افشین
بایمانی؛
اسیری در
آرزوی اعدام
چه
ها که بر سر ما
رفت و کس نزد
آهی
به
مردمی که جهان
سخت
ناجوانمرد
است
سایه
بازجوی
رذل به او
گفته بود که «ما
قصد داریم
بلائی بر سرت
بیاوریم که هر
روز صد بار
آرزوی مرگ
بکنی!» و این
شکنجه ی
مرگبار بیش از
بیست و چهار
سال است که
ادامه دارد. این
تاوان رنجبار
و ضد انسانی
نه به خاطر
اینکه زندانی
عضو سازمان و
گروهی بوده و
فعالیت سیاسی
خاصی داشته
است، نه! بلکه
فقط بخاطر
اینکه او
برادر و
میزبان کسی بود
که هوادار
سازمان
مجاهدین خلق
بوده که هنگام
بازداشت کشته
شده است. نام
این اسیر چنگال
دژخیمان پلید افشین
بایمانی است. او یکی
از قدیمی ترین
زندانیان
سیاسی ایران است
که سومین دهه
اسارتش را در
جهنم زندان
های مخوف
حکومت اسلامی
می گذراند. روایت
دردناک یک ربع
قرن اسارت
افشین در دست
پلیدترین و
فاسدترین
حکومت
اسلامی،
حکایتی هولناک
از وهن عدالت
در دستگاه
خلافت خامنه
ای جنایتکار
است.
افشین
بایمانی روز ۱۵
شهریور ۱۳۷۹
به همراه دختر
۹ ماهه و پسر
سه ساله اش به
دلیل کمک به
برادر کوچکترش
بنام
عبدالمهدی
بایمانی که از
هواداران
سازمان
مجاهدین خلق
ایران بود در
استان خوزستان
بازداشت شد. افشین
ماه ها در سلولهای
بند۲۰۹ زندان
اوین تحت
شکنجه و
بازجویی قرار
داشت. سپس به
اتهام ارتباط
با مجاهدین
خلق به اعدام محکوم
شد. حکم شنیعی
که در دادگاه
تجدید نظر نیز
تایید شد. اما
پس از ۶ سال
حکم او به حبس
ابد تقلیل
پیدا کرد. او
از آن زمان
ایام محکومیت
خود را در
زندانهای
مختلف سپری می
کند. به گزارش
خبرگزاری
هرانا، ارگان
خبری مجموعه
فعالان حقوق
بشر در ایران،
افشین آبان
ماه سال جاری
با تودیع
وثیقه برای
درمان و
مراقبتهای
پزشکی، از
زندان
قزلحصار به
مرخصی آمده بود.
ولی در تاریخ
سیام آذرماه
بنا بر دلالیل
نامعلومی
دوباره بازداشت
و به زندان
اسدآباد
اصفهان منتقل
شد. وی طی
روزهای اخیر
از زندان
اسدآباد به
زندان قزلحصار
کرج (که
کشتارگاه
زندانیان شده
است) منتقل شد. طرفه
اینکه پنج
میلیون تومان
هم تحت عنوان
هزینه انتقال
توسط مسئولان
زندان از وی
اخذ شده است. افشین
از تیرماه ۱۳۹۶
دچار بیماری گرفتگی
عروق قلب شده
و دو بار هم در
زندان سکته کرده
بود. علیرغم
اینکه پزشک
زندان هم
هربار
درخواست مجوز
اعزام وی را
به بیمارستان
خارج از زندان
صادر کرده
بود، اما
دادیار ناظر
بر زندانیان
سیاسی (آدم
رذلی بنام امین
وزیری) با
اعزام وی
مخالفت کرده
بود. تا اینکه
بعد از سالها
محرومیت از
خدمات پزشکی و
درمانی موثر
در تیرماه ۱۴۰۰
در بیمارستان
امیرآباد
تهران، تحت
عمل آنژیو قلب
قرار گرفت.
رنج
نامه افشین در
شانزدهمین
سال حبس
ظالمانه اش
گویای بخشی از
واقعیتهای
بس تلخ و
دردناک حاکم
بر دم و
دستگاه ولائی
که بر برج کین
نشستهاند و
بیداد می
کنند، هست. افشین
نوشته است:«شانزده
سال قبل
هنگامی که در
انفرادی بودم
بعد از چند
ماه بازجوئی و
انفرادی یک
روز از بازجوی
پرونده ام
پرسیدم: «من که
کاری نکردم،
تا کی باید در
انفرادی باشم؟
کی آزاد می
شوم؟» با خنده
ای گفت: «اگر
بچه خوب و حرف
گوش کنی باشی
پرونده ات
مشکلی ندارد و
زود آزاد می
شوی!» گذشت تا
هنگامی که به
دادگاه می
رفتم، از کسانی
که همراه من
در ماشین
بودند پرسیدم:
«چرا این قدر
دیر مرا به
دادگاه
آوردید؟» همگی
خندیدند: «یک
سال، یک ساعت
پارک رفتن
حاجی است!» متوجه
نشدم، در
دادگاه از
قاضی پرسیدم: «کی
آزاد می شوم؟» نگاهی
به من کرد و
گفت: «نمی
گذارم بیشتر
از پنج سال در
زندان بمانی!»
