" نگاه و
نظام ِشیعه"
بهنام
چنگائی
گذشته
ها و مظلومیت نمائی
شیعه
تا
زمان شاه و
اصولا پیش از تصّورِ
پیدائی و
استقرار چنین نظامِ
فاسد، تبه کار
و مخوفی کم و
بیش مردم ما با
خلوص و
خوشبینی باطن
و البته
موروثی، بیشتر
شیعه مذهب بودند،
همانگونه که وابستگی
دینی و مذهبی
اغلب
شهروندان
دیگر نیز ارثی
بوده و هنوز می
باشد! اما
آنان به تاریخ
سراسر متلاطم،
دشمنانه و پُر
کُشت و کُشتار
خلافت های اسلامی،
چه در دوره
حیات رسول و
چه جانشینان
پس از او، کاری
نداشته و اکثریت
قریب به اتفاق
درس خوانده ها
هم کمترین
آگاهی تاریخی
را از اختلافات
شیعه و سنی داشته
و از منشأ
بروز آن واقعه
های دور ذهنی و
پُر حادثه لزوما
دانش چندانی
را نداشتند. اگر
چه، همگان در
هر زمان و
مکانی گوش
هایشان به حکایت
های نزاع ِتا
به امروز کشانده
شده ی سنی و شیعه
و البته کمتر به
تصوف آشنا می گشت؛
اما، آن
شناسائی ها
هیچگاه راه به
چگونگی دلایل شروع
جنگ های مذاهب
و شاخه بندی
های نظری و
تداوم
تاکنونی آن دشمنی
ها و ستیزهای بی
رحمانه، کور و
فرقه ای نمی
بردند! حتی آگاهی
بخش تحصیل
کرده دانشگاهی
هم نسبتا در
قوالب تاریخ نگاری
شاه و شیخ، عمدتا
وابسته به دستگاه
سلطنت و در
پیوند با حوزه
ها و مراجع
فقهی محصور
مانده و در
همان محدوده ی
دولتی ـ حوزوی
تاریخ
اسلامی خوانده
شده بود.
که این
روایات و
خوانش ها تنها
مظلومیت شیعه
را نمایندگی
می کرد.
شمری
ها و یزیدی
های نوعی
توده
های عوام و
آسیب پذیر نیز
عموما رویدادهای
تاسوعا و عاشورا
و مناسبت های دیگر
مذهبی را در
شبیه سازی ها
تماشا می کرند
و بخشی از آن جنگ
های شیعیان با
به اصطلاح کفار
را به صورت
روایتی در بلندگوهای
یک جانبه،
تهیجی،
تبلیغی، که در
آن: «همیشه شیعه
ی آزاری توسط (شمری
ها و یزیدی های
نوعی) کشتار
می شدند، شنیده
می شد» که این
طیف وسیع،
تنها چکیده
هائی از آن
وقایع را می
شناخت و این
شناخت عاطفی،
نسل در نسل در خانواده
ها و یا عمدتا
در بلندای
مناره ها،
منبرِ مسجدها،
مرثیه سراها،
تعزیه خانه ها،
تکیه گاه ها و بیشتر
از همه در مراسم
سوگواری های طولانی
و به ویژه در ماه
های رمضان، محرم
دهان بدهان تکرار
و یا دیده و
شنیده می شدند.
کل دانش توده
ها که قریب 70%کم
و یا بی سواد
بودند، در همان
شعارهای جذاب خلاصه
می شدند؛ که:
در راس اش
ضربت خوردن
امیرمومنان
بود، بعد مصیبت
های قتلعام 72
تن در صحرای
کربلا، رشادت
و شهادت حّر،
ابوالفضل، امام
حسین و شجاعت شیعیان،
با شقاوت یزدیان
همراه بوده
است که آنها(یزیدیان)
حتی به کودک
شیرخواره هم
رحم نکرده و
همه را یک سر از
دم تیغ عبور داده
اند. که البته
اغلب مردم
کهنسال ما در
هر دوره، بقایای
بازتاب آن
ستیزها را در عمر
کشی های شیعه،
در هر کوی
برزن به یاد
می آورند؛ که
مساوی بود با
پاسداری از اسلام
نابِ محمدی که
شیعیان 12
امامی آنرا در
برابر خلفای
راشدین پاسدارش
می نموده اند.
