جنبه
سیاسی پیام
این اعدامها
چیست؟
سامان
رسول پور
برگرفته
از فیسبوک
نویسنده
یک)
حدود سه سال
پیش بود. مدتی
بود در
کردستان فضا
کمی آرامتر
بود. حزب
کارگران
کردستان [پ ک ک]
در چند موضع علنی
از پژاک و
سپاه
پاسداران
خواسته بود
اختلافاتشان
را از راه
دیالوگ و گفتگو
حل و فصل کنند
و به درگیری
نظامی خاتمه دهند.
پژاک تا حدی
تحرکات نظامیاش
را کاهش داده
بود. «مجلس
پژاک» در روز
۲۷ مهر ۱۳۸۹
«دکلراسیون» ی
منتشر کرد که
مهم بود اما
کمتر دیده شد. http://goo.gl/ZuCF1q
در بخشی
از آن بیانیه
آمده بود:
«دولت هم در
سطح داخلی از
جنبههای
اقتصادی،
سیاسی،
فرهنگی و
امنیتی در بحران
به سر میبرد
و هم در سطح
بین المللی،
روزانه با
انزوای
بیشتری
رویارو میگردد
و به همین
دلیل مشروعیت
نظام در سطح
داخلی و خارجی
به بحث گذاشته
شده است. اما
با توجه به
اینکه این
مساله با
واقعیت
تاریخی ایران
و میراثی که
خلقهای ایران
در طول تاریخ
چندهزارسالهٔ
منطقه آفریدهاند
در تضاد است،
وضعیت مذکور
نه شایستهٔ
خلقهای ایران
است و نه
شایستهٔ
ساختار سیاسی
این سرزمین.»
این بیانیهها
چرا در تحلیل
فضای آن دوران
مهم هستند؟
چون تا حدی
راوی ذهنیت
طرفهای
درگیر در آن
مقطع هستند.
دولت و
نهادهای مسئول
واکنشی رسمی
نشان ندادند.
شاید به این
دلیل که
«تجزیه طلب و
تروریست»
خواندن گروههای
مخالف به
مراتب راحتتر
باشد و به
رسمیت
نشناختن
مخالف [مسلح و
غیرمسلح] در
ایران مبدل به
یک فرهنگ سیاسی
شده. محدود به
حاکمیت هم
نیست. مدتی
گذشت. در
سوریه
اتفاقاتی در
حال وقوع بود.
جنگی داخلی که
به سرعت تبدیل
به یک موضوع
منطقهای میشد.
موضوعی که
توازنات
منطقهای را
تغییر میداد.
در سوریه
جمهوری
اسلامی جدیترین
حامی اسد و
ترکیه جدیترین
حامی مخالفان
بود. این دو
دولت تبدیل به
دو قطب مخالف
شدند. دو قطبی
که پیشتر در
کردستان بر سر
موضوع «پ ک ک و
پژاک» معمولا
متحد
استراتژیک
بودند.
دو) در
تابستان ۱۳۹۰
اتفاق عجیبی
افتاد. تحرکات
سپاه
پاسداران در
کردستان به
سطحی «کم
سابقه» رسید.
هزاران
خودروی نظامی
و سلاح سنگین
و نیروی زمینی
به مناطق مرزی
کردستان گسیل
شدند. به
شهرهایی مثل
سردشت و
پیرانشهر.
رسانههای
اقلیم
کردستان بارها
از عبور
نیروهای
نظامی جمهوری
اسلامی از مرزها
خبر دادند.
جنگی گسترده
آغاز شده بود.
جنگی که این
اسم رویش
گذاشته شد:
«جنگ قندیل».
سپاه پاسداران
تبلیغات
گستردهای به
راه انداخت
مبنی بر اینکه
میخواهد «ظرف
دو ماه» پژاک
را نابود کند.
این جنگ از
منطق
«کنش-واکنش»
پیروی نمیکرد.
به عبارتی
واکنشی به یک
رفتارخاص
پژاک محسوب
نمیشد.
کنشگرانه بود.
چون آخرین
عملیاتی که
پژاک در ایران
انجام داده
بود در ماه
فروردین بود
اما این
عملیات بزرگ
سپاه پنج ماه
بعد از این
عملیات و پنج
ماه بعد از
سکوت و آرامش
نسبی در
کردستان بود.
پرسشی که آن
روزها مطرح
میشد این
بود: چرا بعد
از پنج ماه
آرامش باید
جنگی آغاز
شود؟ بدون شک
پاسخ این پرسش
را نمیشد از
دیالکتیک
روابط
پژاک-جمهوری
اسلامی
استخراج کرد.
