سندان
ولایت و توهم میخ
اصلاحی
بهنام
چنگائی
ما به
دست ساده لوحی
خود و یا بخشا خوشباوری
پدر و مادرانمان،
بدجوری در بند
شده و اسیریم.
اسیر، در قفس واپسگرائی،
تنگ نظری و
دور و تسلسل اسلام
ناب خمینی و
خامنه ای که
در آن: پیوسته باور
و خدا و جهان
بینی ها همیشه
یکی ست، مرام
و مذهب و آئین های
انسان ها یکی
ست، راه و
راهبان و راه
یاب ها یکی ست،
قانون و دولت
و دستگاهِ گردانندهِ
نظری امور هم
یکی ست. پس: اختیار
انسان بیرون
از اراده ی
اوست و تدبیرش،
خام و آسیب
پذیر! و در
نتیجه نیاز به
قیم، متولی و
هدایتگر محض دارد؛
و آن خود یک
خیر مطلق است!
چرا که: ایده،
سرنوشت، مقصود
و مقصد نیز باید
یکی باشد و عملا
هم در این چند
دهه چنین است
و بنابرین: انسانِ
نوعی و رهرو در
این بادیه
پیمائی جبری جز
تسلیم و رضای
مطلق، حق انتخاب
نداشته و
تغییر تقدیر
هم لاجرم میسر
نبوده و در
آینده نیز متصور
نیست.
و به
همین خاطر همه
ی اهرم، ابزار
و عواید منقول
و غیر منقول
عمومی، درآمد چاه
های نفت و همه توش
و توان جانی و
مالی و عقلی قفس
نشینان، این بندگانِ
نظام شریف شیعوی،
اجبارا و باید
در این راستا
باشد. و قفس
بان نیز به
سهم شگرف خود،
هوشیار و یک
تنه در آن بالا
بالاهای رنج و
رهبری مراقب
ایستاده و در راه
اهداف والای
اسلامی ـ الهی
در حال نبرد و
مقاومت با تاریکی،
جهالت، فریبِ کفار
و دشمنان خدا می
باشد. تا مگر بندگان
شیر خام خورده
به سادگی و
نادانی که فطری
و انسانی ست، در
چنگ گمراهی و
بد نامی و
ناکامی دشمنان
اسلام گرفتار
نشده و به همت و
درایت ولی
فقیهِ خود و حکومت
آسمانی ِ او
بر زمین، امت: دچار
فساد و تباهی و
عقوبت اخروی
نگردیده و جای
بهشت خود را
در همین زمین
تضمین کند!
آیا شعایر، تعاریف
و دعاوی
تاکنونی این
نظام کپکزده غیر
از این ترادژی
هولناک بوده
است؟
این مضحکه
چندش آور 35
ساله، و سبک زندگی
سردِ بیابانی،
بی روح و
اجباری، مشقت
بار و تکراری
و تحقیرِ
سیستماتیک، توام
است با خوره ی فقر،
تنگدستی و
تلخکامی به
جان امتِ پاکباخته
ی (عمدتا شیعه) و
فرصت طلائی
غارت و چپاول
و کاخ نشینی
برای مقربین دستگاه
خدا پناه! ((در
کشور ما تمامی
دارائی ها و روابط
اقتصادی،
مصوبات
اجتماعی و راهکارهای
سیاسی و
برنامه ریزی
های فرهنگی و
آموزشی و تصمیمات
مهم ِحیاتی،
تنها در
دوایری پنهانی
و زنجیره ای مخوف
سپاه و بسیج و
وابستگان
مطیع و نوکیسه
های لیبرال و
رانتخوار، به
شکل مخفی و
محرمانه در بین
چند باند داخلی
و خارجی فربه و
وابسته به
رهبر و بیت
سرسپرده اش می
چرخد. این
دستگاه مخوف هرگز
به هیچ کس
پاسخ گو نبوده
و نیست؛ اجازه
نظارت نمی دهد
و گم شدگی، کم
و کسری و سرقت
های
میلیاردی،
بخش کوچکی از
این درز در
درج هنگفت حیف
و میل ها و
رسوائی های
کلان است!)) "در
این دیار اصطلاحا
قرآن ریا،
فریب و خیانت به
انسان و حقوق
بشر از رأس تا
ذیل حکومت می
کند." ((با این
جو مسلط و فریبکاریِ
دینمداران، پیوسته
نقاط ضعف
اجتماعی ِانسان
تشدید گردیده
و به رشد ناخود
آگاهی عمیق بی
اعتمادی در بین
مردم و خانواده
ها و زوج های
جوان دامن زده
و به تبع آن،
نرخ متارکه ها
بالاست و در ابعاد
خانه خرابی
های ناشی از عقده
ها، یاس ها،
دلمردگی ها،
سرشکستگی ها،
بیکاری و
بیماری های
روانی در یکسو،
و همزمان اوج قدرت،
رفاه و تمول و
دارائی
اندوزی سرشار
عده ای انگشت
شمار
ثروتمندان
ناگهانی و
انگلی در سوی
دیگر افزوده و
دمار از
روزگار مردم
کار و زحمت و
فرودست کشیده
است.