بی
نیاز از
پیشداوری
مسلما تاریخ،
تصاویر و
تفاسیر دست
بدست گشته قرن
های گذشته از
تعارضات و
مخصوصا تاثیر
بیش از دو قرن
شاهنشاهی
شیعه صفوی بر
تاریخ برای ما
مات بوده و
مبهم هستند. اما
حالا، و در پی این
35 سال سیاهِ آزگار
توام با اراده
ی مطلق سیاسی
ولایت، ما روبروی
واقعیت متفاوت
و کاملا بیگانه
ای با تعاریف و
تشعشات قدمای
قوم ایستاده و
آشکارا شاهد
مستقیم
وحشیگری، تمامیتخواهی
و خودرائی
سران شیعی بوده
و در این فاصله
هولناک این
بساط جور و
جبر را عمیقا (هر
باور دور و
نزدیکِ با
کاست شیعه) در تبعیض
ها و سرکوب های
ایده ئولوژیک وسیعا
لمس نموده و
با چشم، جان و
هستی خود قهاری
و قساوت نگاه
و نظام
هراسناک اش را
یک به یک با تک
تک تجربه های تلخ
و فراوان جنون
دستگاه حاکم بررسی
روزانه نموده،
تحقیق عینی کرده
و بر اساس دریافت
زنده از آنها،
اینک بی نیاز
از پیشداوری قادر
است این تاریخ
اخیر را که با
شناخت کافی و
کامل از نگاه
و نظام شیعه که
به دست ما آمده
است، مقایسه
ای درست با سوابق
دعاوی گذشته
های نادیده و مغشوش
اش بنمائیم.
یک کربلای
بی دادرس نوین
یک داوری
بی طرفانه
لازم است که
گواهی آن دیگر
نه این اکثریت
قریب به اتفاق
مردم که در زیر
تحقیر، چپاول،
فقر، بیکاری،
تورم، فریب، فساد،
سرکوب، کشتار،
تبعیض و خفقان
هر لحطه شکنجه
و به دار زندگی
خشک به روح
آویزان می
شوند؛ نه
اینان! بلکه
شاهدان آن، خود
یک مشت سران
شیعه امروزی هستند
که بر سر تصاحب
کشور، اراده ی
توده ای و
تصرف هر چه
بیشتر قدرت و
ثروت مدام در
حال دریدن
همدیگر و همزمان
سوزاندن فرصت
زندگی مردمند.
جنگی که از
زمان رهبری
بلامنازع خود
خمینی آغاز و
تا هم اکنون
هر چه گسترده
تر و فاجعه
بارتر ادامه یافته
است. شیعه، این
نگاه کاملا یکسویه
و اقتدارگرا و
نظام مطلقا
غیر اجتماعی برای
مردمان این
دیار و
همسایگان دور
و نزدیک به
واقعی ترین
شکل ممکن یک
کربلای بی
دادرس نوین ولی
حقیقی در این
زمانه ساخته
است.
بساط
فرسوده دین و
دولت شیعه
پس و
بنابرین حالا نه
بر اساس نقد،
رد و انکار ما
از این فرقه
خشونت جو،
رهبر میلیاردر
و سران به شدت
آلوده به مال
و منال و مافیائی
آن، بلکه «دقیقا
به گواه فریادِ
یا حسینای نزدیکترین
یاران و بانیان
دیروزِ رژیم و
خونین ترین و بیزارترین
مخالفانِ در
بند و آزادِ امروز،»
یعنی همه سرخوردگان،
کنار زده شدگان،
اسرای در
زندان ها،
تبعیدشدگان،
ترور شدگان و زیر
خاک شدگانِ
مطلقا شیعه، و
البته (منهای
عصیان رو به
انفجار توده
ها،) طغیان
سران در هر دو
سو له و علیه ساختار
حاکمیت تک
قطبی و یا به
اصطلاح ولایت
فقیه مطلق، دیگر
ویرانگر شده است.
