فرطِ سرشکستگی
ولایت و سقوطِ
دیانتش
بهنام
چنگائی
سرآخر،
پس از سپری
شدن 35 سالِ تحمیل
و تحمیق سیاه
فرهنگِ
واماندگی، سرکردگی
سهمناک سیاسی،
سرخوردگی اجتماعی،
جنون سرسام آور
تمامیتگرائی مذهبی
و سراسر پُرهزینه
و خونین زندگی
اجباری طبق
دستور و به
میل دکان
چاربر ولایات
فقیه، ما برابر
یک پرسش پایه
ای ایستاده
ایم! آیا ما
اکثریت مردم کارمزد،
بی سهم و حقوق،
برای تصفیه
حساب نهائی با
یک مشت سران رژیم
و کاسه لیسان آن
آماده شده ایم
تا رهائی خود
را سازمان
دهیم؟ آیا ما عملا
و ضرورتا به
آخر خط این تجربه
شرمسارِ
تاریخ، بیرون
رفتن از راه
تباهی آن و الزام
حذفِ ناگزیرش
برای نجات جان
و مال و کشور خودمان،
به مرحله گذر جدی
و پایانی از
آن نرسیده
ایم؟ آیا این
مسلکِ فرقه ای
به درستی در
همه عرصه ها و
حوزه های مورد
ادعاهایش در
چشم همگان یکسر
فرونریخته
است؟ مگر نه
که تاکنون هیچیک
از وعده های
خمینی در طی
این سال های
جنگ و جنایت و
جنون عملی
نشده است؟ در
حالیکه با
ویرانی همان
حداقل های
تأمین معاش و
آزادی دردوره
ی شاه مفتضح
که امروز دیگر
برای 50% مردم، همان
ها هم امروزه وجود
خارجی هم ندارد.
آیا هنوز هم باید
منتظر اصلاح
رژیم توسط
احمدی
نژادها،
روحانی ها و
کروبی ها و
موسوی ها شد؟
آیا
در همین فاصله
ی تاراج هستی
مردم، فقر ما گواه
مکنت یک کاست
خارق العاده
مقتدر اقتصادی
ـ سیاسی با
ثروت های کلانِ
اسلام آورده، متشکل
از "مُکلا و
معمم" و "مفتخورانِ
رانتخوار"آنها
نیستیم که از قِبل
سروری سیاسی مطلق
شیعه تکوین و
چنین عینی و عریان
همچون اختاپوسی
هزاران دست اقتدار
بلامنازع یافته
است؟ رهبر
سرخورده و بی
آبرو که جای
خود دارد! او با
بند بازی و
مانور هنوز هم
دارای مهره ی
مار خودش است که
اراده اش توسط
همان باند ها
و مافیاهای
رنگین اقتصادی
و نظامی و بطبع
سیاسی که لازم
و ملزم هم اند به
پیش برده می
شود و همچنان
نقش اساسی و کلیدی
بر پیشانی
نظام دارد. این
آقا و بیت اش و همه
ی طیف های وابسته
به نظام
ولائی، هر
کدام به نوعی به
شدت آلوده به
مال و منال، و
به تبع آن همچنان
در جنگ قدرت و ثروت،
و لاجرم تباهی
بی پایان سرمایه
های جانی و
مالی کشورمان بوده
و هستند.
(گرهِ پیچیده
و حساسیت مقطع
کنونی با
شکنندگی
توامان نظام و
زندگی احاد
مردم و
ناتوانی پاسخ
رژیم به هیچیک
از آنها، می
تواند با نابردباری
و غلیان نیروی
عصیانی و خیزش
اجتناب
ناپذیر مردمی
که منشأ
پیدایش 88 شد را یکبار
دیگر بازتولید
کند و حال و
هوای 88 را بازگرداند.
