Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با  ۲۶ آوريل ۲۰۲۴
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳  برابر با ۲۶ آوريل ۲۰۲۴

سمپوزیوم درباره‌ی «امپراتوری سرمایه»

سمپوزیوم درباره‌ی امپراتوری سرمایه اثر اِلن میک‌سینز وود

اثر اِلن میک‌سینز وود

نوشته‌ی: پل بلکلج

ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

توضیح نقد: مجله‌ی ماتریالیسم تاریخی در سال ۲۰۰۷ در شماره‌ی ۱۵.۳ خود سمپوزیومی برگزار کرد و چندین نویسنده به نقد و بررسی کتاب امپراتوری سرمایه اثر اِلن میک‌سینزوود پرداختند. این مقالات به ترتیب در چهارمین بخش مجموعه مقالات امپریالیسم سایت نقد که به این کتاب اختصاص یافته منتشر می‌شوند.

***

چکیده: بررسی اِلن وود درباره‌ی امپریالیسم جدید، آخرین نمونه از پروژه‌ی گسترده‌تر او برای بازسازی شکل غیرجبرگرای مارکسیسم است که هم می‌تواند ویژگی تاریخی سرمایه‌داری را تبیین کند و هم بر فعالیت سیاسی سوسیالیستی تاثیر گذارد. مقاله‌ی حاضر در پی آن است که واکاوی او را از امپریالیسم هم در بافتار سیاسی گسترده‌تری که در آن نوشته شده و هم به‌عنوان نمونه‌ای از زایایی بازتفسیرش از ماتریالیسم تاریخی بررسی کند. من پس از ترسیم مضامین اصلی پروژه‌ی «مارکسیسم سیاسی» وود و پیش از این‌که به موضوع‌های اصلی بحث بعدی اشاره کنم، به بررسی کلی تز کتاب میک‌سینزوود، امپراتوری سرمایه (2003)، می‌پردازم.[۱]

***

جنگ‌ها همیشه هم‌چون بوته‌ی آزمون چپ عمل کرده‌اند. به‌طور کلاسیک، شروع جنگ جهانی اول مسائل اساسی و فاجعه‌باری را برای بین‌الملل دوم ایجاد کرد: انقلابیون و رفرمیست‌ها دیگر نمی‌توانستند تحت برنامه‌ای به هم بپیوندند که اختلافات‌شان را پنهان می‌کرد، چرا که رهبری رفرمیستی غالب بخش‌های ملی آن سازمان، برای محبوبیت سیاسی کوتاه‌مدت، همان انترناسیونالیسمی را قربانی کرد که ظاهراً جنبش کارگری را متحد کرده بود. اگر در 1914 اولویت فوری اقلیت انقلابی بین‌الملل اتخاذ موضعی سیاسی علیه جنگ بود، به همان اندازه توضیح علل وقوع جنگ و نیز تسلیم اکثریت به ناسیونالیسم ضروری بود. در هر دو جبهه، واکنش چپ انقلابی برجسته بود. متعاقباً، در حالی که فروپاشی بین‌الملل دوم فاجعه‌ا‌ی اساسی بود، دست‌کم این اقبال را داریم که وارث میراث غنی فکری و سیاسی واکنش چپ‌ها به این فروپاشی هستیم. زیرا مطالعات امپریالیسم به قلم بوخارین، لنین و لوکزامبورگ نسل‌های زیادی از مبارزان سده‌ی بیستم را به منبعی گران‌بها مسلح کرد که از آن برای مقابله با رانه‌ی سرمایه‌داری به جنگ استفاده می‌شد.

 

با این همه، اگر این آثار مبنایی قدرت‌مند برای توضیح نیروی محرک اساسی استعمار و دو جنگ جهانی فراهم آوردند، فرآیندهای پس از 1945، اولاً استعمارزدایی و ثانیاً، جهانی شدن، سؤالاتی را در مورد کفایت مستمر آن‌ها مطرح کردند. همان‌طور که سام اشمن اخیراً اشاره کرد، «توافق کلی این است که نظریه‌پردازان کلاسیک امپریالیسم … ممکن است مراجع مهمی باشند اما راهنمای کافی برای جهان معاصر نیستند.»[۲]

در پس‌زمینه‌ی این تحولات، جنگ در عراق، افغانستان و پیش از آن در بالکان، بار دیگر پاسخ های سیاسی و نظری چپ طلب می‌شود. با هدف کمک به این کار بود که ویراستاران مجله‌ی ماتریالیسم تاریخی ابتدا از دیوید هاروی و الن میک‌سینز وود دعوت کردند تا در این مجله با یک‌دیگر مطالعاتی را درباره‌ی امپریالیسم جدید انجام دهند، و سپس از دیگرانی که در این زمینه تحقیق می‌کنند دعوت شد تا سهم فکری قابل‌توجه را به جنبش ضدامپریالیستی ادا کنند.

