محکومیت
نسل کشی ارتش
مصر
بهنام
چنگائی
اصالتگرائی
صِرف، انعطاف
ناپذیری،
استبداد رأی و
باور به عمل کور
و قهری در
برابر مخالف،
منتقد، منکر و
یا بقول آنان
غیر و کافر
امری خدا
پسندانه بوده
و هست، و در یک
کلام خشونتگرائی
های اسلامی بخصوص
پس از
اقلاب 57 که
توسط روحانیت
ربوده شد، پدیده
های تازه ای
نیستند و می
توان از ده ها
جریان وحشت
انگیز و
آدمخوار آن
نام برد؛ و ما
لااقل به صورت
زنده آنرا در
کشور خود 35 سال
است که تجربه خونین
و فاجعه بار کرده
و هنوز می
کنیم. البته واکنش
های مذاهب و شاخه
های آنها تا
حدودی بستگی به
شرایط داخلی و
رشد فرهنگی شان
متفاوت است،
اما در اغلب
این کشورها
فرهنگ
مراوده،
همکاری و
تساهل با دیگر
ادیان و شاخه
های اسلامی به
شکل مسالمت
آمیز معمول
نیست و اکثرا بین
خود رهبران
مذهبی آنها در
داخل و خارج
از کشورهای
شان اختلاف نظر،
ستیز و دشمنی
های سازش ناپذیر
پوشیده و
آشکاری وجود داشته
و دارد که به
تبع آن سرمایه
و جان های
مردمی تباه
گشته، همبستگی
طبقاتی و
آرامش
اجتماعی مختل را
ساخته و بین
توده های کار
و زحمت که وابسته
به فرقه های متعدد
آنان می
باشند، مبارزه
حاکم است. به
نحوی که به
جای همدردی و
هموندی و همکاری
مشترک طبقاتی،
باور به
منویات فرقه به
دشمنی بین
آنها مرز
مئهبی کشیده
شده و نیروی
اجتماعی آنان
را در برابر استبداد
پراکنده، تضعیف
و یا ناچیز کرده
و می کند.
هم
اینک کشورهای
مسلمان
بیشترین بی
سوادان،
بیکاران و
گرسنگان را
دارد، که دلیل
پیدایش بهار پِر
غرور عربی شد.
اما، در نتیجه
ی مطامع
جاهطلبانه و
رویای کسب
قدرت مطلق و ماجراجوئی
های فراملی رهبران
اغلب کشورهای
مسلمان در
پهنه ی داخلی و
جهان آشوبزده
اسلامی،
آشکارا اقدامات
آنان به سود
توده های
زمینگیر شده
در این کشور
ها نبوده و نیست. از
لیبی، تونس،
بحرین، افغانستان،
پاکستان،
عراق، حزب
الله لبنان، سوریه
تا مصر و...در همه
کشورها نقش
بنیادگرایان اسلامی
جز ایجاد ترس،
ناامنی، جنگ و
اشتعال گسترده
ی آن به سود
جهان سرمایه و
نئو لیبرال تاکنون
هیچگاه فرا نروئیده
است. زیرا که آنها
به خاطر خودرائی
و
تمامیتگرائی صف
مزدبگیران و
فرودستان را آگاهانه
در برابر هم
قرار داده و تاکنون
تنها رل هیزم
بر آتش
ویرانگر بهره
کشی و همنوع
کشی را در
کشورهای شان بازی
کرده و می
کنند و این تندروی
های جنایتکارانه
و جاهلانه و
سوء استفاده
از اعتماد
ساده لوحانه خوشبینان
به رهبران
مذهبی، همه جا
ناشی از شکست
بلوک چپ قدیم
و نبود احزاب
آزاد چپ،
دمکرات و
نیروهای
مترقی امروزی ست
که سیاست
آمریکا و غرب
در همه
کشورهای جهان
و به ویژه مسلمان
محرک و مولدش
بوده است.
همکاری بی
شرمانه ای که
جریانات
اسلامی با دول
امپریالیست
ها و در رأس آن
آمریکا تا هم
اینک داشته به
یک شیوه ی
جاری در دیپلماسی
امروز این
کشورهای
مسلمان تبدیل شده
است. روشی که تنها
و عمدتا با فرهنگ
جنگ طلب ناتو،
غرب و به ویژه آمریکا
و اسرائیل و
خشونتگرایان
اسلامی خوانائی
داشته و مورد
پشتیبانی همه
ی آنان همیشه بوده
است.
دوست
شدن مسلمانان
تندرو با ملت
های خود مسلمان
ولی غیر خودی
سخت است و یا
مگر از طریق
تقیه می تواند
موجه شود، و
آنهم جایز
نیست! چه رشد
به گروه های
رنگین باور و
سکولار که اصلا
غیر ممکن و یا چندان
ساده نیست. در
مجموع مذاهبِ دین
اسلام همچون طیف
های ادیان
دیگر، خود را نسبت
به دیگران و
یا خوارج سالمتر،
بهتر و ارجحتر
می بیند و می
داند و با این
پشتوانه ی ذهنی
و مذهبی به خفه
ساختن مخالف
به نام خدا بر
می خیزد. و
مشکل ادیان و
بویژه مذاهب
اسلام و شاخه
ها و فرقه
هایش در همین
نکته ی پایه
ای نهفته است.