آیا به نظر اپوزیسون
برابری جو
چنین نمی آید
که این بار تضاد
ذاتی و جدال
درونی رژیم با
خود و خواست
نان و آزادی مردمِ
تبعیضزده
مهیاتر از
همیشه است؟ تعارضی
واقعی که دیگر
چاره ای جز استفاده
از این فرصت آن
نیست و باید
در این نبرد
سرنوشت ساز،
نیروهای
انقلابی، دمکرات
و مترقی به
سوی همراهی و
بسیج اراده مردمی
در مسیل ویرانی
و سرنگونی کل
بساط شیعی
همگام شوند! و البته
هم جز این
امیدی در
دستان و شکم
های خالی مردم
کار و زحمت و
فرودستان باقی
نمانده است.)
در طی 35
سال این
دستگاه مکار، مخوف
و مرتجع
پیوسته مولد اشکال
تبعیض ها، نابرابری
ها، فساد ها،
غارت ها، بی
ارزشی ها،
چاپلوسی ها، قساوت
ها، دروغ ها، شرارت
ها، توطئه ها،
رواج فحشا و افیون
ها، مکیدن و
ریختن خون
توده های ندار
و آسیب پذیر
به بهانه های
بسیاری بوده
است. همه ی این
مصائب و مافات،
تنها در پی یک فریب
خوردگیِ
خوشباورانه، و
در یک استعداد
استثنائی
تاریخِ
مبارزات توده
ای ـ همگانی
روی داد، تا همه
ی ما چنین اسیرِ
شعبده بازی هایش
شدیم. اینک
اما، بازمانده
های پشیمان نسل
حامی از خمینی
و خیل سرخورده
و عظیم همین مردم
گرسنه و سرکوب
شده و بیدادرس
در عصر خامنه
ای، همگی با
چشمان خود دیده
و شاهد فریفتگی
و افسانگی
رحمت "خدا
پناهان" شده اند
و هر روز با تلخ و
نا امن تر شدن
همین زندگی
ساده و
فقیرانه شان، این
فقدان حداقل
ها، گواه هر
چه بیشتر بی
اساسی "عدل
علی" و کلاه
گشاد دینکاران
و فروریزی
دعاوی سرشکسته
ی ولایات بی
آبرو، کل دستگاه
شیعه و دولت
های تبهکار آن
می باشد.
اغراق
آمیز نسیت که امروز
دیگر رهبر و
کل رژیمِ
پاکباخته اش، حتی
یک بهانه ی
کوچک هم برای
امیدبخشی قابل
باور و در
نتیجه آرام کردن
کارگران و توده
های سرسامزده از
بیکاری، نداری
و بیدادرسی، جهت
جلب اعتماد
دوباره آنان را
ندارد. اعتراضات
گسترده و
سراسری
کارگری در بخش
های مختلف به
دلیل تأخیر در
دریافت
چندماهه ی
حقوق و افزایش
درآمد متعادل
با نرخ تورمِ رو
به شتاب، تنها
بیانگر این بی
اعتباری وعده
ها و مقاومت سازش
ناپذیر در
برابر تهاجم
به حقوق بخور و
نمیر همه
کارمزدان یدی
و فکری ست. همه ما،
بحرانِ معاش،
ژرفا و پهنای
نیاز قریب به
اتفاق کارگران،
تنگدستان و
لایه های کم
درآمد میانی به
سبد اهدائی یا
گدا پروری را
که در آن صف
های طویل و
دردآور کاملا آشکار
شد دیدیم. «ابعاد
خردکننده ی
این محرومیت
ها دقیقا مرتبط
است با
ماجراجوئی
های اتمی و جنگ
فرقه ای منطقه
ای از یکسو، انباشت،
غارت و انتقال
صدها میلیارد
دولار سرمایه
های کشور به
نقاط امن جهت
فردای "چند
نفر"از سوی
دیگر، تاب و
قرار مردمان مزدبگیر
و کم درآمد و حاشیه
نشین های بی
پناه را بریده
است و متصور هم
نیست که رژیم بخواهد
و بتواند بیشتر
از این و با
این همه نارسائی
ها و نابسامانی
های بلند و گسترده
و کمر شکن و
روزانه، آنان را
دعوت به بردباریِ
گرسنگی،
آرامش در
برابر زورِ کور،
بیکاری چند
میلیونی نسل
های جوان، تورم
و گرانی روزافزون
با بی ثباتی هستی
خویش، بار
دیگر متقاعد به
تحمل این بساط
" بی پیر و بی
مذهب"ولائی کند؛
تا مگر باندها
همچنان به
غارتگری ها و
شبیخون های همیشگی
شان ادامه
دهند. در این سیاه
بازی و بازار
مکاره، شگفت و
شرم آورتر طرح
اقتصاد
مقاومتی
خامنه ای ست
که وی با این
توطئه نخ نما می
خواهد در
پشتیبانی از اهداف
روحانی و
یاران اقتصاد
نئولیبرال
داخلی، سفره ی
های خالی مردم
را هر چه
بیشتر توسط
جهانخوران
اقتصاد گلوبال
و نئولیبرال
تهی تر کند.