اولین بخش از این سمپوزیوم دوگانه سال گذشته در شماره‌ی ۱۴.۴ مجله‌ی ماتریالیسم تاریخی منتشر شد و تداوم آن در سراسر این بحث در اختیار همگان است. از یک طرف، ما قبلاً پاسخ وود به کتاب هاروی را منتشر کرده‌ایم، در حالی که از سوی دیگر، مشارکت‌کنندگان در سمپوزیوم قبلی، به‌ویژه باب ساتکلیف، با موضوعاتی پیرامون بررسی وود در کنار موضوعات مرتبط با هاروی درگیر بودند. مقالات منتشر شده در این شماره‌ (15.3) متعاقباً بیش از حد معمولْ مکمل و ادامه‌ی بحث‌های منتشر شده در سال گذشته هستند. دقیقاً به دلیل این هم‌پوشانی، و به دلیل این‌که محور کلی تز وود را مشارکت‌کنندگان مختلف این سمپوزیوم تکرار کرده‌اند، در اینجا فقط مروری بسیار کلی و خلاصه از کتاب او ارائه می‌کنم. در هر صورت، توصیه می‌شود تا خوانندگان هم کتاب وود و هم کتاب هاروی را به‌عنوان پیش‌نیاز درک دنیای مدرن بخوانند. با این حال، از فرصتی که در این مقاله مقدماتی در اختیار داشتم استفاده کردم تا استدلال‌های وود را در چارچوب آثارش، و سنت گسترده‌تر مارکسیسم سیاسی که او با آن مرتبط است، بررسی کنم.

مارکسیسم سیاسی

اصطلاح «مارکسیسم سیاسی» را ابتدا گی بوآ به‌مثابه یک لقب در انتقاد از اثر رابرت برنر پیرامون گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری وضع کرد. بوآ استدلال کرد که تز برنر «معادل با بینشی اراده‌باور از تاریخ است که در آن مبارزه‌ی طبقاتی از همه اقتضائات عینی دیگر و در وهله‌ی اول از قوانین رشد و توسعه، که ممکن است مختص یک شیوه‌ی تولید خاص باشد، جدا شده است».[۳] به‌رغم این تبارنامه‌ی ملامت‌آمیز، وود با اشتیاق اصطلاح مارکسیسم سیاسی را به‌عنوان توصیفی معقول از آثار خود و برنر پذیرفته است، اما انکار می‌کند که مارکسیسم سیاسی بر تفسیری اراده‌باور از تاریخ دلالت دارد.[۴] برعکس! وود تأکید می‌کند که مارکسیسم سیاسی اساساً با «جدی گرفتن این اصل که شیوه‌ی تولیدْ پدیده‌ای است اجتماعی» بر ضعف‌های روایت‌های مکانیکی پیشین از مارکسیسم چیره می‌شود.[۵]

 

وود مارکسیسم سیاسی را از تفسیرهای سنتی ماتریالیسم تاریخی به دو صورت اساسی متمایز می‌کند. نخست، او مدل کلاسیک ـ مارکسیستی تغییر تاریخی را که در «پیش‌گفتار» ۱۸۵۹ مارکس به کتاب پیرامون نقد اقتصاد سیاسی بیان شده، رد می‌کند. دوم، و به جای این مدل، او معتقد است که اولویت تبیینی در تاریخ باید به تغییرات در مناسبات تولید، یا مناسبات مالکیت که او ترجیح می‌دهد آن‌ها را چنین بنامد، داده شود. وود اظهار می‌کند که مارکسیسم سیاسی متعاقباً نقد ادوارد تامپسون از کاربرد خام استعاره‌ی روبنا-زیربنا را با روایت جایگزین برنر از توسعه‌ی سرمایه‌داری در سنتزی ترکیب می‌کند که هدفش پایه‌ریزی دوباره‌ی زمینه‌ای مستحکم برای شرحی غیر غایت‌شناختی از تاریخ است.[6]

وود مشتاق است تا قرائت ضد غایت‌شناختی از مارکس را مجدداً تأیید کند، و دو دلیل، یکی علمی و دیگری سیاسی، برای این کار ارائه می‌دهد. به گفته‌ی او مدل مارکسیسم راست‌آیین، که اولویت تبیینی در تاریخ را به رشد و توسعه‌ی نیروهای مولد نسبت می‌دهد، چنین فرض می‌کند که عقلانیت خاصی، که فقط مشخصه‌ی شیوه تولید سرمایه‌داری است، عنصر برسازنده‌ی طبیعت انسانی است. در نتیجه، عقلانیت سرمایه‌داری در مدل راست‌آیینْ به‌گونه‌ای طبیعی‌سازی می‌شود که هم مانع شناخت ما از گذشته است و هم مانع تحقق امیدهای سوسیالیستی برای آینده. بدین‌سان، اگر تاریخ بشر به‌عنوان فرآیندی تعبیر شود که منجر به رها شدن عقلانیت سرمایه‌داری می‌شود، آن‌گاه محققان از درک ویژگی این نوع عقلانیت ناکام خواهند ماند و سیاست‌مداران از درک امکان تعالی آن ناکام خواهند بود.[۷]