مشخص بود این
جنگ به
معادلات منطقهای
و توازنات
جدید منطقهای
مرتبط است.
سه) چه
نیروهایی در
جنگ قندیل
شرکت داشتند؟
بخش عمده
نیروهای
زمینی سپاه از
«گردان ویژه
صابرین»
بودند.
نیروهای
آموزش دیدهای
که هم از لحاظ
نظامی سالها
آموزش دیدهاند
و هم از لحاظ
ایدئولوژیک
بیش از اعضای
معمولی سپاه
پاسداران به
ولی فقیه
پایبند هستند.
رهبری جنگ
قندیل را این
نیروها بر
عهده داشتند.
و بیشترین
تلفات را هم
همان نیروها
دادند. بسیاری
از فرماندهان
ارشد و میانی
این نیروها
کشته شدند و
کار به جایی
رسید که چند
ماه بعد
مسئولان ارشد
این گردان از
سمتشان
برکنار شدند. http://goo.gl/M7YJDD
بنابراین
نکته مهمی که
وجود دارد این
است که «نبرد
قندیل» مکانی
برای حضور
مرزبانان و
سربازان
وظیفه نبود.
یک نبرد جدی
بود که اساسا
سپاه به دلیل
حساسیت بالای
عملیاتی،
مایل به حضور
نیروهای
معمولی و
غیرایدئولوژیکش
نبود.
چهار)
جنگ قندیل ماهها
به طول
انجامید. صدها
نفر از هر دو
سو کشته شدند.
تا اینکه
«حکومت اقلیم
کردستان» و
«حزب کارگران
کردستان» بین
پژاک و جمهوری
اسلامی
میانجیگری
کردند و زمینه
یک آتش بس دو
طرفه را فراهم
آوردند. محور
این آتش بس چه
بود؟ پژاک
متعهد شد از
مناطق مرزی
سردشت و
پیرانشهر
خارج شود و به
جای انها
نیروهای «حزب
کارگران
کردستان» آنجا
مستقر شوند،
«قله جاسوسان»
تحت کنترل
جمهوری
اسلامی باشد.
آنسوتر
جمهوری
اسلامی هم
متعهد شد که
اعدام
زندانیان
سیاسی کرد را
متوقف کند و
حملاتش علیه
مواضع پژاک را
متوقف کند.
جنگ قندیل به
این شکل خاتمه
یافت. اما
اتفاقات مهم
دیگری نیز در
حال وقوع
بودند. کردهای
سوریه، درگیر
نبرد با
گروههای
جهادی شده
بودند. به
سرعت منطقه به
سمت ایجاد یک
ائتلاف
ناخواسته میرفت.
سرطانِ داعش
همه جا را فرا
گرفته بود.
دوستان و
دشمنان زیادی
را همسو کرده
بود. در این
بین کردها در
کلیت خود با
جمهوری
اسلامی در یک
جبهه قرار
گرفتند: جبهه
مقابله با
داعش. هرچند
انگیزه و هدف
هر کدام
متفاوت از
دیگری بود اما
داعش صف بندیهای
جدیدی را
تحمیل کرده
بود. در این
بین اغراق
نکردهایم
اگر بگوییم
جمهوری
اسلامی و پژاک
و نیروهای
همسو با پژاک
در سوریه و
نیز کردهای
عراق، ناخواسته
و تصادفی
[اگرچه با
اهداف متفاوت]
در یک جبهه و
علیه یک دشمن
میجنگیدند:
داعش.
پنج)
پژاک در دو
سال گذشته
تحولاتی به
خود دید. به
نوعی تبدیل به
یک حزب سیاسی
شد. در چند سال
گذشته اگرچه
همچنان
نیروهای
نظامی خود را
حفظ کرد اما
فعالیت نظامی
خود را تقریبا
متوقف کرد. از
طرف دیگر
جمهوری
اسلامی هم تا
حدی به محتوای
آتش بس خود با
پژاک متعهد
ماند و برای
مقطعی نه چندان
کوتاه، اعدام
زندانیانی را
که حکمشان
تائید هم شده
بود متوقف
کرد. اگرچه
صرف این
وضعیت، تحول
ساز نبود اما
لااقل
دیالکتیک
جنگ-صلح با
همه ضعفهایش
آغاز شده بود.
از طرف دیگر
سال گذشته بود
که «کودار» یا
«جامعه آزاد و
دموکراتیک
شرق کردستان»
اعلام
موجودیت کرد.
تشکلی که خود
را خواهر
خوانده تشکلی
میداند که در
کردستان
سوریه ایفای
نقش میکند.
