انقلاب
دوم مصر
بیانیهی
«گرایش بینالمللی
مارکسیستی»
نوشتهی
آلن وودز
ترجمهی
آرش عزیزی
مرسی سقوط
کرده است.
جنبش پرشکوه
تودهها بار
دیگر به تمام
جهان چهرهی
حقیقی مردم
مصر را نشان
داده است.
معلوم شد این
انقلاب، که
حتی بسیاری از
چپها هم باور
داشتند متوقف
شده، هنوز
ذخایر
اجتماعی
عظیمی در
اختیار دارد.
علیرغم
تمام تبلیغات
دروغینی که میکوشد
انقلاب را به
عنوان «کودتا»
معرفی کند این
خیزش مردمی
حقیقی بود که
مثل آتش تمام
شهرهای کوچک و
بزرگ مصر را
در برگرفت.
این «انقلاب
دوم مصر» بود.
در هفتهی
گذشته طبق
محافظهکارترین
تخمینها
شاهد حضور ۱۷
میلیون نفر در
خیابانها
بودیم و خواست
اعتصاب عمومی
مطرح شد. این بیسابقهترین
خیزش مردمی
تاریخ بود. از
نظر سطح و
وسعت بسیار
فراتر از
انقلابی رفت
که مبارکِ
دیکتاتور را
کمتر از دو
سال پیش
سرنگون کرده
بود.
تودهها
بدون هیچ حزب
و هیچ تشکیلات
و رهبری، بیباکانه
رژیم منفور را
به چالش
کشیدند. به
قول مارکس، در
پیامدِ کمون
پاریس، آنها
«به آسمان
یورش بردند».
انقلاب با
چکمههای هفت
فرسخی به پیش
میرود و تمام
موانع پیش رو
را کنار میزند.
تروتسکی
توضیح میدهد
که «تاریخ
انقلاب برای
ما پیش از هر
چیز تاریخ
ورود اجباری
تودهها به
قلمروی
حکمرانی بر
سرنوشت خویش
است.» این
معنای درونی
انقلاب مصر
است. این
انقلاب مثل
تمامی سایر
انقلابهای
بزرگ، جامعه
را تا اعماق
آن به غلیان
آورده است. به
آمال بیشکلِ
تودهها برای
زندگی شایسته
و آیندهای
بهتر، شکل و
صدا داده است.
«اما
تودهها از
نظر سیاسی
گمراهند؛
برنامهی
روشنی ندارند
و نمیدانند
چه میخواهند.»
این منطق
عقیمِ
فرمالیستها
و سکتاریستها
است. این
نتیجهی
ناآگاهی از
چیستیِ
انقلاب است.
انقلاب،
بنا به نفس
ماهیت خود، به
معنی ورود میلیونها
نفر از مردمان
به صحنهی
تاریخ است که
تعلیم سیاسی
ندیدهاند.
کتابهای
مارکسیستی
نخواندهاند
و عضو هیچ
حزبی نیستند.
اما چشمهی
واقعی قدرت
انقلاب و تنها
تضمین موفقیت
آن، همین
مردم هستند.
تودهها
در مراحل
اولیهی
انقلاب گمراه
و خامخیالند.
طبیعتا! چه
کسی بوده که
به آنها
آموزش دهد؟
امروز این کار
را چه کسی میتواند
انجام دهد؟
تودهها تنها
میتوانند از
طریق تجربهی
مستقیم عمل
خود بیاموزند.
آنان دارند از
بهترین کتابها
میآموزند -
کتابِ زندگی.
تودهها
اما در انقلاب
است که سریع
میآموزند.
مردان و زنان
در خیابانهای
قاهره،
اسکندریه و
سایر شهرها در
چند روز و
هفتهی گذشته
بیش از تمام
طول زندگیشان
آموختهاند.
آنها بیش از
هر چیز قدرت
دستجمعی خود
را دریافتهاند
- و قدرت به
چالش کشیدن
دولتها و
سیاستمداران
و بوروکراتها
و ژنرالها و
رئیس پلیسها
و قدرت به
پیروزی رسیدن.