در حالی که آلتوسر و پیروانش تلاش کردند تا از این مدل فراتر روند، وود مطرح می‌کند که بدیل آن‌ها شامل «جبرگرایی سفت‌وسخت  … در قلمرو ساختار اجتماعی است … در حالی که دنیای واقعی و تجربی به‌نحو مؤثری مشروط و به‌طور تقلیل‌ناپذیری خاص باقی می‌ماند.»[۸] او ادعا می‌کند که ادوارد تامپسون با تأکید بر این‌که «نباید هیچ گونه مطابقت خودکار یا بیش‌ازحد مستقیمی بین پویش رشد اقتصادی و پویش زندگی اجتماعی یا فرهنگی قائل باشیم» از این دوگانگی ناخوشایند اجتناب کرد.[۹] تامپسون در جای دیگری استدلال کرد که از آن‌جا که ماتریالیسم تاریخی تلاش می‌کند فرآیند اجتماعی را به‌عنوان یک کلیت مطالعه کند، پس باید مفهوم‌سازی شی‌ءواره‌ی «امر اقتصادی» و «امر سیاسی» و غیره را رد کند.[۱۰] وود اظهار می‌کند که چارچوب نظری تامپسون

«برداشتی از ”امر اقتصادی“ را ایجاب می‌کند که از لحاظ «منطقه‌ای» سپهر مجزایی نیست، یعنی به‌نحوی ”امر مادی“ را در مقابل ”امر اجتماعی“ قرار دهد، بلکه خودش به‌نحو تقلیل‌ناپذیری اجتماعی است، برداشتی از ”امر مادی“ که مناسبات و پراتیک‌های اجتماعی آن را برمی‌سازد. به‌علاوه، ”زیربنا“… فقط ”امر اقتصادی“ نیست، بلکه مستلزم و پیکریافته‌ی شکل‌ها و مناسبات قضایی-سیاسی و ایدئولوژیکی است که نمی‌توان آن‌ها را به یک روبنای مجزا از لحاظ مکانی تقلیل داد.»[۱۱]

 

در نتیجه، برخلاف کاربردهای سنتی استعاره‌ی زیربنا-روبنا، تامپسون مطرح کرد که صورت‌بندی‌های اجتماعی خاص را باید از نظر تاریخی به‌عنوان کلیت‌های در حال تکامل واکاوی کرد. وود استدلال می‌کند که، «جایی که منتقدان تامپسونْ ساختارها را در مقابل فرآیندها می‌بینند، یا ساختارهایی که دست‌خوش فرایند تغییر می‌شوند، تامپسون فرآیندهای ساختار‌یافته می‌بیند».[۱۲]

هنگامی که تامپسون کتاب تکوین طبقه‌ی کارگر در انگلستان را نوشت، پری آندرسون از توضیح تصمیم تامپسون مبنی بر تمرکز تحقیقات خود بر قرن هجدهم به جای چشم‌اندازی به سوی قرن بیستم ناتوان بود، در حالی که وود با بسط نکته‌ای که در بالا مطرح کردیم پاسخ می‌دهد که تامپسون در تلاش بود تا «تثبیت سرمایه‌داری را به‌عنوان شکلی اجتماعی تبیین کند»: وظیفه‌ای که برنر با قدرت به آن پرداخته است. علاوه بر این، وود با شکستن کاربرد خام استعاره‌ی زیربنا-روبنا، معتقد است که مارکسیسم سیاسی قدرت روش‌شناسی تاریخی خود مارکس را تحقق می‌بخشد.

وود استدلال می‌کند که برخلاف مارکسْ کار وبر را می‌توان با نظریه‌ی غایت‌شناختی تاریخ مشخص کرد، زیرا وبر «به جهان از منظر برداشتی تک‌خطی، غایت‌شناسانه و اروپامحور از تاریخ می‌نگریست، دیدگاهی که مارکس بیش از هر متفکر دیگر غربی تلاش کرده بود تا کنار گذاشته شود.»[۱۳] وود استدلال می‌کند که در واقع، مفهوم وبر از اخلاق پروتستانی «نمی‌تواند ”روح سرمایه‌داری“ را بدون مفروض قلمداد کردن وجود آن توضیح دهد.»[۱۴] وود استدلال می‌کند که از این نظر، رویکرد وبر نوعی «مدل تجاری» توسعه‌ی سرمایه‌داری است که آدام اسمیت برای اولین بار آن را بیان کرد. بر اساس این روایت، سرمایه‌داری با شهرها و پیروزی سرمایه‌داری با پیروزی شهرنشینان، بورژوازی، بر مردم روستایی پیشاسرمایه‌داری مرتبط است.[۱۵]