در
کنار همه مصیبت
ها، فاجعه ی بازار
قاچاق متنوع
مواد مخدر است
و دسترسی ساده
و ارزان و
رسوخ بیدادگونه
ی مواد افیونی
ویرانگر در
سطح میلیونی و
رواج عمیق و سرسام
آور اعتیاد،
فحشا، فساد،
سرقت و جنایات
گسترده و
مترتب آن، که
پیگیر و مستقیما
متاثر از فضای
خفقانی و بسته،
با تحدید بی
شرمانه و کامل
آزادی های متدوال
مدنی و فرهنگی
و سرکوب لختِ جشن
ها و شادمانی های
ساده ی همگانی
ست که رژیم ِگریه
و روضه در همه
حال بر آن بی
وقفه بر دست می
برد، و هر بار
به نوعی
متفاوت بر
علیه نشاط گرائی
دسیسه ای نو طراحی
کرده و در سطح
کشور آنرا تسری
داده و مجالس
عزا و ماتم را باز
تولید می نماید.
توطئه هائی که
با برگماری
نیروهای
مزاحمت و
کنترل خیابانی
و حتی مراقبت
های خصوصی در
هر کوی و
میدان با روح
و جان مردم
بازی کرده و
به انجماد
سرزندگی و
شادی می
انجامد. و جو
پلیسی آشکار و
پنهان همچنان در
حال مانور و به
ایجاد فضای
ترس ها، تهدیدها،
دستگیری ها، شکنجه
ها، زندان ها
و ترور مخالفان
در کار است و موازی
با همه بر
پائی بساط شوی
قطع اعضای بدن
، شلاق زنی در
ملاء عام و گسترش
اعدام های علنی
و پوشیده برنامه
ریزی شده در
این ساختار دیانتی
جزو ضرور،
ذاتی و همیشگی
آن می باشد.
اجحاف
ِطاقت بُر
تبعیض ها و
تحقیر ها و
نابرابری های جنسی،
جنسیتی، حقوقی
بین زن و مرد،
شیعه و سنی،
دیگر ادیان که
جای خود دارد! و
نبود نه فرصت
اندکی شادی و
نرمشِ جسم و
روان، بلکه برای
حتی حق بیان،
تشکل، تحزب، اعتراض
و ایستادگی متمدنانه
و آرام نیز بنا
به قانون همین
دستگاه امکان
پذیر نیست!؟مگر
مشروط به تقبل
نفس کشیدن مصلحتی
بنا به مصالح
عالی حکومت
شیعوی، آنهم در
میان این همه ستم
ها و اصطکاک
های تلخ با رژیم،
کمبود ها و
نارسائی های جسمی
و روحی و
روانی و
درمانی که فقدان
همگی بر محور میل
ساختار ولایتِ
خطا ناپذیر می
گردد. کسی که:
اراده مطلق او
و مذهب اش همچنان
بی کم و کاست حرف
اول و آخر را
می زند. او
یگانه بیگانه
ای میدان دار علیه
اراده ی مردم
کار و زحمت است
که به سود
خویش رژیم اش تا
همینک چرخیده
و مضار
تمامیتگرائی
اش بر علیه
هستی 70 میلیون
زنجیری هنوز و"هر
آن" فاجعه می
آفریند. ((آیا به
راستی: این
صبر ایوبِ
مردم، برای خود
رهبر، بیت
آلوده و طیف
های مخالف او و
باند های قتال
بسیجی و سپاهی
و روحانی و
بازاری متمایل
به نظام او دچار
یک اعجاز واقعی
نیستند که
سکان کشتی
شکسته شان را
تاکنون بدست
دارند؟))
وآنگهی
تجربه های بی
دلیل خونین و تلاش
های پیگیر و مسالمت
جویانه فراوان،
بردبارهای 35
ساله ی کمر
شکن و اعتراض
های گسترده و عمدتا
متمدنانه ی تاکنونی
طبقه کارگر و
زحمتکش، زنان