این درس
بسیار
قدرتمندی است
اما از نقطه
نظر طبقه حاکمه
در ضمن بسیار
خطرناک است - و
نه فقط در مصر.
رهبران
ترکیه،
عربستان
صعودی، اردن،
مراکش و قطر
در جای خود میلرزند.
اما پسلرزههای
مصر بسیار
فراتر میروند.
مردم مصر
نمونهی
خطرناکی برای
کارگران و
جوانان کل جهان
پیش میگذارند.
در پرتغال،
دولت در
آستانهی
سقوط در نتیجهی
تظاهراتهای
تودهای و
اعتصاب عمومی
است. مردم
پرتغال حاضر
به پذیرش
تحمیل درد
بیشتر توسط
دار و دستهی
بورژوای
بروکسل و
برلین نیستند.
کل طرحِ «ریاضتکشی
برای کارگران
و سود برای
بانکداران»
اینگونه با
خطر مواجه میشود
- و با این
حساب، کلِ
آیندهی یورو
نیز همینطور.
آیا این
کودتا بود؟
واکنش
امپریالیستها
به رویدادهای
مصر ترکیبی از
ترس و بیعملی
و خیانت به
میزان یکسان
بوده است.
آمریکاییها
همانقدر از
نفوذ بر وقایع
ناتوان بودند
که دو سال پیش.
آنها مجبور
شدهاند دست
به تحرکات و
دسیسههای
پشت صحنه با
روسای ارتش
مصر، با
پشتوانهی
تهدید و حقالسکوت،
بزنند.
آنچه در
اروپا و
آمریکا به طرز
خندهآوری
«نشریات آزاد»
خوانده میشود
سیل زهرآگینی
از دروغ و
سوتصویر
ایجاد کردهاند.
اولین و
آشکارترین
دروغ این است
که مرسی نه با
جنبش تودهها
که با «کودتای»
ارتش برکنار
شد. این
«توضیحی» است
که هیچ چیز را
توضیح نمیدهد.
همه میدانند
که روسای ارتش
یک سال پیش با
مرسی و اخوان
مسلمین
معامله کردند
و قدرت صوری
را به این
دزدان و
راهزنان
دادند به این
شرط که دستگاه
دولت کهن دستنخورده
باقی بماند.
قاتلین و
شکنجهگران
رژیم کهن
اجازه یافتند
آزاد شوند.
حتی یک
ژنرال یا رئیس
پلیس هم بخاطر
جرایم علیه
مردم محاکمه
نشد. بهشان
اجازه دادند
به غارت دولت
و پر کردن جیبهایشان
مثل گذشته
ادامه دهند با
این تفاوت که کسب
و کارداران
ثروتمندِ
پشتِ اخوان
مسلمین هم
اجازه یافتند
در این غارت
مشارکت کنند.
اگر روسای
ارتش تصمیم
گرفتند مرسی
را کنار بگذارند
این تنها به
این خاطر بود
که جنبش غیر قابل
تحمل تودهها
وادارشان کرد.
ژنرالها
نگران بودند
که اگر دست به
عمل نزنند
تودهها میتوانند
فراتر روند و
قدرت را به دست
خود بگیرند.
آنها تصمیم
گرفتند مرسی
را قربانی
کنند تا هر چه
میشود،
دستگاه دولت
کهن و بالاتر
از همه ثروت و قدرت
و مزایای خود
را حفظ کنند.
رسانههای
بورژوایی این
خط را پیش میگذارند
که این «کودتا»
خبر خوبی برای
«دموکراسی» در
مصر نیست. در
صفحات
تلویزیون
نمایندگان
اشک به چشمِ
اخوان مسلمین
را نشان میدهند
که اعتراض میکنند
که این ضربهای
به دموکراسی
بوده چرا که
رئیسجمهورِ
«منتخب مشروع»
توسط ارتش
کنار گذاشته شده
است. این را با
کودتای دههی
۱۹۵۰ مقایسه
میکنند که به
دهها سال
دیکتاتوری
انجامید.