در مقابل این مدل، وود از قرائت برنر از توسعه‌ی سرمایه‌داری دفاع می‌کند که منشأ آن در انگلستان به‌عنوان شکلی از سرمایه‌داری زراعی است: تنها بر اساس توسعه‌ی سرمایه‌داری در روستاها ممکن بود که شهرها بتوانند به جای این‌که فقط بورژوایی باشند سرشت سرمایه‌داری بیابند. بدین‌سان، به نظر مارکسیست‌های سیاسی، وظیفه‌ی اصلی پیش روی ما که می‌خواهیم درک روشنی از جهان معاصر داشته باشیم، تلاش برای کشف شالوده‌ی آزادشدن خلاقیت بورژوازی تحت فئودالیسم نیست، بلکه تبیین رشد مناسبات اجتماعی سرمایه داری در روستاها (ی انگلیسی) است. برنر به نوبه‌ی خود استدلال می‌کند که سرمایه‌داری ــ شکل خاص تصاحب مازاد از طریق استثمار اقتصادی کار مزدی، و نه از طریق شکل‌های اجبار فوق‌اقتصادی که مشخصه‌ی شیوه‌های تولید پیشاسرمایه‌داری است ــ نه نتیجه‌ی پیروزی دهقانان بر اشراف فئودال در مبارزه‌ی طبقاتی، و نه حتی نتیجه بورژوازی در حال رشد، بلکه پیامد ناخواسته‌ی مبارزه‌ی طبقاتی در دوران فئودالیسم است.[1۶]

وود سپس با استفاده از تفسیر برنر درباره‌ی ظهور سرمایه‌داریْ ادعای پری اندرسون را به چالش گرفت که مشکلات اقتصادی بریتانیا را می‌توان عمدتاً با روبنای سیاسی باستانی‌اش توضیح داد.[17] وود اظهار کرد که دقیقاً ماهیت سرمایه‌دارانه‌ی «بکر» دولت بریتانیا است که افول اقتصادی آن را توضیح می‌دهد: «اینطور نیست که. . . اشراف‌منشی سرمایه‌داری بریتانیا مانعِ توسعه‌ی آن شده، بلکه برعکس علت را باید در درنده‌خویی لجام‌گسیخته‌ی آن جست.» [۱۸] در نتیجه، به نظر وود، مبارزه چپ، دست‌کم در انگلستان، نه علیه هیچ‌یک از عناصر رژیم پیشین، بلکه علیه سرمایه‌داری ناب و ساده است.[19]

شکل سیاسی مشخص پروژه‌ی او شاید به بهترین وجه در کتابش یعنی عقب‌نشینی از طبقه توضیح داده شده باشد که برنده جایزه‌ی دویچر شد. وود در آن کتاب استدلال کرد که، در حالی که سرمایه‌داری با جدایی امر اقتصادی از امر سیاسی مشخص می‌شود، این جدایی می‌تواند در دوره‌های بحران از میان برداشته شود. وود در این کتاب که در 1986 منتشر شد، به بارزترین نمونه‌ی معاصر مبارزه‌ی طبقاتی سیاسی در غرب یعنی اعتصاب کارگران معدن بریتانیا در سال‌های 1985-1984 می‌پردازد. وود استدلال کرد که این کشمکش «نشان داد که چگونه مبارزات طبقاتی ”صرفاً اقتصادی“، حتی زمانی که هدف‌هایشان محدود است، ظرفیت منحصر به فردی برای تغییر عرصه‌ی سیاسی و آشکارسازی و مقابله با ساختارهای قدرت سرمایه‌داری، دولت، قانون، پلیس به نحوی دارند که هیچ نیروی اجتماعی دیگری نمی‌تواند از پس آن برآید.»[۲۰]

بدین‌سان، وود پس از یکی از بزرگ‌ترین شکست‌های تاریخ طبقه‌ی کارگر بریتانیا از پروژه‌ی سوسیالیستی دفاع کرد. در واقع، تز کتاب او نقد آن دسته از سوسیالیست‌های پساآلتوسری بود که طبقه‌ی کارگر را به‌عنوان عامل بالقوه‌ی دگرگونی سوسیالیستی رد کرده بودند. وود عبارتی از ایدئولوژی آلمانی را برای توصیف این متفکران به‌عنوان «سوسیالیست‌های حقیقی جدید» به یاد آورد، و استدلال کرد که این گرایش با «استقلال ایدئولوژی و سیاست از هر پایه‌ی اجتماعی، و به‌طور خاص، از هر پایه‌ی طبقاتی» مشخص می‌شود. علاوه بر این، او اصرار داشت که از نظر سیاسی، «سوسیالیسم حقیقی جدید» با «تکرار راه‌حل‌های پیش‌پا‌افتاده و قدیمی جناح راست سوسیال دمکراسی» مشخص می‌شود. وود در مقابل آن‌ها اظهار داشت که طبقه‌ی کارگر می‌تواند

«به‌طور منحصر به فردی آرمان سوسیالیسم را پیش برد (اگرچه به‌طور کامل به آن دست نمی‌یابد) حتی بدون این‌که سوسیالیسم را هدف طبقاتی خود متصورکند، زیرا این منافع ذاتاً با استثمار طبقاتی سرمایه‌داری و سازمان تحت سلطه طبقاتی تولید مخالف است.»[۲۳]