و جوانان، طیف
های اقشار میانی
تحصیلکرده و فرهنگی
و سرخورده و
به ویژه بخش رنگین
و لایه های زیرین
دست و به شدت
لهیده شدگان بیکار
و پائین
ماندگانِ آن و
همچنین وجود دردناک
بیش از 35%
فرودستان زیر
خط فقر و به
شدت استثمار
گشته و بی
پناه مانده با
این درآمد
عظیم نفت به
همه ی ما نشان
می دهد که: مجموعه
روند این شیوه
های بیان
خواسته ها و
مطالبه های صنفی،
حقیقی ـ حقوقی
ـ اقتصادی و
لاجرم سیاسی شده
آنها، هیچگاه برای
تعدیل اوضاع موثر
نبوده و منشأ
بیداری حتی اخلاقی
رهبر و سرانش نشده
است و تمام
مبارزات
اجتماعی و
طبقاتی خونبار
تاکنونی به
منزله ی تنها توهم
نفوذ میخی
بوده است بر
سندان نرمش
ناپذیر نظام ولایت!
ساده اگاری و
خوشبینی ای
میخی که هر
بار شکسته و
عملا
آن شیوه رهبر
و روسای دولت
هایش را تقویت
کرده و بر
هیچدام از
باندهای مخوف سیاسی
و اقتصادی و قضائی
و قانونگذار و
نظامی و مافیائی
سپاه و دستگاه
روحانیت و ساختار
بورکراتیک
دینی و رانتخواران
نفتی و حامیان
جهانی اش کارگر
نیافتاده و برای
مردم کشور ما نیر
تصور دگرگونی
و یا استحاله تاکنون
مظهر هیچ امیدی
و دست آویزی
لازم و اندک در
جهت تأمین
منافع ربوده
شده و حق ِحیات
و استرداد شان
از غاصبان مثمر
ثمر به واقع نبوده
است! آیا اغراق
کرده ام و چنین
نیست؟
به
باور من، تاکنون
هیچ یک از
نیروها مخالف
و عناصر واخورده،
مستقل و متعهد
در داخل به دقت،
جرأت و عریانی
(محمد نوری
زاد) خلافت خامنه
ای و کل دستگاه
فاسدش را به
باد تحقیرِ مبانی
الهی، رسوائی ِآرمانی
و نقدِ اخلاقی
حکومت دینی نکشیده
و دعاوی ریامند
رهبر و نظامش
را بدان سان
که وی برجسته زیر
پرتو روشنگری بی
اعتبار ساخته،
افشا نکرده
است. بنابرین شاید
به نظر آید که من
با همه اختصار
و سعی که
داشته ام بیش از
گفته های وی به
عنوان عابدِ آگاه
و دیر نشین در
محفل رهبر نقد
تازه ای نباشد
که همه بازگو
شده است؟! اما،
اگر تفاوتی در
توضیح و تفسیر
من باشد که
هست، همانا
عدم توهم من
به تمامیت
ساختار، خود
رهبر، دولت
دینی، قانون
اساسی و اساسا
تاکید مطلق به
جدائی دین از
دولت و طرد و کنار
نهادن منطقی
دین رسمی کشور
با توجه به رنگارنگی
ِ وجود ادیان،
جهان بینی ها
و شاخه های مستقل
است که باید
به دلیل آزادی
وجدان و
اختیاری بودن آن،
روزی هر چه
زودتر دین
رسمی از صحنه
ی عقیدتی کشور
با احترام
کامل به شعیان
از پایگاه
فرهنگی کشور
به بیرون نهاده
شود؛ امری که
لزومش مورد
نظر نوری زاد
نیست. و
همینطور تفسیر
طبقاتی دین و علل
پیدایش و
تحکیم این
فاکت و فاجعه
ی بدخیم تاریخی،
پس از سقوط
نظام پهلوی و همچنین
البته چگونگی
راه گذر از
کلیت حاکمیت را
بارها بازگو
کرده ام!
