شکنجه
زنان در ال
سالوادور
لیزا
لوگر
تهیه و
تنظیم از
آزاده ارفع
لیزا
لوگر در سال 1990 در
جریان بازدید
خود از زندانی
در ال
سالوادور
گزارشی تهیه
کرده است که
اهمیت آن
فراتر از
شرایط زمانی
ومکانی تهیه
گزارش می رود.
گزارشی مستند
از خشونت های اعمال
شده به
شکل تجاوز
گروهی به همه
فعالین زن
زندانی"جبهه
آزادی بخش
فارابونده
مارتی"توسط
دیکتاتوری نظامی
وابسته به
آمریکا. این
گزارش نشان می
دهد که به
ویژه فعالین
زن عضو سازمان
های چپ در آمریکای
لاتین چه بهائ
سنگین و
غیرقابل
جبرانی برای
رهائی این
کشورها از یوغ
دیکتاتوری
های نظامی، که
مجری اوامر
برادر بزرگ
شمالی خود بودند،
پرداخته اند.
متاسفانه
بخشی از
فعالین زن
ایرانی که
اکنون چشم به
مرحمت ها و
کمک های نهادهای
وابسته به
دولت آمریکا
دارند چشم بر این
جنایت ها بسته
اند. به بهانه
روز جهانی منع
خشونت علیه
زنان
بازخوانی این
تجربه ها می
تواند مفید و
یاد آور
بسیاری از
واقعیت ها
باشد.
حاکمان
مستبد برای
حفظ قدرت دست
به خشونت و نقض
حقوق بشر می
زنند. شکنجه
گران نیز از
بکار گیری
شیوه های جدید
و وحشیانه
شکنجه دریغ
نمی کنند.
شکنجه همیشه
با خشونت جنسی
و تحقیر همراه
میباشد. اما
واقعیت این
است که
زنان این نوع
شکنجه ها را
شدید تر از
مردان تجربه
کرده اند.
مردان فکر می
کنند که بر
زنانی که از
نقش اصلی خود
منحرف شده اند باید
فرمانروایی
کنند، و به
این زنان دیگر
به چشم
دختر
باکره،همسر؛
خواهر نگاه
نکرده بلکه با
آنان بعنوان
یک فاحشه
برخورد می کنند.
به همین خاطر
مردان برای
خود این حق را
قائل می شوند
که
زنان را
تنبیه ، تحقیر
کرده و بر
آنان تسلط
داشته باشند.
برای زنان شکنجه
جنسی بدترین
نوع تحقیر
محسوب می شود
که تا حدودی
به نابودی
شخصیت زنان می
انجامد. در این
نوشته می
خواهم در
باره
زنی به نام "لوز"
از ال
سالوادور سخن
بگویم، که در
اکتبر 1987 در زندان
زنان
"ایلوپونگو" او را
ملاقات کردم.
البته باید
گفت شرایط در
ال سالوادور و
زندان های آن از آن
زمان به این
سو تغییر کرده
است.
با این
نوشته نباید
بعنوان تشریح
موقعیت زندانیان
سیاسی آن زمان
برخورد شود بلکه
باید آنرا بر
فراز شرایط
زمانی و به
عنوان شیوه
خاصی از
خشونتی که به
زنان بعنوان
زندانیان
سیاسی روا می
شود،
نگاه کرد.
بازدید
از زندان
ایلوپانگو
بعد از این
که من در در
ورودی مدارک
شناسایی خودم
را تحویل دادم
و بازرسی بدنی
را پشت سر گذاشتم،
توانستم وارد
زندان زنان
بشوم. ابتدا
زنان به کمونی
برده
می شوند که
همه زندانیان
در آنجا روزهای
یکشنبه بعد از
ظهر
خانواده های
خود را ملاقات
می کنند. چند
قدم آن طرف تر
آدم می توانست
در قسمت چپ از
دور پرچم * FMLNو
علامت " COPPES
" کمیته
زندانیان
سیاسی در ال
سالوادور" و راه
چمنزار به طرف
زندانیان
سیاسی زیر
زندان زنان را
ببیند.این ها
همه در
یک قسمت ویژه
قرارداشتند -
زندان آنها به
علت زلزله
آسیب دیده
وهنوز هم
تعمیر نشده
بود- و زنان را
در یک منطقه
آزاد دور
افتاده
در چادر های
متعلق به صلیب
سرخ مستقر
کرده بودند .