وود این کتاب را با بحث درباره‌ی پیامدهای عملی انتقاداتش از «سوسیالیسم حقیقی جدید» به پایان رساند. یکی از سیاست‌های برنامه‌ای اصلی که وود آن را رد می‌کند، انتخابات‌گرایی جزمی است: استراتژی‌ای که نسبت به فرآیندهایی کور است که در خلال یک قرن گذشته یا بیش‌تر دموکراسی را از محتوای اجتماعی‌اش محروم کرده است.[۲۴] زیرا از آن‌جا که سپهرهای اقتصادی و سیاسی در سرمایه‌داری از هم مجزا هستند، خودفروبندی سیاست‌های‌ سوسیالیستی به عرصه‌ی انتخابات باعث می‌شود تا سوسیالیست‌ها از کانون واقعی تصمیم‌گیری کنار گذاشته ‌شوند. یک دیدگاه استراتژیک سوسیالیستی مبتنی بر مبارزات طبقه کارگر، در مقابل، می‌تواند امیدوار باشد که بر دوگانگی بین اقتصاد و سیاست غلبه کند.

 

تفسیر وود از مارکسیسم نه تنها بر بر طرد انتخابات‌گرایی ساده بلکه بر طرد سوسیالیسم بازار نیز تأثیر داشت؛ زیرا او تأکید می‌کند که ایدئولوژی مارکسیسم بازار این واقعیت را نادیده می‌گیرد که مناسبات اجتماعی سرمایه‌داری بر اجبار متکی است نه فرصت.[25] وود اظهار کرد که این انتقاد یقیناً با واکاوی اقتصادی برنر از بحران‌های سرمایه‌داری مستحکم می‌شود که هم رفرمیسم سیاسی را تضعیف و هم مبارزه‌جویی صنعتی طبقه‌ی کارگر را تقویت می‌کند. وود در تقابل با رفرمیسم تأکید می‌ورزد که سوسیالیست‌ها باید مبارزات برای اصلاحات را درون سرمایه‌داری تقویت و تلاش کنند تا این مبارزات را به مبارزه‌ای گسترده‌تر، اگر چه دشوارتر، علیه سرمایه‌داری مرتبط سازند.[۲۶] او به‌طور کلی‌تر اشاره می‌کند که، در حالی که سوسیالیست‌ها باید انعطاف‌پذیری رفرمیسم طبقه‌ی کارگر را به رسمیت بشناسند، نسبت به عقب‌نشینی از سیاست انقلابی در مقابل قدرت مطلق ظاهری رفرمیسم محتاط باشند.[۲۷]

بنابراین، مارکسیسم سیاسی نمی‌خواهد فقط چیزی بیش از یک دانش‌رشته‌ی فرعی آکادمیک دیگر باشد، بلکه امیدوار است که سنت کلاسیک مارکسیستی توسعه‌ی نظریه را ادامه دهد که می‌تواند به‌مثابه‌ی راهنمای پراتیک سوسیالیستی عمل کند. در نتیجه، مطالعه و بررسی وود درباره‌ی امپریالیسم جدید باید هم بر اساس شایستگی‌های سیاسی‌اش و هم از منظر تئوریک آن مورد قضاوت قرار گیرد.

امپراتوری سرمایه

اگر هدف سیاسی اصلی امپراتوری سرمایه، گرایش بوش به جنگ بود، هدف تئوریک اصلی آن مقابله با استدلالی بود که به طرق مختلفْ فیلیپ بابیت و مایکل هارت و تونی نگری ارائه کرده بودند[۲۸] یعنی این‌که دولت‌های ملی قدیمی امری است مربوط به گذشته. وود با گشایش بحث با این گزاره که استثمار سرمایه‌داری منحصراً با ابزارهای اقتصادی تحقق می‌یابد و نه با ابزارهای فوق‌اقتصادی، اما این شکل از استثمار برای بازتولید نهایی‌اش به وجود قدرت سیاسی در قالب دولت‌ها متکی است، استدلال می‌کند که شکل خاص سرمایه‌داری امپریالیسم به بهترین وجه به‌عنوان پیامد این جدایی بین اقتصاد و سیاست درک می‌شود. در واقع، دقیقاً به این دلیل که تقسیم کاری بین استثمارگران سرمایه‌دار و دولت وجود دارد، مناسبات مالکیت سرمایه‌داری می‌تواند بسیار فراتر از محدوده‌های سرزمینی دولت گسترش یابد.[۲۹] اما وود پافشاری می‌کند که با این‌که اقتصاد درجه‌ای خودمختاری از دولت را اعمال می‌کند، هرگز نمی‌تواند خود را از وابستگی نهایی‌اش به دولت‌های سرمایه‌داری موجود رها کند.[30] بدین‌سان، دولت‌ها و سرمایه به‌عنوان وحدتی متضاد وجود دارند که در آن دومی نفوذ خود را فراتر از قدرت اولی، اما در نهایت وابسته به آن، گسترش می‌دهد.