محورهائی که
به ندرت و قطعا
به عمد مورد
توجه آقای
نوری زاد قرار
نگرفته و یا نمی
گیرد!؟
زیرا: کانونِ
حرکت، چرخش، توجه
و نقدِ رویه ی
نظام ولایت
تمامیتگرا از
دید آقای محمد
نوری زاد همیشه
مبتنی بر
تأئید اصول
پایه و فروع
دین اسلام و البته
شیعوی آن است
که ایشان نیز همچون
آقای موسوی و
بسیاری دیگر
از رفرمیست های
اصلاح جو و
حتی سکولارهای
به اصطلاح روشنفکر
دینی، و بخش بزرگی
از آنها هیچگاه
تردیدی بر حقانیت
نظام ولایت
فقیه، دینِ
دولتی و قانون
اساسی آن روا
نداشته است و
یا شکی و ظنی به
ضرورت جدائی
دین از دولت اندیشه
شان راه نبرده
است. و همچنین،
نوری زاد و
اکثریت رنگین همفکران
آنها هرگز ریشه
تصادمات و تعارضات
اجتماعی ـ
طبقاتی رژیم
در را نه در
ذات مناسبات
اقتصاد
سرمایه
دارانه و بهره
کشانه انسان
از انسان که در
این نظام و
اقتصاد اسلامی
غوغا می کند و
دین و سرمایه در
این بساط ولائی
با هم تنیده
شده و مورد
توافق و حمایت
کامل همه ی آنهاست.
او هرگز این
تضاد و تناقض
منافع انسان
ها را در نظام
استثماری ندیده
است؛ و با
چنان برداشتی
هرگز نخواهد
دید. او، تنها
به شیوه اراده
گرائی رهبر و
به برخوردهای نا
صواب او ایراد
دارد که به تراژدی
رقت انگیز کنونی
فراروئیده، بیشتر
از همه انتقادی
می کند؛ و به
شکل تلویحی، تبیهی
و آرمانی،
خامنه ای را دعوت
به بازگشت به
اصول پایه ی و
رجوع به منش
های انبیائی ـ
اولیائی که
اساس باور اوست
می خواند،
قطعا پیش از
آنکه دیر شود،
می بایست با
توصیه های او رهبر
گمراه به تزکیه
و طهارت نفس جاهطلب
پرداخته و
دوباره به مبانی
دینی رجعت
نماید، تا این
بازگشت به خود
به اصلاح کل
دستگاه فراروید
و وفاق مهیا
شده و به زدودن
تعارضات
اجتماعی بین
مردم و رژیم بینجامد.
که
گوئی: آقای (نوری
زاد) به نام مراسل
حق، وظیفه
شناس و بی طرف
در عصر بیداد و
بیداری دینی
ست، و او نه
محصولی
آسمانی و
انبیاگونه بلکه،
فقط فردی مومن
و متعهد است
که او دیری دست
در سفره ی خوا
آلود رهبر
داشته است و چندی
ست که از تظلم
مفرط به جان
آمده و از ستم
بیزار شده و وطیفه
وجدانی دارد
تا خامنه ای رهبر
را که از راه
بدور شده با
پند و اندرز
خود هدایت و به
راه پیامبران
و امامان بکشاند.
دلیل این
ادعاها نیز به
زعم وی انزجار
علنی مردم و
ویرانی کشوری
ست که دچار مصیبت
(رژیم غیر
دینی) شده و (حاکمیت
شیطانی) را به
شدت تجربه
کرده و عواقب طبیعی
این بیگانگی
با خدا را او می
بیند و فریاد
بر می آورد. بدین
وسیله او و
همراهان پرده
نشین اش رهبری
را دوباره
دعوت به حق و
راه صواب و نعمت
ثواب می کند. گوشزد
ها و
تنقیدهائی که
ایشان تاکنون
به عنوان یک
مسلمان طرف
دار تلفیق دین
و دولت، بارها
از رهبرِ
آلوده به فساد
و دست در کشتار
کرده و می
کند، که این خود
به تنهائی بسیار
شجاعانه و گرانقدر
شرافتمندانه است
که وی حقایق
را بازتاب
داده،
روشنگری کرده
و احتمالا در
آینده هم خواهد
نمود.