اعتراضات «خودِ
خودی های»رژیم
بالا و کاملا
جهانی شده و
منشأ آنها نه در
چگونگی شخصیت مستبد
خمینی و یا
خامنه ای، که: راس
قله ی نگاه و
نظام اسلامِ مدعی
و بساط فرسوده
دین و دولت
شیعه است که
زیر پرسش می
باشد.
مذهب
شیعه پُر است
از تضاد و
تناقض
ظرف
همین 35 سال با
حفظ احترام به
عقیده و آزادی
وجدان ما به
روشنی پی بردیم
که اسلام و به
ویژه مذهب
شیعه پُر است
از تضاد و تناقض
های فاحش
سیاسی،
اقتصادی، حقوقی،
قضائی،
فرهنگی و اجتماعی
حل ناشدنی که
با شرایط عصر
شگرف رسانه ای
و اطلاعات فرا
ملی ـ ایده
ئولوژیکی برای
همیشه بسیار ناخوان
گشته و در ذات
خود بیگانه می
باشد. این
اختلافات
مذاهب منتسب
به خدا، و اصول
ِپایه های
کاملا ذهنیِ
آنها، در
مجموع نرمش
ناپذبر بوده و
قانون گریز
مانده و نظریه
های شان هم نه
با دیگر
مذاهب، و نه
ادیان
ابراهیمی بلکه
نسبت به هر
جهان بینی عمیقا
سکتاریستی بوده
و حتی با خود مریدانِ
معترض هم سازگاری
ندارد و باید
از هستی رنگین
برای مسالمت
اجتماعی کنار
گذاشته شود.
در
تعقیب نگاه و
نظام شیعه!
کافی
ست تطورات در
عرصه اقتصاد
اسلامی را که
امروز به
ویرانی
سرمایه های مردم
و بنیاد کشور
بدست اقتدار
اقتصادی رهبر
و باندهای همدست
و رانتخواران داخلی
و جهانی انجامیده
است، دلایل
ناتوانی آنرا در
تعقیب اصل 44 قانون
اساسی که اسیر
در بند اقتصاد
نولیبرالیسم
و خصوصی سازی
ها، آنهم در
جهت گنج های
ناگهانی
اسلام آورده
یک اقلیت کوچک
است جستجو
کنیم. در عرصه
اراده سیاسی
نیز، تنها
رهبر و
سرسپردگان
حضور دارند.
به قامت خود و
یاران گز می
کنند، می برند
و می دوزند و
به هیچکس، نه مردم
و نه مخالفان بها
نداده و
پاسخگو
نیستند. مفهوم
برابری حقوقی
در دستگاه
شیعه را همین
بس که نیمی از
شهروندان ما
زنان، نصف
انسان محسوب
می شوند و سنی
ها حتی یک
مسجد در
پایتخت ندارند
و...! در دستگاه
قضای اسلامی،
دادگاه ها
استقلال
ندارد و حق،
داد، دادرسی چنانچه
با صیانت نظام
برخورد کند،
وجود خارجی
ندارد و
انتقام گیری
ها و جزای
محکومان در
قوانین قضائی این
نظام به باور
نکردنی ترین
شکل( بازگشت
به عصر بربریت
می باشد.)در
راستای فرهنگی
که اصلا اینان
دشمن تمام فرهنگ
ها هستند.
شاید مرام
شیعه یکی از تنها
نمونه هائی
باشد، که به
راستی با
شادی، رقص،
موزیک و ترانه
خوانی و...در
سطح جهان دشمنی
ذاتی دارد!
آیا به راستی
بدون هنر و نوای
موسیقی تحمل
رنج های فلسفی
در زندگی اندیشه
ورزانه متصور
است؟ در عرصه اجتماعی
که دیگر
واویلاست. دید
اسلامی ـ الهی
به انسانِ هر
عصری، بنا بر
اصول اولیه پیوسته
یکسان است و
لاجرم، جز (معصومین)
همه خطاکارند
و هیچکس تا
ابد استعداد
رشد کافی
نداشته و صاحب
اراده ی آگاه
و مستقل نمی
تواند باشد و
بنابرین حتما خام
است و جبرا نیاز
به رهبر،
مراقب و قیم
دارد. در غیر
اینصورت باید
دلیل حضور
امام زمان را باز
یافت!؟
ناصر
پورپیرار!