این استدلال نه تنها درک وود را از جهان معاصرْ از بس‌جهانی‌شدن (hyper-globalisation) هارت و نگری متمایز می‌کند، بلکه به نحو مؤثری تفسیرش را از مارکسیسم نیز گسترش می‌دهد. زیرا بنا به گفته‌ی یکی از دوستانه‌ترین منتقدانش امپراتوری سرمایه بر «تجربه‌ی غیرمشخص» تلاش‌های قبلی‌اش برای مفهوم‌ساختن نقش دولت در بازتولید مناسبات تولید سرمایه‌داری غلبه می‌کند.[31] به‌علاوه، این کتاب حاکی از یک واگرایی بالقوه بین تفسیر وود از امپریالیسم و تفسیری است که برنر در مشارکتش در سمپوزیوم هاروی بیان کرد. در حالی که برنر بر عظمت تغییر سیاسی در سیاست خارجی آمریکا که توسط نومحافظه‌کاران در دوره‌ی بوش دوم اجرا شد، تأکید می‌کند،[32] وود تمایل دارد دیدگاه آن‌ها را، همان‌طور که در ادامه خواهیم دید، نتیجه‌ی منطقی فرآیندهای بلندمدت و ساختاری‌تر ببیند.

وود در توضیح خود از امپریالیسم جدید تأکید می‌کند که بداعت این شکل از حکومت طبقاتی با استفاده‌ی ما از زبان امپریالیسم برای توصیف آن مبهم شده است. زیرا این زبان از شکل بسیار متفاوت امپریالیسمی نشئت می‌گیرد که سرشت‌نشان امپراتوری روم بود. در واقع، هسته‌ی اصلی کتاب بررسی پرجنب‌وجوش و تحریک‌آمیز انواع مختلف امپراتوری‌ها از روم تا چین، آمریکای اسپانیایی، ونیز، امپراتوری مسلمانان عرب، جمهوری هلند و امپراتوری بریتانیا است. بحث وود درباره‌ی آخرین نمونه شاید به‌وضوح رویکرد متمایزش را پیرامون این موضوعات بیان می‌کند. زیرا او ادعا می‌کند که در حالی که بریتانیا یک کشور سرمایه‌داری بود، به استفاده از شکل‌های کنترل پیشاسرمایه‌داری در هند و جاهای دیگر متوسل شد که در نهایت شکاف بین عصر تحلیل‌شده توسط لنین و لوکزامبورگ و جهان مدرن را منعکس می‌کند. زیرا در حالی که آن‌ها کوشیدند تا دوره‌ای را مفهوم سازند که سرشت‌نشان آن همانا تقسیم روشن و عیان بین کلان‌شهر سرمایه‌داری و بقیه‌ی جهان پیشاسرمایه‌داری است، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن سرمایه‌داری جهانی شده است. اگرچه مایه‌ی تاسف است که بحث او از بحث‌های کلاسیک فقط به آن دسته از آثار لنین و لوکزامبورگ اشاره می‌کند که بیش‌تر با استدلالش مطابقت دارند، و نه آثار بوخارین و هیلفردینگ که شاید برای دنیای مدرن برجستگی بیش‌تری داشته باشند،[33] بی‌شک هنگامی که مدعی می‌شود پایان جنگ جهانی دوم نقطه‌ عطفی در تاریخ سرمایه‌داری است، بر زمین استواری ایستاده است.[34]

علاوه بر این، وود به این نکته‌ی اساسی اشاره می‌کند که کافی نیست که رادیکال‌ها انگشت اتهام را به سوی شرکت‌های فراملیتی برای آسیب‌های سرمایه‌داری جهانی نشانه بگیرند. او اصرار دارد که آن‌ها باید هم با سرمایه‌داری به‌عنوان یک نظام و هم با دولت‌هایی که به‌عنوان کانون‌های قدرت آن عمل می‌کنند، مبارزه کنند.[35] او در مقابلِ تقویت‌کنندگان نظریه‌ی جهانی‌سازی که جهانی‌سازی برای‌شان حکم مرگ دولت را به همراه دارد، در حالی که قدرت گسترده‌ی ماشین نظامی آمریکا از منظر آن‌ها توضیح‌ناپذیر است، استدلال می‌کند که هنگامی که سرمایه‌داری را به‌عنوان یک نظام جهانی استثماری درک کنیم که بازتولید آن به کثرت دولت‌های ملی وابسته است، آن‌گاه سطوح وحشتناک کنونی هزینه‌های تسلیحاتی از دیدگاه سرمایه هم‌چون نتیجه‌ای ناخواسته در مقابل مبارزه بی‌پایان و جهانی آن برای تضمین بازتولید خود جلوه می‌کند.[36] علاوه بر این، وود ادعا می‌کند که وحدت متضاد بین دولت‌ها و سرمایه که در بالا ذکر شد، نظامی بی‌ثبات ایجاد می‌کند که در آن سرمایه در نهایت به قدرت دولت برای بازتولید خود وابسته است، اما قابل اعتماد بودن ایفای این نقش در نهایت توسط قدرت نظامی، در درجه‌ی اول، آمریکایی‌ها تضمین می‌شود.[37] بدین‌سان وود هدف بوش از «سلطه‌ی تمام‌عیار» را نه گسست بنیادی از سیاست خارجی دولت‌های قبلی بلکه ساخت‌وپرداخت استراتژی آمریکا پس از سال 1945 برای ایمن کردن جهان برای سرمایه به‌طور کلی و سرمایه‌ی ایالات متحد به‌طور خاص می‌داند.[38] وود نتیجه می‌گیرد که در حالی که جهان آشکارا به دلیل این استراتژی جای خطرناکی است، خود این استراتژی «شاهدی است بر خطرات و بی‌ثباتی‌های یک امپراتوری جهانی که به بسیاری از دولت های محلی متکی است. . . دولت‌هایی که در برابر مبارزات واقعاً دموکراتیک آسیب‌پذیرند.»[39]