یک
روز عصر مرا
صدا زدند که
بازجویت
آمده، رفتم،
مرا همراه چند
زندانی دیگر
که پابند و
دستبند زده
بودند به
انفرادی ۲٤۰
اوین منتقل
کردند، در راه
متوجه شدم
آنها را برای اعدام
کردن می برند
و تا می
توانستم به
آنها دلداری
می دادم، غافل
از این که
خودم هم چنین
سرنوشتی دارم!
تا این که به ۲٤۰
که رسیده
بودیم از یکی
از مأموران به
نام کولیوند
پرسیدم: «چرا
مرا به اینجا
آوردید؟ به من
گفته اند بازجویت
آمده!» بدون
کوچکترین
مکثی به من گفت:
«برو داخل
سلول، تو هم
برای اعدام
آمده ای!»
با
شنیدن این
جمله
ناخودآگاه
زانوهایم سست
شد و پشتم
لرزید! تقریبا
چند دقیقه ای
مات و مبهوت
بودم و بعد از
آن راستش ساعت
ها بی اختیار
برای همسر و
دو فرزند
دلبندم اشک می
ریختم که
چگونه آنها را
تنها بگذارم،
ساعت ها بر
این شیوه گذشت
که توصیفش به
هیچ وجه امکان
پذیر نیست،
بگذریم، به
قرآنی که در
سلول بود پناه
بردم و با
خواندن قرآن
اندکی آرام
شدم، باز گریه
کردم، باز
قرآن خواندم و
باز... تا آن که
کمی آرام
گرفتم و خود
را برای اعدام
آماده کردم،
سه روز به
همین شیوه که
مثل برزخی
برایم بود
تمام شد!
مرا
از انفرادی ۲٤۰
اوین به
بازداشتگاه ۲۰۹
بردند و در آن
لحظه از زندگی
نکبت بار و
پنج سال در
زندان بودن
خداحافظی
کردم، یک لحظه
احساس آرامشی
به من دست داد
که هیچ وقت در
تمام عمرم
تجربه نکرده
بودم، وقتی به
بازداشتگاه ۲۰۹
رسیدم بازجوی
پرونده ام را
دیدم که با
لبخندی آلوده
به تعفن به من
گفت: «حکمت از
اعدام به ابد
تقلیل یافت!» به
او خیره شدم و
گفتم: «چرا مرا
سه روز در
انتظار طناب
دار در
انفرادی نگه
داشتید؟ می
دانی به من چه
گذشت؟!»
باز
بعد از هفت
سال بازجوئی
را دیدم، گفتم:
«کاش اعدام می
شدم و از این
زندگی پر از
خفت و خواری
نجات پیدا می
کردم!» لبخند
زد و گفت: «افشین
ما قصد داریم
بلائی بر سرت
بیاوریم که هر
روز صد بار
آرزوی مرگ
بکنی!» راستش
باورم نشد! حال
که نزدیک به
ده سال از آن
واقعه می
گذرد، با تمام
وجود احساس می
کنم که ایشان
در این مورد
خاص راست می
گفت! حال از
تمام نهادهای
بین المللی و
داخلی می خواهم
حداقل از
حکومت
درخواست
بکنند که حکم
اولیه مرا که
اعدام بود به
من برگردانند
و مرا با ده ها
نفری از
همبندیانم که
هر هفته در
این کشتارگاه
گوهردشت به
دار می کشند
مرا هم با
آنها به دار
بکشند تا از
این زندگی پر
از دروغ و
نفرت و ریا
رها شوم و هم
بیش از این
نسبت به
دوستان
اعدامی احساس
درد نکنم!»