زمانی که من به
ملاقات آنها
رفتم 13 زن و 2 بچه
در این
چادرهایئی که
در این قسمت
قرار داشت
زندگی می
کردند. البته
گاهی تعداد
زنان و بچه
های نگهداری
شده در این
چادرها به چهل
نفر نیز می
رسید.
زنان
زندانی از
آزادی هائی
که
زندانیان
سیاسی مرد
داشتند محروم
بوده
با این حال امتیازاتی بدست
آورده بودند:
نگهبانان غیر
از روسای
زندان اجازه
ورود به منطقه
زندانیان
سیاسی زن را
نداشتند. شبها
زنان خود به نوبت
نگهبانی می
دادند برای آن
که بتوانند از
خطرتجاوز
جنسی
زندانیان زن
جلوگیری
نمایند. از
زمان زلزله در
سال 1986 محوطه
زندان دیگر از
فاصله دور
قابل کنترل
نبود با این
حال خطر فرار
وجود نداشت و
زنان زندانی
در هیچ جا (حتی
در پایگاهای
پلیس ملی)
مانند زندان
در امان نبودند.
آنها
روزهای خود را
با کار خیاطی،
بافتدگی و دوختن
رومیزی و... بسر
می آوردند.
تولیدات زنان
زندانی به
فروش گذاشته
شده و سود
حاصل از آن به
حساب ( COPPES) واریز
می شد. از آن
جایی که غذای
زندان بی مزه،
کم و حقیرانه
بود آنها
توانسته
بودند از طریق
خودیاری راهی
برای تامین
مواد غذائی
پیدا کنند. بر
روی تکه زمینی
که در محیط
زندان د راختیار
آنها گذاشته
شده بود ذرت،
حبوبات و
سبزیجات کاشته و
تعدادی هم بز
نگهداری می
کردند. سبزیجات
به مصرف
خودشان
اختصاص می
یافت و بخشا به
دیگر زنان
زندانی
فروخته می شد.
مغازه ای نیز
که دارای
اقلامی
مانند
چای، کاغذ
توالت ، شمع و ...
نیز وجود
داشت.پخت و پز
و شست و شو با
سازماندهی
کار جمعی پیش
برده می شد.
کار جمعی
در میان
زندانیان زن
بسیار مهم
بود. همه زنان
که به عنوان
زندانی سیاسی
در "ایلوپانگو"
بسر میبرند ، "
مرتکب کارهای
خلاف شده بودند"
برای مثال
لوز: او به
اتهام همکاری
با جبنش
چریکی چپ ال
سالوادور (FMLN) بازداشت
بود. او ده روز
سراسر از وحشت
را در بخش امنیت
اداره پلیس
بسر برده و در
آن جا بازجویی
و شکنجه شده
بود. علاوه بر
بازجویی و
شکنجه ، عنصر
آزار و تجاوز
جنسی نیز برای
زندانیان زن وجود
داشت. این به
این معنی بود که
مردان شکنجه
گر خشونت جنسی
خفته و تخیلات
جنسی بیمارگونه
خود را بر روی
زنان زندانی
تجربه می
کردند.
"لوز"
بطور پی در
پی لخت به
بازجویی برده
می شد. و همیشه
با چشم های
بسته مورد
بازجویی قرار
می گرفت تا
نتواند شکنجه
گران خود را
بشناسد.
بازجویان او
را تهدید می کردند
که اگر اعتراف
نکند سیم
خارداری را که
روی چوب
پیچانده
بودند در آلت
تناسلی اش فرو
خواهند کرد.
او می توانست
سیم خاردار را
زمانی که به
موهاش می
پیچاندند
احساس کند .
