سطح از آگاهي
رسيدهاند که
جز در سايه
حرکت جمعي و
متشکلشدن
حول
مطالباتشان
راهحل ديگري
براي بهبود
مشکلاتشان
ندارند.
لینک
کوتاه: http://vaghayedaily.ir/fa/News/62923
-----------------------------------------------------
اثر
مستقيم بهبود
وضعيت معلمان
روي ميليونها
خانوار
ايراني
سعيد
ناصري:
«ظاهرا
معلم جماعت
ديگه سيرموني
نداره، کل سال
که نصف خبرها
درباره
افزايش حقوق
اينهاست!
بعدشم چيکار
ميکنن اينها؟
تو هفته که کل
روزاشو نميرن
و فقط سه،
چهار روزش
سرکارن، از دو
هفته قبل عيد
که خودشون به
دانشآموزان
چراغ سبز نشون
ميدن که نيان،
تا بعدِ سيزده
هم که خودش
ميشه يک ماه
کامل. از
خرداد هم که
فصل امتحاناته،
تق و لق ميرن
مدرسه و بعدشم
از تير تا آخر
شهريور که
رسما تعطيل
هستند، اينم
چهارماه، اون
وسط مسطا هم،
برفي بياد،
باروني بياد،
کسي فوت کنه،
اينا تعطيلن،
حساب کني جمعا
نصف سال را
اينا به زور
ميرن سرِکار، بعد
مرتب ناله
ميکنن که
حقوقشون کمه،
همينم زيادشونه
به خدا. من جاي
دولت باشم
همينم نصف ميکنم.
از وضعيت درس
و مشق و تربيت
بچهها هم که
کيفيت کارشون
مشخصه. اگه
درست کار ميکردن
که اينقدر
مردم نبايد
پول کلاس
کنکور ميدادن.
تو مدرسه و تو
وقتهايي که
وظيفهشونه درستو
درمون درس
نميدن، بچه را
به بهانههاي
مختلف
ميکشونن
آموزشگاه،
اونجا
بچاپنش.» اينها
و نمونههاي
مشابه آن،
چکيده حرفهايي
است که خيليها
اين سالها؛
هر زمان که در
رسانهها و
جامعه بحث
مشکلات
فرهنگيان
مطرح ميشود؛
به زبان ميآورند
و بعيد است
شهروندي، حداقل
در تاکسي،
نمونههاي
اين
استدلالات را
نشنيده باشد.
دردناک ماجرا
وقتي است که
ميدانيم جدا
از مردم عادي،
بعضا اين
سخنان از زبان
بعضي از
مسئولان و
نمايندگان
مجلس نيز؛ البته
در جمعهاي
خصوصي، شنيده
شده است. منطق
چقدر از اين صحبتها
درست است؟ آيا
فرهنگيان حق دارند
با وجود اين
همه تعطيلي در
طول سال، توقع
دستمزد
بيشتري داشته
باشند؟
140
هزار امضاي
فرهنگيان در
پويش «بودجه
عادلانه براي
افزايش
دستمزد»
در
تازهترين
اين
اعتراضات،
چندي پيش
شماري از
فرهنگيان
فعال در امور
صنفي، با راهاندازي
يک پويش در
فضاي مجازي با
عنوان «بودجه
عادلانه براي
افزايش
دستمزد معلمان
و بهبود کيفيت
آموزش در
مدارس» و جمعآوري
امضا از
فرهنگيان
سراسر کشور،
از مجلس شوراي
اسلامي
درخواست
کردند در
بودجه پيشنهادي
سال96 وزارت
آموزش و
پرورش، ارائهشده
از سوي دولت
تجديدنظر شود.
اين
پويش داراي 110
هزار امضاي
کاغذي و 30 هزار
امضاي
الکترونيک
بود که هفته
گذشته از سوی
نمايندگان
اين پويش در
قالب مجموعهاي
به نمايندگان
مجلس تحويل
شد. آنها
همچنين براي
پيگيري بيشتر
مطالباتشان،
در روز پنجشنبه،
نوزدهم
اسفند، در
تهران روبهروي
مجلس و در
شهرستانها
در ادارات کل
آموزشوپرورش
حاضر شده و
«تجمع سکوت»
برگزار کردند.
