Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷ برابر با  ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷  برابر با ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)

 

به مناسبت سی و دومین سالگرد انقلاب ۲۲ بهمن  ۱۳۵۷

 

به استقبال جشن توده ها برای آزادی، برابری و سوسیالیسم برویم

 

 

سی و دوسال از انقلاب شکوهمند بهمن ۱۳۵۷ گذشت. انقلاب بهمن،  گسترده ترین گردهم آئی توده ای در کشور را سازمان داد و بساط حکومت دیکتاتوری خاندان پهلوی و سیستم شاهنشاهی را در هم پیچید. این انقلاب برای آرمان  آزادی، گسترده ترین دمکراسی، عدالت و رفاه اجتماعی به راه افتاد وتلاش داشت با بدست گرفتن سرنوشت مردم توسط ارگان های قدرت خود، راه را بر دیکتاتوری، استبداد، دولت پلیسی و تبعیض های سازمان یافته ببندد. اما این توده ای ترین انقلاب مردم ایران، به دلیل آن که رهبری اش به دست روحانیت واپسگر و سازمان یافته افتاد، و توده های مردم که زیر سرکوب خشن ستم شاهی امکان متشکل شدن را نیافته بودند و به دم دست ترین نیروی سازمان یافته موجود پناه بردند و به این رهبری مرتجع متوهم بودند، در اوج پیروزی شکست خورد. با شکست انقلاب به جای حاکمیت مردم، حاکمیت بدست یک اقلیت بشدت واپسگر و مرتجع افتاد و از همان فردای انقلاب، در هم شکستن دستاوردهای خیزش مردم  در دستور قرار گرفت. شوراهای کارگران و زحمتکشان و تشکل های مستقل شکل گرفته در فضای انقلابی جامعه  در هم شکسته شد؛ و زمینه ی سازماندهی فقر، فلاکت و نابرابری طبقاتی گسترده تر و پایدارتر و استثمار وحشیانه تری فراهم آمد؛ ملیت های کشور زیر سنگین ترین سرکوب قرار گرفتند و خواست هایشان با اتهام واهی تجزیه طلبی منکوب شد؛ سرکوب همه جانبه ی خواست های جنبش زنان بشدت به جریان افتاد، دانشگاه ها را با اجرای "انقلاب فرهنگی" بشکل گسترده ای تصفیه کردند، بسیاری از فعالان سازمان های سیاسی را از دم تیغ گذراندند و بخش اعظم سازمان و احزاب سیاسی را منحل کردند؛ سنگین ترین حملات را علیه روشنفکران و هنرمندان مترقی کشور سازمان دادند و در یک کلام سرکوب سیاسی را با سرکوب خشن مدنی و فرهنگی  تکمیل کردند و زمینه های شکل گیری یک جریان فاشیستی تمام عیار را سازمان دادند. دهه ی خونین اول انقلاب با قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ تکمیل شد. دهه های بعدی با تداوم اعدام ها و سازماندهی قتل های زنجیره ای و ترور های سازمان یافته برون مرزی پی گرفته شد. این سیستم سازمانیافته ی آدم کشی امروز نیز با اعدام های گسترده و هر روزه اش همان خط سیاه حاکمیت فاشیستی را پی گرفته است.

 