آنان میکوشند
با تکرار مدام
این واقعیت که
ارتش، مرسی را
کنار زد، توجه
را از این
واقعیت پرت
کنند که این
تودهها
بودند که
سرنگونی مرسی
را رقم زدند.
این کودتا
نبود. بر عکس،
تودهها
بودند که آنرا
بر ارتش تحمیل
کردند. ژنرالها
به روشنی نمیخواستند
دولت را به
دست بگیرند.
تعجبی هم
نیست. تنها
کافی است به
تلنبارِ تودهی
انسانی در
میدان تحریر
نگاه کنی تا
غیرممکن بودن
کنترل چنین
جنبش وسیعی به
دست ارتش را
دریابی. ژنرالها
در عوض تصمیم
گرفتند روی
پشت ببر سواری
کنند. مشکل
اینجا است که
آنکه بر پشت
ببر سواری میکند
هنگام پایین
آمدن با
دشواریهایی
جدی مواجه
خواهد شد.
«دموکراسی»
دروغ بزرگ
دوم که رسانهها
با هزار دردسر
میکوشند
پراکنده کنند
این است که
مرسی «اولین
رئیسجمهور
آزادانه
منتخبِ» مصر
بوده است و
بدینسان
«مشروعیت»
دارد و مردم
باید صبور
باشند و برای
انتخابات
جدید صبر
کنند، همانطور
که مردمِ
«متمدنِ»
آمریکا و
فرانسه و بریتانیا
این کار را میکنند…
این
استدلال
کودکانه را که
نزد معترضی در
میدان تحریر
مطرح کردند او
تنها پاسخ
داد: «اما این
انقلاب است!»
این جواب خیلی
خوبی بود.
انقلابها از
کی در مقابل
قوانین و دولتها
و نهادهای موجود
سر خم میکنند؟
انقلاب بنا به
نفس ماهیت خود
نظم موجود،
قوانین،
مقررات و ارزشهای
آنرا به چالش
میکشد، زیر
پا میگذارد و
سعی در
سرنگونیشان
دارد. اینکه
از انقلاب
بخواهی
احترام خود به
نهادها و شخصیتهایی
را که میکوشد
سرنگون کند
نشان دهد در
واقع خواست این
است که خود را
محکوم کند.
به هر
روی، این
استدلال که
دولت مرسی
دموکراتیک
است تا مغز
استخوان غلط
بود. نه شیوهی
به قدرت رسیدن
او و نه شیوهی
حکمرانیاش
حقیقتا
دموکراتیک
نبود. بر خلاف
آنچه ادعا میشود،
اکثریت مردم
مصر به مرسی
رای ندادند.
تنها ۴۶/۴۲
درصد از رایدهندگان
واجد شرایط در
مرحلهی اول
انتخابات
ریاستجمهوری
پای صندوقها
رفتند. بسیاری
از کسانی که
در مرحلهی
دوم به مرسی
رای دادند این
کار را با
توهم رای به
«بد به جای
بدتر»ِ، دفاع
از «دموکراسی»
و غیره انجام
دادند. حتی
بخشهایی از
چپ بر این
پایه خواهان رای
به مرسی شدند،
موضع بسیار
غلطی که ما در
آن زمان مورد
انتقاد شدید
قرار دادیم.
آنچه از پی
آمد انتقاد ما
را بیش از پیش
توجیه کرده
است.
مرسی «بد
به جای بدتر»
نبود. روشهای
حکومت مرسی
هیچ فرقی با
روشهای
مبارک
نداشتند. اصلا
همان آدمها
بودند که این
روشها را
پیاده میکردند.
در دوازده ماه
حکومت او،
صدها معترض کشته
شدند و هزاران
فعال به دست
دار و دستههای
او مورد تعقیب
و ضرب و شتم
قرار گرفتند و
به زندان
افتادند تنها
به این خاطر
که علیه او بسیج
سیاسی میکردند.