رژیمی
که از ابتدا خودرأی،
لجوج و تک
قطبی نعره ی
مستانه الهی ـ
آسمانی می زد
و بی کمترین
نرمش در برابر
دیگر دیدگاه
های اجتماعی ـ
طبقاتی به
تبلیغ تنها
راه خدا،
برتری و بنای مطلق
اصول شیعه ناب
محمدی بر علیه
همه شیوه های علمی
و اندیشه ای و
تفکرِ تاریخِ مدرنِ
نوع بشری پرداخته
و به تمسخر،
نخوت و نفرت به
همه جهان بینی
ها می نگریست! همین
فرقه و دعاوی
یکسویه، توانست
با شیوه های
تدریجی، علنی و
بی پایه حکومت
اش را بر خوشبینی،
پذیرش وعده ها
و همزمان با
جلب حمایت طیف
بزرگی از
نیروهای
سیاسی در
اعماق ساده
لوحی ها استقرار
دهد؛ و داد. بی
هیچ کم و کاست،
مردم و
نیروهای مدافع
سیاسی رنگین،
منهای اندکی
از آنها، همه
فریب خوردند.
زیرا این
تکصدائی در
همان آغاز با
دمکراسی؛
جمهوریت و حتی
منویات خود
شیعان نیز
بیگانه بود. یعنی
اراده ی
مردمان و ملیت
های شیعه را
هم در تعین
سرنوشت خویش
هرگز بر نمی
تابید و آن هم
متاثر از قدرت
لایزال ولی
فقیه بود. او: با
هر نرمش و چرخش
باز برای یافتن
راه های تعاون،
تراکم اندیشه،
تشکل نیروهای
رنگین، دیالوگ
باز، همکاری مشترک
و همگانی،
تفاهم در بین جوامع
و ملیت های رنگین
با هم یکسر ضدیت
داشت و عملا کوچکترین
تحول در بیرون
از کاست ولایت
غیر ممکن بود
و هنوز هست. به
همین خاطر چه در
عرصه های داخلی
و چه در دیپلماسی
منطقه ای و
جهانی آشکارا هویت
و بقایش در
مقابله،
ناسازگاری و
دشمن تراشی
هاست و نه ضرورت
ارتباطات
دوستانه،
منطقی و ناگزیر
میان ما با
جهانیان. به
هر حال اگر
واقعیت داشته
باشد که مذهب
اکثریت مردم ما
شیعه است که
هست، آنگاه
شما بهتر به تخریب،
خیانت و کشتار
حاکمیت از زندگی
همین شعیان
جگر سوخته پی می
برید.
باید برپاخاست
و هوشیار بود.
ما در بدترین
دوران ستمزدگی
و تلفیق مذهب
و سرمایه باهم
و در بهترین
بزنگاه رهائی
از آنان
ایستاده ایم؛
البته با کوله
بارهائی از
تجربه های
خونین 60 و 67 و
بسیار یاری
بخش دیگر!