پدیده ای عام و
واپسگرا از اسلام
سیاسی که ابعاد
و اشکال گسترده
ای از نگرانی
ها، درگیری
های نامتعارف،
ناعادلانه،
تبعیض آلود، ستیز
عقیدتی و ایدئولوژیک
را در اعماق
جامعه سرمایه
سالار دامن
زده و برای
کارگران و
مزدبگیران و
فرودستان
بسیار پرهزینه
شده و یافتن
نان و کار
ارایشان
ناگوار و سخت ساخته
است. مبانی و اصول
اسلام و از آن
بدتر اسلام
سیاسی سیستمی
ست که بدون
تنش ایدئولوژیک
و مذهبی قادر
نیست به حیات
خود ادامه
دهد؛ منش این
نظام تنها با
تنش هایش قابل
تعریف است.
سراسر تاریخ 35
ساله ی ایران حکایت
کوچکی از این
واماندگی ست.
زیرا، سخن آنان
بر نگاه فرا
انسانی و
کاملا مطلق
گرائی ست که
پستترین
اعمال و افکار
و گفتار غیر
اخلاقی را می
کند و آن را به
نام خدا جا می
زند و از کار
پلید و پست خود
دفاع کرده و
از زیر بار
جنایات آن
شانه خالی
کرده و خود را
تبرئه می کند.
هم
اینک در مصر
توسط ارتش هار
آمریکائی یک نسل
کشی تمام عیار
بر پاشده است.
آنجا
مسلمانان را
بخاطر تنش
سیاسی، تحصن و
اعتراض به
رگبار گلوله
ها بسته و زیر
خودروهای
سنگین له می
کنند. به باور
من، هیچ انسان
آزاده ای
نباید این
قتلعام را
مسکوت گذارده
و بر این
خونریزی بیرحمانه
چشم بسته و
آنرا از خاطر
بزداید، نه این
کوتاهی به خاطر
جنایات و بیشرمی
رهبران خونخوار
و بخشی از
اوباشان
اسلامی آنان جایز
نیست . شرافتمندانه
و حیاتی ست که
علیه این زور
عریان
افشاگری کنیم.
باید همه ی ما
علیه این جنون
و کشتار با
تمام توان
اعتراض کنیم.
دردا
که، در پی این
جنایات ارتش مصر
که بی گمان با
حمایت آمریکا،
توافق دولت
لیبرال موقت مصر،
دول قدر قدرت
عرب منتفع
هماهنگ شده و
به پیش برده
شده است؛ عده
ای تأئید و
تشویق هائی از
این جنایت
ضدبشری اینجا
و آنجا پوشیده
و آشکار پرداخته
و به نیاتی
خشمناک، غیر
اخلاقی و ضد انسانی
جامه ی (حق شان)
است، بهانه در
بر گرفته است
که مایه ی
تاسف و نگرانی
و تأمل جدی ست.
تاسف: زیرا
دامنه ی نفرت
این نوع افراد
و جریان ها از
اعمال پست و
پلید وحشیان بنیادگرای
اسلامی
آنچنان عمیق و
تلخ است که
اینان هویت
خویش را تا
مرز طالبان ها
و خامنه ای ها
پائین می آورند.
در حالیکه ما
با اسلام و
مسلمانان به
عنوان همنوع
که حق مسلم
آزادی عقیده و
جهان بینی
دارند مشکل
نداشته و سر
جنگ نداریم.
این اسلامی ها
بوده و هستند
که ما را در 60 و 67 قتلعام
کرده و هنوز
ترور می کنند.
و یا این آنان
بودند که در
سطح جهان هرگز
تکثرگرائی
نظری و سیاسی در
کشورهای شان نپذیرفته
و مظهر جنگ
های ملی و
مذهبی و قوی
بوده اند. پس
تفاوت ما با
آنان در چیست؟
آنچه
را که در مورد
اسلام سیاسی یکدنده
ی در جهان و
همین مصر و
هواداران
مرسی رفته و
اصولا بر جهان
بنیادگرائی
خواهد گذشت،
هیچگاه مورد
تائید ما
نیروهای
دمکرات، چپ و
کمونیست،
سکولار نبوده،
و موازین
فرهنگ
ارتجاعی و
شقاوت قوانین
قضا و قساوت
ضد انسانی و
زن ستیز آنان
و... همیشه زیر ضرب
افشاگری و
روشنگری و
آگاهسازی ما
خواهد ماند و
ما با جنایات
و بیدادگری آنها
سازشی
نخواهیم کرد.
اما بر پایه ی
همان دعاوی،
مبانی پایه
حقوق بشر و ایده
آل های اساسی
و انسانشمول
ما مرز ها در
هم نمی آمیزیم
و با همه
اختلافات از
انان حمایت
کرده و کشتار
ارتش مصر را
شدیدا محکوم
می کنیم.
بهنام
چنگائی 25
مرداد 1392