قومکشی
مسیحیها،
شیعیان و سایر
اقلیتهای
مذهبی به راه
افتاد. حق
کارگران
منظما پایمال
شد. او کودتایی
قضایی در
فدراسیون
اصلی اتحادیههای
کارگری
سازمان داد.
۲۱ هوادار بیگناه
فوتبال را به
مرگ محکوم
کرد. در
خیابانها به
زنان تعرض
جنسی شد تا با
ارعاب به
تسلیم کشیده
شوند. مصر به
سمت قانون
اساسی
غیردموکراتیک
و سرکوبگرانهی
اسلامی میرفت.
مرسی به خود
قدرتهای
ویژه داد که
بسیار فراتر
از حقوقش در
قانون اساسی بود.
بالاخره، او
قصد خود را
برای هل دادن
مصر به ملغمهی
بین مذاهب در
سوریه اعلام
کرد.
«دموکرات»ها
حالا از
کارگران میخواهند
صبور باشند،
تا انتخابات
بعدی صبر
کنند، «به
دموکراسی
فرصت دهند» و
غیره و غیره.
اما این
«دموکراتها»
غذای سیری
خوردهاند و
در خانههای
زیبا زندگی میکنند.
از آنّها بر
میآید که
صبور باشند
چرا که
دمکراسی
بورژوایی که
از آن دفاع میکنند
تا همین حالا
به آنها
نتایج رضایتبخشی
داده است. اما
تودهها نمیتوانند
منتظر بمانند.
آنها ۱۲ ماه
است گرسنه
هستند در حالی
که دیگران در
فراوانی
زندگی میکنند.
آنها بیخانمان
هستند در حالی
که دیگران در
تجمل زندگی میکنند.
حتی کسانی که
به مرسی رای
دادند به امیدی
که بهبودی
پیدا شود شاهد
نقش بر آب شدن
امیدهایشان
بودهاند. شدت
خشم آنها
همگام با درجهی
انتظاراتشان
است.
دموکراسی
برای تودهها
کلمهای
توخالی نیست.
تست لیتموسی
دموکراسی این
است که میتواند
شکمهای خالی
را پر کند یا
نه. انقلاب
مصر بر پا نشد تا
شغلهای چرب و
چیلی برای
سیاستمداران
حرفهای تهیه
کند. این
انقلاب، شورش
تودهها علیه
استثمار و
بیکاری و فقر
بود. در انقلاب،
روحیهی تودهها
با سرعت رعد و
برق تغییر میکند.
بر عکس، دم و
دستگاه لاکپشتیِ
دموکراسی
پارلمانی کند
است و از
رویدادها عقب
میماند.
مشروعیت مرسی
که ادعایش را
میکنند بر
پایهی رای
اقلیت بود و
آن حمایتی هم
که آن موقع
داشت امروز تا
حدود زیادی از
میان رفته است.
مراحلی در
انقلاب مصر
انقلاب
نمایشی تکپردهای
نیست. از
مراحلی از
صحنهها میگذرد
که در آن تودهها
میکوشند
راهی بیرون از
بحران پیدا
کنند، اول با نگاه
به فلان حزب
یا رهبر سیاسی
و سپس دیگری.
در مراحل
اولیه، که
مشخصهشان
ورود انفجاری
تودهها به
صحنهی سیاست
است، فقدان
تجربهی
سیاسی و خامخیالی
آنها را
وادار میکند
که راه کمترین
مقاومت را طی
کنند. اما به
زودی در مییابند
که راه «آسان»
دردناکترین
و دشوارترین
از کار در میآید.
تروتسکی
توضیح میدهد:
«تودهها
نه با برنامهی
تدارک دیدهشده
برای بازسازی
جامعه که با
احساسی غلیظ
که نمیتوانند
رژیم کهن را
تحمل کنند
وارد انقلاب
میشوند. تنها
لایههای
رهبری طبقات،
برنامهی
سیاسی دارند و
حتی این نیز
هنوز نیازمند
آزمونِ
رویدادها و
تایید تودهها
است. بدینسان،
روند سیاسی
بنیادینِ
انقلاب شامل
است بر درک
تدریجی
مشکلاتی که
بحران
اجتماعی مطرح میکند
توسط طبقه -
یعنی جهتگیری
فعالانهی
تودهها با
روش تقریبگیریهای
پی در پی.