کودار اگرچه
شاخه نظامی
دارد و تا حدی
همان نیروهای
قبلی پژاک
هستند اما از
همان آغاز
اعلام کرد که
به آتش بس
پژاک و جمهوری
اسلامی متعهد
میماند. پژاک
هم اعلام کرد
که به عنوان
[حزبی سیاسی]
به تشکل
چترمانند «کودار»
ملحق خواهد
شد. بنابر این
تبدیل پژاک به
یک حزب سیاسی
و اعلام
موجودیت
«کودار» به
عنوان
تشکیلاتی
سیاسی-
اجتماعی که
شاخه نظامی هم
دارد، رویداد
کم اهمیتی
نبود. «کودار»
هم از همان
آغاز اعلام
کرد که محور
فعالیتهایش
«جامعه» و
ایجاد سیستمی
غیردولتی
خواهد بود.
شش)
گفته میشود
سامان نسیم و
چند زندانی
دیگر کرد
اعدام شدهاند.
جنبه حقوق
بشری و جزئیات
حقوقی این
موضوع را
کناری میگذاریم.
از جنبه سیاسی
پیام این
اعدامها
چیست؟ آیا غیر
از اعلان جنگ
به نیرویی که
یک طرف آتش بس
است، میتواند
معنای دیگری
داشته باشد؟
آتش بسی که هم
شرایط منطقهای،
هم شرایط
داخلی و هم
مواضع طرف
مقابل، ایجاب
میکرد و میکند
که تداوم
داشته باشد.
این یکی از
مهمترین
جنبههایی
است که در چند
روز گذشته
نادیده گرفته
شده است. تا
دیروز پرسش
این بود:
«حکومت چه
کرده برای
اینکه امثال
سامان اسلحه
به دست نگیرند؟»
اکنون اما
پرسش دیگری
مطرح میشود:
«چه اتفاقی
افتاده که
حکومت تعهد و
موضع قبلی خود
را نقض میکند
و به نوعی به
استقبال جنگی
میرود که چند
سال است متوقف
شده است؟»
دقیقتر اگر
بپرسیم: مهم
نیست که میزان
مقبولیت پژاک
دقیقا چقدر
است اما درک
این موضوع سخت
نیست که آغاز
جنگ مجدد سپاه
با پژاک-
کودار تبعاتی
فراتر از
مرزهای ایران
خواهد داشت.
فوری ترینش این
است که کردهای
سوریه و ترکیه
و جریانات
سیاسی آنجا را
علیه خود میشوراند.
موضوعی که تا
همین چند ماه
پیش به شکلی
دیگر بود.
لحظهای
ماجرای
کوبانی و
اتفاقات بعد از
آن را به خاطر
بیاورید.
هفت)
رابطه ملی
گرایی افراطی
و ارتش
سالاری، یک
رابطه تنگانگ
است. هر دو به
هم نیاز
دارند. حتی
اگر ملی گرایی
افراطی
نتواند در
«پوزیسیون» سهمی
بگیرد، علاقهاش
را به
«ارتش-سپاه» ی
که در
پوزیسیون است
حفظ خواهد
کرد. ولو این
علاقه پنهانی باشد.
بنابراین به
هیچ عنوان
تصادفی نیست
که سپاهی که
در خیابانهای
تهران جوانان
را میکشد و
اقتصاد ایران
را در چنته
گرفته،
همان سپاه در
کانتکستی
دیگر، تبدیل
به نیرویی
مشروع میشود
که روایتش هم
مشروع است و
نیروی
پیشبرنده ملی
گرایی ایرانی
خواهد بود. یا
فرضا نیروی
انتظامی که در
خیابانهای
تهران و
اصفهان
جوانان را
تحقیر میکند،
در کانتکستی
دیگر، ابژه
عشقی یک طرفه
میشود. از
دوگانه «ملی
گرایی» و
«نظامیگری»
سنتزی به وجود
میآید: به
حالت تعلیق
گذاشتن همه
اختلافات و
یکی شدن در
«لحظات ضروری».
این شرایط
میدانی خواهد
بود برای
تنظیم مجدد
فاصله ملی
گرایی و حکومت
گرایی و نیز
فضایی برای
تمرین و به
جریان انداختن
احساسات ملی
گرایانه. در
این کانتکست، کدهای
جالبی وجود
دارند. فرضا
گفتن و نوشن
«مرزبان» و
«سرباز وظیفه»
کافی است تا
احساسات ملی گرایانه
به حالت آماده
باش در بیایند.
اگر دو عنوان
دیگر «تجزیه
طلب» و
«تروریست» هم
به آن افزوده
شود، دیگر
وضعیت تضمین
شده عمل میکند.