یکی از شکنجه
گران آلت
تناسلی کثیف و
بد بوی خودش
را به صورت وی
می مالید. این
ها هنوز کافی
نبود. بازجویان
به وی دارو و
سرم تززیق می
کردند تا دچار
سرگیجه و ضعف
عمومی شده و
هنگامی که شب
در چادرش به
وی تجاوز می
کردند قادر به
دفاع از خود
نشود. تجاوز
به این زن
مبارز توسط 14
مرد برای
چندین شب پی
در پی
ادامه داشت
به طوری که "
لوز" دچار
خونریزی شدید
شده و از ضعف توان
تکان خوردن
نداشت.
او را بر روی
صندلی چرخدار
به دادگاه
بردند جائی که
از وی سئوال
شد که آیا
مورد شکنجه
قرار گرفته
است یا نه ؟!
درحالی که
وضعیت ظاهری
وی آثار شکنجه
را فریاد می
زد." لوز"
زمانی که مطمئن شد
که دوباره به
بخش امنیت
پلیس نخواهد رفت
بلکه او را به
زندان
"ایلوپانگو"
منتقل خواهند
کرد شروع به
افشاگری کرد.
اما وقتی که او
را مجددا سوار
ماشین کردند
متوجه شد که مسیر
حرکت همان
مسیر اداره
پلیس است. اما
هنگامی که
ماشین حامل وی
به اداره پلیس
رسید او را به
ساختمان دیگر
منتقل کردند.
نگهبان زن زندان
به وی قول داد
که مواظب او
خواهد بود تا
هیچ مردی به
اطاقش وارد
نشود. " لوز" فقط زمانی
خودش را در
امنیت احساس
کرد که به
زندان ایلوپانگو
در کنار رفقای
خود
منتقل شد جائی که خود
زنان نگهبانی
را به عهده داشتند.
" لوز"
در زندان زنان
ازهمه زنان هم
بندی خود شنید
که آنها نیز
همان سرنوشت
وحشتناک را
تجربه کرده
اند و بدین
ترتیب امید
وار شد که بتواند
با این تجربه
تلخ به
نحوی کنار بیاید.
تجاوز، شکنجه
و تحقیر زخم
های زیادی بر روح
و روان " لوز" بر جای
نهاده
و خیلی چیز
ها را در او
شکسته
بود."لوز" امیدوار
بود هنگامی که
دوباره به
رفیق و دوست پسرش، که با
دختر هشت ماهه
شان به خارج فرار
کرده بود، بهم
می رسند دوست
پسرش شرایط را درک
کند و او دچار
سرنوشت زنانی
نشود که
دوستان و
همسرانشان پس
از اطلاع از
تجاوز جنسی
شکنجه گران،
آنها را ترک
کرده اند.
تجاوز و
خشونت جنسی یک
خشونت سیاسی
است که به تحقیر
و نابودی روح
و روان
زندانیان
سیاسی
می انجامد و
حاکمان از این
حربه برای
ادامه حیات
خود استفاده
می کنند. حتی
آگاه به این
که تجاوز به
عنوان یک حربه
سیاسی علیه
زندانی به کار
رفته است باز هم
هضم این تجربه
تلخ را آسان نمی کند.
_______________________
منبع : لیزا
لوگر اوت 1990 از
سایت اخبار آمریکای
لاتین
*- FMLN "جبهه
آزادی بخش
فارابونده
مارتی"
سازمان چپ چریکی
مارکسیستی در
سال 1980 در آل
سالوادور با
شرکت پنچ
سازمان چپ
پایه گذاری شد
و تا دوازده سال
علیه
دیکتاتوری
نظامی حاکم بر
آل سالوادور
به نبرد
مسلحانه
پرداخت. از
سال 1992
"فارابونده
مارتی" به
سازمان سیاسی
مبدل شد و به
مبارزات به
شکل سیاسی
ادامه داد. "
موریچیو فونس" Mauricio Funes در
پانزدهم
مارس 2009 به
عنوان کاندیدای
"فارابونده
مارتی" در
انتخابات
ریاست جمهوری
آل سالوادور
به پیروزی
رسید. دو ماه قبل از
آن
"فارابونده
مارتی" در انتخابات
محلی و ملی برنده
شده و اکثریت
کرسی ها را به
خود اختصاص
داده بود.