استندآپ
معلمي
براي
پاسخ به
سؤالات و
ابهامات مطرحشده
بايد نظر
معلمان را
شنيد. خديري،
يکي از فرهنگيان
تهران، در
پاسخ شبهه
نخست برخيها
که با وجود
تعطيلات
زياد، همين
حقوق را هم براي
معلمان زياد
ميدانند، ميگويد:
«البته من اين
حرفها را از
زبان خيليها
شنيدهام، آن
کسي که اين
حرف را ميزند،
يک روز بيايد
جاهايمان را
عوض کنيم و او درس
بدهد. اين 30، 40
نفر نوجوان را
که فقط جسمشان
در کلاس حضور
دارد، تحويل
بگيرد و يک
روز را تا انتها
سر کند.» او در
ادامه به
وضعيتي که براي
معلمان در
شرايط حاضر
پيش آمده،
اشاره میکند
و میگوید:
«بعد از
برنامه
خندوانه و
رايجشدن
اصطلاح
«استندآپ
کمدي» خيلي از
معلمان متوجه
شدند کاري که
سالهاست
دارند انجام
ميدهند،
ديگر معلمي
نيست، نوعي از
همين استندآپي
است که
خندوانه ميگويد؛
«استندآپ
معلمي». اگر هم
معلمي اين کار
را نکند حضور
دانشآموزان
را نخواهد
داشت. از آن
طرف، دانشآموز
در جامعهاش
هزاران مهندس
و تحصيلکرده
بيکار را ميبيند،
پس به حرف
معلم که بگويد
درس بخوانيد
که در آينده
فلان و فلان
شويد، اهميتي
نميدهد.»
آموزش
و پرورش
مهجورترين
ارگان دولتي
خديري
در ادامه به
انتخابيبودن
اين شغل از
سوي معلمان
اشاره ميکند
و ميگويد:
«درست است که
ما معلمان،
خودمان اين
کار را انتخاب
کرديم و اين
را ميفهميم.
معلم البته
نميتواند
خودش را با يک
«بيزینسمن»
مقايسه کند و
حتما کارش سقف
حقوقي دارد اما
اين دليل نميشود
که آن دولتي و
آن مجلسي به
عقلش نرسد اين
سقف حقوقي را
حداقل با نرخ
تورم تنظيم
کند که معلم
هر روز براي
دوزار صدايش
درنيايد که
بعدش هر کسي
در تاکسي و اتوبوس
به او به چشم
يک آدم غرزني
که هيچوقت
سيرموني
ندارد، نگاه
کند، بهویژه
در جامعهاي
که اين همه
جوان
تحصيلکرده و
مستعد بيکار
وجود دارند و
همين الان هم
اگر از آنها
بخواهيد حاضر
ميشوند با يکچهارم
اين حقوق جذب
آموزشوپرورش
شوند. مسئولان
برخلاف
شعارهاي
زيبايشان
آموزشوپرورش
را وزارتي
هزينهبر ميدانند
و به چشم
سرمايهگذاري
نتيجهبخش به
آن نگاه نميکنند.
در مقام حرف
اما، بعيد است
هيچ کشور
پيشرفتهاي
در بحث تعريف
و تمجيد و مهم
دانستن آموزشوپرورش
به گرد پاي
مسئولان ما
برسد.»
سخناني
نغزتر از
سخنان وزير
آموزشوپرورش
ژاپن
ناصري،
يکي ديگر از
فرهنگيان
تهران، از
اهميتندادن
جامعه به
مقوله آموزش
برخلاف
شعارهايي که
ميدهند، سخن
گفت. «در
جامعه، ما
برخلاف
شعارهاي زيبايي
که ميدهيم،
ارزش واقعي
کار معلم را
متوجه نيستيم
و نميدانيم
اگر به معلم
رسيدگي کافي
شود و او زمان کافي
براي مطالعه
در زمينههايي
داشته باشد که
در آموزش و
تربيت بهتر
بچهها مؤثر
هستند، هم يک
جامعه سالمتر
و بهتر را
خواهيم داشت و
هم به اندازه
چندصد برابر
اين مبالغ، در
هزينههايي
مثل مبارزه با
جرايم و
ناهنجاريها
صرفهجويي ميشود؛
البته اين
چيزي نيست که
مسئولان
ندانند يا کسي
به آنها نگفته
باشد. اگر
معلمان ما آنقدر
دغدغههاي
معيشتي و
متفرقه
نداشتند و با
فراغ بال ميتوانستند
علاوه بر
آموزش به
ناهنجاريهاي
تربيتي دانشآموزان
هم بپردازند،
اولين سود و
منفعتش به خانوادهها
و بعد از آن به
جامعه و حکومت
ميرسيد.
مرحله نخست
ناهنجاري يک
دانشآموز،
خانواده و
مدرسه را
درگير ميکند.
در ادامه حتما
دامنه اين
ناهنجاريها
به جامعه هم
کشيده ميشود
و چهبسا اگر
وارد فاز
مجرمانه شود،
هزينههاي
سنگيني را هم
بر حکومت
تحميل کند. پس
عاقلانهترين
و بهينهترين
کار همين است
که فقط بخش
کوچکي از اين
هزينههاي
ثانويه را که
بعدها بايد
جامعه متحمل
شود، همين
الان به آموزشوپرورش
اختصاص دهيم
که هم آن
ناهنجاريها
کمتر شوند و
هم سايرين
زندگي سالمتري
را تجربه
کنند.»
لینک
کوتاه: http://vaghayedaily.ir/fa/News/62921
-----------------------------------------------------------