هم حکومت و هم
ملی گرایان
افراطی [کمی
تا قسمتی مذهب
گرا] پیامی رد
و بدل میکنند:
مهم نیست
اختلافات ما
چیست و در چه
سطحی است. این
استعاره ها در
هر لحظهای
گفته و نوشته
شدند، باید
یکی شویم.
ویژگی چنین
لحظاتی این
است که
محاسبات
منطقی به کلی
از بین میرود.
کسی چیزی نمیشنود.
چیزی نمیبیند.
ظرافتها به
کلی نادیده
گرفته میشوند.
منطق از کار
میافتد.
هیجان و
احساسات حاکم
میشود. این
دقیقا لحظهای
است که نوعی
احساس سرخوشی
و نئشگی به
انسانها دست
میدهد.
احساسی که
پیامش برای
فرد این است:
آفرین! شهروند
زنده و مسئول
شهروندی است
که در لحظه «ضروری»
به وظیفه
«ملی-میهنی»
خود عمل میکند.
چه کسی
سکاندار این
لحظات خاص
است؟ نیروهای
نظامی حاکم.
با چه ابزاری؟
رسانههایی
که روایتهای حاکم
را بازگو میکنند.
پروپاگاندا
تولید میکنند.
همه نیروهای
نظامی برای
توجیه رفتارهایشان
به همراهی
بخشی از افکار
عمومی نیاز دارند.
«لذت توجیه
جنایت» لذتی
شناخته شده
است. روزنامه
نگاران و
فعالان سیاسی
و آن دسته از
مردم عادی که
مستقیم یا
غیرمستقیم از
اعدام امثال
سامان نسیم
دفاع میکنند،
میوه درختی
هستند که
حاکمیت با
حوصله آن را
کاشته، تربیت
و بزرگ کرده.
این درختها
در زمان هیتلر
هم بودند. کف و
سوت و هورا میکشیدند.
صدام هم چنین
درختهایی
کاشته بود.
داعش هم بذر
این درخت را
کاشته و میوههایش
را به تدریج
میبینیم.
هشت)
کردستان
مختصات عجیبی
است. بخش قابل
توجهی از مردم
ایران، و
خصوصا
نخبگانی که
محصول گفتمانهای
رسمی جمهوری
اسلامی
هستند، وقتی
اسمی از کردستان
میآید، چند
کلمه در
ذهنشان تداعی
میشود: تجزبه
طلبی، بریدن
سر سربازها
با حلبی و
قوطی کنسرو و
کاشی. این در روح
و روان آنها
نهادینه شده.
از کودکی با
این کلمات و
این روایتها
بزرگ شدهاند.
تربیت شدهاند.
خودشان
کردستان بودهاند؟
نه لزوما!
روایتها را
شنیدهاند. از
رسانه. از
مونوگی که چند
دهه حاکم
بوده. ویژگی
جالب این
وضعیت این است
که سیستم در
درون خود پوست
اندازی کرده.
لایههایی از
آن جدا شده و
لایههایی به
آن افزوده شدهاند.
اما نگاه به
تحولات
کردستان، در
هیچ کدام از
این مراحل،
تغییری نکرده.
چرا؟ چون هر
تغییری نیاز
به
«خودانتقادی»
دارد. و
«خودانتقادی» نیازمند
گزار از بخشی
از منافع. و
عبور از این مصالح،
نیازمند داشتن
هدفی بزرگتر
و انسانیتر.
هدفی که اولین
ملزوماتش
محاکمه
نوستالژی هاست.
من اگر نتوانم
فرضا پدرم را
که مسئول قتل
دهها
غیرنظامی است
از لحاظ
وجدانی
محاکمه کنم، قطعا
نمیتوانم به
نیروی درک
واقعیتها و
یک ذهنیت
منصفانه برسم.
این هدف و این
ذهنیت در سه
دهه گذشته در
ایران غائب
بوده. نسلی که
نتواند نوستالژیهای
عموها و داییها
و پدرانش را
جسورانه به
چالش بکشد،
بازیچه ابدی
روایتهای
وهم آلود و
یکطرفه آنها
خواهد بود.
روایت
«فاتحان» و
«دولتها» در
غیاب روایت
اقلیتهای
ضعیفتر،
معمولا مخدوش
و حق بجانب و
غیرمنصانه
است.
نه)
گفتن بعضی
حقایق جسارت
میخواهد. به
همان میزان،
درک آنها هم
سطحی از شعور
و شهامت و
وجدان را میطلبد.