افشین
پیش از این
نامه نیز، در
دی ماه سال۱٣۹۱
در سیزدهمین
سال حبس
ظالمانه اش از
زندان رجایی
شهر (گوهردشت
که اکنون
تعطیل و
فروخته شده
است) نامهای
تحت عنوان «صدای
دادخواهی مرا
بشنوید» خطاب
به کلیه
نهادهای حقوق
بشر و
انسانهای آزادی
خواه نوشته
بود: «من افشین
بایمانی
زندانی سیاسی
محکوم به حبس ابد
دارای همسر و
دو فرزند
هستم، نزدیک
به ۱٣ سال است
در زندانهای
جهنمی جمهوری
اسلامی، اوین
و رجایی شهر
تحت شکنجه های
روحی و جسمی
هر روز با مرگ
روبرو میشوم. … مردم
و دوستان
آزادی خواه،
طبق قوانین
حکومت هر ۱۰
سال زندان، یک
حبس ابد محسوب
می شود که من
با احتساب این
مسئله باید ٣
سال پیش آزاد
می شدم آنها
نه تنها به
این مسئله
پایبند
نیستند بلکه
مرخصی را که
من حقوق قانونی
خود می دانم
از من دریغ می
دارند پدر و
مادر پیر و از
پا افتاده ی
من برای گرفتن
مرخصی به
تهران کشیده
می شوند و پس
از کلی اذیت و
آزار و مورد
اهانت قرار
گرفته شدن با
دست خالی برمی
گردند.»
یازده
سال دیگر هم
از آن سیزده
سال رنج و
شکنجه های
روحی و جسمی
افشین در
زندانهای
جهنمی جمهوری
اسلامی که هر
روز با مرگ
روبرو میشود،
گذشته است. به
راستی قساوت و
شقاوت
جنایتکاران
ولائی حد و
مرزی ندارد. با
این وجود،
افشین اما در
زندان نه
محکومی منفعل
بلکه کنشگری
عدالت خواه
است که در
اعتراض به
دستگاه کثیف
قضائی حکومت
اسلامی و
برخوردهای
وحشیانه
مقامات و
ماموران
زندان با
زندانیان و
همچنین برای
درخواست حقوق
قانونی یک
زندانی بارها
دست به اعتصاب
غذا زده است. او
بارها در کنش
های جمعی
زندانیان
شرکت داشته و
تاوان هم
پرداخته است. افشین
در دی۱۳۹۰ پس
از اعدام
زندانی سیاسی علی صارمی، از درون
زندان پیامی
منتشر کرد و
نوشت: «در
برابر تندر میایستد،
خانه را روشن
میکند… در
چنین روزی ما
شاهد اعدام
رادمردی بودیم
که حلاجوار
بر طناب دار
بوسه زد،…
زمزمه پوشالی
و دروغین
ضحاکان حاکم
را در هم شکست
و آنان را به
سخره گرفت».
مردادماه
سال ۱۳۹۵ افشین
بایمانی به
همراه صالح
کهندل و پیروز
منصوری به
دلیل اعتراض
به اعدام
زندانیان
عقیدتی اهل
سنت، با اعمال
زور گارد
زندان به سلول
انفرادی
منتقل شدند و
همان زمان
تعدادی از
زندانیان
سیاس محبوس در
زندان رجاییشهر
با نوشتن نامهای
خطاب به دبیر
کل و شورای
حقوق بشر
سازمان ملل
متحد،
خواستار
رسیدگی فوری
به وضعیت خطیر
این سایر
زندانیان
شدند و اعلام
کردند به
منظور همدردی
با افشین
بایمانی،
صالح کهندل و
پیروز منصوری
دست به اعتصاب
غذا میزنند. به
همین خاطر
برای درهم
شکستن مقاومت
افشین در
زندان برای او
پرونده سازی
کردند. افشین
در سال۱۳۹۷
بعد از ۱۸ سال
زندان با یک
پرونده سازی
جدید به صورت
غیابی به پرداخت
۱میلیارد و ۲۰۰میلیون
تومان تحت
عنوان هزینه
نگهداری یک مامور
امنیتی آسیب
دیده حین
بازداشت
برادرش، مهدی،
که ظاهرا قطع
نخاع شده است،
محکوم شد. این
مامور امنیتی
از افشین
شکایت کرده و
تقاضای دیه
کرده است، در
حالی که به
گفته خانواده
افشین او در
این درگیری شرکت
نداشته است. این
حکم بدون
تشکیل دادگاه
و حضور افشین
انجام گرفته و
به صورت شفاهی
به ایشان
ابلاغ شد.
مادر
رنجدیده ی
افشین، ایران
کلاه کج، نیز
در خردادماه ۱۳۹۹
در نامهای
سرگشاده (که
خبرگزاری
هرانا منتشر
کرده) در خصوص
ظلمهایی که
در بیست سال
گذشته بر او و
خانوادهاش
رفته، نوشته
است:«بیست سال
است که افشین
در زندان بسر
میبرد و نمیدانم
چه زمانی دست
از سرش
برداشته و
آزادش میکنند؟!