اگر سرکوب سازمان یافته یکی از اصلی ترین مشخصات حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی است، سازماندهی ساختار سیاسی جدید متکی بر قدرقدرتی مطللق العنان ولی فقیه، با پوششی ظاهری از جمهوریت سازمان داده شد. هر چند استبداد دینی از دیکتاتوری شاه خشن تر و بی رحمانه تر است اما ساختار قدرت به شکلی است که دایره ی تصمیم گیری با نحوه تصمیم گیری های فردی شاه متفاوت شده است.  در این جا یک نوع پلورالیسم در هرم قدرت رعایت شده  و قانون اساسی برای تنظیم توازن قوا میان نیروهای درون نظام عمل کرده است.اما در روند تجدید ساختارهای سیاسی، روند تمرکز قدرت در دست ولی فقیه و باندهای وابسته هم چون انتظاریون و سپاه در طول زمان آنچنان گسترش یافته که هر چند گاه بخشی از معتقدین به نظام اسلامی و قانون اساسی جمهوری اسلامی  از دایره ی قدرت به بیرون پرتاب می شوند. کار به جائی رسیده است که حالا دیگر حتی جمهوریت نظام که کارکرد آن تقسیم قدرت در میان خودی های رژیم و وابستگان و معتقدان به آن بود نیز عملأ به کناری گذاشته شده  و حکم حکومتی ولی فقیه به عنوان اصلی ترین معیار داوری جایگزین آن گشته  است. همین روند است که انتخابات های حکومتی را نیز غیرضرور کرده و عملأ تقلبات گسترده ی انتخاباتی برای در قدرت ماندن باندهای مطیع دستگاه ولایت و کنار گذاشتن منتقدان درون حکومتی، سازماندهی شده است. آخرین این تقلبات گسترده، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ اتفاق افتاد که حتی شمارش آراء را نیز ضروری ندانستند. این روند تمرکز گرائی قدرت مطلق، به بی حقی کامل مردم منجر شده است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی، مردم بصورت رعایا و صغیر در نظر گرفته شده اند و بی حقی آن ها  به شکل مدونی تثبیت شده است. بدیگر سخن ساختار سیاسی قدرت در جمهوری اسلامی که در قانون اساسی آن بشکل روشنی فرموله شده،  بی حقی سازمان یافته و نهادینه شده ای است که هیچگاه نتوانسته و نمی تواند بیان خواست های مردم باشد.

 

 

شکل گیری ساختارهای قدرقدرت استبداد دینی و تکمیل آن، زمینه ی هر نوع حرکت اصلاحی در نظام سیاسی را به بن بست کشانده است. جریانات اصلاح طلب، معتقد به قانون اساسی رژیم و بخشی از جریانات متوهم به تحولات درونی حکومت، مدام این توهم را دامن زده اند که امکان اصلاح نظام از درون وجود دارد. اصلاح طلبان که یکبار بخت خود را در حاکمیت در دو دوره ریاست جمهوری محمدخاتمی تجربه کرده اند، هنوز نیز بر این توهم پای می فشرند که گویا امکان اصلاح حاکمیت اسلامی وجود دارد. آن ها بی اعتنا به ساختار منسجم قانون اساسی جمهوری اسلامی که بر قامت یک مستبد مطلق العنان بنام ولی فقیه دوخته شده است، براین تصورند که گویا بندهایی در قانون اساسی وجود دارد که اگر قانون اساسی تمام و کمال اجرا شود، می تواند بیان خواست ها و آرمان های مردمی باشد. اما تجربه دهه ی اول انقلاب و تجربه ی دوره حاکمیت محدود و مشروط اصلاح طلبان و حتی برخورد حاکمیت اسلامی به انتخابات های حکومتی نشان داد که امید به اصلاح پذیری جمهوری اسلامی، توهمی بیش نیست و اصلاح طلبی مدت هاست مرده است. تجارب تاکنونی نشان داده که رژیم اسلامی هیچ تحول درونی را تحمل نمی کند و حتی مثل گذشته نیز نمی تواند به حکومت خود ادامه دهند و روند رشد نظامی گری و تسلط سپاه بر عرصه های سیاست و اقتصاد و حالت جنگی بخود گرفتن نیز از همین جا ناشی می شود. همین واقعیت بیش از بیش ضرورت انقلاب را برجسته تر ساخته است

 