مثلا من میتوانم
بگویم: من
جدایی طلب
نیستم. برعکس.
«همزیستی
عادلانه» را
بهترین
استراتژی میدانم.
اما جدایی
طلبان را مجرم
و پست و حقیر
نمیدانم و از
حق آزادی بیان
آنها دفاع میکنم.
چرا من حق
داشته باشم
حرف بزنم اما
او حق نداشته
باشد؟ من چه
حقانیت ذاتی
دارم که او
ندارد؟ من چه
فضیلتی دارم
که او ندارد؟
در جایی که من
حق داشته باشم
«مدینه فاضله»
خودم را تبلیغ
کنم اما از
دیگری این حق
را سلب کنم،
قطعا باید بر
حقانیت موضع
من و تبعیض
مثبتی که به
نفع خودم قائل
هستم به سادگی
نگذاشت. میخواهم
بگویم، در این
کانتکست کات
کردن گفتگو،
به پیشواز
رفتن خشونت
است. تنها
«حقوق بدیهی و
اساسی» را نمیتوان
به گفتگو
گذاشت. سایر
موضوعات قابل
گفتگو هستند.
به این بهانه
میخواهم چیز
دیگری بگویم.
احزاب کرد، از
پژاک گرفته تا
کومله و
دموکرات،
احزابی «تجزیه
طلب» یا «جدایی
خواه» نیستند.
مطلقا نیستند.
نه به این
دلیل که جدایی
طلبی را جرم و
گناه میدانند.
به این دلیل
که به درست یا
غلط تصور میکنند
راه حل رفع
مشکلات را
باید در
چهارچوب ایران
جست. در این
میان خاص پژاک
هر عیب و
ایرادی هم
داشته باشد،
بدون تعارف
باید گفت و
نوشت اما پژاک
نه تنها جدایی
خواه نیست، بلکه
اساسا ادعا میکند
مدل «دولت-ملت»
تاریخ مصرفش
تمام شده. این
فکت است.
همانطور که
مطالبه
دموکراسی و
فدرالیسم از
سوی کومله و
دموکرات هم
فکت است. آنها
نیروهایشان
را براساس این
مطالبه و
استراتژی
آموزش میدهند.
بنابراین
وقتی نیرویی
با تمام توان
برای تحقق
استراتژیاش
تلاش میکند و
آن استراتژی
ربطی به جدایی
خواهی ندارد،
تاکید بر
تجزیه طلب
بودن و جدایی
خواه بودن این
نیروها یک
قولدوری
سیاسی و یک
بازی امنیتی
کثیف و غیراخلاقی
است که مصارف
امنیتی دارد.
شما میتوانید
به کومله و
دموکرات و
پژاک بگویید
روشتان غلط
است. حتی
غیراخلاقی
است. فرضا
غیرانسانی
است. یا مثلا
حق داریم
بپرسیم: چرا
یک انسان ۱۶
ساله را مسلح
کرده اید؟ اینها
را مختارید
بگویید. اما
اگر به انها
بگویید «تجزیه
طلب» و «جدایی
خواه»، خواسته
یا ناخواسته
تبدیل به موجودی
احمق و یک
دنده میشوید
که ارتباطش با
سادهترین و
بدیهیترین
واقعیتهای
پیرامونش قطع
شده است.
موجودی که
حاکم هر لحظه
اراده کند، میتواند
آن را به خدمت
خود در اورد.
چند
پرسش پایانی:
-
سامان نسیم
حتی اگر فرضا
در درگیری
بازداشت شده
باشد، در
درگیری با سپاه
و با نیروی
صابرین سپاه
حضور داشته.
نیرویی که به
کوههای قندیل
در مرز عراق
حمله کرده بود.