بیست سال پیش
پسرم مهدی از
عراق آمده بود
و افشین که
اصلا خبر از
هیچ چیزی
نداشت فقط برای
مهدی مهمان
داری و برادری
کرد. مهدی در
آن زمان کشته
شد و تقاصش را
از من گرفتند! حتی
یک سنگ قبر هم
نشانم ندادند
که حداقل بالای
سر قبر پسرم
بروم و گریه
کنم! بیست سال
بغضم را فرو
خوردم! حالا
هم بیست سال
است که افشین
را زندانی
کردهاند.
این
بچه هیچ گناهی
نکرده و بی
دلیل در زندان
نگه داشته شده
است. افشین
قبل از زندان
کار و زندگیاش
را میکرد و
با سیاست کاری
نداشت! دارند
انتقام مهدی
را از افشین
میگیرند. کجای
این عدالت
است؟
خانواده اش چه
گناهی کردهاند
که باید از
دیدن او محروم
باشند؟! پسر
افشین
دانشگاهش را
رها کرده و
کار میکند تا
خرج مادر و
خواهر کوچک
دانشجویش را
در بیاورد. این
ظلم نیست؟ تا
کی این بچهها
باید بدون پدر
بزرگ شوند؟
بیست سال دوری
کافی نیست؟ به
خدا حق نیست
که این بچه با
این بیماری
این همه سال
در زندان باشد.
یعنی شما اصلا
رحم و مروت
ندارید؟ در
این۲۰ سال یک
بار از خودتان
پرسیدهاید
که در این مدت
بر منِ مادر ۶۵
ساله و همسر و
دو فرزند
افشین چه
گذشته است؟»
جور
و بیدادی که
بر افشین و
خانواده اش
رفته (و میرود) شمه
ای از ظلم و
ستمی است که
بر دهها هزار
زندانی و
خانواده
هایشان میرود.
و تا زمانی که
حکومت اسلامی
فاسد و
جنایتکار پا
برجاست افشین
بایمانی ها، سعید
ماسوری* ها، حمزه
سواری** ها،
زینب
جلالیان*** ها و... در
آتش کین و
عداوت جباران
جبون در زندان
ها خواهند
سوخت. برای
گشودن درهای
زندان های
استبداد سیاه
ولائی راهی جز
پایان دادن به
عمر ننگین این
حکومت بیدادگر
نیست. آزادی
زندانیان
سیاسی و
عقیدتی در گرو
نابودی
استبداد
فقاهتی و هر
نوع سیستم
ستمگری است. برای
بنای نظام
حکومتی که
درآن حکم شنیع
اعدام لغو، شکنجه و
سایر
رفتارهای بیرحمانه،
غیرانسانی،
یا تحقیرآمیز
ممنوع شود می
بایست این
اصول مهم (که
بر گرفته از
قانون اساسی
پیشنهادی
شیلی است) در
قانون اساسی
گنجانده شده و
دولت مردمی
را ملزم و
موظف به رعایت
به این حقوق
کرد:
-• ممنوعیت
اعدام،
شکنجه، و
مجازاتهای غیرانسانی
و تحقیرآمیز
-•ممنوعیت
اخراج، تبعید
و کوچ اجباری
-•حق
شفافسازی و
دانستن حقیقت
در موارد نقض
جدی حقوق بشر،
به ویژه در
جنایات علیه
بشریت، جنایات
جنگی، نسل کشی یا
کوچ اجباری
-•آدمربایی،
شکنجه و سایر
رفتارهای بیرحمانه،
غیرانسانی، یا
تحقیرآمیز،
جنایات جنگی،
جنایات علیه
بشریت، نسل کشی
و تجاوز مشمول
قوانین مرور
زمان یا عفو
عمومی نیست
•- حق
دریافت غرامت
و جبران صدمات
برای قربانیان
نقض حقوق بشر
به
امید پایکوبی
بر ویرانه های
استبداد سیاه ولائی
و دست افشانی
برای آزادی
عزیزان در بند،
که چندان دور
نیست.
یاشار
جاوید
شنبه
۳۰ دی ۱۴۰۲
برابر با ۲۰
ژانويه ۲۰۲۴
…...........................................
* سعید
ماسوری، به لینک زیر
مراجعه شود
سايت
سازمان
کارگران
انقلابی
ايران (راه
کارگر) (rahekargar.net)
** حمزه
سواری، به لینک زیر
مراجعه شود
سايت
سازمان
کارگران
انقلابی
ايران (راه
کارگر) (rahekargar.net)
*** زینب
جلالیان، به لینک زیر
مراجعه شود
سايت
سازمان
کارگران
انقلابی
ايران (راه
کارگر) (rahekargar.net)