در برابر ساختار سیاسی جاافتاده سرکوب گر و برای دفاع از دستآوردهای انقلاب و مقاومت در برابر تعرض همه جانبه ی حاکمیت استبداد دینی، در تمامی سی دو سال گذشته، مقاومت گسترده ای چه در عرصه سیاسی ، چه در عرصه مدنی جریان داشته است. مقاومت کارگران و زحمتکشان در برابر تعرض لجام گسیخته سرمایه داران زالو صفت و دولت حامی آنها، مقاومت گسترده جوانان و زنان در دفاع از زندگی عرفی و مدنی، مقاومت گسترده ملیت های تحت ستم و اقلیت های فرهنگی برای تاکید بر حقوق حقه ی خود در تمامی این دوران جریان داشته است. جوشش این مقاومت گسترده است که، باعث شده است تا زندان های جمهوری اسلامی به عرصه فداکاری های درخشان و فراموش نشدنی تبدیل شود. این مقاومت همه جانبه  سبب شده است تا حاکمیت اسلامی در سراسر جهان به عنوان حکومتی سرکوبگر و  خونریز شناسانده شده هر سال از سوی نهادهای بین المللی محکوم گردد. همین مقاومت گسترده است که هر بار که مردم فرصتی یافته اند حتی انتخابات های حکومتی را به عرصه بیان نارضایتی گسترده ی خود تبدیل کرده اند تا جائی که رژیم مجبور شده برای خنثی کردن این شگردهای توده ای دست به تقلبات گسترده بزند و راه ها و منافذ سوء استفاده مردم را یکی پس از دیگری مسدود سازد. با این حال نباید از نظر دور داشت در ابتدای روی کار آمدن رژیم اسلامی سازمان های چپ به دلیل عدم درک درست شان از آزادی و دمکراسی نتوانستند قاطعانه از آزادی ها سیاسی و مدنی دفاع کنند.  در آن دوران بسیاری از  جریانات چپ دفاع از آزادی های سیاسی و مدنی را در برابر مبارزه ضد امپریالیستی قرار می دادند و آن ها را خواست های لیبرالیستی می خواندند و از این طریق به قدرت دفاع در برابر تعرض سیاسی و مدنی و فرهنگی اسبتداد سیاه دینی ضربات جبران ناپذیری زدند.

 

شکست انقلاب بهمن در اوج پیروزی اش، و حاکمیت سیاه تر و خشن تر از دیکتاتوری شاهنشاهی، و نتایج فاجعه بار حکومت اسلامی برای کشور، برای بسیاری دستاویزی شد تا اصل انقلاب مردم را به زیر سئوال ببرند. آن ها با چشم پوشی بر این واقعیت که خشونت همواره از سوی حاکمان به حرکت های مردمی تحمیل شده و مردم همواره خواهان احقاق حقوق شان از طریق مسالمت آمیز هستند، اصل انقلاب را به زیر سئوال می برند. عده ی دیگری نیز هستند که  علیرغم تاکیدشان بر سرنگونی جمهوری اسلامی و ضرورت آن، حتی حاضرند با نیروهای سلطه جو نیز همسو شوند تا بساط جمهوری اسلامی برچیده شود. با این حال قاطعانه با امر انقلاب توسط مردم مخالفت می کنند. اما نگاهی به شکست  قطعی حرکت های اصلاح طلبانه در درون حاکمیت اسلامی و تجارب مرگبار دخالت نیروهای سلطه جو در عراق و افغانستان و اوج گیری حرکت های انقلابی در منطقه که انقلابات تونس و مصر از نتایج اولیه ی آن است، یک بار دیگر حقانیت مردم برای انقلاب را به اثبات رسانده است. این تجارب نشان داده است که انقلاب کار توده هاست. که انقلاب پاسخ توده هاست به سرکوب، ظلم، استثمار و بی حقی مطلقی که گاه بزک کرده و گاه عریان و خشن بر آن ها تحمیل شده است. انقلاب جشن توده ها برای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی است. زیرا مردم می خواهند حاکم بر سرنوشت خود باشند و  ارگان های قدرت شان، سکان حکومت را در دست بگیرند و تمامی امکانات کشور تحت حاکمیت مردم درآید. این ارگان های قدرت در برابر مردم و تنها خود مردم پاسخ گو باشند. انقلاب پاسخ مردم است به همه ی آنهایی که خواهان حفظ و تداوم نظام سلطه، نظام استثمار و نظام بهره کشی در اشکال گوناگون آن هستند. آری انقلاب پاسخ مردم است برای تحقق خواست های آزادی، برابری ، کرامت و شرف انسانی ، برقراری عدالت اجتماعی. اکنون که طوفان حرکت های انقلابی سراسر منطقه را فرا گرفته است، اکنون که خواست های انقلاب شکوهمند بهمن، همچنان پابرجاست و بصورت خواست های معوقه، درآمده است، باید که به انقلابی دیگر اندیشید.