دیگر دوره
ربوده شدن و
تصاحب انقلاب و
شکست ما توسط طیف
ملا ها و مکلا
های لیبرال،
ملی های مذهبی
های متنوع سپری
شده است و
واقعیت های
مطامع و جاه
طلبی های هر
یک آنان کاملا
بر ملاست! بر
همه ی ما
نیروهای
برابریخواه،
آزادیجو،
نوعدوست و
مترقی ست که
این فرصت را
از دست ندهیم
و لازمه ی آن
ایجاد صف متحد
و مستقل چپ و
کمونیستی ست
تا به تبع آن
بر کالبد سست
و پراکنده ی مبارزات
کارگران،
زنان و جوانان
و تبعیضزدگان
و تهیدستان و
ملیت های به
جان آمده امید
و هشدار و
وقار دهیم که ما
همه با هم
هستیم. این
رژیم آنگونه
که فکر و باور
داشت عمل کرده
و زندگی امروز
ما محصول آن
است. و همچنین
باید کاملا
صراحت داد که
رژیم به هر قیمتی
شده و توسط هر
جریان هار و
جهانخواری،
می خواهد خود
را با به حراج
گذاردن
سرمایه ی
مردمی به کمین
امپریالیست
ها بگذارد و
خود را نجات
دهد. ما باید همزمان
با تأئید
دیپلماسی
متمدنانه و
مسالمت جو از گشودن
عرصه های
فعالیت
اقتصادی و
سیاسی برابر و
متقابل با همه
ی علاقمندان
استقبال
کرده، و از توقف
برنامه های پُرخرج،
بی هوده و جاه طلبانه
اتمی رژیم هم
پشتیبانی کنیم.
در کنار آن
فرصت هر دسیسه
و خیانت و
همکاری های
دول غرب و
مخصوصا
امپریالیست
آمریکا برای
حفظ نظام را
شدید محکوم
زیر نظر داشته
باشیم.
جریان
های چپ هیچ
بهانه ای برای
تأخیر همکاری های
متحد و مشترک
ندارد. تردیدی
نیست که صف
مستقل چپ و یا
هر طیف دیگری می
تواند در این
شرایط خاص، محرک
زمینه ی شکل
گیری جبهه
سرنگونی را در
میان جریان
های دمکرات و
مترقی به حرکت
درآورد و به
تبع آن بیشترین
سود برای طبقه
کارمزد و
تهیدست است که
چپ های
پراکنده بهتر می
توانند با حفظ
هویت های خویش،
به ایجاد چنین
ظرف های بزرگ با
نتایج چشمگیر آن
منتج و به
همبستگی
طبقاتی منتهی
ای کنند.
گسترش دایره ی
چنین صف بندی
های سیاسی ـ
طبقاتی می
تواند به
تنهائی
انگیزه و
ضرورت مبارزه
شگرف توده ای
را ترغیب، تشویق
و جو خفقانی
تور پلیس را سست
کرده و به
اضطراب و
پریشانی بکشاند.
هر همکاریِ فراسازمانی،
مشترک و
دموکراتیک بر
علیه چماق
سرکوب موجود، یک
گام موثر در
تضعیف رژیم
است و قطعا منشأ
نزج و فراز
جنبش حیاتی کارگری
ـ توده ای نیز می
تواند باشد.
وجود چنین فضائی،
با کار سیاسی
و همبستگی
مشترک علیه حاکمیت،
حتما اشتلم
ورزی خامنه ای
را ناگزیر به
نرمش بیشتر به
مردم و عقب
نشینی از زوز خواهد
ساخت؛ اگر چه
شاید در کوتاه
مدت می تواند
عکس اش صادق
باشد و خشونت و
قهر او را تقویت
کند؛ اما این در
حالتی ست که
رژیم از آن
وحشت دارد و می
داند که دیگر
قادر نیست
فاجعه ی 22 تا 25
خراداد 88 را
باز تولید کند؛
زیرا حکم مرگ
خود را صادر
کرده است. پس
تفاهم،
همکاری مشترک
و ایجاد صف
متحد چپ، بی
گمان بازتاب
مستقیم
کارگری ـ توده
ای خواهد داشت؛
چه در ابتدا
با دادن یک
اعلامیه ی
سراسری باشد؛
چه با اعلام
ایجاد شبکه
رسانه ای بزرگ
با یک نام!
بهنام
چنگائی 8
اسفند 1392