مراحل مختلف
روند
انقلابی، که نشان
آن تغییر
احزاب است که
در آن حزب
افراطیتر
همیشه از حزب
ملایمتر
پیشی میگیرد،
فشار
روزافزون
تودهها به
سوی چپ را
بیان میکند -
اما تنها تا
جایی که چرخش
جنبش به موانع
عینی برنخورد.
این اتفاق که
بیافتد،
ارتجاع آغاز
میشود: یاس
لایههای
مختلف طبقهی
انقلابی،
عروج بیتفاوتی
و بدین وسیله
تقویت مواضع
نیروهای
ضدانقلابی.
این، حداقل،
خطوط کلی
انقلابهای
قدیمی است.»
در انقلاب
مصر نیز الگوی
مشابهی میبینیم.
در غیاب حزب
انقلابی قوی،
بخشی از تودهها
به اخوان
مسلمین رو کرد
که تنها حزبِ
با سازماندهی
جدی در آن
زمان بود.
رهبران
اخوان، با
مهارت در
فریب، تلاش
بسیاری کردند
تا منافع
واقعی مادی و
طبقاتی پشت
سخنان خود را
پنهان کنند.
اما به
قدرت که
رسیدند طولی
نکشید که رنگ
واقعی خود را
نشان دادند.
آنها با
روسای ارتش به
معامله
رسیدند و به
تمام امیدهای
حامیانشان
خیانت کردند.
نظر تودهها
قاطعانه علیه
آنها برگشت و
مستقیما منجر
به وضعیت
کنونی شد. این
مرحلهای
جدید و کیفیتا
بالاتر از
انقلاب مصر
است.
شاهد
سلسلهی
طویلی از جنبشها
و خیزشها و
سلسلهی
طویلی از دولتهای
بیثبات
خواهیم بود
چرا که بر
بنیان سرمایهداری
هیچ راهحلی
برای مشکلات
مصر ممکن
نیست. شاهد
خیزشهای
جدیدی خواهیم
بود اما در
ضمن دورههای
خستگی، یاس،
نومیدی، شکست
و حتی ارتجاع.
اما پس از هر
طغیان،
انفجارهای نو
از پی میآیند.
این ریشه در
ماهیت دوره
دارد.
آیا تودهها
میتوانند به
قدرت برسند؟
این جنبش
الهامبخش
جنبشی حقیقتا
تودهای بود.
کمیتههای
انقلابی در
سراسر کشور
جوانه زدند.
اعتصاب عمومی
به راه افتاد.
میلیونها
نفر خیابانها
را اشغال
کردند. دولت
در میان زمین
و هوا معلق شد.
تظاهرکنندگان
دور قصر رئیسجمهور
را گرفتند، به
دروازهّها
قفل زدند و
پلاکاردهایی
به آن
چسباندند: «تعطیل
به دستور
انقلاب».
ساختمانهای
دولتی توسط
مردم عادی
تسخیر شد -
آجرچینها،
نجاران،
مغازهداران،
کارمندان،
دانشجویان و
معلمان. در
بعضی موارد،
سربازان و افسران
عادی نیز به
آنها
پیوستند.
نیروهای پلیس
با یونیفرمهایشان
به
تظاهرکنندگان
پیوستند تا
همبستگی خود
را ابراز کنند.
بر خلاف
دو سال قبل،
برای فرستادن
سربازان به
میدان تحریر
هیچ تلاشی نشد،
با این واهمه
که نکند آنها
به ویروس
وایگردار
انقلاب مبتلا
شوند. روسای
ارتش علیه
مرسی به حرکت
در آمدند چون
چارهی دیگری
نداشتند. اگر
این کار را
نکرده بودند خطری
جدی وجود داشت
که کنترل ارتش
را از دست بدهند.