بدون اینکه
برای کشته شدن
هیچ انسانی کف
و سوت زده
باشیم [حتی
سپاه] باید
پرسید: این
کدام نیاز است
که هر جا لازم
دید، برای تحریک
احساسات ملی
گرایانه
«سپاه» را
«سرباز وظیفه»
میکند؟ آیا
آنقدر
ورزیدگی ذهنی
داریم که این
تبدیل فاز
«سپاه» به
«سرباز وظیفه»
را درک و
معنای آن را
ترجمه کنیم؟
-
هیچ نیرویی حق
ندارد
سربازان
وظیفه را
بکشد. هیچ
نیرویی حق
ندارد بیجهت
هم نوع خود را
بکشد. اما یک
سوال بیربط:
چرا در
کردستان
«سربازان
وظیفه» که
ابژه برانگیختن
«ترحم عمومی»
هستند،
روزانه
کولبران کرد
را به رگبار
میبندند؟ به
عبارتی، این
کردستان
کجاست که حتی «ابژه
برانگیختن
ترحم» هم در
آنجا میتواند
تبدیل به
«جانی» شود و
انسانهای
غیرنظامی را
که فقط میخواهند
شکم زن و بچههایشان
را سیر کنند،
به رگبار
ببندد؟ محال
است همه آن
سربازان
انسانهای
خشونت طلبی
باشند اما
پرسش این است
در کردستان
کدام وضعیت
طراحی و
مهندسی شده که
«جنایت» تبدیل
به امری
روزانه میشود؟
-
مشکل بسیاری
از حکومتها
این است که
مخالفانشان
حاضر به داشتن
«رفتاری دیگر»
نیستند. وقتی
در کردستان
جنگ و درگیری
خاتمه یافته و
رادیکالترین
گروهها هم
دندان روی
جگرشان
گذاشتهاند،
حاکمیت چرا میخواهد
وضعیت را به
قبل از وضعیت
آتش بس برگرداند؟
به عبارتی:
چرا حاکمیت
لااقل به پژاک
این پیغام را
ارسال میکند
که «من به تعهد
قبلیام به تو
دیگر پایبند
نیستم. من
اعضای تو را
اعدام می کنم.
در حالی که میدانم
این اعلان جنگ
به توست و میدانم
تو هم چنین
برداشتی از آن
خواهی کرد»؟
این
پرسش و پرسشهای
دیگر منتظر
پاسخهایی
منطقی، عمیق و
منصفانه
هستند.
يكشنبه
۳ اسفند ۱۳۹۳
برابر با ۲۲
فوريه ۲۰۱۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیانیه
ی پژاک - در
راستای حل
مسئله کرد در
ایران
اخبار
روز: www.akhbar-rooz.com
سهشنبه ۲۷ مهر
۱٣٨۹ -
۱۹ اکتبر
۲۰۱۰
دکلاراسیون
چاره یابی
دموکراتیک
در
راستای حل
مسئله کرد در
ایران
امروزه
ایران در
مرحلهی
تاریخی حساسی
بهسر میبرد.
مرحلهی
مذکور،
مرحلهایست که
طی آن دولت هم
در سطح داخلی
از جنبههای
اقتصادی،
سیاسی، فرهنگی
و امنیتی در
بحران بهسر
میبرد و هم در سطح
بینالمللی
روزانه با
انزوای
بیشتری رویارو
میگردد و به
همین دلیل
مشروعیت نظام
در سطح داخلی
و خارجی به
بحث گذاشته
شده است. اما
با توجه به
اینکه این
مساله با
واقعیت تاریخی
ایران و
میراثی که
خلقهای ایران
در طول تاریخ
چندهزارسالهی
منطقه
آفریدهاند در
تضاد است،
وضعیت مذکور
نه شایستهی
خلقهای ایران
است و نه
شایستهی
ساختار سیاسی
این سرزمین.
دلیل
اساسی این
مسایل از
فقدان ذهنیت
سیاسی دموکراتیک
و نبود قانون
اساسی
دموکراتیک در
ایران نشات
میگیرد.
مسالهای که در
قرن اخیر موضوع
اصلی عرصهی
سیاسی ـ
اجتماعی
ایران بوده این
است که مسایل
در سطحی حاد
نگه داشته
شدهاند و به
دلیل اینکه
معیارهای
دموکراسی در
زمینهی حل
مسایل، مدنظر
قرار
نگرفتهاند، هم
توسعهی سیاسی
و اقتصادی با
بحران مواجه
گردیده و هم
اینکه بهطور
همزمان بستر
دخالت مداوم
خارجی و
بهکارگیری
این مسایل از
سوی کشورهای
خارجی فراهم
آمده است.
این
در حالیست که
ساختار
پرتنوع
اتنیکی، ملی،
آیینی و زبانی
درون ایران
میتواند
عظیمترین
امکان را در
تمامی
عرصههای
سیاسی،
اجتماعی و
اقتصادی
بیافریند و به
چنان سطحی
برساند که با
تولید
مجموعهای از
فرصتهای
مثبت، ایران
را در سطح
خاورمیانه و
جهان به کشوری
پیشاهنگ مبدل
گرداند.