اگر تاکید وود بر منطق حمله به عراقْ استدلالش را از تحلیل سیاسی برنر متمایز می‌کند، این سمپوزیوم بر دغدغه‌های دیگری نیز متمرکز است. به‌طور خاص، بیل رابینسون، از یک سو، با تعریف محدود وود از امپریالیسم سرمایه‌داری، و از سوی دیگر، با آنچه عدم درک کامل فرآیند جهانی ‌شدن از سوی وود می‌داند اختلاف نظر دارد. رابینسون استدلال می‌کند که اشتباه است که شرکت‌های فورچون 500 را که به‌طور فزاینده‌ای فراملی هستند، به‌عنوان شرکت‌های آمریکایی برچسب گذاشت، و وود با این اشتباه، ماهیت سرمایه‌داری معاصر را به‌درستی درک نمی‌کند. بدین‌سان وود که به عقیده‌ی رابینسون به‌درستی بر اتکای مداوم سرمایه به دولت‌ها برای بازتولیدش تأکید می‌کند، به اشتباه این استدلال را با ادعای کاملاً متفاوتی درهم می‌آمیزد که سرمایه هم‌چنان به دولت‌های ملی موجود وابسته است و نه به پیکربندی جدیدی که در حال تکامل برای پاسخ‌گویی به نیازهای متغیر سرمایه‌ی فراملی است. از این رو، ادعای اصلی رابینسون این است که برداشت وود از تفکیک قدرت اقتصادی و سیاسی در سرمایه‌داری او را به درک نادرست ماهیت متغیر خود دولت سرمایه‌داری سوق می‌دهد.

به نظر هاروی، اشتباه وود اساساً در تفسیر او از امپریالیسم جدید نیست، بلکه در این اعتقاد اوست که امپریالیسم قدیمی به اندازه کافی توسط لنین و لوکزامبورگ مفهوم‌ شده است. این امر باعث می‌شود که او میزان تداوم بین بوش دوم و سایر دولت‌های آمریکایی را که به دوران وودرو ویلسون برمی‌گردد، دست‌کم بگیرد. برعکس، هاروی مانند رابینسون اظهار می‌کند که وود تغییرات ناشی از جهانی ‌شدن در ساختارهای دولتی را دست‌کم می‌گیرد، به‌طوری که به ادعای هاروی، تحلیل وود از ماهیت دولت سرمایه‌داری برای توضیح تحولات معاصر ناکافی است ــ اگرچه می‌پذیرد که تحلیل خودش از این نظر فقط کمی بهتر است

بوز، مانند هاروی و رابینسون، با مفهوم سازی وود از دولت سرمایه‌داری مخالف است. او به‌طور خاص استدلال می‌کند که وود با توصیف سرمایه‌داری از طریق جدایی اقتصاد و سیاست، نتوانست نقش اقتصادی دولت‌ها را تحلیل کند و بنابراین ماهیت تغییریافته‌ی آن نقش به‌عنوان جهانی ‌شدن منجر به افزایش کمی و کیفی در روابط بین کشورها شد. چسنیس به‌نحو مشابهی، با درک وود از فرآیندهای پیچیده‌ی‌ تصاحب اقتصادی در سرمایه‌داری مشکل دارد که به گفته‌ی او رویکردی است که بیش از حد ساده‌سازی می‌کند، و وود را به درک نادرستی از تداوم و تغییرات در رابطه‌ی دولت‌ها با سرمایه از زمانه‌ی مارکس تا به امروز سوق می‌دهد.