تحت فشار قوی
جنبش میلیونها
نفر بعید نیست
که ارتش خود
انشعاب کند و
بخشی از
افسران پایینرتبه
به سمت چپ
حرکت کنند.
یعنی همان
اتفاقی که در
سال ۱۹۵۲ در
مورد ناصر
افتاد. در
فقدان حزب
انقلابی قوی
چنین
سناریویی
همچنان ممکن
است.
در چند
روز گذشته در
مصر، قدرت در
خیابانها
افتاده بود و
منتظر کسی بود
که آنرا
بردارد.
تراژدی اینجا
است که رهبری
واقعیای در
کار نبود که
اوضاع را در
دست بگیرد.
مرسی را
انقلاب
برانداخت
چنانکه همین
بلا در فوریهی
۱۹۱۷ در روسیه
بر سر تزار
آمد. اما
تجربهی
انقلاب روسیه
نشان میدهد
که سرنگونی رژیم
کهن کافی
نیست. باید
چیزی به جای
آن گذاشت. در
مورد روسیه،
وجود حزب
بلشویک تحت
رهبری لنین و
تروتسکی عامل
تعیینکنندهای
بود که پیروزی
انقلاب را
ممکن ساخت.
اما چنین حزبی
در مصر وجود
ندارد. باید
آنرا در
گرماگرمِ
رویدادها
ساخت.
در
واقعیت، قدرت
در دستان مردم
بود. اما اگر
قدرت، سازمان
داده نشود، میتواند
از میان
انگشتان سر
بخورد. وقتی
جنبش فرو میکشد
و مردم به
زندگی روزمرهشان
باز میگردند،
سیاستمداران
حرفهای،
کاریریستها
و تجار انقلاب
را به سرقت میبرند
و پشت سر مردم
معاملههای
کثیف میکنند.
هیچ چیز عوض
نمیشود و یک
سال و اندی
بعد مردم
دوباره
مجبورند به
خیابان
بازگردند.
منتقدین
بورژوایی
انقلاب میگویند
«مردم
غیرمنطقی عمل
میکنند.
مشکلات مصر
بزرگتر از آن
است که ظرف
چند ماه حل
شود.» بله،
درست است که
مشکلات مصر
بسیاری جدی
است. اما
دقیقا به همین
علت است که نمیتوان
آنها را با
اقدامات نصفه
و نیمه حل کرد.
مشکلات مستاصلانه،
راهحلهای
مستاصلانه میطلبند.
و واقعیت ساده
این است که
علتِ ریشهایِ
مشکل نه این
یا آن دولت و
نه این یا آن
رئیسجمهور
است. علتِ
مشکل، بحران
سرمایهداری
است. و حل آن
تنها با الغای
سرمایهداری
و جایگزینی آن
با اقتصاد
برنامهریزی
ملیشده تحت
کنترل
دموکراتیک
طبقهی کارگر
ممکن است.
ارتش نمیتواند
در قدرت بماند
اما احتمالا
میکوشند
دولت باصطلاح
تکنوکراتیک
تشکیل دهند و
بورژوازیِ
«لیبرالِ»
امثال
البرادعی را
بر صدر آن
بنشانند. شاید
در میان عناصر
عقبماندهتر
توهمهایی
نسبت به ارتش
وجود داشته
باشد گرچه
اعتبار آن آنقدر
که رسانههای
غرب میکوشند
ادعا کنند
نیست. آگاهترین
مردم توهمی به
ارتش ندارند.
رزمندهترین
عناصر جوانان
حول ائتلافی
عمومی به نام «تمرد»
گرد آمدهاند
که به آمال
انقلابی تودهها
شکل داده است.
تمرد بیانیهای
پیش از سقوط
مرسی منتشر
کرد با این
خطوط که «آمریکا
میکوشد بر
ارتش و مرسی
نفوذ کند اما
تمام احزاب باید
بدانند که
ارادهی
انقلابی مردم
قویتر است.»
این صد
بار صحیح است.