به
همین جهت ما
بر این باوریم
که ایران بر
سر دوراهی
تاریخی و
سرنوشتسازی
قرار گرفته
است. یا با
سرلوحه قرار
دادن طبیعت
اجتماعی
خلقها و حقوقشان
راه را بر
دموکراسی
راستینی
خواهد گشود که
همهی
ساختارها و
خلقهای ایران
اعم از بلوچ،
عرب، آذری،
فارس، کرد و
تمامی
گروههای اتنیکی
و مذهبی را
دربر میگیرد و
با تمرکززدایی
از قدرت و
شالوده قرار
دادن
خودمدیریتی دموکراتیک
خلقها، کلیهی
خلقها را شامل
میگردد؛ یا
اینکه تکرار
تاریخ و
نتیجهی حاصله
از دیکتاتوری
را میپذیرد و
بدین ترتیب از
روند دموکراتیزاسیون
موجود عقب
خواهد ماند.
یعنی اینکه
سطح مبارزهی
خلقهای
خاورمیانه روزانه
چنان در حال
ارتقا و
افزایش است که
خلقها دیگر در
زمینهی حل
مسایل خود،
منتظر اقدام
دولتها نخواهند
ماند. همزمان،
امروزه در سطح
خاورمیانه
تلاش و
تحرکاتی
نوینی بر اساس
ابتکار عمل داخلی
و مداخلات
خارجی مطرح
است که اگر
ایران تلاش
ننماید تا خود
را با این
رویدادها هماهنگ
سازد، در
سالهای آتی
بهسوی بحران و
تنگنای
عمیقتری
خواهد رفت.
لازم است که
دولت ایران تلاشهای
اخیری که در
سطح
خاورمیانه
صورت میگیرند
و سطح ارتقاء
یافتگی مساله
کرد را بهخوبی
مشاهده و درک
نموده و از آن
روند واپس
نماند.
ما
بعنوان حزب
حیات آزاد
کردستان، بر حل
مسالمتآمیز
مسالهی کرد در
چارچوب
رهیافتهای
سیاسی مصرّیم.
اگر دولت در
این راستا
گامهایی عملی
و دموکراتیک
بردارد دیگر
معنایی برای
تنش و درگیری
باقی نمیماند.
اعلان مرحلهی
عدم عملیات
نظامی از سوی
نیروهای ما در
دو سال اخیر
بهترین دلیل و
مدرک برای
اثبات حسن نیت
PJAK
جهت رسیدن به
فضا و شرایطی
اینچنینی است.
لازم است که
جمهوری
اسلامی ایران
درک نماید که PJAK از هر
لحاظ نیرومند
بوده و برحل
دموکراتیک و صلح
آمیز مسئله
کرد پافشاری
می ناییم.
براین
این باوریم که
مسالهی حقوق
خلقهای ایران
با درگیری،
خونریزی و
ذهنیت امنیتی دولت
که گفتمان
تجزیهطلبی و
ملیگرایی را
بر این مساله
و تمامی
مطالبات
دموکراتیک و
مشروع خلقهای
ایران تحمیل
میکند،
چارهیابی
نمیگردد. به
همین دلیل
تلاش جهت حل
مسالمتآمیز و
سیاسی مساله،
بهترین
رهیافت جهت
رسیدن به حل
مسایل
انباشتهشدهی
کنونی درون
ایران است. ما
بهمثابهی PJAK در
راستای
بهجایآوری
مسولیت و
وظیفهی خود در
قبال ارزشهای
خلقها، لازم
میبینیم که در
جهت چارهیابی
و حل این
مسایل در درون
مرزهای سیاسی
موجود،
پیشقدم باشیم.
بنابراین
با دستنشان
ساختن مفاد
زیر در جهت چارهیابی
مسالهی کرد،
مطالبات خود
را از جمهوری
اسلامی اعلان
میداریم:
۱ـ به
رسمیت شناختن
مسالهی کرد و
حل این مساله
بهشیوهی
دموکراتیک و
از راه
دیالوگ.
۲ـ جهت
آنکه در یک
فضای سیاسی
دموکراتیک
بهسوی حل این
مساله گام
برداشته شود،
لازم است که زمینهی
مذاکره فراهم
آید.
٣- جهت آنکه
بستر دیالوگ،
مذاکره و حل
سیاسی فراهم
آید لازم است
که شرایط
مناسب بهدور
از تنش و
درگیریای
ایجاد شود تا
سیاست بتواند
ایفای نقش
کند. بنابراین
لازم است که
اپراسیونها و
عملیاتهای
نظامی متوقف
گردند.
۴ـ در
راستای
چارهیابی
مسایل خلقها و
جهت آنکه حقوق
سیاسی،
فرهنگی،
اقتصادی و
آزادی بیان آنها
از لحاظ عملی
تامین گردد و
ارادهی ذاتی
خلقها بهمنصهی
ظهور رسد،
همهی حقوق
مذکور تحت
ضمانت درآورده
شوند و کلیهی
موانع موجودی
که بر سر راهند
از میان
برداشته شوند.