بنابراین، در حالی که همه مشارکت‌کنندگان سمپوزیوم از تأکید وود استقبال می‌کنند که رادیکال‌ها نقش دولت را در امپریالیسم جدید در مرکز توجه خود قرار می‌دهند، همه‌ی آن‌ها به نحوی بر ضعف مفهوم‌سازی او پیرامون رابطه‌ی متحول سرمایه و دولت‌ملت‌ها در خلال تاریخ سرمایه‌داری پای فشرده‌اند. از این رو، این بحث صرف‌نظر از جنبه‌های گوناگون خود بر اهمیت نظری و سیاسی متداوم این موضوع برای مارکسیست‌ها و نیاز مبرم به تحقیق بیش‌تر در این زمینه اشاره می‌کند.

 

* مقاله‌ی حاضر ترجمه‌ای است از Symposium on Ellen Meiksins Wood’s Empire of Capital  نوشته‌ی Paul Blackledge که در این لینک یافته می‌شود.

 

یادداشت‌ها

[۱].‌ از رفقایم در هیئت تحریریه‌ی ماتریالیسم تاریخی برای ارائه‌ی نظرات‌شان درباره‌ی پیش‌نویس اولیه‌ی این مقاله سپاس‌گزارم.

[2]. Ashman 2006, p. 3.

[3]. Bois 1985, p. 115.

[4]. Wood 1995, p. 23.

[5]. Wood 1995, p. 25.

[6]. Wood 1999a, p. 59.

[7]. Wood 1999a, p. 7.

[8]. Wood 1995, p. 50.

[9]. Thompson, 1980, p. 211.

[10]. Thompson 1978, pp. 708.

[11]. Wood 1995, p. 61.

[12]. Wood 1995, p. 79.

[13]. Wood 1995, p. 146.

[14]. Wood 1995, p. 164; 1999a, p. 17.

[15]. Wood 1999a, p. 13.

[16]. Brenner 1985, p. 30.

برای بحث انتقادی درباره‌ی این استدلال‌ها بنگرید به Blackledge 2006، ص. ۱۱۹ و بعد از آن.

[17]. Anderson 1992.

[18]. Wood 1991, p. 167.

[19]. Wood 1991, p. 18.

[20]. Wood 1986, p. 183.

[21]. Wood 1986, p. 1.

[22]. Wood 1986, pp. 2, 7.

[23]. Wood 1986, p. 189.

[24]. Wood 1986, p. 198.

[25]. Wood 1999a, p. 119.

[26]. Wood 1999b.

[27]. Wood 1995, p. 107.

[28].‌ برای بررسی انتقادهای وود از هارت و نگری بنگرید به Wood 2003b.

[29]. Wood 2003a, p. 12.

[30]. Wood 2003a, pp. 225.

[31]. Barker 1997, p. 58 .

[32]. Brenner 2006, pp. 1025.

[33].‌ برای کندوکاو و گسترش این بینش‌ها بنگرید به Harman 2003.

[34]. Wood 2003a, p. 131.

[35]. Wood 2003a, pp. 13742; 2003b, p. 66.

[36]. Wood 2003a, p. 146.

[37]. Wood 2003a, p. 164.

[38]. Wood 2003a, pp. 159, 162.

[39]. Wood 2003a, p. 168.

 

منابع:


Anderson, Perry 1992, 
English Questions, London: Verso.

Ashman, Sam 2006, ‘Symposium on David Harvey’s Th e New Imperialism: Editorial Introduction’, Historical Materialism, 14, 4: 3–7.

Barker, Colin 1997, ‘Some Reflections on Two Books by Ellen Wood’, Historical Materialism, 1, Autumn: 22–65.

Blackledge, Paul 2006, Reflections on the Marxist Th eory of History, Manchester: Manchester University Press.

Bois, Guy 1985, ‘Against Neo-Malthusian Orthodoxy’, in Th e Brenner Debate, edited by Trevor Aston and Charles Philpin, Cambridge: Cambridge University Press.

Brenner, Robert 1985, ‘Agrarian Class Structures and Economic Development in Pre-Industrial Europe’, in Th e Brenner Debate, edited by Trevor Aston and Charles Philpin, Cambridge: Cambridge University Press.

—— 2006, ‘What Is, and What Is Not, Imperialism?’ Historical Materialism, 14, 4: 79–105.

Harman, Chris 2003, ‘Analysing Imperialism’, International Socialism, 99: 3–81.

Thompson, Edward 1980, The Making of the English Working Class, Harmondsworth: Penguin.

—— 1978, Th e Poverty of Theory, London: Merlin.

Wood, Ellen Meiksins 1986, The Retreat From Class, London: Verso.

—— 1988, Peasant-Citizen and Slave, London: Verso.

—— 1991, Th e Pristine Culture of Capitalism, London: Verso.

—— 1995a, Democracy Against Capitalism, Cambridge: Cambridge University Press.

—— 1999a, The Origin of Capitalism, New York: Monthly Review Press.

—— 1999b, ‘The Politics of Capitalism’, Monthly Review, September: 12–26.

—— 2003a, The Empire of Capital, London: Verso.

—— 2003b, ‘A Manifesto for Global Capital?’, in Debating Empire, edited by Gopal Balakrishnan, London: Verso.

.

لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-432

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©