 

اما برای این که انقلاب دیگری که ناگزیر می آید، به سرنوشت انقلاب بهمن دچار نشود، باید از درس های آن بخوبی آموخت.

 اولین و مهمترین درس آن انقلاب این بود که توده های مردم اگر متشکل نباشند، کارگران و زحمتکشان اگر تشکل های مستقل خود را نداشته باشنند، اگر دانشجویان و جوانان و زنان در تشکل های مستقل شان گرد نیامده باشند، اگر ملیت های تحت ستم و اقلیت های فرهنگی در سازمان های سیاسی و فرهنگی خود متشکل نشده باشند، و اگر در جریان انقلاب ارگان های قدرت توده ای شکل نگرفته باشند، همواره این خطر وجود دارد که سازمان یافته ترین جریان که گاه ممکن  است مرتجع ترین و فاشیستی ترین جریان نیز باشد، سکان هدایت حرکت های انقلابی مردم را بدست بگیرد و نتیجه ی انقلاب، نه خواست مردم، که باعث روی کارآمدن یک جریان فاشیستی تمام عیار باشد. این را مردم ایران در سی و دو سال گذشته  بخوبی تجربه کرده اند. این تجربه ای است که انقلابیون عرب و مبارزان مصری و تونسی می توانند از آن درس بگیرند.

 

 دومین درس انقلاب آن است که برای درهم شکستن دستگاه سرکوب تا دندان مسلح و بشدت سازمان یافته، باید بیشترین نیروی توده ای به میدان بیاید. تجربه یک سال مبارزات خیابانی سال ۱۳۸۸ نشان داد که تا زمانی که مبارزات عمومی ـ سیاسی نتواند با مبارزات مطالباتی و اجتماعی توده های کار و زحمت پیوند بخورد، و تا زمانی که اکثریت جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان به میدان نیایند، امکان ایجاد شکاف در دستگاه سرکوب و حاکمیت، بقدر کافی فراهم نخواهد شد و این امر قدرت رزمی جنبش مردمی را کاهش خواهد داد. برای درهم شکستن قدرت مقاومت دشمن، باید حرکت های توده ای را به شکلی سازمان داد که کارگران، زحمتکشان و تهیدستان به میدان بیاید ودر کنار جوانان و زنان و ملیت های تحت ستم و اقلیت های فرهنگی که خودجزئی از ارتش میلیونی کار و زحمت هستند، دست در دست هم و با توجه به خواست های عمومی و توده ای و خواست های اخص و بیواسطه مبارزه ای متحد را به پیش ببرند. هم چنین تجربه انقلاب بهمن و تجارب انقلابات تونس و مصر نشان داده است که انقلاب کار توده هاست. اکنون که چهل سال از حماسه سیاهکل و فداکاری آن نسل از جوانان پاکباخته  می گذرد، و حال که می توان خونسردانه نتایج فاجعه  بار حرکت های جدا از توده ی مجاهدین در دهه ی شصت را بخوبی بررسی کرد، یک بار دیگر باید بر این اصل تاکید کرد که انقلاب کار توده هاست. هر حرکت جدا از توده، با هر تاکتیک و با هر شیوه و با هر توجیهی، امر مبارزه انقلابی را مختل کرده و در راه آن سنگ اندازی می کند.

 

در سی دومین سالگرد انقلاب شکوهمند بهمن ۱۳۵۷ و با تجارب مبارزات ضداستبدادی ۱۳۸۸ و با درس گیری از موج انقلاب عرب که نسیم شورانگیز آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی را به منطقه آورده است، به استقبال جشن توده ها  برویم و برای  انبوه وظایفی که در پیش رو داریم آستین ها را بالا بزنیم

سرنگون باد جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی ، زنده باد سوسیالیسم

هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر(

۱۹ بهمن ۱۳۸۹ـ ۸ فوریه ۲۰۱۱

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©