۵ـ به
رسمیت شناختن
حق
خودسازماندهی
و فعالیت
سیاسی خلقها.
۶ـ خلقی که
فاقد زبان
گذاشته شود
نمیتواند
بهمثابهی یک
موجودیت خلقی
از آن یاد شود.
زیرا از
جوهرهی
فرهنگی،
اتنیکی یا ملی
خود گسسته
میشود.
رسمینمودن
زبان خلقها
بهویژه زبان کردی،
همچنین
آموزش،
پیشبرد و
بهکارگیری
زبان مادری در
تمامی عرصهها
و نهادهای
دولتی و غیردولتی
شرطی اساسی
است.
۷ـ در
راستای از میان
برداشتن فضای
رعب و وحشت و
فراهم آوردن
فضایی
دموکراتیک و
آزاد جهت
مشارکتی
آزادانه، آزادسازی
زندانیان
سیاسی و توقف
قانون اعدام
امری اجتناب
ناپذیر است.
در
پایان اعلام
میداریم که پس
از اعلان این
دکلراسیون،
برخورد دولت
را پیگیری
خواهیم نمود و
در این خصوص منتظر
اقدام جدی
دولت میباشیم.
مدتی طولانی
است که مرحله
توقف عملیاتی
را اعلام
نموده ایم اما
علیرغم همه
این
تلاشهایمان
جنگ و خونریزی
در شرق
کردستان
کماکان ادامه
دارد. تا کنون
نیز زندانیان
کُرد محکوم به
اعدام می
گردند و اعدام
می شوند،
همزمان
زندانیان با
شکنجه های
روحی و فیزیکی
مواجه می
شوند. در
راستای ایجاد
فضایی
دموکراتیک و
پایان دادن به
جنگ و درگیری
در کردستان و
ایران و به
ویژه جهت
جلوگیری از
رانتگران
جنگ، جوابدهی
دولت به این
دکلاراسیون
از اهمیتی
تاریخی
برخوردار است.
همچنین
شایان ذکر است
که ما این
دکلراسیون را
تنها به
مسالهی کرد
محدود
نمیسازیم و بر
این باوریم که
اقدام در جهت
عملیسازی این
دکلراسیون
پیشزمینهای
برای حل مسایل
تمامی خلقهای
ایران است.
مجلس
حزب حیات آزاد
کردستان
(PJAK)
۱۹-۱۰-۲۰۱۰
http://goo.gl/ZuCF1q
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تغییر
دو فرمانده
سپاه درگیر با
پژاک طی ۱۴ روز
۹ خرداد
۱۳۹۱
محمدیوسف
شاکری
فرمانده سپاه
آذربایجان غربی
و سردار
میریان٬
فرمانده «یگان
ویژه صابرین
سپاه» که
فرماندهی
درگیریهای
سال گذشته
سپاه با گروه
پژاک را بر
عهده داشتند
از مقام خود
برکنار شدند.
سردار
میریان که
فرماندهی
«یگان ویژه
صابرین» سپاه
پاسداران را
برعهده داشت٬
روز ۲۶ اردیبهشت
از مقام خود
برکنار و به
سمت جانشین
عملیات نیروی
زمینی سپاه
منصوب شد.
«یگان ویژه
صابرین» که
«زبدهترین»
یگان سپاه است
مسئولیت اصلی
درگیریهای
سال گذشته با
گروه پژاک در
شمال غربی
ایران را
برعهده داشت.
در
این درگیریها
براساس گزارشها
دستکم ۲۰ تن
از اعضای این
یگان کشته
شدند.
با
گذشت ۹ ماه از
پایان این
درگیریها٬
فرماندهی این
یگان تغییر
کرده و بر
عهده محسن
کریمی٬
فرمانده سابق
«تیپ
امیرالمومنین»
گذاشته شده
است.
دو
هفته پس از
این تغییر٬
روز سهشنبه
(نهم خرداد)
محمدیوسف
شاکری
فرمانده سپاه
آذربایجان
غربی هم از
مقام خود
برکنار شد.
سپاه
آذربایجان
غربی به همراه
«یگان ویژه
صابرین» از
جمله نیروهای
سپاه حاضر در
رویارویی سال
گذشته با گروه
پژاک بود.
در
مراسم تودیع
آقای شاکری که
با حضور حسین
سلامی٬
جانشین
فرمانده کل
سپاه برگزار
شد٬ پست بعدی
فرمانده سابق
سپاه
آذربایجان
غربی اعلام نشده
است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