و در
چنین فضای به
شدت تک قطبی و ارتجاعی
و بحبوحه ی
فرصت طلبانه
تقابلات
قومیت و تشبثات
ایدئولوژی
گرائی و تضاد
آن با ارزش
های نوع انسانی،
که رژیم
اسلامی آنرا
به خوبی رهبری
می کند؛ کشفیات
تاریخی دهه 70 ناصر
پورپیرار
اعجاز انگیز
است، زیرا
نظرات او در
تاریخ نگاری، در
چارچوب
تاریخ اسلام و
ایران، جالب،
تحقیر
برانگیز و در
نوع سرسپردگی
او به رژیم، بسیار
دردناک است. چرا
که او خود در
این زمانه و
میانه به
عنوان یک توده
ای از حزب رانده،
شاهد نگاه و
نظام اسلامی و
فجایع کنونی
رژیم بر صغیر
و کبیر بوده
است؛ و او همه
را ندید گرفته
و در این
راستای
جنایات و
فرهنگ ستیزی
حرفی برای
گفتن نداشته است.
وی
با رد و انکار فرهنگ ها
و
تمدن های ایرانِ پیش
و پس از
اسلام، با
وحشی، خونریز
و بیگانه
قلمداد
کردن
امپراتوریهای هخامنشی، اشکانی، ساسانی، و جعلی
انگاشتن
دینها و
مذاهب
زرتشت، مانی، مزدک و مزدور
خواندن
فردوسی و بیمایه
توصیف کردن زبان فارسی و پارهای
ادعاهای دیگر
کوشیده است
که
ایرانیان را
فاقد هر نوع
فرهنگ و تمدن مستقل جلوه
داده و همه
دستاوردها و
میراث فرهنگ
ایران، به
ویژه ایران
پس از اسلام
را مدیون و
مرهون اسلام
قلمداد
کند؛ همان
انکار صریح،
روش فرقه ای و
شیوه ی اراده
گرایانه ای که
رژیم در طی
حاکمیت خود بر
همه ادیان،
مذاهب و جهان
بینی ها بی کم
و کاست اِعمال
و تحمیل کرده
است.
«او میگوید تاریخ ایران با ظهور صفویه رونق میگیرد
ولی نه چندان
زیاد! تا اینکه
«امام
خمینی» از راه می رسد؛ که
ایران هرچه
دارد از آن
سید بزرگوار
است. او
سوابق
تاریخی قبل از
اسلام ایران
را کاملا رد
کرده و تاریخ و
تمدن عرب و
اسلام
را مبنایی
برای تاریخ
ایران مطرح می
نماید.
او بسیاری از
متون و
گزارشها
و تحلیلهای
تاریخی
رویدادهای
ایران در قرون
نخستین اسلامی
را کذب
و
مغلوط و توطئه
آمیز و جعلی
میخواند. به
نقل از: تأملی
در بنیان
تاریخ ایران ـ
پلی بر گذشته (حمله
اعراب به
ایران!)ـ ناصر
پور پیرار
و در
فاصله ژنو 2 ظریف
هم می گوید: ما، پی
در پی دست در
دست یکدیگر
نهاده ایم تا
در برابر
استبداد
بایستیم و
برای آزادی در
اراده احترام
مطالبه کنیم. ما
همچنین باید
باور داشته
باشیم که
تحمیل پایدار
نیست و باور
داشته باشیم که
تعادل رمز
موفقیت است.
گفتگوی
صادقانه
و اعتماد
واقعی همه
منوط به موضع
برابر احترام
مقابل و منافع
مشترک می
باشد. آیا در
این نگاه و
نظام دینی
احترام متقابل
و گفت و شنود
صادقانه و
برابرِ
دیدگاه ها
متصور است؟
بهنام
چنگائی 30 آبان 1392