اما،
من ضمن تأئید
نقدهای درست و
افشاگری های
صادقانه وی از
جنایات رهبر،
کل باندها و
مافیای دستگاه
حکومتی، بر خلاف
شیوه نگرش ایشان
فکر می کنم.
زیرا که: این
رژیم اسلامی
از طریق اهرم
دین سوار کول
مردم شد و
ساختار مطلق
مذهب شیعه صاحب
چنان قدرت و
گنجینه های
فراوانی مکنت
است که هیچگاه
چشم از آنها
نخواهد پوشید.
35 سال است که
بدون کمترین
نظارت خود گز
می کنند و می
برند و می
دوزند و به
سود منافع و
اراده مردمان
مزدبگیر و
زحمتکش قدمی
برنداشته و به
سمت اراده
افقی هرگز نخواهند
گرائید و تحت
هیچ شرایطی اصلاح
پذیر نیستند و
با حمایت
مستقیمی که
سرمایه داری داخلی
و جهانی از رژیم
می کند، رژیم
دینی و(خامنه
ای ها) در این
زنجیره ی
فرسوده پس از
شاه برای
منافع سرمایه ی
نئولیبرال بهترین
مهره ها بوده
و هستند و
فعلا روحانی به
کار گمارده شده
است. این نقاط
پایه و بررسی
زوایا و نکات
مهم فوق مواضع
و گره های
صریحی می
باشند که در
ادبیات
اعتراضی وی
هرگز موضوعیت
طرح و ضرورت
نگرش علمی و
عینی و عملی
ندارند و
پیوسته از قلم
دینی و بیان
نفاذ ایشان دور
می افتند. به
رو، وجدان
انسانی او
بیدار است و
این شایسته ی
ارجگزاری من
است!
اما
چاره کار و
هدف اراده ی مستقل
ما چیست؟ توهم
میخ بر سندان
ولایت توسط
روحانی ها؟ آیا،
حالا هم ما ناگزیر
نیستیم که
دوباره و به
دست توانای
خویش این قفس فرسوده
را که خود ساختیم
با پیکار و
همبستگی
طبقاتی ـ توده
ای بگشائیم،
خود را رها سازیم
و آینده را از
لوث وجود این
تبهکاران
شکمباره،
دلگانِ دین
پناه و
آدمخوارانِ بی
وجدان آزاد
سازیم؟ آری
این تنها راه
باقی مانده ی
ماست. نگاهی
کوتاه به
پرونده سه
ماهه ی اعدام
های روحانی و
تصویب تصاحب
قرزندخواندگان
در این دوره
سیاه برای ما
کافی ست. پس: در
هیچ حالتی،
هیچ رهبری و هیچ
حکومتی دینی
با چنین جاه و
جلالِ کلانی،
اگر قاطی
نکرده و یا
مجبور نباشد،
برابر منافع
اش به سود
توده های کار
و زحمت و
مزدبگیران
نمی ایستاد.
ساده لوحی
کافی ست! چطور
ممکن است این
باندهای قدرت
و ثروت تحکیم
پایه های خود
را ندید
بگیرند؟ نه
این متصور
نیست! و در
هیچگاه زمان هرگز
آنها آنرا فراموش
نمی کنند، و
می دانند که
آنان سروران
این سرزمین
سوخته اند! و
بیرون از
مواضع زیر بنائی
خود نمی چرخند،
و مدام در حال مانور
و تثبیت اوضاع
و استواری
پایه های شان
به ترفندهای
لازم می باشند.
چه با رهبر و
یا بدون او
حکومت دینی نمی
تواند مدافع
منویات جامعه
ی رنگین ما
باشد که سهمی
از قدرت و
ثروت او را بخواهد!
چنین رژیمی تنها
و تنها نگاه به
حفظ هویت
مطلق، قدرتِ مستقل
و اراده ی
آزاد خود می کند.
همین و بس!
بهنام
چنگائی سوم
آبان 1392