شعار
پیگیرترین
انقلابیون
باید چنین
باشد: «هیچ
اعتمادی به
سیاستمداران
بورژوا نکنید
که میخواهند
انقلاب را
بدزدند و
دستاوردهایش
را مثل تجاری
که در بازار
چانه میزنند
از دست بدهند.
به امثال
البرادعی
اعتماد نکنید
که فقط
نمایندهی
خودشان هستند
اما مدعی حق
صحبت از جانب
انقلاب.»
چنین
افرادی نمیتوانند
مسائل حاد
مردم مصر را
حل کنند. اما
این مشکلات را
چگونه میتوان
حل کرد؟
کارگران
روسیه شورا به
پا کردند تا
بیانی سازمانیافته
به جنبش
بدهند. در مصر
نیز کمیتههای
انقلابی شروع
به ظهور کردهاند.
اینگونه است
که میتوان
آمال تودهها
را درست بیان
کرد. کمیتهها
باید در سطح
محلی، منطقهای
و بالاخره
کشوری در
ارتباط با
یکدیگر قرار
بگیرند. این
بدیلی حقیقتا
انقلابی و
دموکراتیک در
مقابل دولت
بورژوایی
فاسد و
سرکوبگر قرار
میدهد.
مردم مصر
نمیتوانند
منتظر ارتش یا
کس دیگری شوند
تا برایشان
تصمیم بگیرد.
کنترل کارگری
باید
بلافاصله در
کارخانهها و
کارگاهها
معرفی شود تا
تولید را
تضمین کند، از
شرایط و حقوق
کارگران
حفاظت کند و
فساد، دزدی و
سومدیریتِ
روسا و
بوروکراتها
را افشا کند.
کارگران
باید برای
دفاع از
انقلاب در
مقابل حملات
تروریستیِ
حامیان رئیسجمهور
مخلوع و عناصر
فاشیست
اسلامی، مسلح
شوند و به
عنوان گروهی
شبهنظامی در
ارتباط با
کمیتههای
انقلابی
سازمان یابند.
دادگاههای
انقلابی مردم
باید، در
ارتباط با
کمیتههای
انقلابی، بر
پا شوند، تا
ضدانقلابیون
را دستگیر و
محاکمه کنند و
آنان که علیه
مردم جنایت
کردهاند
مجازات کنند.
بگذار
شعارهای ما
چنین باشد:
۱- نان!
کار! مسکن!
۲- ثروت
ثروتمندان که
ثروت مصر را
نسلها است،
غارت کردهاند،
مصادره کنیم و
با آن کشورِ
ویرانشده را
از نو بسازیم.
۳- سرنگون
باد سرمایهداران
و بوروکراتهای
دزد و
استثمارگر!
۴- پیش
به سوی دولت
کارگران و
دهقانان که
بانکها و
شرکتهای
بزرگ را تحت
کنترل
دموکراتیک
کارگری ملیسازی
کند و ثروت
مصر را به نفع
میلیونها
زحمتکش، و نه
انگلهای
ثروتمند اندکشمار،
بسیج کند.
۵- پیش
به سوی برنامهی
ساخت و ساز
عمومی برای
ساختن مدرسه،
بیمارستان،
جاده و مسکن،
هم برای ایجاد
شغل برای بیکاران
و هم برای حل
مشکل مسکن بد
و بیخانمانی
۶- تشکیل
کمیتههای
منتخب عمل در
تمام کارگاهها،
مناطق، مدارس
و دانشگاهها
۷- تنها
به خود و به
کمیتههای
دموکراتیک
مردمی خود
اعتماد کنید.
۸- رهبرانتان
را کنترل
کنید. اگر بنا
به خواستههای
شما عمل
نکردند،
کنارشان
بزنید و آنّها
را با کسانی
جایگزین کنید
که چنین کنند.
۹- تمام
قدرت به دست
کمیتههای
انقلابی!
۱۰-
زنده
باد انقلاب
سوسیالیستی
عرب!
منبع: «در
دفاع از
مارکسیسم»، وبسایت
گرایش بینالمللی
مارکسیستی (http://www.marxist.com/)،
چهار ژوئیهی
۲۰۱۳